در آمیختن دو حس از حواس آدمی در کلام؛ به عنوان مثال:
در آمیختن دو حس شنوایی و بینایی.
«شعر تر» کنایه است از شعر روان وزیبا؛ در آمیختن دو حس شنوایی و لامسه.
مثال هایی دیگر:
مناسب لب لعلت حدیق بایستی جواب تلخ بدیع است از آن دهان ای دوست
جواب تلخ:حس آمیزی (در آمیختن دو حس شنوایی و چشایی(
چشم که بر تو می کنم چشم حسود می کنم شکر خدا که باز شد دیده ی بخت روشنم
بخت روشن:حس امیزی (در آمیختن دو حس باطنی و بینایی(
ممکن است بیش از دو حس در کلام به هم آمیخته شود.
مجاز (Trope) در لغت یعنی غیر واقع و غیر حقیقی؛ در اصطلاح ادبی استعمال و استفاده لفظ و واژه در غیر معنی اصلی خود را گویند. به ساده ترین بیان هرگاه نویسنده کلمه ای را جای کلمه دیگر بیاورد و بین دو کلمه وجه شبه از نوع صفت وجود نداشته باشد و صرفا یک نوع رابطه (علاقه) بین آن ها وجود داشته باشد، مجاز پدید می آید. مثلاً در بیت:
به یاد روی شیرین بیت می گفت چو آتش تیشه می زد کوه می سفت
می دانیم شاعر واژه بیت را به جای شعر آورده و بین این دو نیز وجه شبهی نمی توان تعریف کرد پس می گوییم بیت مجاز از شعر است.
1) مجاز مکان از افراد یا موجودات درون آن (مجاز محلیه) می باشد که در آن مکان حضور افراد به جای خود آنان می آید مانند:
خروشی برآمد ز دشت و از شهر غم آمد جهان را از آن کار بهد
2) تمامی استعاره ها نوعی مجاز اند.
جزئی از یک چیز به جای کل آن به کار می رود؛ مثلاً آمدن کلمه بیت به جای شعر در مثال بالا.
تمام چیزی به جای جزئی از آن بکار می رود؛ مثلاً آمدن کلمه دست به جای انگشتان.
محل چیزی به جای خود آن چیز بکار می رود.
چیزی به دلیل همراهی همیشگی با چیزی دیگر به جای آن بکار می رود مانند آمدن خون» به جای «کشتن».
سبب چیزی جانشین خود آن می شود، مثلا «نفس» به جای «سخن» می آید.
ابزار چیزی جانشین کاری شود که با آن ابزار انجام می شود؛ مثلاً «زبان» به جای «سخن گفتن» می آید.