به مادر گفتم آخر این خدا کیست که هم در خانه ما هست و هم نیست
به مادر گفتم: بالاخره این خدا چه کسی است؟ که همه جای خانه هست ولی دیده نمی شود انگار که وجود ندارد
تو گفتی مهربان تر از خدا نیست دمی از بندگان خود جدا نیست
تو گفتی که از خدا مهربان تر وجود ندارد و لحظه ای از بندگان خود بی خبر و دور نمی شود.
چرا هرگز نمی آید به خوابم چرا هرگز نمی گوید جوابم؟
[پرسیدم]: چرا هیچ وقت به خوابم نمی آید، چرا هیچ وقت جوابم را نمی دهد و با من صحبت نمی کند؟
نماز صبحگاهت را شنیدم تو را دیدم خدایت را ندیدم
صدای تو را هنگام نماز صبح شنیدم که با خدا صحبت می کنی، تو را دیدم ولی خدای تو را ندیدم
به من آهسته مادر گفت فرزند خدا را در دل خود جوی یک چند
مادر به آرامی به من گفت ای فرزندم خدا را یک بار در دل خود جستجو کن.
خدا در رنگ و بوی گل نهان است بهار و باغ و گل از او نشان است
خدا در آفریده ها و رنگ و بوی گل پنهان است و با دقت به این آفریده ها باید به یاد خدا باشی که این آفریده ها و باغ و بهار و گل همه نشانه های وجود خداست
خدا در پاکی و نیکی است فرزند بود در روشنایی ها خداوند
فرزندم خداوند در خوبی ها و نیکی هاست و وجود خداوند پاک است (در روشنی و نیکی و خوبی خداوند را حس می کنیم) در هرچه نور و خوبی است خدا وجود دارد
(پروین دولت آبادی)