نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
2 سال قبل
0

معنی واژگان درس «گذر سیاوش از آتش»:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

فرهیختگی

ادب آموختگی

آزرم

شرم و حیا

عفاف

پاکدامنی

پیدا کردن

آشکار کردن

موبد

روحانی زردشتی

شاهِ جهان

منظور کی کاووس

فرزند

سیاوش

ارجمند

گرامی

گزند

آسیب، آزار

کران

طرف، سو، جهت

وزین

و از این

به دیگر کران

از طرف دیگر

ز هر در

از هر باب

گزند

آسیب

جهاندار

منظور کی کاووس

خواندن

صدا کردن

ایمن

در امن، دل آسوده

هر دوان

هر دوی آن ها

تیز

شعله ور

پیدا کند

روشن و آشکار سازد

پور

فرزند پسر، سیاوش

شاه زمین

منظور کیکاووس

رایت چه بیند

رای و نظر تو چیست؟

اندرین

در این مورد

کای

که ای

شهریار

کیکاووس

دوزخ

جهنّم

خوار

آسان، سهل

سپردن

طی کردن، پیمودن

تنگ

تنگه آتش

خوار

آسان، ساده

پی

قدم

نابکار

گناهکار، بدکار

کزین دو

که از این دو

به

بهتر است

زشت کردار

گمانی ، سوءظن

زشت کردار

کردار زشت

کاروان

قافله

دستور

وزیر، مشاور

ساروان

شتربان، شتردار

نظاره شدن

تماشا کردن

هم گروه

با همدیگر، به اتّفاقِ هم

گاه

زمان

بدان گاه

در زمان کی کاووس

مایه

قدرت، توانایی

پُرمایه

گران مایه، پرشکوه

نفت سیاه

قیر خام

برآمد

بلند شد

دو صد

دویست نفر

آتش فروز

روشن کننده آتش

دمیدند

فوت کردند

گفتی

انگار که، گویی

دمیدن

فوت کردن

زبانه

زبانه آتش، شعله آتش

سراسر

همه

چهر

چهره، صورت

پیش

نزد

پدر

کی کاووس

زرّین

طلایی

نهاده

گذاشته

خُود

کلاهخُود، کلاه جنگی

لب پر ز خنده بودن

خندان

جامه

لباس، تن پوش

دل پر امید بودن

امید فراوان داشتن

برنشستن

سوار شدن

بهایی

ارزشمند، قیمتی

بود

می باشد

رسم و ساز

آیین

بدان گه

آن زمان

باز شد

باز رفت

باره

اسب

فرود آمد

پایین آمد، پیاده شد

رخ

چهره، رخسار

پُر شرم

شرمنده

بدو

به او

اندُه

کوتاه شده «اندوه»

انده مدار

غمگین مباش

کزین سان

که این گونه

بُوَد

باشد

گردش روزگار

سرنوشت، تقدیر

ور

و اگر

ایدون که

چنانچه

گناه

گناهکار

جهان آفرین

خداوند

نیکی دهش

نیکی کننده

بساخت

آماده و مهیا شد

سیه

اسب سیاه

بتاخت

بتازاند، بدواند

سو

طرف

زبانه

زبانه آتش، شعله

برکشید

بلند شد

خُود

کلاهخُود

دیدگان

چشم ها

کنار

بغل

چو

هنگامی که

برخاست

بلند شد

غو

فریاد، بانگ و خروش

شاه نو

سیاوش

چُنان

به گونه ای

قبا

نوعی لباس بلند مردانه

گفتی

گویی، انگار

اندر

در

شد

رفت

بخشایش

آمرزش، بخشاییدن

یزدان

ایزد، خداوند

بُوَد

باشد

دم

دما و گرما

خروشیدن

فریاد زدن

دگر

دیگر

بیگنه

منظور سیاوش است

فرود

پایین

پوزش

عذرخواهی

تنگ

محکم

بر

آغوش، بغل

اندر

در

اندر گرفت

آغاز کرد

یکی را

از یکی

ملوک

پادشاهان، سلطانان

ملوک عجم

پادشاهان ایران

رعیت

مردم

جور

ستم

خلق

مردم

فعل

کُنش، رفتار

کربت

غم، اندوه

غربت

غریبی، دور از خانمان

ایّام

روزها، روزگار، جمع یوم

چون

هنگامی که

رعیت

مردم

ولایت

کشور، سرزمین

خزانه

گنجینه

که

کس

فریاد

کمک

فریادرس

یاور، دستگیر

مصیبت

دشواری، سختی، رنج

بنده

برده

ار

اگر

باری

به هر روی، خلاصه

همی خواندند

می خواندند

زوال

نابودی، از بین رفتن

مملکت

کشور

عهد

روزگار

توان دانستن

می توانیم بدانیم

خلق

مردم

گرد آمدن

جمع شدن

گرد آمدن

جمع شدن

خَلق

مردم

مَلِک

پادشاه، سلطان

موجب

سبب، علت

گرد آمدن

جمع شدن

کرم

بخشش

برو

بر او

ایمن

در امان، دل آسوده

جورپیشه

ستمگر

سلطانی

پادشاهی

طرح

نقشه

آمدن

برآمدن، توانستن

به تعصب

به حمایت و جانب داری

نقصان

کم شدن، کاهش یافتن

بخشود

آمرزید، از گناه درگذشت

خیره سر

گستاخ و بی شرم، لجوج

ارتفاع

محصول زمین های زراعی

دادگر

عادل، منظور خداوند است

خستن

زخمی کردن، مجروح کردن

هشیوار

هشیار، هشیارانه، آگاهانه

سمن

یاسمن، گونه ای درخت گل

رعیّت

مردم زیردست، عموم مردم

کربت جور

اندوه حاصل از ظلم و ستم

ارتفاعِ ولایت

عایدات و درآمدهای مملکت

مقرّر شد

قرار گرفت، ثبات و دوام یافت

بریان

کباب شده و پخته شده بر آتش

چاره کنم

چاره ای بیندیشم، راهی پیدا کنم

کردار بد

منظور «بدگمانی نسبت به سیاوش»

اندیشه

بدگمانی، اندوه، ترس، اضطراب، فکر

تقویت

نیرو دادن، نیرومند ساختن، پشتیبانی

حشم

خدمتکاران، خویشان و زیردستان فرمانبر

گفت و گوی

منظور حقیقتِ ماجرای سیاوش و سودابه

موبد

روحانی زرتشتی، در اینجا به معنای مشاور

سوگند

راه و رسم در تشخیص خطاکار از درست کار

هیون

شتر، به ویژه شتر قوی هیکل و درشت اندام

مکاید

جمع مکیده یا مکیدت، کیدها، مکرها، حیله‌ها

تطاول

ستم و تعدی، به زور به چیزی دست پیدا کردن

پراندیشه

هراسان، بدگمان، اندوهگین، ترسان، مضطرب

تپش

اضطراب ناشی از گرمی و حرارت، گرمی و حرارت

درد سپهبد

منظور ارتباط بینِ سیاوش و همسرِ کاووس سودابه

شب آمد به روز

[از شدّت دود] روز شب شد، شب جای روز را گرفت

سپهبد

سردار و فرمانده سپاه، سپه سالار؛ منظور: کی کاووس

طرح ظلم افکندن

سبب پیدایش و گسترش ظلم شدن، بنیان ظلم نهادن

نعل

قطعه آهنی که به پاشنۀ کفش یا به سم ستور می زنند

تازی

اسبی از نژاد عربی با گردن کشیده و پاهای باریک، تیزپا

عجم

سرزمینی که ساکنان آن غیرعرب، به ویژه ایرانی باشند؛ ایران

نماز بردن

تعظیم کردن، عمل سر فرود آوردن در مقابل کسی برای تعظیم

تعصب

طرفداری یا دشمنی بیش از حد نسبت به شخص، گروه یا امری

دل گسل

آنچه سبب گسستن و آزرده شدن دل شود، ناگوار، دل شکن، دلخراش

کی

پادشاه، عنوان پادشاهانِ سلسله کیانی مانند کی قباد، کی کاووس، کی خسرو

سبو

کوزه، ظرف معمولا دسته دار از سفال یا جنس دیگر برای حمل یا نگه داشتن مایعات

نواختن

کسی را با گفتن سخنان محبت آمیز یا بخشیدن چیزی مورد محبت قرار دادن، نوازش کردن

کافور

دارویی خوش بو و سفید رنگ که خاصیت ضدعفونی کنندگی دارد و بر جسد می پاشند برای گندزدایی و کاستن بوی بدِ مُرده

دختر شاه هاماوران

منظور «سودابه»؛ کی کاووس پس از این که شاه هاماوران را شکست می دهد، افزون بر گرفتنِ باج و خراج، دخترش، سودابه را نیز به همسری برمی گزیند

زین تنگ خوار است اگر بگذرم

اگر قرار بر عبور از میان آتش باشد،  برای من آسان خواهد بود

 


سایر مباحث این فصل