در دل یک سرزمین افسانهای، روستایی بود که شبهایش همیشه تاریکتر از هر جای دیگری در دنیا بود. مردم میگفتند ستارگان این آسمان به دلیلی ناشناخته درخشیدن را متوقف کردهاند. اما در این روستا، دختری به نام "لیا" زندگی میکرد که همیشه خواب دیدن ستارگان را در دل داشت.
لیا شبی زیر درخت کهنسال روستا نشسته بود که صدایی آرام از میان شاخهها شنید: «اگر جرأت داری، به دنبال راز ستارگان برو.» با حیرت به اطراف نگاه کرد، اما تنها چیزی که دید یک سنجاقک درخشان بود. سنجاقک گفت: «من راه را نشانت میدهم، اما این مسیر پر از جادو و شگفتی است. اگر دلش را داری، بیا.»
لیا با قلبی پر از شوق و کمی ترس، سنجاقک را دنبال کرد. آنها از میان جنگلهای مهآلود، کوههای شیشهای، و رودخانههای نقرهای گذشتند. در هر قدم، سنجاقک میدرخشید و به او میگفت: «نزدیکتر میشویم.»
سرانجام، به دشتی رسیدند که در وسط آن باغی شناور در هوا قرار داشت. درختان این باغ، به جای میوه، ستارههای کوچک و درخشانی داشتند که آرام آرام میدرخشیدند و خاموش میشدند. سنجاقک گفت: «این باغ، قلب آسمان است. ستارگان اینجا متولد میشوند. اما مدتیست باغ بیمار شده و نمیتواند ستارهای به دنیا بیاورد.»
لیا با چشمانی پر از حیرت به اطراف نگاه کرد و پرسید: «چطور میتوانم کمک کنم؟»
سنجاقک گفت: «تنها کسی که قلبی پاک و آرزویی راستین دارد، میتواند درختان باغ را شفا دهد. باید به عمق باغ بروی و با نگهبان باغ سخن بگویی.»
لیا با شجاعت وارد باغ شد. نگهبان باغ، زنی با لباسهایی از نور و چشمانی همچون کهکشانها بود. او گفت: «لیا، باغ ستارگان با امید انسانها زنده است، اما مدتهاست مردم آرزوهای خود را فراموش کردهاند. اگر بتوانی آرزوی بزرگت را با صداقت بیان کنی، باغ دوباره شکوفا میشود.»
لیا چشمانش را بست و آرزویی کرد: «میخواهم هر کسی که در این دنیاست، آسمانی پر از نور و ستاره داشته باشد، تا هیچکس در تاریکی نماند.»
ناگهان باغ شروع به درخشیدن کرد. درختان نورانی شدند و ستارگان از شاخهها به آسمان پرواز کردند. آسمان تاریک روستا پر از ستاره شد و مردم با خوشحالی به آن نگاه کردند.
نگهبان به لیا لبخند زد و گفت: «تو باغ را نجات دادی. حالا همیشه، هر زمان که به ستارهها نگاه کنی، میدانی که بخشی از روشنایی آنها از قلب توست.»
لیا به خانه برگشت، اما هرگز ماجرای باغ را برای کسی تعریف نکرد. تنها هر شب به آسمان پرستاره نگاه میکرد و در دل میدانست که آرزوها میتوانند دنیا را تغییر دهند.
اولین دیدگاه را ثبت کنید.