نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن

پاسخ معنی متن وشعر صفحه 52 فارسی (3)

-

گام به گام معنی متن وشعر صفحه 52 درس در حقیقت عشق

-

معنی متن وشعر صفحه 52 درس 7

-

1) بدان که از جملۀ نام‌های حُسن یکی جمال است و یکی کمال. و هر چه موجودند از روحانی و جسمانی، طالب کمال اند. و هیچ کس نبینی که او را به جمال میلی نباشد؛ پس چون نیک اندیشه کنی، همه طالبِ حُسن اند و در آن می‌کوشند که خود را به حُسن رسانند و به حُسن که مطلوبِ همه است دشوار می‌توان رسیدن؛ زیرا که وصول به حُسن ممکن نشود؛ الّا به واسطۀ عشق، و عشق هر کسی را به خود راه ندهد و به همه جایی مأوا نکند و به هر دیده روی ننماید.

2) محبّت چون به غایت رسد، آن را عشق خوانند. و عشق خاص تر از محبّت است؛ زیرا که همه عشقی محبّت باشد؛ امّا همه محبّتی عشق نباشد. و محبّت خاص تر از معرفت است؛ زیرا که همه محبّتی معرفت باشد؛ امّا همه معرفتی محبّت نباشد. پس اوّل پایه، معرفت است و دوم پایه، محبّت و سیُم پایه، عشق. و به عالم عشق  که بالای همه است نتوان رسیدن تا از معرفت و محبّت دو پایۀ نردبان نسازد.

3) در عشق قدم نهادن کسی را مسلمّ شود که با خود نباشد و ترک خود بکند و خود را ایثار عشق کند. عشق، آتش است، هر جا که باشد، جز او رخت، دیگری ننهد. هر جا که رسد، سوزد و به رنگ خود گرداند.

4) در عشق کسی قدم نهد کِش جان نیست  / با جان بودن به عشق در سامان نیست

5) ای عزیز، به خدا رسیدن فرض است، و لابد هر چه به واسطۀ آن به خدا رسند، فرض باشد به نزدیک طالبان. عشق، بنده را به خدا برساند؛ پس عشق از بهر این معنی، فرضِ راه آمد. کار طالب آن است که در خود جز عشق نطلبد. وجود عاشق از عشق است؛ بی عشق چگونه زندگانی کند؟! حیات از عشق می‌شناس و مَمات بی عشق می‌یاب.

6) سودای عشق از زیرکی جهان بهتر ارزد و دیوانگی عشق بر همه عقل‌ها افزون آید. هر که عاشق نیست، خودبین و پرکین باشد، و خودرای بود. عاشقی بی خودی و بی رایی باشد.

7) در عالم پیر هر کجا برنایی است / عاشق بادا که عشق خوش سودایی است

8) ای عزیز، پروانه، قوت از عشق آتش خورد، بی آتش قرار ندارد و در آتش وجود ندارد تا آنگاه که آتش عشق او را چنان گرداند که همه جهان آتش بیند؛ چون به آتش رسد، خود را بر میان زند. خود نداند فرقی کردن میان آتش و غیر آتش، چرا؟ زیرا که عشق، همه خود آتش است.

9) این حدیث را گوش دار که مصطفی علیه السّلام  گفت: «اذِا أحبَّ اللهُ عَبدا عَشِقَهُ و عَشِقَ عَلَیهِ فَیَقولُ عَبدی أنَتَ عاشِقی و مُحِبّی، وَ أنا عاشِقٌ لکَ و مُحِبُّ لکَ انِ أرَدتَ أوَ لمَ تُرِد» گفت: «او بندۀ خود را عاشق خود کند، آنگاه بر بنده عاشق باشد و بنده را گوید: تو عاشق و محبِّ مایی، و ما معشوق و حبیب توایم [چه بخواهی و چه نخواهی]».

1) بدان که از جملۀ نام‌های حُسن یکی زیبایی است و یکی کمال. و همه موجودات چه روحانی چه جسمانی، خواهان کمال اند. و هیچ کسی را نمی توانی بیابی که میلی به زیبایی نداشته باشد؛ پس اگر خوب اندیشه کنی، درمی یابی که همه خواهان حُسن اند و می‌کوشند که خود را به حُسن برسانند و به حُسن که مطلوبِ همه است دشوار می‌توانیم برسیم؛ زیرا که رسیدن به حُسن ممکن نمی شود؛ مگر از راه عشق، و عشق هر کسی را به خود راه نمی دهد و در هر جایی پناه نمی گیرد و به هر چشمی خودش را نشان نمی دهد.

2) هنگامی که محبّت به انتهایش می‌رسد، آن را عشق می‌نامند و عشق خاص تر و جزئی تر از محبّت است؛ زیرا هر عشقی محبّت است؛ امّا هر محبّتی عشق نیست. و محبّت خاص تر و جزئی تر از معرفت است؛ زیرا که هر محبّتی معرفت است؛ ولی هر معرفتی محبّت نیست. پس پایه اوّل ، معرفت است و پایه دوم، محبّت و پایه سیُم ، عشق است. و به عالم عشق  که بالای همه است نتوانیم رسید مگر اینکه از معرفت و محبّت دو پایۀ نردبان نسازیم.

3) فردی می‌تواند در راه عشق قدم بگذارد که به خودش توجه نکند و خودش را ترک کند و خودش را در راه عشق ایثار کند. عشق، مانند آتش است، هر جا که عشق باشد، جز عشق چیز دیگری نمی تواند آنجا مقیم گردد. عشق به هر جا که برسد، آن جا را نابود می‌کند و آن جا را به رنگ خودش می‌گرداند.

4) کسی می‌تواند در راه عشق گام بنهد که بمیرد و جانش را از دست بدهد. امکان ندارد که عشق و جان در یک قلمرو پادشاهی کنند.

5) ای خواننده گرامی، به خدا رسیدن واجب است، و البته در نظر رهروان هر چیزی که به واسطۀ آن به خدا می‌توان رسید، واجب خواهد گردید. عشق، بنده را به خدا می‌رساند؛ به همین خاطر عشق، واجب خواهد شد. کار رهرو باید آن باشد که در خودش فقط عشق را بجوید. وجود عاشق از عشق است؛ بی عشق عاشق نمی تواند زندگانی کند؟! زندگی را از عشق بشناس و مرگ را نیز در دوری از عشق بدان.

6) دیوانگی عشق از زیرکی جهان ارزشمندتر است و دیوانگی عشق بر همه عقل‌ها برتری دارد. هر که عاشق نیست، خودبین و پرکینه و خودرای است. عاشقی بی خویشتنی و بدون رایی است.

7) در این جهان فرتوت هر کجا جوانی وجود دارد، امیدوارم که عاشق باشد؛ زیرا عشق خوش خیالی است.

8) ای رهرو گرامی، خوراک پروانه، از آتش عشق است، پروانه بدون آتش آرامش ندارد. زمانی که پروانه در آتش می‌رود وجود ندارد تا آنگاه که آتش عشق او را آنچنان تغییر می‌دهد که همه جهان را مانند آتش می‌بیند؛ هنگامی که به آتش می‌رسد، خودش را به آتش می‌زند. و نمی داند که آتش و غیر آتش چه فرقی دارند، چرا؟ زیرا می‌داند عشق، مانند آتش فروزان است.

9) این حدیث را گوش کن که حضرت محمد گفته است: «اذِا أحبَّ اللهُ عَبدا عَشِقَهُ و عَشِقَ عَلَیهِ فَیَقولُ عَبدی أنَتَ عاشِقی و مُحِبّی، وَ أنا عاشِقٌ لکَ و مُحِبُّ لکَ انِ أرَدتَ أوَ لمَ تُرِد» ایشان گفتند: « زمانی که خدا عاشق بنده خودش باشد او را عاشق خودش می‌گرداند، و به بنده اش می‌گوید: تو عاشق و دوستدار مایی، و ما معشوق و دلبر توایم [چه بخواهی و چه نخواهی]».



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه چهارم تا دوازدهم
  • آزمون آنلاین تمامی دروس
  • گام به گام تمامی دروس
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس
  • فلش کارت های آماده دروس
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن


محتوا مورد پسند بوده است ؟

5 - 0 رای

sticky_note_2 گام به گام قسمت های دیگر فصل در حقیقت عشق