الکذب مفتاح لکل شر
دروغ، کلید هر پلیدی (بدی) است
جاء رَجل الی رَسول الله؛ فَقالَ: عَلِّمْنی خُلُقاً یَجْمَعُ لی خَیْرَ الدُّنیا وَ الْآخِرَهِ، فقال: لاتَکْذِبْ.
مردی نزد پیامبر خدا (ص) آمد و گفت: رفتاری به من بیاموز که خیر دنیا و آخرت برایم جمع کند (با هم برایم بیاورد). پس فرمود: دروغ نگو!
و قالَ الامام علی: خَیرُ إخوانِکَ مَنْ دَعاکَ إلَ صِدْقِ الْمَقالِ بِصِدْقِ مَقالِهِ و نَدبکَ الی أفضلِ الأعمال بِحُسن أعماله.
و امام علی (ع) فرمود: بهترین برادرانت کسی است که با راستگوئیش تو را به راستگویی بخواند، و با نیکوکاری هایش تو را به بهترین کارها فرا خوانَد.
إذن فکُن صادِقاً مَع نفسِک و مَع الآخرینَ فی الحَیاه وَ لا تَهْرُبْ مِنَ الْواقِعِ أَبَداً. فإِن هَرَبْتَ مِنَ الْواقِعِ فَسَوْفَ توُاجِهُ مَشاکِلَ وَ صُعوباتٍ کَثیرَهً وَ تُضْطَرُّ إلَی الْکِذْبِ عِدَّهَ مرات. وَ بَعدَ ذٰلِکَ یَتَبیّن کِذْبُکَ لِلْآخَرینَ، فَتفشل فی حَیاتِکَ.
بنابراین با خودت و با دیگران در زندگی صادق باش و هرگز از واقعیت فرار نکن، پس اگر از واقعیت فرار کنی (فرار کردی) با مشکلات و سختی های زیادی رو در رو خواهی شد، و بارها وادار به دروغ گفتن می شوی و بعد از آن دروغت برای دیگران آشکار می شود و در زندگی خود شکست می خوری.
وَ هٰذِهِ قِصَّهٌ قَصیرَهٌ تُبَیِّنُ لَکَ نَتیجَهَ الْکِذْبِ:
و این داستان کوتاهی است که نتیجه دروغ را برایت آشکار می سازد:
قَرَّرَ أَربَعَهُ طُلّابٍ أَن یَغیبوا عَنِ الإمْتِحانِ فَاتَّصَلوا بِالْأسُتاذِ هاتِفیّاً وَ قالوا لَهُ: أَحَدُ إطاراتِ سَیّارَتِنَا انْفَجَرَ، وَ لَیسَ لَنا إطارٌ احْتیاطیٌّ، وَ لا توجَدُ سَیارَهٌ تَنقُلُنا إلَی الْجامِعَهِ، وَ نَحنُ الْآنَ فی الطَّریقِ بَعیدونَ عَنِ الْجامِعَهِ، وَ لَنْ نَستَطیعَ الْحُضورَ فی الِإمْتِحانِ فی الْوَقتِ الْمُحَدَّدِ. وافَقَ الْأسُتاذُ أَنْ یؤُجَلَّ لَهُمُ الأمْتِحانَ لِمُدَّهِ أُسبوعٍ واحِدٍ، فَفَرِحَ الطُّلّابُ بِذٰلِکَ؛ لِأنَّ خُطَّتَهُم لِتَأجیلِ الإمْتِحانِ نَجَحَتْ.
چهار دانشجو قرار گذاشتند که از امتحان غائب شوند پس تلفنی با استاد تماس گرفتند و به وی گفتند: یکی از تایرهای (لاستیک های) ماشین مان ترکیده است و تایر یدکی (زاپاس) نداریم و ماشینی پیدا نمی شود ما را به دانشگاه برساند (انتقال دهد) و ما الان در راهیم و دور از دانشگاه هستیم و نخواهیم توانست در زمان مقرر (معیّن) در امتحان حضور یابیم. استاد موافقت کرد که امتحان را به مدت یک هفته برایشان به تأخیر اندازد و دانشجویان بدان جهت خوشحال شدند. برای این که نقشه آنها برای به تأخیر انداختن امتحان، گرفت (موفّق شد)
فی الْأسُبوعِ التّالی حَضَروا لِلإمْتِحانِ فی الْوَقتِ الْمُحَدَّدِ، وَ طَلَبَ الْأسُتاذُ مِنهُم أَن یَجلِسَ کُلُّ واحِدٍ مِنهُم فی زاویَهٍ مِن قاعَهِ الِإمْتِحانِ، لِیُفَرِّقَهُم، ثُمَّ وَزَّعَ عَلَیهِم أَوراقَ الِإمْتِحانِ. لَمّا نَظَروا إلَی الْأسَئِلَهِ، تَعَجَّبوا لِأنَّها کانَتْ هٰکَذا:
هفته آینده در زمان معیّن برای امتحان حاضر شدند و استاد از آنها خواست هر یکیشان در گوشه ای از سالن امتحان بنشینند، برای اینکه جدایشان کند، سپس برگه های امتحان را بین آنها پخش کرد. وقتی به سوالات نگاه کردند، تعجّب نمودند برای اینکه این گونه بود:
1) لِماذَا انْفَجَرَ الْإطارُ؟
1) چرا تایر (لاستیک) ترکید؟
2) أَیُّ إطارٍ مِنْ سَیّارَتِکُمُ انْفَجَرَ؟
2) کدام تایر ماشینتان ترکید؟
3) فی أَیِّ طَریقٍ وَقَعَ هٰذَا الْحادِثُ؟
3) در کدام جاده این اتّفاق افتاد؟
4) ما هوَ تَرتیبُ جُلوسِکُم فی السَّیّارَهِ؟
4) ترتیب نشستن شما در ماشین چه (چگونه) بود؟
5) کَیفَ اسْتَطَعْتُم أَن تَحِلّوا مُشکِلَتَکُم؟
5) چگونه توانستید مشکلتان را حل کنید؟
6) کَم کانَتِ السّاعَهُ عِندَ انْفِجارِ الْإطارِ؟
6) هنگام ترکیدن تایر ، ساعت چند بود؟
7) مَنْ کانَ مِنکُم یسَوقُ السَّیّارَهَ فی ذٰلِکَ الْوَقتِ؟
7) در آن لحظه کدام یک از شما ماشین را می رانْد؟
8) هَل تَضْمَنُ أَن یُجیبَ أَصدِقاؤُکَ مِثْلَ إجابَتِکَ؟
8) آیا تضمین می کنی که دوستانت مانند پاسخ شما ، پاسخ دهند؟
خَجِلَ الطُّلّابُ وَ نَدِموا وَ اعْتَذَروا مِن فِعْلِهِم، نَصَحَهُمُ الْأسُتاذُ وَ قالَ: مَنْ یَکذِبْ لا یَنْجَحْ. عاهَدَ الطُّلّابُ أُستاذَهُم عَلَی أَن لا یَکْذِبوا، وَ قالوا لَهُ نادِمینَ: تَعَلَّمْنا دَرساً لَنْ نَنْساهُ أَبَداً.
دانشجویان خجالت کشیدند و پشیمان شدند و از کارشان عذرخواهی کردند و استاد آنها را نصیحت کرد و گفت: هرکس دروغ بگوید، موفّق نمی شود .دانشجویان به استادشان قول دادند که دروغ نگویند و با پشیمانی به وی گفتند: درسی را آموختیم که هرگز آن را فراموش نخواهیم کرد .