حسن تعلیل در لغت به معنای دلیل و برهان نیکو آوردن است.
در اصطلاح ادبی آن است که دلیلی هنری (شاعرانه و غیر واقعی برای امری بیاورند؛ به گونه ای که بتواند مخاطب را اقناع کند و خیال انگیز باشد.
مثال
نرگس همی رکوع کند در میان باغ زیرا که کرد فاخته بر سرو مؤذنی
باران همه برجای عرق میچکد از ابر پیداست که از دست کریم تو حیا کرد
رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار گریداش بر سمن و سنبل و نسرین آمد
عبارت است از آمیختن دو یا چند حسن در کلام چنان که ذهن را به کنجکاوی وا دارد و با ایجاد موسیقی معنوی بر تأثیر و زیبایی سخن بیفزاید.
حس آمیزی گاه آمیختگی حواس با امور ذهنی و انتزاعی است.
مثال
سپهبد پرستنده را گفت گرم سخن های شیرین به آوای نرم
بر لب کوه جنون خنده شیرین بهار نقش زخمی است که از تیشه فرهاد شکفت
با من بیا به خیابان تا بشنوی بوی زمستانی که در باغ رخنه کرده است.
از صدای سخن عشق ندیدم خوش تر یادگاری که در این گنبد دوار بماند
بیان مطلبی در دو عبارت مستقل به نحوی که یکی از طرفین معادلی است برای تأیید عبارت دیگر؛ چنان که زیبایی آفرینی آن بر پایه شباهت باشد.
به عبارتی دیگر معمولاً مفهومی ذهنی در یک مصراع یا بیت و مفهومی محسوس در مصراع یا بیتی دیگر برای تأیید آن می آید.
این شیوه برابر نهادن مفاهیم و محسوس شدن امری معقول برای خواننده موجب زیبایی آفرینی میشود.
مثال
دود اگر بالا نشیند. کسر شأن شعله نیست جای چشم ابرو نگیرد؛ گرچه او بالاتر است
سعدی از سرزنش خلق نترسد، هیهات غرقه در نیل چه اندیشه کند باران را
آدمی پیر چو شد، حرص جوان می گردد خواب در وقت سحرگاه گران می گردد