واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
معلّق |
آویزان |
واپسین |
آخرین، پایانی |
اتفاق |
رویداد، پیشامد، حادثه |
گریزان |
گریزنده، شتابان |
در گذرم |
بمیرم، از دنیا بروم |
فزای |
بیفزای، اضافه کن |
رامش |
آرامش، آسودگی |
میاسای |
دست از تلاش برندار |
گویی |
مثل اینکه، مانند اینکه |
برنا |
جوان |
جاهل |
نادان، بی خبر |
فزای |
بیفزای، اضافه کن |
دانش اندوزی |
علم آموزی، فراگیری دانش |
||
بهره رساندن |
فایده داشتن، مفید بودن |
||
فلان |
اشاره به شخص نامعلوم |
||
فیلسوفان |
جمع فیلسوف، دانشمندان علم فلسفه |
||
منتظر |
چشم به راه، کسی که انتظار می کشد |
||
دانش اندوزی |
علم آموزی، یادگیری، فراگیری دانش |
||
سپری شد |
به پایان رسید، به اتمام رسید |