«أَسْرين» طالِبَةٌ فِي الصَّفِّ الثّاني الْمُتَوَسِّطِ. هيَ جاءَتْ مِنْ «سَنَندَج» إلَی «طهران». هيَ طالِبَةٌ جَديدَةٌ فِي الْمَدرَسَةِ وَ بَقِيَتْ مُدَّةَ أُسبوعَينِ وَحيدَةً.
اسرین دانش آموزی در کلاس دوم متوسطه است. او از سنندج به تهران آمده است. او دانش آموز جدیدی در مدرسه است و مدت 2 هفته تنها ماند
فِي الأسُبوعِ الثّالِثِ في يَْومِ السَّبْتِ جاءَتْ إلَیها إحْدَی زَميلاتِها بِاسْمِ «آیلار» وَ بَدَأَتْ بِالْحِوارِ مَعَها في ساحَةِ الْمَدرَسَةِ.
در هفته سوم در روز شنببه یکی از هم شاگردی هایش به اسم آیلار به سوی او آمد.
- کَيفَ حالُكِ؟ - الْحَمدُ لِلّهِ؛ جَيِّدَةٌ وَ کَيفَ أنتِ؟
حالت چطور؟ خداروشکر خوبم و تو چطوری؟
- أنَا بِخَيرٍ. مَا اسْمُكِ؟ - اِسْمي أَسرين.
من خوبم. اسم تو چیست؟ اسم من اسرین است.
- اِسمٌ جَميلٌ. ما مَعْناهُ؟ - «أسْرین» بِالْکُرديَّةِ بِمَعنَی الدَّمْع. وَ مَا اسْمُكِ؟
اسم زیبایی است. معنی آن چیست؟ اسرین به کردی به معنی اشک است و اسم تو چیست؟
- اِسمي آيلار. - ما مَعنَی اسْمِكِ؟
اسم من آیلار است. معنی اسم تو چیست؟
- آيلار بِالتُّرکيَّةِ بِمَعنَی الْأَقْمارِ. - اِسْمٌ جَميلٌ جِدّاً وَ مَعناهُ جَميلٌ أَيضاً.
آیلار به ترکی به معنی ماه ها است. اسم خیلی زیبایی است و معنی آن نیز زیبا است.
- مِنْ أَيِّ مَدينَةٍ أنتِ؟ - أنَا مِنْ سنندج. أَ أَنتِ مِنْ طهران؟
تو اهل کدام شهر هستی؟ من سنندجی هستم آیا تو تهرانی هستی؟
- لا؛ أنَا مِنْ تبريز وَ ساکِنَةٌ هُنا. - فَأَنتِ مِثْلي أَیضاً.
نه من تبریزی هستم و ساکن اینجا هستم. پس تو هم مثل من هستی.
- لِماذا جِئْتُم إلَی طهران؟ - لِاَنَّ والِدي في مُهِمَّةٍ إداريَّةٍ.
چرا به تهران آمدید؟ برای اینکه پدرم در مأموریت اداری است.
- کَمْ سَنَةً مُهِمَّةُ والِدِكِ؟ - سَنَتَينِ.
چند سال پدرت در مأموریت است؟ 2 سال
- أينَ بَيتُکُم؟ - في ساحَةِ خُراسان.
خانه شما کجاست؟ در میدان خراسان
- عَجَباً. بَيتُنا في نَفْسِ الْمَکانِ. - أَ تَصدُقينَ؟!
عجیب است خانه ما در همان جاست. آیا راست می گویی؟
- نَعَم؛ بِالتَّأکيدِ؛ مَتَی جِئْتُم؟ - جِئْنا قَبْلَ شَهْرٍ.
بله البته؛ کی آمدید؟ ماه گذشته آمدیم.
- فَنَحنُ جارَتانِ وَ زَميلَتانِ . - فَکَيفَ ما رَأَيْتُكِ حَتَّی الْآنَ؟
پس ما دو همسایه و دو همکلاسی هستیم. پس چطور تا الان تو را ندیدم؟
- عَجيبٌ. ما مِهنَةُ أَبيكِ؟ - هوَ مُهَندِسٌ.
عجیب است. شغل پدرت چیست؟ او مهندس کامپیوتر است.
- هَلْ تَأتينَ إلَی بَيتِنا؟ - بِکُلِّ سُرور.ٍ
آیا به خانه ما می آیی؟ با کمال میل
- مَتَی؟ - بَعدَما يَسمَحُ لي والِدي وَ تَقبَلُ والِدَتي.
کِی؟ بعد از اینکه پدرم به من اجازه داد و مادرم پذیرفت.
- وَ هَلْ يَأْتي أَبوكِ؟ وَ هَلْ تَأْتي أُمُّكِ؟ - إِنْ شاءَ اللّهُ. سَأَسْأَلُهُما.
و آیا پدرت می آید؟ و آیا مادرت می آید؟ اگر خدا بخواهد از آنها خواهم پرسید.
اَلْغَريبُ مَنْ لَيْسَ لَهُ حَبيبٌ. الأمام عَلیٌّ (ع)
«تنها، کسی است که دوستی نداشته باشد.» امام علی (ع)
أسعار انُقود فی العَتباتِ المقدسةِ |
|
قیمت های ارز در آستانه های مقدس |
|
أزیدٌ تَصریف نقودی إلی دینار. |
أهلا بِک یا زائر |
من میخواهم پولم را به دینا تبدیل کنم |
خوش امدید ای زائر |
کَیف تَصریفٌ النقود؟ |
أسعارٌ مَکتوبة علی هذه الَّوحَهِ |
پول چگونه تبدیل می شود؟ |
قیمت ها در این پلاک نوشته شده است |
هَل أَسعارٌ فی کل السوق واحِدة |
بالتاکید الأسعار ثابتهً |
آیا قیمت ها در هر بازار یکسان است؟ |
البته قیمت ها ثابت است |
جَوله صغیرة فی السوق الصرافین ؛ ثم أَرجعُ |
لابأس أنت حُرٌ أنا فی خدمه الزوار |
گشت کوچکی در بازار صرافی میزنم سپس باز میگردم |
اشکالی ندارد تو ازاد هستی در خدمت زائران هستم |
بعد دقائق |
|
بعد از دقایقی |
|
رَجعتُ عِندکَ یا أخی |
أنا فی خِدمتکَ ماذا عِندکَ؟ یورو أم تومان؟ |
برگشتم پیش شما برادر |
در خدمت شما هستم چه چیزی داری؟ یورو یا تومان؟ |
عِندی تومان |
سأقَول لَک مِقدارَ التریف |
من تومان دارم |
من مبلغ پرداختی را به شما خواهم گفت |