نمونه سوالات تستی فصل 18 فارسی دهم همراه با جواب تشریحی

قطره دانش که بخشیدی ز پیش  /  متصل گردان به دریا‌های خویش

منگر اندر ما، مکن در ما نظر  /  اندر اکرام و سخای خود نگر

چون الف چیزی ندارم، ای کریم  /  جز دلی، دلتنگ‌تر از چشم میم

این همه گفتیم، لیک اندر بسیچ  /  بی‌عنایات خدا، هیچم، هیچ

نهاد، قید، مفعول، مسند، مفعول

صفت، قید، صفت، مسند، مفعول

صفت، قید، مفعول، صفت، مفعول

صفت، قید، مفعول، مسند، مفعول

تضاد، تشخیص، استعاره، اضافۀ استعاری

تشبیه، تشخیص، استعاره، اضافۀ تشبیهی

تضاد، تشخیص، استعاره، اضافه استعاری

تشبیه، تشخیص، استعاره، اضافۀ استعاری

قطره‌ی دانش كه بخشيدی ز پيش / متّصل گردان به درياهای خويش (نهاد – مضاف‌اليه)

غيبت نكرده‌ای كه شوم طالب حضور / پنهان نگشته‌ای كه هويدا كنم تو را (مسند - مسند)

در چراغ دو چشم او زد تيغ / نامدش كشتن چراغ دريغ (مفعول - نهاد)

از چه ای كل، با كلان آميختی؟ / تو مگر از شيشه روغن ريختی؟! (متمم – مفعول)

وقتی دل سودايی، می‌رفت به بستان‌ها / بی‌خويشتنم كردی، بوی گل و ريحان‌ها (فعل ماضی دوم شخص مفرد)

برخاست به روی دوست ديدن / بنشست به گفتن و شنيدن (حرف ربط پيوند)

سعدی به لب دريا دردانه كجا يابی / در كام نهنگان رو گر می‌طلبی كامی (تركيب وصفی)

به خون، گر كشی خاک من، دشمن من / بجوشد گل اندر گل از گلشن من (منادا

حرفی به کارش بود ( بی ایراد بود)

گرته می‌ریخت (طراحی می‌کرد)

راه دست خودش هم نیست (مهارت ندارد)

دستی نازک داشت (ماهر بود

کالبدها

سایه ها

مفرد شبح

سیاهی‌هایی که از دور دیده می‌شود

فراهم کردن – حفظ کردن – افشاندن

آمادگی – توجه – پراکندن

پایگاه – جمع عنایات – پیشکش کردن

فراهم – توجه – بخشیدن

دریایم و نیست باکم از طوفان  ...  دریا همه حال خوابش آشفته است (بی سروسامانی انسان

لذت هستی نمودی نیست را  ...  عاشق خود کرده بودی نیست را (خلقت انسان)

ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند  ...  تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری (تلاش انسان)

هر که با پولاد بازو، پنجه کرد  ...  ساعد مسکین خود را رنجه کرد (انتقام و کینه‌ورزی)

جهان بگشتم و دردا به هیچ شهر و دیار / نیافتم که فروشند بخت در بازار

بدان خدای که در شهربند امکان نیست / متاع معرفتش نیم ذره در بازار

به حاذقی که که ز داروی حکمتش گردید / شکسته رنگ خزان و شکفته روی بهار

به کاوش مژه از گور تا نجف بروم / اگر به هند به خاکم کنی و گر به تتار

مفعول ـ منادا ـ مسند ـ مضاف‌الیه

مفعول ـ نهاد ـ مسند ـ مفعول

نهاد ـ منادا ـ متمم ـ مضاف‌الیه

نهاد ـ مسند ـ متمم ـ مفعول

ناتانائیل آنگاه که کتابم را خواندی، دلم می‌خواهد که این کتاب، شوق پرواز را در تو برانگیزد. (نهاد)

کاش کتابم به تو بیاموزد که بیشتر از این کتاب، به خود بپردازی. (متمم)

ناتانائیل، آرزو مکن که خدا را جز در همه جا، در جایی دیگر بیابی. (صفت)

هر آفریده‌ای نشانه خداوند است، اما هیچ آفریده ای نشان‌دهنده او نیست. (نهاد

پیوند زیتون بر شاخه ترنج ـ اتاق آبی ـ سمفونی پنجم جنوب

شاهنامه فردوسی ـ اسرار التوحید ـ نیایش

مثنوی معنوی ـ سفرنامه ـ بی‌بال پریدن

گلستان سعدی ـ اگر قره قاج نبود ـ هفت پیکر

درمک

دمک

خورجینک 

پشمک 

نمط – مهلکه – حازم – غبطه

خذلان – عداوت – نقض – پلاس

فراغ – مخمصه – تقریظ – زجر

سلیح – هژیر – حاذق – ملطفت

خداوند غیر از همه جا اینجا هم هست

خداوند در همه جا هست و جز اینجا می‌یابی.

خداوند نه فقط در اینجا بلکه در همه جا هست.

خداوند در همه جا هست و جایی نیست که خدا آنجا نباشد

شوق – اشتیاق – مشتاق

آموختن – آموزش – بیاموز

انتظار – ناظر – منظور

حسرت – جسور – جسارت

غبطه، حضیض، صُخره

آخُره، مخمصه، تقریض

مُقریان، وقاهت، مسخرگی

غایی، تزار، فیاض

بزرگ‌ داشتن

بخشش داشتن 

کرامت

احترام کردن

گندم نمای جو فروش مباش

به اندازه‌ی بود باید نبود

خود را به نیکی و نیکو‌کاری به مردم نما

معلم، صورتک به رو نداشت