Reza: We plan to go to the lake. Do you want to come?
رضا: ما برنامه داریم به دریاچه برویم. میخوای بیای؟
Ehsan: I don’t think so. I don’t like school trips. Last summer I fell and broke my leg.
احسان: فکر نمی کنم. من از سفرهای مدرسه ای خوشم نمیاد. تابستون گذشته افتادم و پام شکست.
Reza: It sometimes happens. I twisted my ankle last winter. I stayed home for two weeks!
رضا: این (موارد) گاهی اتفاق می افته. زمستان ذشته مچ پایم پیچ خورد و دو هفته در خانه ماندم.
Ehsan: That’s too bad! I didn’t know that.
احسان: خیلی بده! درک کردنش سخته.
Reza: Yeah…, but after that, I participated in Helal-e-Ahmar first aid classes. I learned how to take care of myself.
رضا: بله. ولی بعد از آن من در کلاس های کمک های اولیه هلال احمر شرکت کردم. و آموختم ه چطور از خودم مراقبت کنم.
Ehsan: I like that. Can you give me some advice?
احسان: منم دوست دارم. میتونی منو مقداری راهنمایی کنی؟
Reza: Sure!
رضا: حتما!