نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
2 سال قبل
0

معنی واژگان درس «دفاع از میهن»:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

مباد

نباشد، خدا کند نباشد

بدین

مخفّف به این

بوم و بر

سرزمین، آب و خاک

به شمار می رفت

به حساب می آمد

پهناور

گسترده، وسیع، فراخ

تاخت و تاز

حمله و هجوم

باختر

مغرب

هرگز! هرگز

هیچ وقت، هیچ گاه

سر به فلک کشیده

بسیار بلند، مرتفع

بی تابی

بی قراری، بی طاقتی

گویی

انگار، مثل این که

ناگوار

ناپسند، ناشایست

با قوت هر چه تمام تر

با قدرت زیاد

برآمدگی

برجستگی

خُرد

کوچک، کم جثّه

هجوم

حمله، تاختن، یورش

آهنگ (آهنگ ایران کرد)

قصد

مقدونی ها

سربازان مقدونی

سپاه عظیم

لشکر بزرگ

غرق اندوه شد

بسیار غمگین شد

تنگه

راه تنگ، درّه

اوضاع

شرایط، وضعیت

جلگه

زمین صاف و هموار

دلیرانه

شجاعانه، دلاورانه

شگفت آور

تعجّب آور، حیرت آور

ایستادگی

مقاومت

مرز و بوم

کشور، زمین

خانمان

خانه، کاشانه

نبرد

جنگ

آن سان

آن گونه، آن وجه

گَزید

نوک زد، گاز گرفت

جهید

جست زد ، پرید

شرجی

مرطوب

نخل

درخت خرما

اندرونی

محل ورود به اتاق ها

کدخدا

بزرگ روستا

سر سجاده

سر نماز

سکوی

تختگاه

برخاست

بلند شد

مکتب خانه

مدرسه‌ی قدیم

امیریه

محل اداره شهر

گمرک

محل ورود و خروج کالا

تنگدستی

تهی دست، بیچارگی

دائمی

همیشگی

بیرق

پرچم

تنفگچی

تنفگدار

حرص

طمع، زیاده طلبی

پیاده نظام

نظامیان پیاده

اشغال

تصرف

ماتش برد

حیرت زده شد

چاره ای

راه حلی

دستپاچه

هل شدن

ژنرال

سردار، سرلشکر

فرمانده ناو

کشتی جنگی

لندن

پایتخت انگلستان

غافلگیر

شبیخون زدن

اسارت

اسیر شدن

پرفروغ

پر نور

بی حرمتی

اهانت، بی احترامی

سرافزاری

سربلندی

تابناک

درخشان، درخشنده

کینه

تنفر، دشمنی

وطن داری

از وطن مواظبت و پاسداری کردن

آزاد کردند

به تصرف خود در آوردند

استعمار

سود جویی، سلطه جویی

می تاخت

می دوید، به سرعت می رفت

پارس

فارس، ایران، زبان فارسی

سردار دلاور

فرماندهی شجاع و دلیر

آشفتگی

شوریدگی، پریشان حالی

پیکار کردند

نبرد کردند، جنگ کردند

خفّت

خواری، کوچکی، تحقیر

گلگون

سرخ رنگ، به رنگ گل سرخ

سلسله

زنجیر، در این درس: پادشاهی

هخامنشی

نام سلسله ای از پادشاهان ایرانی در روزگار کهن

بنیان نهاده بود

پایه گذاری کرده بود، بنا کرده بود

تأسیس کرده بود

بنا کرده بود، بنیاد نهاده بود، پایه گذاری کرده بود

خیره کننده

جالب، چیزی که زیبایی آن، نگاه ها را به سوی خود جلب می کند

هان!

آگاه باش، شبه جمله است و یک جمله به حساب می آید

فرمانروایی

پادشاهی، کسی که فرمانش نافذ باشد

جلال

عظمت و شکوه، بزرگی، بلند پایگی

سهمگین

ترس آور، هراس انگیز، خوفناک، مهیب

شهرت طلب

کسی که در پی شهرت و آوازه است

سُم

قسمت انتهایی دست یا پای چهارپایان مانند اسب و گاو و ...، کفشک چارپایان

چابک

به سرعت حرکت کننده، تیزپا و سریع، چالاک

يال

موهای گردن اسب و شیر

پرشکوه

چشمگیر، زیبا و با عظمت

در غلتانند

به پایین غلتانند، به طرف پایین رها کنند

مقدونیّه

نام شهری قدیمی در یونان که اسکندر در آن به دنیا آمده است

انبوه

بسیار، کثیر، یک جا جمع شده و به هم پیوسته

با خاک یکسان کرد

همه چیز را نابود کرد، از بین برد

به نومیدی گرایید

ناامید شد، دلسرد شد، پشیمان شد

لگد کوب

لگدمال، کوبندهی لگد، پایمال شده

حیرت آور

شگفت انگیز، تعجّب آور، چیزی که باعث شگفتی شود

نقش بر زمین می کردند

به زمین می زد، از پا می آوردند، شکست می دادند

مانعی

بازدارنده، جلوگیرنده، منع کننده

دلوار

شهری بندری در استان بوشهر

پنج فرسخی

هر فرسخ حدود ۶ کیلومتر است

خُردی

کوچکی، خردسالی، کودکی

ماکیان

پرندگان خانگی (مرغ و خروس)

هوا دم کرده

هوا به شدت گرم و نفس گیر بود (هوای رطوبتی)

قابله

پزشک زنان در آن زمان (افرادی که بچه های مادران را به دنیا می آوردند)

قنداق

پارچه ای که نوزاد تازه به دنیا آمده را در آن می بستند تا از نوزاد محافظت کند

به تنگه برگشت

به طرف تنگه، عقب نشینی کرد

نواحی

ناحیه ها، منطقه ها، بخش ها

به خاک افکند

کنایه از کشت و از بین بُرد

مجاهدان

جهاد کننده، جنگیدن در راه حق

نمی گذرند

در اینجا به معنی با آنها مبارزه می کنند

راهِ او را بست

کنایه از مانع رفتن او شد

بی باکانه

شجاعانه، بدون بیم و هراس کاری کردن

فدا می شدند

در راه وطن کشته می شدند

محاصره

دورِ چیزی را گرفتن، بر جایی یا کسی هجوم بردن

چیرگی

برتری، چیره شدن، تسلّط

بر خاک می خاک می غلتیدند

کنایه از کشته می شدند

تاریکی بر همه جا سایه افکند

کنایه از همه جا تاریک شد

انگلیسی ها برق از سرشان پرید

خیلی تعجب کردند


سایر مباحث این فصل