وقتی دل سودایی می رفت به بستان ها بی خویشتنم کردی بوی گل و ریحان ها
قلمرو فکری:
وقتی دلِ عاشق من به سوی بار و گلستان می رفت، بوی گُل و گیاهان خوشبو مرا از خود بی خود می کرد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سودایی |
عاشق، شیفته، شیدا |
ریحان |
هر گیاه سبز و خوشبو |
بیت ß 2 جمله
«ــَـم» ß نقش مفعول
قلمرو ادبی:
بستان و ریحان ß قافیه (ها ß ردیف)
سودایی بودن و به گلستان رفتن برای دل ß تشخیص و استعاره
بی خویشتن ß کنایه از بی اختیار و سرمست
بستان و گل و ریحان ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
سرمستی و مدهوشی عاشق از زیبایی
گه نعره زدی بلبل گه جامه دریدی گل با یاد تـــــو افــتادم از یاد برفـــــت آن ها
قلمرو فکری:
گاه بلبل در گوشه ای آواز می خواند و گاه غنچه ها شکوفا می شدند، همین که یاد تو در دلم افتاد، همۀ آن زیبایی ها را فراموش کردم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
گه |
مخفّف گاه |
نعره |
فریاد بلند |
جامه |
لباس |
با یاد تو |
به یاد تو |
بیت ß 4 جمله
نعره ß نقش مفعول
جامه ß نقش مفعول
قلمرو ادبی:
نعره زدن بلبل ß تشخیص و استعاره
جامه دریدن گل ß تشخیص و استعاره
جامه ß استعاره از گلبرگ
نعره زدن ß کنایه از با هیجان نغمه خواندن
جامه دریدن ß کنایه از شکوفایی و هیجان
بلبل و گل ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
بی توجهی عاشق به تعلقات دنیایی به واسطۀ یاد معشوق
تا عهـد تو دربَستم عهد همه بشکـستم بعد از تو روا باشد نقض همه پیمان ها
قلمرو فکری:
از وقتی با تو پیمان عشق بسته ام، دیگر پیمان ها را شکسته ام. پس از پیمان با تو، شکستن همۀ عهدها، جایز است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
روا |
جایز، مُجاز |
نقض |
شکستن، شکستن عهد و پیمان |
بیت ß 3 جمله
عهد ß نقش مفعول
روا ß نقش مسند
قلمرو ادبی:
دربستم و بشکستم ß تضاد
عهد و پیمان ß تناسب
شکستن عهد ß کنایه از بد عهدی و عمل نکردن به پیمان
عهد ß آرایۀ تکرار
تو ß آرایۀ تکرار
همه ß آرایۀ تکرار
مفهوم:
وفاداری عاشق
ترک تعلقات دنیایی
برتری عشق حقیقی بر چیزهای دیگر
تا خار غم عشقت آویخته در دامن کوته نظری باشد رفتن به گـلستان ها
قلمرو فکری:
آنکه گرفتار غمِ عشق تو باشد، اگر اندیشۀ رفتن به گلستان در سرش باشد، نشانۀ نادانی و کوتاه فکری اوست.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
خار |
تیغ گیاه |
آویخته |
فرورفته، آویزان شده |
کوته نظری |
اندک بینی، عاقبت اندیش نبودن |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
خار غم ß اضافۀ تشبیهی
در دامن آویختن ß کنایه از همراه بودن
کوته نظری ß کنایه از ناقص بودن فکر
مفهوم:
بلاکشی عاشق
تحمل غم عشق و ترجیح غم آن بر خوشی های زودگذر دنیایی
گر در طلبت رنجی ما را برسد شــاید چون عشق حرم باشد سهل است بیابان ها
قلمرو فکری:
اگر در طلب عشقت رنج و زحمتی به ما برسد، شایسته است؛ زیرا وقتی عشق مانند کعبه هدف انسان باشد، پیمودن بیابان ها آسان است.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
حرم |
کعبه |
سهل |
آسان |
شاید |
فعل به معنای شایسته و سزاوار است |
بیت ß 4 جمله
«ــَـت» در «طلبت» ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
عشق مانند حرم ß تشبیه
سهل ß ایهام تناسب:
بیابان ß نماد سختی و مشکلات
ما و را ß جناس ناقص اختلافی (ناهمسان)
مفهوم:
بلاکشی عاشق
تحمل و آسان شدن سختی های راه عشق به دلیل اشتیاق به وصال معشوق
گویند مگو سعدی چندین سخن از عشقش میگویم و بعد از من گویند به دوران ها
قلمرو فکری:
می گویند: ای سعدی! این همه از عشقِ معشوق سخن نگو. من نیز در پاسخ می گویم: نه تنها من از عشق سخن می گویم؛ بلکه در آینده، دیگران نیز از عشق او سخن خواهند گفت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
دوران |
زمان، گردش روزگار |
بیت ß 5 جمله
سعدی ß منادا
«ــَـش» در «عشقش» ß نقش مضاف الیه
سخن ß نقش مفعول
قلمرو ادبی:
گویند و مگو ß تضاد
گویند و مگو و می گویم و گویند ß اشتقاق
واج آرایی حرف «ن»
گویند ß تکرار
مفهوم:
افشای راز عشق و عاشقی
فراگیری و پراکندگی عشق حقیقی در همۀ زمان ها و مکان ها