در ابتدا باید گفت که جهان غرب بعضا با چالش هایی مواجه بود اما به جای برطرف کردن نیازهای معنوی و دنیوی انسان ها و پرداختن به چالش های خود مسیر جدیدی را طی کرد که فقط چالش های بیشتری برایش بوجود آورد چه نوع چالش هایی؟
مثال
چالشهای سیاسی اجتماعی و فرهنگی یا حتی چالش های اقتصادی مقطعی یا مستمر ، خرد یا کلان ، ذاتی یا عارضی
چالش های ذاتی ریشه در عقاید و ارزش ها و درونی ترین لایه های جهان اجتماعی دارند اما چالش های عارضی ریشه در عوامل خارجی دارند.
حواستان باشد که این چالش ها جنبه تک بعدی ندارند یعنی مثلا چالش اقتصادی می تواند با چالش ذاتی یا عارضی مستمر یا مقطعی همراه باشد .
اولین چالشی که جوامع صنعتی با آن مواجه شدند چالش ( فقر و غنا ) بود.
لیبرالیسم اولیه رویکرد فردی و اقتصادی داشت و به طور کل به حمایت کردن از فقرا اعتقاد خاصی نداشت.
اقتصاد قرون وسطی بر اساس روابط اجتماعی ارباب _ رعیتی بود در این نظام کشاورزان وابسته به زمین بودند و نمی توانستند جا به جا شوند لیبرالیسم اولیه این نظام را از بین برد و به تبع آن کشاورزان از بردگی رها شدند و اجازه مهاجرت و جا به جایی پیدا کردند صاحبان زمین نیز قادر بودند تا زمین خود را بفروشند. کشاورزان به کارگرانی تبدیل شدند که سرمایه ی وجود خود را در اختیار صاحبان ثروت و صنعت قرار دادند و مورد بهره کشی قرار گرفتند.
جالب است بدانید نظریه پردازان لیبرال این آزادی که صاحبان ثروت و صنعت در فعالیت های خود داشتند را برای پیشرفت جامعه تضمین می کردند و با دخالت های دولت در اقتصاد مخالفت می نمودند. آنان همچنین با کمک به مستمندان مخالفت می کردند .
مالتوس ،جمعیت شناس انگلیسی، معتقد بود انسانی که در فقر به دنیا می آید، حق حیات ندارد؛ زیرا او قدرت را از والدینش دریافت نکرده و حال اگر جامعه هم خواهان کار او نباشد، هیچ حقی برای دریافت کمترین غذا یا حتی پرسش درباره وضعیت خود ندارد .
یکی از فجایعی که حاکمیت لیبرالیسم اقتصادی، آن را موجب شد، مقاومت از انجام هر اقدامی علیه قحطی ایرلند بود. یعنی دولت رسما هیچ فعالیتی برای از بین بردن این قحطی انجام نداد و حتی جلوی صادرات گندم و جو را هم نگرفت.
آیدا علی بخشی