فیلسوفان مسلمان که بیشتر آنان در سرزمین ما زندگی می کردند با استفاده از آنچه از افلاطون و ارسطو و پیروان آن دو به دستشان رسیده بود و نیز با الهام از آموزههای دینی ،خود در توضیح و تبیین حقیقت انسان قدم های بلندی برداشتند و آثاری از خود باقی گذاشتند که شایسته قدردانی است.
فیلسوفان مسلمان بخصوص فارابی ابن سینا، خواجه نصیر سهروردی میرداماد ملاصدرا، سبزواری و بسیاری از فیلسوفان مسلمان دوره معاصر تأکید میکنند که نمیتوان انسان را به یک موجود صرفا زمینی و مادی تقلیل داد و در همان حال برای وی ویژگیهایی متعالی و ارزشمند مانند آزادگی کرامت انسانی نوع دوستی و فضایلی از این قبیل قائل شد.
فیلسوفان مسلمان با تفکر و تعمق ،فکری دینی را قبول کرده بودند که در کتاب آسمانی به روشنی و وضوح از حقیقتی به نام « روح » سخن گفته و آن را هدیه ای الهی و غیرزمینی شمرده است.
کتاب آسمانی ، انسان را موجودی ،جاویدان جانشین خدا در زمین و مسجود فرشتگان محسوب کرده که آسمان ها و زمین را خداوند برای او آفریده و آماده ساخته است.
فیلسوفان مسلمان یا خود عارف بودند یا عارفانی را میشناختند که با قدم سلوک و پاکی نفس به مرحله ای رسیده بودند که مراتب برتر و مجرد هستی را شهود میکردند و میدانستند که چنین شهودی در توان بدن مادی انسان نیست.
به همین جهت با این بیان مولوی هم نظر و هم دل بودند که مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک چند روزی قفسی ساخته اند از بدنم ای خوش آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پر و بالی بزنم.
در این حال و هوای فکری و فرهنگی است که فیلسوفان مسلمان تلاش میکنند که حقیقت متعالی انسان را بشناسند و جایگاه برتر او در هستی را نشان دهند.
ابن سینا نظر ارسطو درباره حقیقت انسان را پسندید و کوشید این دیدگاه را عمیق تر بیان کند و ابعاد دیگر آن را روشن نماید.
ابن سينا معتقد است که وقتی بدن دورۀ جنینی را در رحم مادر گذراند و به مرحله ای رسید که صاحب همه اندام های بدنی شد خداوند روح انسانی را به آن عطا میکند این ،روح که جنبۀ غیرمادی دارد و از جنس موجودات مجرد است استعداد کسب علم از طریق تفکر را دارد.
این روح همچنین میتواند اموری از قبیل ،اخلاق ،عشق دوستی ،نفرت پرستش و معنویت را دریابد و آنها را در خود پدید آورد.
ابن سینا از این توصیف نیز فراتر رفت و همچون عارفان برای روح جایگاهی بسیار رفیع در نظام خلقت قائل شد. ابن سینا برای توصیف بی قراری و کوشش روح برای رسیدن به جایگاه اصلی اش شعری به زبان عربی سرود و از وضعیت روح را با بیانی تمثیلی در آن شرح داد.
شیخ شهاب الدین سهروردی یکی از فیلسوفان بزرگ جهان اسلام و یک عارف و سالک الی الله محسوب می شود. سهروردی با بهره مندی از الهامات و اشرافات معنوی خود بسیاری از حقایق را از طریق شهود درونی به دست می آورد و تلاش میکند آنها را به زبان فلسفه و استدلال بیان کند.
سهروردی به جای مفهوم «وجود» بیشتر از مفهوم «نور» استفاده می کرد. به نظر سهروردی هستی مراتب نور است. خدواند که نور محض است و هیچ ظلمتی در او راه ندارد «نورالانوار» است. مراتب وجود نور هستی خود را از نورالانوار دریافت میکنند اما چون نور کامل نیستند ترکیبی از نور و ظلمت اند.
سهروردی عقیده داشت که نفس انسان همان جنبۀ نورانی وجود و جسم و بدن ،او همان جنبه ظلمانی اوست. به عقیده سهروردی ، اگر نفس انسان نورانیت بیشتری کسب کند حقایق هستی را بهتر رؤیت میکند و میتواند با کسب شایستگی و لیاقت بیشتر مسیر کمال را طی کند سهروردی عقیده داشت خدا یا همان نورالانوار مشرق عالم است و از خداست که انوار بعدی طلوع می کنند. آنجا که نور وجود به پایین ترین حد خود میرسد مغرب عالم قرار گرفته است.
سهروردی، نفس انسانی را حقیقتی مربوط به مشرق عالم میداند که از مشرق وجود دور افتاده و مشتاق بازگشت بهآنجاست.