واژه |
معنی |
واژه |
معنی |
پاسخ |
جواب |
آماده |
فراهم |
اندوخت |
جمع کرد |
قضا |
تقدیر، سرنوشت |
تخته پاره |
تکه چوب |
سرگرم |
مشغول |
افزوده می شد |
اضافه می شد |
چاره |
راه حل، تدبیر |
تعلیم |
آموزش دادن، یاد دادن |
دل به خدا سپرد |
به خدا توکل کرد |
آموختنی |
آنچه قابل یاد گرفتن باشد |
شهرت |
معروفیت، ناموری |
سرمایه |
اندوخته |
چیزی نگذشت |
مدت زیادی نگذشت |
ماندنی |
هر چیزی که قابل ماندن باشد |
||
حکیم |
دانشمند، فیلسوف ، طبیب، پزشک |
||
نیک نامی |
معروف بودن به خوبی، خوش نامی |
||
قصد |
اراده کردن، نیت، میل، تصمیم |
||
برافراشته |
بالا برده، بالا گرفته شده، افراشته شده |
||
ناخدا |
کشتيبان، کسی که کشتی را می راند |
||
هر چه کرد |
هر چه سعی و تلاش کرد |
||
دانا |
عالم، آگاه، با معرفت |