نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
2 سال قبل
0

متون درس « أَرْضُ اللّٰهِ واسِعَة » و معنی:

 

( ... أَرْضُ اللّٰهِ واسِعَة ... )

( ... زمین خدا پهناور است ... )

 

كانَتْ مَجْموعَةٌ مِنَ الْغِزْلانِ في غابَةٍ بَينَ الْجِبالِ وَ الْأَنهارِ.

گله ای از آز آهوها در جنگلی بین کوه ها و رودها بودند.

في يَومٍ مِنَ الْأَيّامِ هَجَمَتْ خَمسَةُ ذِئابٍ عَلَی الْغِزلانِ… .

در روزی از روزها، پنج گرگ به آهوها حمله کردند.

اَلْغَزالُ الْوَّلُ:                     إِلٰهي، ماذا نَفعَلُ؟

 آهوی اوّل: خدایا، چه کنیم؟

اَلْغَزالُ الثّاني:                    لا نَقدِرُ عَلَی الدِّفاعِ.

 آهوی دوم: نمی توانیم دفاع کنیم.

قالَتْ غَزالَةٌ صَغيرَةٌ في نَفْسِها: «ما هوَ الْحَلُّ؟ عَلَيَّ بِالتَّفَکُّرِ. سَأَنجَحُ.»

آهوی کوچکی با خودش گفت: «چاره چیست؟» باید فکر کنم. پیروز خواهم شد.

اَلْغَزالَةُ الصَّغيرَةُ شاهَدَتْ عُصْفوراً ؛ فَسَأَلَتْهُ: «هَلْ خَلْفَ تِلْكَ الْجِبالِ عالَمٌ آخَرُ؟»

آهو کوچولو گنجشکی را دیدو پس از او پرسید: «آیا پشت آن کوه ها جهان دیگری است»

أَجابَ الْعُصْفورُ: «لا».

 گنجشک جواب داد: «نه»

اَلْغَزالَةُ الصَّغيرَةُ ما يَئِسَتْ فَشاهَدَتْ حَمامَةً وَ سَأَلَتْها: «يا أُمَّ الْفَرخَينِ، هَل وَراءَ تِلْكَ الْجِبالِ عالَمٌ غَيرُ عالَمِنا؟» سَمِعَتْ مِنها نَفْسَ الْجَوابِ.

آهوی کوچولو نا امید نشد. پس کبوتری را دید و ازش پرسید: «ای مادر دو جوجه، آیا پشت آن کوه ها غیر از دنیای ما جهان دیگری است؟» از او همان جواب را شنید.

اَلْغَزالَةُ شاهَدَتْ هُدهُداً وَ سَأَلَتْهُ: «هَلْ خَلْفَ الْجِبالِ عالَمٌ غَيرُ عالَمِنا؟»

 آهو هدهدی را دید و از او پرسید: «آیا پشت کوه ها جهانی غیر از جهان ماست؟»

أَجابَ الْهُدهُدُ: «نَعَم».

 هدهد پاسخ داد: «بله»

فَصَعِدَت الْغَزالَةُ الْجَبَلَ الْمُرتَفِعَ وَ وَصَلَتْ فَوقَهُ فَشاهَدَتْ

غابَةً واسِعَةً؛ ثُمَّ رَجَعَتْ وَ قالَتْ لِآباءِ الْغِزلانِ:«أَ تَعْرِفونَ أَنَّ خَلْفَ الْجِبالِ عالَماً آخَرَ؟»

 پس آهو به کوه بلند صعود کرد و بالای آن رسید. پس جنگل پهناوری را دید سپس برگشت و به پدران آهوها گفت: «آیا می دانید که پشت کوه ها جهان دیگری است؟»

وَ قالَتْ لِأُمَّهاتِ الْغِزلانِ: «أَ تَعْرِفْنَ أَنَّ خَلْفَ الْجِبالِ عالَماً آخَرَ؟!»

 و به مادران آهو ها گفت: «آیا می دانید که پشت کوه ها جهان دیگری است؟»

فَقالَ الْغَزالُ الْوَّلُ بِغَضَبٍ:          کَيفَ تَقولينَ هٰذَا الْکَلامَ؟!

پس آهوی اوّل با خشم گفت: «چگونه این حرف را می گویی؟»

وَ قالَ الْغَزالُ الثّاني:            کَأَنَّكِ مَجْنونَةٌ !

 و آهوی دومی گفت: «گویا تو دیوانه ای.»

وَ قالَ الْغَزالُ الثّالِثُ:          هيَ تَکذِبُ.

و آهوی سومی گفت: «او دروغ می گوید.»

وَ قالَت الْغَزالَةُ الرّابِعَةُ:       أَنتِ تَکذِبينَ.

و آهوی چهارمی گفت: «تو دروغ می گویی.»

قَطَعَ رَئيسُ الْغِزلانِ کَلامَهُم وَ قالَ:

رئیس آهوها سخنشان را قطع کرد و گفت:

«هيَ صادِقةٌ لا تَکذِبُ؛ عِنْدَما کُنْتُ صَغيراً؛ قالَ لي طائِرٌ عاقِلٌ: خَلْفَ الْجِبالِ عالَمٌ آخَرُ وَ قُلْتُ ذٰلِكَ لِرَئیسِنا لٰکِنَّهُ ما قَبِلَ کَلامي و ضَحِكَ. کَما تَعرِفونَ أنَا أَطلُبُ صَلاحَکُم دائِماً؛ فَعَلَينا بِالْمُهاجَرَةِ»

«او راست گو است دروغ نمی گوید؛ وقتی کوچک بودم؛ پرنده دانایی به من گفت: پشت کوه ها جهان دیگری است و آن را به رئیسمان گفتم ولی او حرف من را نپذیرفت و خندید.» چنان که می دانید من همیشه صلاح شما را می خواهم؛ پس باید کوچ کنیم.»

صَعِدَ الْجَميعُ الْجَبَلَ وَ وَجَدوا عالَماً جَديداً وَ فَرِحوا کَثيراً.

همگی بالای کوه صعود کردند و جهان جدیدی یافتند و بسیار شاد شدند.

 

الأربعینات:

أَینَ المستشفی؟

بیمارستان کجاست؟

أَلأَوَّل

اَلثانی

أَینَ المستشفی الإمام حسن؟

فی ذلِکَ الشارع

بیمارستان امام حسن کجاست؟

در آن خیابان

وَهَل هُناک صَیدلیهُ قَریبَهٌ مِن المستَشفی؟

نَعَم اَلصیدَلیَّه فی نَفسِ المستشفی؟

و ایا انجا داروخانه ای نزدیک به بیمارستان است؟

بله داروخانه در خود بیمارستان است

هَل المستشفی بَعید؟

لا ؛ قَریب بَعد کیلومترینّ تقریباً

آیا بیمارستان دور است؟

نه نزدیک است تقریبا بعد 2 کیلومتر

صارَت عَلَیکُم زَحمه

لا؛ لَیست زَحمه

برایتان زحمت شد

نه زحمت نیست بلکه رحمت است

رَحم الله والِدَیکَ

وَوالِدیکَ

خداپدرت و مادرت را بیامرزد

و همچنین پدر و مادر تو را

 


سایر مباحث این فصل