واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
تقدیر |
سرنوشت |
باری |
آفریدگار |
تعالی |
والا، بزرگ |
باری تعالی |
خداوند بزرگ |
حاشیه |
کناره، ساحل |
گرد آمدن |
جمع شدن |
زائر |
زیارت کننده |
وسواس |
دودلی |
کاویدن |
کندن و جستن |
حق الله |
حقوق خداوند |
حق الناس |
حقوق مردم |
متواضع |
فروتن |
راست و ریس کردن |
آماده و مهیّا کردن |
سکّان دار |
راننده کشتی |
وارسی کردن |
گشتن |
ماسک |
روبند، پنام |
خطوط |
جمع خط، مرز |
بی تکلّف |
بی ریا، صمیمی |
طلبه |
زیارت کننده |
لبنیات |
فرآورده های شیری |
عملیات |
فعالیت های نظامی |
رُعب |
ترس، دلهره، هراس |
قوه الهی |
نیروی الهی |
یارا |
جرأت |
ایستایی |
مقاومت |
صف شکن |
بر هم زننده صف دشمن |
تجلّی |
آشکار شدن، جلوه کردن |
بدر |
یکی از جنگ های پیامبر |
آکنده |
پر |
خط را گشودند |
خط دشمن را شکستند |
خیل |
گروه |
فتوحات |
پیروزی ها |
خط شکن |
صف شکن |
تواضع |
فروتنی |
غرور |
خودبینی |
سردمدار |
سردسته، رئیس |
نِسیان |
فراموشی |
غفلت |
بی خبری |
جزر |
آبکاست |
مَدّ |
آبخاست |
نفوس |
جمعِ نفْس، خود |
متّکی |
تکیه کننده |
تمثیل |
نماد |
باک |
ترس |
بولدوزرچی |
راننده بولدوزر |
مظهر |
نماد |
فقر مخلوق |
تهیدستی آفریده |
غَنا |
توانگری، بی نیازی |
غِنا |
آواز خوش |
خالق |
آفریدگار |
مراتب |
جمع مرتبه |
قُرب |
نزدیکی |
عَلمَ |
پرچم |
طوس |
شهری در استان خراسان |
استدعا |
درخواست |
تخت |
منبر |
بنهادند |
قرار دادند |
مُقری |
قرآن خوان |
برخواندن |
قرائت کردن |
درآمدند |
درون آمدند، وارد شدند |
برپای خاست |
بلند شد |
بیامرزاد |
بیامرزد |
یک گام فراتر آید |
یک قدم جلوتر بیاید |
ختم کرد |
پایان داد |
بر این ختم کرد |
با این جمله به پایان برد |
||
دست به روی فرو آورد |
دست بر روی چهره کشید |
||
مشیت |
اراده، خواست خدای تعالی |
||
خطوط فروریخت |
خطوط دفاعی دشمن شکست |
||
اسوه |
پیشوا، سرمشق، نمونه پیروی |
||
مرضیّه |
کسی که خدا از او خرسند است |
||
خطّ مقدّم |
جلوترین منطقه درگیری با دشمن |
||
تکلف |
رنج بر خود نهادن، خودنمایی و تجمّل |
||
جنود |
جمع جُند، سربازان، لشکریان، سپاهیان |
||
گُردان |
یگان نظامی که شامل سه گروهان است |
||
تاختن |
حمله کردن(بن ماضی: تاخت، بن مضارع: تاز) |
||
تازه نفس |
کسی که خسته نیست و تازه کاری را آغاز کرده است |
||
خور |
زمین پست، شاخه ای از دریا مانند خورموسی و خورمیناب |
||
سکّان |
ابزاری در دنباله کشتی برای حرکت دادن کشتی از سمتی به سمت دیگر |
||
معرف |
کسی که در مجلس بزرگان، هر کدام از مردم را به جای مناسبشان بنشاند |
||
سوله |
ساختمان فلزی با سقف بلند که بیشتر به عنوان انبار و کارگاه از آن استفاده می شود |
||
حُنین |
نام نبردی است در منطقه حنین (بین مکّه و طائف) که میان مسلمانان و کافران پس از فتح مکّه روی داد |