گام به گام پیشنهاد صفحه 84 درس اسوه ی فداکاری و عدالت پیام های آسمانی هفتم
تعداد بازدید : 46.92Mپاسخ پیشنهاد صفحه 84 پیام های آسمانی هفتم
-گام به گام پیشنهاد صفحه 84 درس اسوه ی فداکاری و عدالت
-پیشنهاد صفحه 84 درس 6
-به کمک پدر و مادر خود داستانی از رشادت های امیرالمؤمنین در میدان نبرد و یا رفتار اخلاقی و اجتماعی ایشان پیدا کنید و در کلاس برای دوستانتان بخوانید.
داستانی از رشادت های امیرالمومنین در میدان نبرد
۱- داستان شجاعت حضرت علی (ع) در جنگ احد
بامداد روز هفتم شوال سال سوم هجرت، سه هزار مرد جنگی در دامنه کوه احد در برابر مسلمانان قرار گرفتند. با فرماندهی پیامبر و دلاوریهای مسلمانان، لشکر قریش پا به فرار گذاشت ولی تخلف از دستور پیامبر و طمع برای جمعآوری غنائم، زمینه غافلگیر شدن مسلمانان را فراهم ساخت و ضربه سنگینی به آنان وارد کرد.
در همین اوضاع شایعهی کشته شدن پیامبر نیز توسط دشمن منتشر شد و پیامبر از هر طرف، مورد هجوم دستههایی از لشگر قریش قرار گرفت. حضرت علی علیه السلام به فرمان پیامبر بر آنها تاخت و با کشتن تعدای از آنان، فراریشان داد. جبرئیل، امین وحی، بر پیامبر نازل شد و فداکاری علی را ستود و گفت:« این نهایت ایثاری است که او از خودش نشان میدهد.» رسول خدا نیز امین وحی را تصدیق کرد و فرمود: «من از علی و او از من است.»
حضرت علی علیه السلام در جنگ احد در دفاع از وجود پیامبر به قدری از جانگذشتگی کرد که در حین مبارزه شمشیرش شکست؛ پیامبر شمششیر خود را که ذوالفقار بود به او بخشید، تا به جهاد خود در راه خدا ادامه دهد؛ پرچمداران قریش که نه نفر بودند یکی پس از دیگری همگی به دست علی علیه السلام از پای در آمدند.
سپس ندایی در میدان جنگ شنیده شد که میگفت: «لا فتی الا علی، لا سیف الا ذوالفقار» (جوانمردی چون علی و شمشیری چون ذوالفقار نیست.)
در روایتی حضرت علی علیه السلام در جمع یاران خود درباره حضورش در احد میگوید: هنگامی که سپاه قریش به ما حمله کرد، انصار و مهاجر راه خانه خود را در پیش گرفتند ولی من با وجود هفتاد زخم که بر بدن داشتم، از رسول الله دفاع کردم. آنگاه پیامبر بر زخمهایم دست کشید تا بهبود بیابد.
2- داستان رشادتهای امیرالمومنین علی (ع) در جنگ خندق:
مهم ترین حادثه ای که در ۱۷ شوال سال ۵ از هجرت اتفاق افتاد جنگ «خندق» بود، به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) خبر رسید که کفار قریش با هماهنگی و همعهدی با قبایل مختلف آماده نبرد با مسلمانان هستند؛ حضرت نیز مسأله را با اصحاب خود در میان گذاشت و به پیشنهاد جناب سلمان فارسی (رحمه الله علیه) مبنی بر حفر خندق در اطراف مدینه عمل کردند.
در این جنگ سپاه مشرکین، به سان مور و ملخ، در کنار خندقی که مسلمانان شش حفر کرده بودند، جمع شدند. آنان تصور مىکردند که همچون گذشته با مسلمانان در بیابان احد روبرو خواهند شد، ولى این بار اثرى از آنان ندیدند و لاجرم به پیشروى خود ادامه دادند تا به دروازه شهر مدینه رسیدند.
مشاهده خندقى ژرف در نقاط آسیب پذیر مدینه، آنان را حیرت زده کرد. شماره سربازان دشمن از ده هزار نفر بیشتر بود، در حالىکه شماره مجاهدان اسلام از سه هزار نفر تجاوز نمى کرد. محاصره مدینه حدود یک ماه طول کشید و سربازان قریش هر گاه به فکر عبور از خندق مى افتادند با مقاومت پاسداران خندق، که در فاصله هاى کوتاهى از آن در سنگرهاى دفاع موضع گرفته بودند، روبرو مى شدند. تیر اندازى از هر دو طرف روز و شب ادامه داشت و هیچ یک بر دیگرى پیروز نمى شد.
ادامه این وضع براى سپاه دشمن دشوار و گران بود. زیرا سردى هوا و کمبود علوفه برای چهارپایان آنان را به مرگ تهدید مى کرد و مى رفت که شور جنگ از سرشان بیرون رود و سستى و خستگى در روحیه آنان رخنه کند. از این رو، سران سپاه جز این چاره ندیدند که زورمندان سرسخت و تواناى خود را از خندق عبور دهند. شش نفر از قهرمانان سپاه قریش اسبهاى خود را در اطراف خندق به تاخت و تاز در آوردند و از نقطهی باریکى عبور کردند و وارد میدان شدند.
یکى از این شش نفر، قهرمان نامى عرب، «عمرو بن عبدود» بود که نیرومندترین و دلاورترین جنگجوى شبه جزیره به شمار مى رفت و او را با هزار مرد جنگى قیاس می کردند. او در برابر صف های مسلمانان مانند شیر مى غرید و فریاد مى کشید: «مدعیان بهشت کجا هستند؟ آیا از میان شما یک نفر نیست که من را به دوزخ بفرستد یا من او را به بهشت روانه سازم؟»
کلمات او نداى مرگ بود ونعرههاى پیاپى او چنان ترسى در دلها افکنده بود که گویى گوشها بسته و زبانها براى جواب از کار افتاده بود. بار دیگر قهرمان سالخورده عرب دهانه اسب خود را رها کرد و در برابر صفوف مسلمانان می خرامید و مبارز می طلبید. هربار که نداى قهرمان عرب براى مبارزه بلند مىشد فقط جوانى برمى خاست و از پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله)، اجازه مى گرفت که به میدان برود، ولى پیوسته با مقاومت و امتناع آن حضرت روبرو مى شد. آن جوان کسی جز امیرالمومنین (علیهالسلام) نبود و پیامبر (ص) در برابر تقاضاى او مى فرمود: «بنشین این عمرو است».
عمرو براى بار سوم نعره کشید و گفت: «صدایم گرفت. آیا در میان شما کسى نیست که به میدان گام بگذارد؟» این بار نیز امیرالمومنین (علیه السلام) با التماس فراوان از پیامبراکرم (ص) خواست که به وى اذن میدان دهد. پیامبر فرمود: «این مبارز طلب عمرو است». امیرالمومنین (ع) نیز عرض کرد: «باشد». سرانجام پیامبر اکرم (ص) با درخواست وى موافقت کرد و شمشیر خود را به او داد و عمامهی خود را بر سر او بست و در حق او دعا کرد و گفت: «خداوندا، على را از بدى حفظ فرما. پروردگارا، در بدر عبیده و در احد شیر خدا حمزه را از من گرفتى، خداوندا، على را از آسیب حفظ فرما».
سپس این آیه را تلاوت کرد: «رَبِّ لا تَذَرْنی فَرْداً وَ أَنْتَ خَیْرُ الْوارِثینَ [انبیاء/۸۹]» (پروردگارا، منرا تنها (و بدون فرزند و وارث) و تو بهترین وارثها هستی). سپس این جمله تاریخى را بیان فرمود: «امروز تمام کفر در مقابل تمام اسلام ایستاده است».
قهرمان عرب پس از آشنایى با امیرالمومنین (علیه السلام) از مقابله با او خوددارى کرد و گفت: «پدرت از دوستان من بوده و من نمى خواهم خون فرزند او را بریزم». اما امیرالمومنین (علیهالسلام) به او فرمود: «تو غصه مرگ مرا مخور. من، خواه کشته شوم و خواه پیروز گردم، خوشبخت خواهم بود و جایگاه من در بهشت است، ولى در همه احوال دوزخ در انتظار توست.» در این موقع عمرو لبخندى زد وگفت: «برادر زاده! این تقسیم عادلانه نیست، بهشت و دوزخ هر دو مال تو باشد».
جنگ شروع شد، ابتدا قهرمان عرب، شمشیر خود را بر سر امیرالمومنین (علیه السلام) فرود آورد، حضرت ضربت او را با سپر دفع کرد، ولى سپر به دو نیم شد و کلاه خود نیز درهم شکست و سر آن حضرت نیز مجروح شد. در همین لحظه امام فرصت را غنیمت شمرده، ضربتى محکم بر او فرود آورد و او را نقش بر زمین ساخت. صداى ضربات شمشیر و گرد وخاک میدان مانع از آن بود که سپاهیان دو طرف نتیجه مبارزه را از نزدیک ببینند.
ناگهان صداى تکبیر امیرالمومنین (علیه السلام) بلند شد، با این تکبیر صدای شادى از سپاه اسلام برخاست و مسلمانان دریافتند که امیرالمومنین (علیه السلام) بر قهرمان عرب غلبه کرده، شر او را از سر مسلمانان کوتاه ساخته است.
کشته شدن این قهرمان نامى سبب شد که آن پنج قهرمان دیگر، پا به فرار بگذارند. چهار نفر از آنان توانستند از خندق به سوى لشکرگاه خود بگذرند و قریش را از قتل قهرمان بزرگ خود آگاه سازند، ولى نوفل به هنگام فرار با اسب خود در خندق افتاد و حضرت على (علیهالسلام)، که در تعقیب او بود وارد خندق شد و او را با یک ضربت از پاى در آورد.
سپس پیامبراکرم (صلی الله علیه و آله) با الهام از وحى الهى، فداکارى امیرالمومنین (علیه السلام) را در آن روز، چنین ارزیابى کرد: «ارزش ضربتى که على (علیه السلام) در روز خندق بر دشمن فرود آورد، از عبادت جن و انس بالاتر است». فلسفه این بیان نورانی روشن است؛ زیرا اگر این فداکارى نبود، آیین شرک سراسر جهان را فرا مى گرفت و دیگر مشعلى برای هدایت باقى نمى ماند که ثقلین دور آن گرد آیند و در پرتو فروغ آن به عبادت و پرستش خدا بپردازند.
این جاست که باید گفت امیرالمومنین (علیه السلام) با فداکارى بى نظیر خود مسلمانان جهان و پیروان آیین توحید را قرین منت خود قرار داده است و به سخن دیگر، اسلام و ایمان در طى قرون و اعصار گذشته مرهون فداکارى حضرت بوده است.
«برگرفته از کتاب فروغ ولایت، نوشته آیت الله جعفر سبحانی»
۳- داستان کوتاهی از رشادت امیرالمومنین در میدان نبرد:
در یکی از جنگ ها حضرت علی علیه السلام با یکی از مشرکان در حال نبرد بود. کافر به امام گفت:« ای پسر ابوطالب، شمشیرت را به من ببخش.»
علی علیه السلام شمشیرش را به سوی او افکند. کافر گفت:« در شگفتم! در این موقعیت شمشیرت را به من می دهی؟»
امام فرمود:« تو دست نیاز به سوی من دراز کردی، و رد کردن سائل، از بزرگواری به دور است.»
در این هنگام مرد کافر، خودش را به زمین انداخت و گفت:« رفتار دینداران چنین است.» و پای امام را بوسید و مسلمان شد.
«دانشنامه رشد، سایت رهروان ولایت»
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه چهارم تا دوازدهم- آزمون آنلاین تمامی دروس
- گام به گام تمامی دروس
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس
- فلش کارت های آماده دروس
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه