در آبگیری سه ماهی بود: دو حازم، یکی عاجز. از قضا، روزی دو صیّاد بر آن گذشتند و با یکدیگر میعاد نهادند که دام بیارند و هر سه را بگیرند.
قلمرو فکری:
در یک برکه کوچک سه تا ماهی زندگی میکردند: دو تا از ماهیها دوراندیش و هوشیار بودند و یکی دیگر ناتوان. روزی از روی اتفاق دو صیّاد از آنجا گذشتند و ماهی ها را دیدند. با یکدیگر قرار گذاشتند که دام بیاورند و هر سه ماهی را صید کنند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آبگیر |
برکه، استخر |
حازم |
محتاط، هوشیار |
عاجز |
ناتوان و ضعیف |
از قضا |
اتفاقاً |
میعاد |
وعده، قرار |
میعاد نهادن |
قرار گذاشتن |
دام |
تله، تور |
ماهیان این سخن بشنودند؛ آنکه حزم زیادت داشت و بارها دست برد زمانۀ جافی را دیده بود، سبک، روی به کار آورد و از آن جانب که آب درمی آمد، بَرفُوْر بیرون رفت.
قلمرو فکری:
ماهی ها صحبت صیادان را شنیدند؛ آن ماهی که خیلی دوراندیش و عاقل بود و بارها هجوم زمانۀ ستمگر را دیده و تجربه کرده بود، سریع دست به کاری زد و از آن سو که آب داخل میشد، فورا بیرون رفت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بشنودند |
شنیدند |
حزم |
دوراندیشی |
زیادت |
زیادی، افزونی |
دست برد |
حمله و هجوم |
زمانه |
روزگار |
جافی |
ستمگر، ظالم |
سبک |
به سرعت |
جانب |
طرف، سو |
درآمدن |
داخل شدن |
برفَوْر |
فوراً، بی درنگ |
دست برد دیدن |
مورد حمله و هجوم قرار گرفتن |
قلمرو ادبی:
زمانۀ جافی ß شخصیت بخشی (اضافه استعاری)
روی به کار آوردن ß کنایه از اقدام کردن
در این میان، صیّادان برسیدند و هر دو جانب آبگیر محکم ببستند.
قلمرو فکری:
در همین میان، ماهی گیران رسیدند و هر دو طرف آبگیر را محکم بستند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
در این میان |
در این اثنا |
جانب |
طرف |
قلمرو ادبی:
زمانۀ جافی ß شخصیت بخشی (اضافه استعاری)
روی به کار آوردن ß کنایه از اقدام کردن
دیگری هم که از پیرایۀ خرد و ذخیرت تجربت، بی بهره نبود، با خود گفت: «غفلت کردم و فرجام کار غافلان چنین باشد و اکنون وقت حیلت است.
قلمرو فکری:
ماهی دوم هم که از خرد و تجربه بهره ای داشت با خودش گفت: سهل انگاری و نادانی کردم و عاقبت کار افراد نادان گرفتاری است. الان [در همین فرصت کم] موقع چاره اندیشی و حیله است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
پیرایه |
زیور و زینت |
ذخیرت |
ذخیره، پس انداز |
تجربت |
تجربه |
بهره |
نصیب |
غفلت |
نادانی و سهل انگاری |
فرجام |
عاقب، پایان |
غافل |
نادان |
حیلت |
حیله، چاره گری |
قلمرو ادبی:
پیرایۀ خرد ß اضافه تشبیهی
ذخیرت تجربت ß اضافه تشبیهی
هر چند تدبیر در هنگام بلا فایدۀ بیشتر ندهد؛ با این همه عاقل از منافع دانش هرگز نومید نگردد و در دفع مکاید دشمن، تأخیر [را] صواب نبیند. وقت ثبات مردان و روز فکر خردمندان است. پس خویشتن مرده کرد و بر روی آب میرفت.
قلمرو فکری:
اگرچه چاره اندیشی در هنگام بلا فایدۀ زیادی ندارد؛ با این حال شخص دانا هیچوقت از سود دانش ناامید نمیشود و در بی اثر کردن حیلۀ دشمن درنگ نمیکند. اینک زمان پایداری مردان و روز اندیشه کردن خردمندان است. پس خودش را به مردن زد و مثل یک ماهی مرده بر روی آب شناور شد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بلا |
بلا |
منافع |
جمع منفعت |
نومید |
ناامید |
دفع |
دور کردن |
صواب |
درست |
ثواب |
پاداش |
ثبات |
پایداری |
مرده کردن |
به مردن زدن |
تدبیر |
اره اندیشی، اندیشیدن برای یافتن راه کار |
||
مکاید |
جمع مَکیدت، مکرها، حیله ها |
||
تأخیر |
واپس افکندن، عقب افکندن |
صیّاد او را برداشت و چون صورت شد که مرده است، بینداخت. به حیلت خویشتن در جوی افکند و جان به سلامت برد.
قلمرو فکری:
ماهیگیر او را برداشت و چون به نظرش آمد که ماهی مرده است آن را دور انداخت. آن وقت ماهی دوم با نیرنگ خودش را به نهر انداخت و زنده ماند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
صورت شد |
به نظر آمدن، تصوّر شدن |
حیلت |
نیرنگ، ترفند |
قلمرو ادبی:
جان به سلامت بردن ß کنایه از زنده ماندن
و آنکه غفلت بر احوال وی غالب و عجز در افعال وی ظاهر بود، حیران و سرگردان و مدهوش و پای کشان، چپ و راست می رفت و در فراز و نشیب میدوید تا گرفتار شد.
قلمرو فکری:
ماهی سوم که نادانی بر او چیره بود و ناتوانی در کارهایش نمایان بود سرگشته و سرگردان شد و با ناتوانی به این طرف و آن طرف می رفت تا اینکه صید شد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
غالب |
چیره، غلبه یافته |
عجز |
ناتوانی |
افعال |
کارها |
ظاهر |
مشخص، نمایان |
مدهوش |
سرگردان |
فراز |
بالا |
نشیب |
پایین |
قلمرو ادبی:
پای کشان ß کنایه از «با کندی و سستی»
چپ و راست ß تضاد
فراز و نشیب:تضاد
کلیله و دمنه:
کلیله و دمنه کتابی پندآموز با اصل هندی است که ابتدا در دوران ساسانی به فارسی میانه ترجمه شد. سپس از فارسی میانه به عربی ترجمه شده و بعد حدود 700 سال پیش توسط نصرالله منشی از زبان عربی به فارسی ترجمه شده است. کلیله و دمنه نام دو شغال از شخصیتهای اصلی این کتاب داستان است. حکایتهای گوناگون کلیله و دمنه بیشتر از زبان حیوانات نقل شده است.