واژه |
معنی |
واژه |
معنی |
خشنود |
راضی، خوشحال |
طاق |
سقف |
میهن |
وطن، کشور |
برگزیده شدن |
انتخاب شدن |
کنج |
گوشه |
استعداد |
آمادگی، توانایی |
آموزگار |
معلم، دبیر |
بردباری |
شکیبایی، صبر |
حرفه |
شغل، پیشه، کار |
قريحه |
طبع، ذوق |
سرگذشت |
شرح حال |
اعتماد |
اطمینان |
قريحه |
ذوق، استعداد |
افکار |
جمع فکر، اندیشه ها |
لبریز |
پر، لبالب |
سرمشق |
الگو، نمونه |
صبر |
شکیبایی، بردباری |
دلسوز |
مهربان، غمخوار |
قسم |
سوگند |
رخ |
چهره، صورت، سیما |
تصویر |
شکل، عکس |
متحیر |
شگفت زده، حیرت زده |
گرداگرد |
اطراف، پیرامون |
آیت |
نشانه، دلیل، علامت |
سرمشق |
الگو، نمونه |
رونق |
رواج |
فعالیت |
کوشش، تلاش |
پُرشور |
پر حرارت، با هیجان |
از پس |
از پشت |
بهره |
فایده، کمک |
ویژه |
خاص، مخصوص |
پند |
نصیحت، اندرز |
اراده |
خواست، میل، تصمیم |
||
دایر شدن |
تشکیل شدن، ایجاد شدن |
||
عاجز |
ناتوان، درمانده، ضعیف |
||
فروزان |
تابان، درخشان، روشن |
||
بهره رساندن |
فایده داشتن، مفید بودن |
||
رحمت |
مهربانی، دلسوزی، بخشایش |
||
طبع |
ذوق، استعداد، ذات، سرشت |
||
جویا |
کنجکاو، جستجوگر، جست و جو کننده |
||
رونق داشتن |
خوب بودن وضع کسب و کار |
||
اقامت گزیدم |
در جایی ساکن شدم، ماندم |
||
دایر شدن |
تشکیل شدن ، ایجاد شدن |
||
ابداع |
نوآوری، ایجاد کردن، چیزی از نو پدید آوردن |
||
مدارا |
با نرمی و ملایمت رفتار کردن |
||
مدارا |
با نرمی و ملایمت رفتار کردن |
||
مسکین |
فقیر، تهیدست، بینوا، بیچاره |
||
بام |
پشت بام، بالای ساختمان |
||
خشنود |
راضی، خوشحال، شادمان، قانع |
||
ماسوا |
موجودات، مخلوقات، غیر از خدا |
||
کَرَم |
لطف، جوانمردی، بزرگواری |
||
نگین |
سنگ قیمتی که روی انگشتر می گذارند |
||
عَلَم کند |
معرفی کند، مشهور سازد، برپا کند |
||
اطفال |
جمع طفل، خردسالان، بچه ها، کودکان |
||
کنجکاو |
کاوش کننده، جست و جو کننده |
||
فعّال |
پُرکار، کوشا، جمع فعل، کارها، رفتارها |
||
قفقاز |
سرزمینی در غرب دریای خزر |
||
اداره می کرد |
کارگردانی می کرد، می گرداند |
||
اختراع |
پدید آوردن، درست کردن، ایجاد کردن |
||
قاتل |
کسی که دیگری را می کشد |
||
مقصود |
خواسته، آرزو، نیت اراده، خواسته، میل، تصمیم، مراد |
||
اجتماع |
گروه، جمعی از دسته های انسانی، گرد هم آمدن |
||
مکتب |
محل درس خواندن، مدرسه در گذشته، نام «مدرسه» در قدیم |
||
پشتکار |
تلاش برای انجام کاری، با علاقه کاری را پیگیری کردن، همت و جدیت |
||
منقل |
ظرفی که در آن ذغال یا هیزم می ریزند و آتش روشن می کنند. |
||
ذوق |
شور و شوق، علاقه، توانایی، نشاط، خوشی، علاقه و استعداد برای یادگیری |
||
هما |
پرنده ای افسانه ای که اگر سایه اش بر سر کسی بیفتد آن شخص خوشبخت می شود |
||
ابوالعجائب |
پدر شگفتی ها؛ یعنی بسیار شگفت انگیز، باعث شگفتی ها، شگفت انگیز |