نمونه سوالات تستی فصل 10 فارسی یازدهم همراه با جواب تشریحی

پالیز : جالیز

تشرّع : پاره پاره

شاب : جوان

فرط : بسیاری

ظرافت و نقل- آماس و ورم – عندلیب و بلبل – اعزاز و بزرگداشت – خوش لقا و زیبا رو

شاعبه و شک – مسرّت و خوشی – تحفه و ارمغان – جرس و زنگ – الم و پرچم

محوطه و پهنه – رشهه و قطره – غو و فریاد – آغوز و شیر اولیه ی پستاندار – بعد و دوری

جلّت و بزرگ – تلبیس و نیرنگ – غرب نزدیک شدن – متاللی و درخشان – تعبیه و قرار دادن

ظرافت ،صراحت ، طهارت ، صباحت ، حماقت

صباحت-صراحت-ظرافت-طهارت-حماقت

ظرافت،صراحت،صباحت ، طهارت، حماقت

صباحت، طهارت ، ظرافت ، طراوت ، جسارت

خویش و بیگانه – بستان و افزای – معمار و هنرمند (تضاد)

مهد و کجاوه – غایت و بدایت – تدبیر و چاره گری ( ترادف)

محمل و شتر – لیلی و مجنون – صامت و مصوت (تناسب)

مثنوی و قالب – اشتر و حیوان – تشبیه و کنایه ( تضمن)

10

11

9

8

شکسته ی پرو بالم درست خواهد شد   به آشیانه چو مرغ کباب باز آید

دل ها از آن مسخّرمن شد که همچو زلف   پرواز من همیشه به بال شکسته بود

از آن بر من شکست از مومیایی شد گواراتر   که بی بال و پری را شهپرِ پرواز می دانم

سبک روان به فتادن ز پای ننشیند   شکست شهپر موج شکسته بال شود

آتش عشق تو در جان خوش تر است   جان ز عشقت آتش افشان خوش تر است

هر که خورد از جام عشقت قطره ای   تا قیامت مست و حیران خوش تر است

درد عشق تو که جان می سوزدم   گر همه زهر است از جان خوش تر است

درد بــر مـن ریز و درمانم مـکـن   زان که درد تو ز درمان خوش تر است

سربازان فلسطینی

ایران اسالمی

کشور فلسطین

گنج بی پایان

جایی اگر ز غیب او تیره شد جهان   جای دگر ز پرتوش آفاق با ضیاست

تو کار خویش به فضل خدای کن تفویض   به روز دولت و نکبت که کار کار خداست

بدان قدر که تو جدی نمایی و جهدی   گمان مبر که دگرگون شود هر آن چه قضاست

سرم به دنیی و عقبی فرو نمی آید    تبارک اهلل از این فتنه ها که در سر ماست

یک کتابی بودن : به یک کتاب عالقه مند بودن

لُکه دویدن : چهار دست و پا راه رفتن

سراچه ذهن آماس کردن : درک و فهم کمتر شدن

بالبداهه گفتن : بدون اندیشه گفتن

جناس همسان – تشبیه

تناسب – حسن تعلیل

تشبیه- جناس ناهمسان

جناس -ایهام

استعاره – جناس –کنایه – تناسب

کنایه – مجاز – حسن تعلیل – مراعات نظیر

جناس همسان-حس آمیزی- اغراق – واج آرایی

کنایه- جناس تام – مجاز – جناس ناهمسان

ایهام – جناس تام

ایهام – نغمه ی حروف

استعاره – جناس ناقص

تناقض – حسن تعلیل

تشخیص

تناقض

تناسب

اسلوب معادله

ایهام

جناس همسان

استعاره

حس آمیزی

سه ، صفت اشاره، صفت پرسشی،صفت شمارشی

سه، صفت اشاره،صفت مبهم ، صفت شمارشی

چهار، صفت اشاره، تعجبی ، شمارشی ، مبهم

چهار ، اشاره،پرسشی،مبهم،شمارشی

دادخواه

خالص

جا

مگر

مفعول – مسند – نهاد – مفعول-متمم

مفعول – نهاد – نهاد – مفعول- متمم

نهاد – مسند – نهاد – متمم – مفعول

مفعول- مسند – قید – مفعول – متمم

بدل – تکرار

معطوف – بدل

معطوف – تکرار

تکرار – بدل – معطوف

ایشان استاد ادبیات بودند

استاد دهخدا لغتنامه را نوشت

آقای محمدی از سیّد ولی تعریف می کرد

استاد معین، لغت نامه نوشت

محدودیّت های ویژه ی هر زبان

جابه جایی وسایل اتاق

عجب صدای روح نوازی

شگفت انگیز ترین روستای ایران

بدیع الزمان فروزانفر

لطفعلی صورتگر

عبدالحسین وجدانی

جالل متینی​​​​​​​

از شاعران و عارفان هم روزگار موالنا می توان به سعدی و فخرالدّین عراقی اشاره کرد

پدر جالل الدّین ، محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاالدّین ولد از دانشمندان روزگار خود بود

دیدار شمس و موالنا در سال )642( هجری قمری اتّفاق افتاد ، یعنی در 38 سالگی موالنا

صالح الدّین زرکوب از موالنا درخواست کرد کتابی برای هدایت مریدان به نظم در آورد

حمید سبزواری

سیّد حسن حسینی

محمد علی اسالمی ندوشن

سلمان هراتی

رجز مثمن سالم – رمل مسدس محذوف

متقارب مثمن سالم – هزج مسدس محذوف

رمل مثمن سالم – هزج مسدس محذوف

هزج مثمن سالم – رمل مسدس محذوف

فاعالتن فاعالتن فاعالتن فاعلن

مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن

مفاعلن فعالتن مفاعلن فعلن

فعالتن فعالتن فعالتن فعلن

دل برگرفت از من بتم یکبارگی

زیر نشین علمت کاینات

دست کسی بر نرسد به شاخ هویت تو

برشوم از نشاط دل وقت سحر به منظره

مفتعلن فاعالتُ مفتعلن

مفتعلن فاعلن مفتعلن فاعلن

مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن

مفتعلن مفتعلن مفتعلن مفتعلن

حذف همزه

ابدال

قلب

تغییر کمیت مصوت

ای زبان هم گنج بی پایان تویی   ای زبان هم رنج بی درمان تویی

ای جهان کهنه را تو جان نو   از تن بی جان و دل افغان شنو

تافت نور صبح و ما از نور تو   در صبوحی با می منصور تو

آستانه و صدر در معنی کجاست   ما و من کو آن طرف کان یار ماست

خوش خبر باشی ای نسیم شمال   که به ما می رسد زمان وصال

مردم دیده ی ما جز به رخت ناظر نیست   دل سر گشته ی ما غیر تو را ذاکر نیست

که گر آفتاب است یک ذره نیست   و گر هفت دریاست یک قطره نیست

دل ما به دور رویت ز چمن فراق دارد   که چو سرو پایبند است و چو الله داغ دارد

یک

دو

سه

همه کلمات درست نوشته شده است 

چون سیل ز پیچ و تاب صحرا می‌رفت / همراه سحر به فتح فردا می‌رفت

رازی که خطر کنندگان می‌دانند / در بازی خون برندگان می‌دانند

بگفتا گر به سر یا بیش خشنود / بگفت از گردن این وام افکنم زود

به یاد روی شیرین بیت می‌گفت / چو آتش تیشه می‌زد کوه می‌سفت

خوردنی – آرایشگر – محرمانه

هفده‌گانه – زمینی – خریدار

ناگوار – هم‌خانه – بی‌درد 

مرغوبیت – آسایش – سپیده

اين بوی عبير آشنايی / از ساحت يار مهربان است

منِ بيچارهٔ گردن به كمند / چه كنم گر به ركابش نروم 

تا غنچهٔ بشكفتهٔ اين باغ كه بويد / هر كس به زبانی صفت حمد تو گويد 

گر به صد منزل فراق افتد ميان ما و دوست / هم‌چنانش در ميان جانِ شيرين منزل است

انتها، کاروان

جهت،زنگ

انتها، زنگ 

جهت،کاروان

رازی که خطر کنندگان می‌دانند

از چنبر نفس، رسته بودند آن‌ها

ای کعبه به داغ ماتمت، نیلی‌پوش

با بال شکسته پر گشودن، هنر است

تا بوسه گاه وادی ایمن برانیم

وادی پر از فرعونیان و قبطیان است

یعنی کلیم آهنگ جان سامری کرد

هامون اگر دریا شود از خون بتازید

سه

چهار

پنج

شش

سرو از آن پای گرفته است به يک جای مقيم / كه اگر با تو رود شرمش از آن ساق آيد 

شاه و گدا به ديدهٔ دريادلان يكی است / پوشيده است پَست و بلند زمين در آب

از دلم افتاده اخگرش به گريبان/ بی‌سبب آن زلف پيچ و تاب ندارد

به يک كرشمه كه در كار آسمان كردی / هنوز می‌پرد از شوق، چشم كوكب‌ها

(حقیر: زبون) (صعب: سختی) (استحقار: خواری)

(یم: بحر) (ماتم: غم) (بیخ: بن)

(قرب: نزدیک) (ظلمت: تاریک) (چنبر: گرفتاری)

(کراهت: ناپسند) (پروار: چاق) (رشحه: قطره)

تویی بهانۀ آن ابرها که می‌گریند / بیا که صاف شود این هوای بارانی

در کارگاه عشق است تدبیر عقل بی کار / طوفان نمی‌کند گوش تعلیم ناخدا را

در سیاهی می‌توان گل چید از آب حیات / گریه را باشد اثر دامان شب‌ها بیش‌تر

بدار دست ز اصلاح دل چو شد بی درد / گلی که نیست در او نکهتی گلاب مکن

راهنما، کوچ و سفر، اسب تندرو

راهنما، مردن، اسب 

زائر، سفر و کوچ، اسب سریع السیر

زائر، سفر و کوچ، راه هموار

همراه سحر به فتح فردا می‌رفت

در بازی خون برندگان می‌دانند

پرواز شدند و پر گشودند به عرش 

این رود به جست‌و ‌جوی دریا می‌رفت

حركت‌های انقلابی مردم

عبور از مشكلات انقلاب

سپيده‌دمان در انتظار پيروزی بودن

حقيقت‌جويی و خداجويی

«همه» صفت

«هنر» مسند

«پر گشودن» متمم

«خون» مضاف‌الیه

تشبیه، تناقض، استعاره، کنایه

تشخیص، استعاره، ایهام، حسن تعلیل

واج‌آرایی، تشبیه، کنایه، جناس

مراعات نظیر، تشخیص، ایهام، تناقض

استعاره – تشبیه – تضاد

استعاره – تضاد – واج آرایی

اغراق – تشخیص – واج آرایی

اسلوب معادله – حسن تعلیل – ایهام تناسب

سه – يک

دو – دو

دو_یک

سه_دو

کران

بانگ

رحیل

جرس

۴جمله

۵جمله

۶جمله

۷جمله