نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن

پاسخ فعّالیت (6) صفحه 98 نگارش (2)

-

گام به گام فعّالیت (6) صفحه 98 درس سفرنامه

-

فعّالیت (6) صفحه 98 درس 5

-

متن سفرنامۀ خود را پاک نویس کنید.

از سمنان تا اراک

خوش و آسوده که نه ....

خسته و کوفته از سر و کله زدن با دانش آموزان دوست داشتنی پایگاه تابستانی برگشته بودم که تلفن زنگ زد. سرمست از باد خنک کولر گوشی را برداشتم. خانم حدادی با طنازی همیشگی خود، امر کرد که برای پیگیری برگه مأموریت سرّی به اداره بزنم.

فردا بعد از اتمام ساعت کاری پیاده رفتم اداره. خانم حدادی به سرعت برق، برگه ای جلوی من گذاشت و امضا گرفت. تعهدی مبنی بر این که در هر نقطه خوش آب و هوا از استان که لازم شد، برای مدرسی بروم. در ضمن تأکید کرد که اداره آموزش و پرورش شهرستان هیچ مسئولیتی برای ایاب و ذهاب ندارد و ریش و قیچی به دست خودم است. فکر کنم برای دادن قوت قلب به بنده بود که اضافه کرد پس از بازگشت می توانم بلیط ها را تحویل بدهم تا اگر اعجاز لطف اداره کل شامل حال اینجانب شد، پس از گذر ماه ها و سال ها مبلغ را دریافت کنم. هر چه گفتم این وعده ها سال های قبل هم داده شده، اما حقیر نصیبی از آن نبرده ام و این که به هر حال تهیه بلیط برای کارپرداز اداره بسی آسان تر از چون منی است، سودی نداشت.

رئیس اداره تکنولوژی و مسئول ضمن خدمت اداره کل نیز با استناد به یک خروار قاعده و قانون، فرمودند که کار به آن ها مربوط نمی شود. معاون محترم مالی اداره شهرستان هم به کلی نقش اداره متبوع را در این کار منکر شد. این گونه بود که من با شعفی زایدالوصف به خاطر احساس شیرین حاصل از پی بردن به نقش مهم و شخصیت والای خود در نطام عریض و طویل آموزش و پرورش دست به دامن خواهر عزیزم شدم تا بلیطی با حداقل هزینه جهت انجام این مأموریت مقدس تهیه کند.

از طرفی، سر گروه های دیگر استان ها سخت به تکاپو افتاده بودند تا اگر ممکن باشد حداقل قسمتی از مسیر را همسفر شوند تا رنج راه کاهش یابد. دوست عزیزتر از جان، سرکار خانم دکتر شیبانی پیشنهاد داد همسفر شویم.

بالاخره بلیط قطار رفت از تهران به مقصد اراک و بلیط برگشت از اراک به مشهد تهیه شد.

با خود گفتم دستاورد سال ها معلمی که همانا آرتروز گردن و تپش قلب و درد زانوست، اجازه نمی دهد مسیر ترمینال جنوب تا راه آهن را با ساک و چمدان طی کنم، پس مغرور از دوراندیشی خود به جای بلیط اتوبوس، بلیط قطار از سمنان به مقصد تهران گرفتم. طبق محاسبات بنده میان زمان رسیدن من به تهران و حرکت قطار به مقصد اراک بیش از یک ساعت فرصت بود و من می توانستم در این فاصله زمانی بدون تحمل ذره ای رنج و مشقت با خانم دکتر شیبانی که با هواپیما از مشهد رسیده و به راه آهن آمده بود، درسالن راه آهن گپی بزنم و دوتایی مست و ملنگ منتظر حرکت قطار شویم.

ساعت 4:30 صبح روز موعود از خواب بیدار شدم. کارهای عقب مانده را انجام دادم و به سمت راه آهن راه افتادم. وقتی رسیدم هنوز بیش از نیم ساعت به حرکت قطار مانده بود.

داشتم روی صندلی های مجلل راه آهن جا خوش می کردم که هوس کردم از خانم مهربان مسئول اطلاعات راه آهن، خبری از قطار بگیرم.

با ادب و لبخند خدمت خانوم سلام کردم و گفتم : «مسافر قطار تهران هستم.» خانم سرش را بلند کرد، با آرامش و وقار نگاهی به من کرد و فرمود: «تاخیر داره.» دلم هری ریخت و گفتم: «من بلیط ساعت 11:55 اراک را دارم.» باید به موقع به تهران برسم. خانم لبخندی پر از مهر به صورتم پاشید و گفت : به قطار نمی رسید.

دیگر نفهمیدم جه شد. چمدانم را بغل زدم و به سرعت به سمت ترمینال حرکت کردم. وقتی رسیدم اتوبوسی خوش قد و قواره در حال حرکت بود. اتوبوس را متوقف کردم و سوار شدم. داشتم نفس راحتی می کشیدم و خدا را شکر می کردم که به هر حال با این همه سختی به قطار خواهم رسید که شاگرد راننده به سراغم آمد و پول بلیط را خواست. ای وای ...!!

توی کیفم پول نفد نداشتم. نگاهی عاجزانه به کمک راننده انداختم. حالم را فهمید و دور شد.

وقتی اتوبوس به ترمینال جنوب رسید، ساعت کمی از 11 گذشته بود. شاگرد راننده زود به طرفم آمد، چمدانم را برداشت و به راه افتاد. پشت سرش حرکت کردم. دلم مثل سیر و سرکه می جوشید و لحظات در حال از دست رفتن بود. وفتی رسیدم به عابر بانک طلبش را دادم. نفسی تازه کردم و همه راه ها برای رسیدن به راه آهن را در ذهنم مرور کردم. با خود گفتم ترافیک خیابان کارم را سخت تر می کند. وقت تنگ است. بهتر است با مترو بروم تا سریع تر برسم. پس راه پر پیچ و خم و پله های بی شمار مترو را با آن چمدان سنگین پشت سر گذاشتم و سوار مترو شدم.

یک ایستگاه گذشت. نگاهی به نقشه مسیر مترو کردم، فهمیدم بعد از چند ایستگاه باید خط عوض کنم و بعد از آن تا راه آهن 8 ایستگاه فاصله دارم. سپس دوباره به سرعتی که در لحظات عادی زندگی از من بعید است مترو را ترک کرده و در خیابان سوار اولین ماشین شدم.

همه وجودم در تلاطم بود و اضطراب، گرما آزارم می داد. بگذریم که در فاصله بین میدان شوش و راه آهن خانم دکتر شیبانی هر دو دقیقه یک بار با صدای نازنینش مرا می نواخت و یادآوری می کرد که قطار در حال سوار کردن مسافرین است و من دیر کرده ام. باز آخر هم با مهربانی گفت: اشکالی ندارد، اگر نرسیدی با هم برمی گردیم ترمینال و با اتوبوس می رویم اراک. به راه آهن رسیدم مثل گنجشک ترسیده از گربه، پریدم توی سالن و چشمم به جمال خانم دکتر شیبانی روشن شد. در آخرین لحظات پیروزمندانه به قطار رسیدیم و خودمان را روی صندلی رها کردیم. در حالی که عرق از سر و رویم روان بود، داشتم با خودم می گفتم : «احسنت به این مدیریت بحران. چه قدر خوش شانسم که این همه مشکل را پشت سر گذاشتم. چه قدر ...»که ناگهان بنده و دوست عزیزم کشف کردیم که قطار کولر ندارد و مجبوریم تا مقصد دمای با اندکی تسامح بالای 40 درجه را تحمل کنیم.

دیگر نگویم که در طول مسیر چه راه هایی را برای کاستن از رنج و عذاب گرما آزمودیم که البته هیچ یک موثر نبود.

داشتیم به این فکر می کردیم که گریزی از مشکلات و ناهمواری های زندگی نیست که ناگهان قطار ایستاد و توقفش طول کشید. وقتی سر و صداها بالا گرفت معلوم شد که مشکلی برای قطار پیش آمده و مسئولین زحمت کش مشغول رفع آن هستند.

آه .....! چه اندوه جانکاهی .....! چه رنج استخوان سوزی .....!

هوای داغ قم، درهای بسته قطار، مسافران خشمگین که از شدت گرما عصبی شده بودند و چند تا از آن ها با مسئولیت قطار دست به یقه شده بودند.

چاره ای جز تحمل نبود. وقتی چهره خسته و درد کشیده و عرق ریزان رئیس قطار را دیدیم فقط توانستیم با او برای پیمودن مکرر این مسیر با این قطار همدردی کنیم.

به محض این که به ایستگاه راه آهن قطار رسیدیم، خانم دکتر شیبانی در حرکتی ملیح همه بلیط های قطار خودش را پس داد و شادمان خبرش را به من رساند. من هم که چاره ای جز سفر با قطار نداشتم با سرسختی همیشگی خودم زمزمه کردم: «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی ...»

وقتی همراه دوست رنج کشیده ام به هتل معلم اراک رسیدیم. هوای مطبوعش را به جان کشیدیم و تصویر فضای بهشت گونه اش سرمستمان کرد. از خوشحالی فراموش کردیم دست و پای همکاران دبیرخانه را ببوسیم.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه چهارم تا دوازدهم
  • آزمون آنلاین تمامی دروس
  • گام به گام تمامی دروس
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس
  • فلش کارت های آماده دروس
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن


محتوا مورد پسند بوده است ؟

5 - 0 رای

sticky_note_2 گام به گام قسمت های دیگر فصل سفرنامه