نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن

پاسخ معنی شعر صفحه 19 فارسی (3)

-

گام به گام معنی شعر صفحه 19 درس مست و هُشیار

-

معنی شعر صفحه 19 درس 2

-

1) محتسب مستی به ره دید و گریبانش گرفت           مست گفت: ای دوست این پیراهن است افسار نیست

2) گفت: مستی زان سبب افتان و خیزان می‌روی       گفت: جرم راه رفتن نیست ره هموار نیست

3) گفت می‌باید تو را تا خانه قاضی برم                    گفت رو صبح آی قاضی نیمه شب بیدار نیست

4) گفت: نزدیک است والی را سرای آن جا شویم        گفت: والی از کجا در خانه خمار نیست؟

5) گفت: تا داروغه را گوییم در مسجد بخواب            گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکارنیست

6) گفت: دیناری بده پنهان و خود را  وارهان              گفت: کار شرع کار درهم و دینار نیست

7) گفت از بهر غرامت جامه ات بیرون کنم                گفت: پوسیده است جز نقشی ز پود و تار نیست

8) گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه               گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست

9) گفت: می ‌بسیار خوردی زان چنین بی خود شدی   گفت: ای بیهوده گو حرف کم و بسیار نیست

10) گفت: باید حد زند هشیار مردم مست را              گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست

1) حتسب (مامور) در راه مستی را دید و یخه او را گرفت. مست گفت ای دوست، چیزی را که گرفته‌ای پیراهن است افسار نیست. (کنایه از اینکه یقه ام را رها کن).

2) محتسب گفت تو مست هستی به همین دلیل تلوتلو خوران راه می‌روی. مست گفت گناه راه رفتن من نیست، راه صاف و هموار نیست.

3) (محتسب) گفت باید تو را به خانه قاضی ببرم. مست پاسخ داد برو و بامداد بیا؛ زیرا قاضی نیمه شب بیدار نیست. (خود قاضی الان مست و ناهشیار است)

4) (محتسب) گفت: خانه استاندار نزدیک است به آن جا می‌رویم. مست پاسخ داد: از کجا معلوم که خود استاندار اکنون در میخانه نباشد؟

5) (محتسب) گفت تا سرنگهبان را با خبر کنم برو و در مسجد بخواب. مست گفت: مسجد جای افراد بدکار نیست.

6) (محتسب) گفت: پنهانی به من رشوه بده و خودت را آزاد کن. مست گفت: رشوه دادن در دین جایگاهی ندارد.

7) (محتسب) گفت: برای تاوان، لباست را از تنت بیرون می‌آورم. مست پاسخ داد: لباس من پوسیده و نخ نما شده است و دیگر ارزشی ندارد.

8) (محتسب) گفت: آیا آگاه نیستی که کلاه از سرت افتاده است (تعادل نداری). مست پاسخ داد: در سر عقل باید باشد. کلاه نداشتن عیب و ننگی به شمار نمی‌رود.

9) (محتسب) گفت: شراب زیاد نوشیده‌ای به همین دلیل مست و از خود بی خود گشته ای. مست گفت: ای انسان بیهوده گو بحث کم و زیاد نوشیدن نیست. کار حرام، حرام است چه کم چه زیاد.

10) (محتسب) گفت: باید مردم هوشیار، افراد مست را مجازات کنند. مست پاسخ داد: در این شهر یک هشیار به من نشان بده. کسی در این شهر هشیار نیست.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه چهارم تا دوازدهم
  • آزمون آنلاین تمامی دروس
  • گام به گام تمامی دروس
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس
  • فلش کارت های آماده دروس
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن


محتوا مورد پسند بوده است ؟

4 - 4 رای

sticky_note_2 گام به گام قسمت های دیگر فصل مست و هُشیار