حکمت متعالیه نام مکتب فلسفی ملاصدرا است.
از دیدگاه حکمت متعالیه ، حقیقت انسان حقیقتی دو بعدی است روح و بدن همان گونه که بسیاری دیگر از فیلسوفان گفته اند.
بر اساس این مکتب روح چیزی ضمیمه شده به بدن نیست بلکه نتیجه رشد و تکامل خود جسم و بدن است. از دیدگاه حکمت متعالیه ، روح و بدن دو چیز مجزا نیستند که کنار هم قرار گرفته باشند بلکه اینها وحدتی حقیقی دارند به گونه ای که یکی (روح ) باطن دیگری ( بدن ) است.
به نظر ملاصدرا، هر اتفاقی در روح بیفتد در بدن ظاهر میشود و هر اتفاقی در بدن رخ دهد، بر روح تأثیر گذارد به طور مثال بدن بیمار روح را هم کسل و بیمار میکند و بدن شاداب به روح هم شادابی میبخشد همچنین روح با نشاط جسم را به فعالیت و کار میکشاند و روح ،افسرده جسم را زمین گیر می کند.
از نظر حکمت متعالیه روح انسانی آخرین درجه تکاملی است که موجودات زنده می توانند به آن برسند. ظرفیت روح انسان پایان ندارد و روح میتواند به هر مرتبۀ کمالی در جهان دست یابد.
مراحل تکاملی طبیعت وقتی از گیاه و حیوان میگذرد و به انسان میرسد ظرفیتی بی نهایت پیدا می کند و به هیچ درجه ای از کمال قانع نمیشود مانند این توصیف مولوی :
از جمادی مردم و نامی شدم مردم از حیوانی و آدم شدم
حمله دیگر بمیرم از بشر وز ملک هم بایدم جستن زجو بار دیگر از ملک قربان شوم
و از نما مردم به حیوان بر زدم پس چه ترسم کی ز مردن کم شدم تا برآرم از ملایک پر و سر كل شيء هالک ال وَجْهه آنچه اندر وهم ناید آن شوم.
از منظر مکتب فلسفی متعالیه اگرچه انسان ظرفیت و استعداد بی نهایت دارد اما این استعداد، به معنای رسیدن حتمی وی به کمالات نیست.
انسان باید با اختیار و اراده خود این ظرفیت را به فعلیت برساند یعنی باید مسیر تکاملی به سوی خدا را انتخاب نماید و با ایمان و عمل این مسیر را طی کند.
انسان اختیار دارد که مسیرهای دیگری غیر از این مسیر تکامل را برگزیند.
بنابراین در ابتدای زندگی معلوم نیست هر انسانی چه هویتی خواهد داشت شجاع خواهد بود یا ترسو؟ بخشنده خواهد بود یا بخیل؟ عالم خواهد بود یا نادان؟
همه صفات (،شجاعت ،ترسویی بخل ، بخشندگی علم و جهل ) به صورت بالقوه در وجود انسان هست و بالفعل شدن هر کدام از آنها به گزینشها و شیوه زندگی انسان مربوط است.