نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن

پاسخ کارگاه متن پژوهی صفحه 113 فارسی ششم

-

گام به گام کارگاه متن پژوهی صفحه 113 درس ستاره ی روشن

-

کارگاه متن پژوهی صفحه 113 درس 17

-

1 یکی دیگر از شعرهای پروین اعتصامی را، که به صورت مناظره سروده شده است، انتخاب کنید و در گروه بخوانید. (بهترین شعر گروه را انتخاب کنید و به کلاس ارائه دهید.)

شعر اول (نکوهش بیجا):

سیر یک روز طعنه زد به پیاز

که تو مسکین چقدر بدبویی

 

گفت از عیب خویش بی‌خبری

زان ره از خلق، عیب می‌جویی

 

گفتن از زشت رویی دگران

نشود باعث نکورویی

 

تو گمان می‌کنی که شاخ گلی

به صف سرو و لاله می‌رویی

 

یا که همبوی مشک تاتاری

یا ز ازهار باغ مینویی

 

خویشتن بی‌سبب بزرگ مکن

تو هم از ساکنان این کویی

 

ره ما گر کج است و ناهموار

تو خود این ره چگونه می‌پویی

 

در خود آن به که نیکتر نگری

اول آن به که عیب خود گویی

 

ما زبونیم و شوخ‌جامه و پست

تو چرا شوخ تن نمی‌شویی

شعر دوم (مناظره نخ و سوزن):

در دست بانوئی، به نخی گفت سوزنی

کای هرزه‌گرد بی سر و بی پا چه می‌کنی

 

ما می رویم تا که بدوزیم پاره‌ای

هر جا که می رسیم، تو با ما چه می‌کنی

 

خندید نخ که ما همه جا با تو همرهیم

بنگر بروز تجربه تنها چه می‌کنی

 

هر پارگی به همت من می شود درست

پنهان چنین حکایت پیدا چه می‌کنی

 

در راه خویشتن، اثر پای ما ببین

ما را ز خط خویش، مجزا چه می‌کنی

 

تو پای بند ظاهر کار خودی و بس

پرسندت ار ز مقصد و معنی، چه می کنی

 

گر یک شبی ز چشم تو خود را نهان کنیم

چون روز روشن است که فردا چه می‌کنی

 

جائی که هست سوزن و آماده نیست نخ

با این گزاف و لاف، در آنجا چه می کنی

 

خود بین چنان شدی که ندیدی مرا بچشم

پیش هزار دیدهٔ بینا چه می‌کنی

 

پندار، من ضعیفم و ناچیز و ناتوان

بی اتحاد من، تو توانا چه می‌کنی

شعر سوم (مست و هوشیار):

محتسب، مستی به ره دید و گریبانش گرفت

مست گفت ای دوست، این پیراهن است، افسار نیست

 

گفت: مستی، زان سبب افتان و خیزان میروی

گفت: جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست

 

گفت: می باید تو را تا خانهٔ قاضی برم

گفت: رو صبح آی، قاضی نیمه‌شب بیدار نیست

 

گفت: نزدیک است والی را سرای، آنجا شویم

گفت: والی از کجا در خانهٔ خمار نیست

 

گفت: تا داروغه را گوئیم، در مسجد بخواب

گفت: مسجد خوابگاه مردم بدکار نیست

 

گفت: دیناری بده پنهان و خود را وارهان

گفت: کار شرع، کار درهم و دینار نیست

 

گفت: از بهر غرامت، جامه‌ات بیرون کنم

گفت: پوسیدست، جز نقشی ز پود و تار نیست

 

گفت: آگه نیستی کز سر در افتادت کلاه

گفت: در سر عقل باید، بی کلاهی عار نیست

 

گفت: می بسیار خوردی، زان چنین بیخود شدی

گفت: ای بیهوده‌گو، حرف کم و بسیار نیست

 

گفت: باید حد زند هشیار مردم، مست را

گفت: هشیاری بیار، اینجا کسی هشیار نیست

2 در مورد شخصیت بزرگمهر تحقیق کنید و شرح حال یا داستانی از زندگی او را در کلاس بخوانید.

مختصر زندگی بزرگمهر:

بُزُرْگْمِهْر بُخْتَگان (سده ۶ میلادی) فرزند بُختَگ که به شکل معرب آن را بوزرجمهر هم نوشته‌اند. حکیم بزرگمهر وزیر خردمند خسرو انوشیروان شاهنشاه ساسانی بود. در برخی نوشتارها آمده است انوشیروان ساسانی خوابی دید که همه خوابگزاران از تعبیر آن بازمانده و نتوانستند تعبیر کنند انوشیروان به سراسر ایران پیک فرستاد و از دانشمندان گوناگون خواست تا این خواب را تعبیر کنند یکی از این پیک ها به خراسان و شهر مرو که در آن زمان بخشی از ایران بود و امروزه متاسفانه بخشی از کشور ترکمنستان است رفت و از دانشمند شهر که خود استاد آموزشگاه جوانان شهر بود تعبیر خواست که او هم نتوانست اما در بین شاگردان استاد یک نفر بود که اجازه خواست و تعبیر خواب را گفت .

پیک، آن شاگرد را به دربار پادشاه ایران انوشیروان آورد . آن جوان کسی نبود جز بزرگمهر حکیم . بزرگمهر با برزو یا برزویه پزشک دربار انوشیروان یکسان انگاشته شده است که شاید به دلیل هم‌زمانی این دو بوده باشد. انوشیروان در آغاز بزرگمهر را برای آموزش و پرورش فرزند خود ، هرمز گماشت . هرمز نسبت به بزرگمهر خوش رفتاری ننمود و استاد را از خود آزرد، اما سپس از کرده خود پشیمان شده و جایگاه بزرگمهر بالا گرفت، تا آنکه به وزارت رسید و در امور کشوری با شایستگی بسیار به انوشیروان خدمت نمود.

داستان های کوتاه از بزرگمهر:

۱- داستان بزرگمهر و دزدان:

بزرگمهر عقیده داشت كه هر كس صبح زود از خواب بیدار شود آدم موفقی خواهد شد. خودش هم همیشه پیش از طلوع آفتاب به سر كارش در كاخ انوشیروان می رفت و او را از خواب بیدار می كرد.انوشیروان كه می خواست بیشتر بخوابد از این كار وزیرش ناراحت می شد. یك روز انوشیروان نقشه ای كشید و به عده ای از نوكرانش دستور داد تا در سر راه بزرگمهر كمین كنند و بر سر او بریزند و هر چه دارد بدزدند.

انوشیروان می خواست با این كارش نگذارد كه بزرگمهر صبح زود به كاخ بیاید و او را بیدار كند و از آن به بعد هم جرات نكند صبح زود از خانه بیرون آید.پس نو كر ها پیش از طلوع آفتاب بر سر راه بزرگمهر كمین كردند و همین كه او به نزدیك آن ها رسید بر سرش ریختند و كیسه سكه ها و لباس های او را دزدیدند. بزرگمهر با لباس زیر به خانه بر گشت و لباس دیگری پوشید و به كاخ انوشیروان رفت ، اما دیگر دیر شده بود و آفتاب طلوع كرده بود.

انوشیروان كه علت دیر آمدن وزیرش را می دانست با تمسخر از او پرسید : چرا امروز دیر كردی؟! بزرگمهر پاسخ داد:راهزنان برسرم ریختند و مرا غارت كردند و من ناچار به خانه برگشتم تا لباس دیگری بپوشم، این بود كه دیر شد. انوشیروان با همان لحن تمسخر آمیز گفت تو كه می گفتی هر كس زود از خواب بلند شود موفق است، پس چرا امروز تو موفق نبودی؟! بزرگمهر فوری پاسخ داد: برای این كه دزدان زودتر از من از خواب بر خاسته بودند و موفق شدند اما چون من دیر تر ار آن ها بیدار شدم ناموفق ماندم.

۲- داستان خردمندی بزرگمهر:

داستان‌های بسیار از خردمندی او گفته‌اند. از داستان‌های مشهور بزرگمهر پاسخی است به این پرسش در پیشگاه انوشیروان داده است که : بزرگ‌ترین بدبختی چیست؟

فیلسوف یونانی گفت پیری و کُودنی که با تنگدستی و نداری با هم باشد، دانشمند هندی گفت بیماری های جسمی که با دردهای روحی فزون گردد، بزرگمهر گفت که آدمی ببیند که عمرش در حال به پایان رسیدن است و کار نیکی نکرده باشد، این بدترین بدبختی هاست. این پاسخ در پیش خسرو بسیار پسندیده آمد و مقام و ارج بزرگمهر در برابر دانشمندان و فیلسوف های خارجی نمایان شد.

همچنین گویند وقتی پادشاه هند دستگاه شطرنج نزد پادشاه ایران فرستاد، بزرگمهر اسرار آنرا کشف کرد و در برابر بازی نرد را اختراع نمود. این رویداد در متنی پهلوی بنام چترنج نامک آمده است. نوشتاری بزبان پهلوی بنام پندنامگ وزرگمهر بختگان یعنی پندنامهٔ بزرگمهر پسر بختگان بدو منسوب است که دارای ۴۳۰ کلمه است.

همچنین در جوامع الحکایات آمده است روزی از سرزمین روم نامه ای به انوشیروان رسید. در نامه مطلبی معما گونه نوشته شده بود. همه دانشمندان بزرگ شهر جمع شدند تا نامه را بخوانند، اما نتوانستند ولی بزرگمهر مطالب آن را فهمید و مفهوم نامه را ترجمه کرد.

۳- داستان امیدواری بزرگمهر:

بزرگمهر حکیم در کشتی نشسته بود که طوفان شد ناخدا گفت که دیگر امیدی نیست و باید دعا کرد مسافران همه نگران بودند اما بزرگمهر آرام نشسته بود گفتند در این وقت چرا اینگونه آرامی او گفت نگران نباشید زیرا مطمئنم که نجات پیدا می کنیم و همانگونه شد که او گفته بود و کشتی به سلامت به ساحل رسید.

مسافرین دور بزرگمهر حلقه زدند که تو پیامبری یا جادوگر! از کجا می دانستی که نجات پیدا می کنیم؟

بزرگمهر گفت: من هم مثل شما نمیدانستم اما گفتم بگذار به اینها امیدواری بدهم چرا که اگر نجات نیافتیم دیگر من و شما زنده نیستیم که بخواهید مرا مواخذه کنید.

منبع:

https://www.daneshchi.ir

3 به نظر شما، چگونه اینترنت و شبکه های اجتماعی، باعث می شود احساس دانا پنداری در بعضی افراد ایجاد شود؟

استفاده از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی می‌تواند باعث افزایش احساس دانا پنداری در بعضی افراد شود به دلیل موارد زیر:

1- دسترسی به اطلاعات:

اینترنت و شبکه‌های اجتماعی به افراد امکان می‌دهد تا به راحتی به اطلاعات و دانش مختلف دسترسی پیدا کنند. این باعث می ‌شود که آنها حس کنند که دارای دانش و آگاهی بیشتری هستند.

2- تبادل نظر و تجربه:

شبکه‌های اجتماعی فضای مناسبی برای تبادل نظر، تجربه و دانش است. با فعال بودن در این فضا، فرد ممکن است با نظرات و تجارب دیگران آشنا شود که باعث گسترش دیدگاه و دانش خود شود. این نیز منجر به احساس دانا پنداری می شود.

3- خودآگاهی:

فعال بودن در شبکه‌های اجتماعی ممکن است باعث روزآگاهی بالاتر در مورد موضوعات مختلف شود. به علاوه، با پست کردن مطالب چالش‌برانگیز یا آموزنده، فرد حس خودآگاهی بالاتر می نماید که در نتیجه احساس دانا پنداری می کند.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه چهارم تا دوازدهم
  • آزمون آنلاین تمامی دروس
  • گام به گام تمامی دروس
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس
  • فلش کارت های آماده دروس
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن


محتوا مورد پسند بوده است ؟

3.1 - 2965 رای

sticky_note_2 گام به گام قسمت های دیگر فصل ستاره ی روشن