عاملِ شهری به خلیفه نبشت که دیوار شهر، خراب شده است، آن را عمارت باید کردن. جواب نبشت که شهر را از عدل، دیوار کن و راه ها از ظلم و خوف پاک کن، که حاجت نیست به گِل و خشت و سنگ و گچ.
قلمرو فکری:
حاکم شهری به خلیفۀ مسلمانان نامه نوشت که دیوار شهر، خراب شده است و باید آن را دوباره بنا کرد. خلیفه جواب داد: دیوارِ شهر را از عدل بساز (عدالت بورز) و راه ها را از ستم و ترس ایمن کن؛ زیرا در این صورت دیگر نیازی به مصالح برای ساختن دیوار نداری.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
عامل |
حاکم، والی |
نبشت |
نوشت |
خوف |
ترس |
خشت |
آجر |
عمارت کردن |
بنا کردن، آباد کردن، آبادانی |
شهر را دیوار ß دیوارِ شهر (را فکّ اضافه)
نکته دستوری:
«را فکّ اضافه» بین مضاف و مضاف الیه جابه جا می آید و تبدیل به کسره می گردد.
قلمرو ادبی:
شهر را از عدل دیوار کن ß کنایه از گسترش عدالت
ظلم و خوف ß مراعات نظیر
گِل و خشت و سنگ و گچ ß مراعات نظیر
گِل و سنگ ß تضاد
شهر ß آرایۀ تکرار
مفهوم:
توصیه به عدالت ورزی.
اصلاح امور.
پرهیز از ظلم و ستم.
مبارزه با ظلم و خوف.