درسنامه کامل فارسی پنجم فصل 8 دفاع از میهن
تعداد بازدید : 3.73Mخلاصه نکات فارسی پنجم فصل 8 دفاع از میهن - درسنامه شب امتحان فارسی پنجم فصل 8 دفاع از میهن - جزوه شب امتحان فارسی پنجم نوبت اول فصل 8 دفاع از میهن
ابیات و برخی از بندهای متن درس «دفاع از میهن» و معنی آنان
ابیات و برخی از بندهای متن درس «دفاع از میهن» و معنی آنان:
درس هشتم
دفاع از میهن
- نوع نثر: نثر ساده و روان
چو ایران نباشد، تنِ من، مَباد بدین بوم و بَر، زنده یک تن، مباد
اگر قرار است که ایران، نابود شود، از خدا می خواهم که من هم نیست و نابود شوم و هیچ کس دیگری در این سرزمین، زنده نمانَد.
تخت جمشید با عظمت و شکوه خیره کننده اش، مرکز فرمانروایی این سرزمین پهناور بود.
تخت جمشید با بزرگی و شکوه شگفت انگیزش، مرکز پادشاهی و حکومت این سرزمین وسیع (ایران) بود.
در میان این همه شکوه و جلال، ناگاه تاخت و تازی سهمگین از سوی باختر، آغاز گشت.
در میان این همه بزرگی و عظمت، ناگهان، حمله ای ترسناک از طرف مغرب، شروع شد. (اشاره به حمله ی اسکندر است.)
اسکندر که مردی شهرت طلب و جنگجو بود، از سرزمین مقدونیّه با لشکری انبوه به سوی کشور ما، ایران، هجوم آورد.
اسکندر که مردی خواهان شهرت (معروف شدن) و جنگجو بود، از سرزمین مقدونیّه با سپاهی بسیار پُر تعداد به طرف کشور ما (ایران)، حمله کرد.
وقتی که اسکندر آهنگ ایران کرد
وقتی که اسکندر تصمیم گرفت به طرف ایران، حرکت کند.
هر جا که شهری دید با خاک، یکسان کرد
در مسیرِ حرکتش، به هر شهری که می رسید، آنجا را ویران و نابود می کرد.
امیدها به یک باره، به نومیدی گرایید.
تمام امید و آرزو، ناگهان به ناامیدی و یأس، تبدیل می شد.
و میهن دوستان تا آخرین قطره ی خون، در برابر دشمن، پایداری خواهند کرد.
آن هایی که سرزمینشان را دوست دارند، تا لحظه ای که زنده اند و جان در بدن دارند، در مقابل دشمن، ایستادگی و مقاومت می کنند.
آرایه ادبی:
تا آخرین قطره ی خون ß کنایه از آخرین توان و نیرو یا تا لحظه ای که زنده اند.
آفتاب، تازه تاریکی شب را کنار زده بود.
آفتاب، تازه طلوع کرده بود.
آرایه ادبی:
کنار زده بود به آفتاب، نسبت داده شد ß تشخیص
تاریکی شب را کنار زده بود ß کنایه از طلوع کردن آفتاب
اسبِ سردار با یال فرو ریخته و دم برافراشته، پیش از اسب های دیگر، سوار خود را به بالا می کشاند.
اسب سردار (آریو برزن)، با موهای بلندی که از گردنش آویزان بود و با دم بالا برده، جلوتر از اسب های دیگر، سوار خودش را به سمت بلندی می کشانید. (به بالای کوه می رفت.)
من، آریوبرزن
فرزند ایرانم
در آخرین سنگر
اینک تنم، جانم
من آریوبرزن، فرزند ایران، هستم. من اکنون در آخرین سنگر میدان جنگ قرار دارم و جانم را فدای سرزمینم می کنم.
در هر لحظه، تنی چند از سپاهیانش بر خاک می غلتیدند، به تنگه برگشت.
در هر لحظه که چند نفر از سپاهیان او، کشته می شدند و به زمین می افتادند او به سمت تنگه، عقب نشینی کرد.
آرایه ادبی:
بر خاک می غلتیدند کنایه از کشته می شدند.
آفتاب، هنوز فروغ زرین خود را بر کوه و جلگه نتابانده بود.
آفتاب، هنوز نور طلایی خود را بر کوه و دشت نتابانده بود. (آفتاب، هنوز طلوع نکرده بود.)
آرایه ی ادبی:
فروغ زرین خود را نتابانده بود ß کنایه از طلوع نکرده بود.
محتوای درس:
این درس به دلاوری آریوبرزن، قهرمان ملّی ایرانیان در برابر اسکندر مقدونی اشاره دارد. مردی که برای حفظ سرزمینش، دليرانه به همراه یارانش جنگید و تا آخرین لحظه، اجازه نداد که دشمن، خاک میهنش را غارت کند.
عاقبت، یکی از اسیران جنگی که در سرزمینی بیگانه، گرفتار شده بود، به اسکندر پیغام داد که من پیش از این هم به این سرزمین آمده ام و از اوضاع این نواحی آگاهی دارم. و در نتیجه راه حمله به آریوبرزن را به اسکندر نشان می دهد. در نهایت، آریوبرزن، بی باکانه به دشمن، حمله بُرد. او و سپاهیانش، آن قدر مقاومت کردند که همگی کشته شدند.
آری در طول تاریخ ایران سرزمین، انسان های آزاده و بزرگی بوده اند که خود را فدا کرده اند تا ایرانِ عزیز، مورد غارت دشمنان، قرار نگیرد.
کوروش:
کوروش دوم که به کوروش بزرگ و کوروش کبیر مشهور است، بنیان گذار و نخستین شاه هخامنشی بود که در بین سال های ۵۵۹ تا ۵۲۹ قبل از میلاد مسیح بر نواحی گسترده ای از آسیا حکومت می کرد. کوروش، اهورا مزدا را می پرستید. آرامگاه کوروش بزرگ در فاصله ی حدود یک کیلومتری جنوب غربی کاخ های پاسارگاد قرار دارد.
اسکندر مقدونی:
معروف به اسکندر، پادشاه مقدونیه ی باستان بود. تا شانزده سالگی تحت تعلیم ارسطو قرار داشت. امپراتوری او از دریای یونان تا هیمالیا گسترده بود. او پس از فتح تخت جمشید، هفت سال بر ایران حکومت کرد. در سی و سه سالگی بر اثر بیماری درگذشت.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه پنجم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه پنجم
- گام به گام تمامی دروس پایه پنجم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه پنجم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه پنجم
- فلش کارت های آماده دروس پایه پنجم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه پنجم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه پنجم
شعر «حکایت: وطن دوستی» و معنی شعر
شعر «حکایت: وطن دوستی» و معنی شعر:
حکایت
وطن دوستی
- قالب شعر: نثر ساده و روان
- شاعر: علی اکبر دهخدا
- آثار: لغت نامه، امثال و حکم، چرند و پرند، دیوان
هنوزم ز خُردی به خاطر دَرَست که در لانه ی ماکیان بُرده دست
هنوز از دوران کودکی، خاطره ای را به یاد دارم که روزی، دستم را داخل لانه ی مرغ و خروس ها بُردم.
به منقارم آن سان به سختی، گزید که اشکم چو خون از رگ، آن دم، جَهيد
[مرغ و خروس ها] آن چنان محکم نوک انگشتانم را نوک زدند که از درد بسیار، اشک من مانند خون که از رگ بیرون می پَرَد، به سرعت از چشمانم، جاری شد.
آرایه ادبی:
اشک تشبیه شده به خون
پدر، خنده بر گریه ام زَد که هان وطن داری آموز از ماکیان
پدرم، وقتی گریه ی مرا دید، خندید و گفت: آگاه باش و پاسداری از سرزمین (وطن) را از مرغان خانگی یاد بگیر.
نكته دستوری:
«هان» به معنی «آگاه باش»، شبه جمله است و یک جمله، به حساب می آید.
این بیت از سه جمله، تشکیل شده است.
آرایه های ادبی دیگر:
قافیه و ردیف، عبارت اند از:
بیت اول:
درست و دست ß قافیه (ردیف ندارد.)
بیت دوم:
گزید و جهید ß قافیه (ردیف ندارد.)
بیت سوم:
هان و ماکیان ß قافیه (ردیف ندارد.)
محتوای شعر:
از اسم شعر برمی آید که شاعر به همه ی ما ایرانیان، سفارش می کند، باید برای حفظ سرزمین و وطنِ خود، تلاش بکنیم. همچنین می گوید: همان طور که ماکیان برای حفظ لانه و جوجه هایشان، از خودگذشتگی و تلاش می کنند ما هم باید برای عظمت و سربلندی ایران عزیزمان، از خود گذشتگی و فداکاری کنیم.
نکته:
این شعر با ضرب المثل «میهن دوستی، نشانه ی ایمان است» ارتباط معنایی دارد.
علی اکبر دهخدا:
تولد ۱۲۵۷ تهران، فوت هفتم اسفند ماه ۱۳۳۴، ادیب، لغت شناس، سیاستمدار و شاعر ایران است. او مؤلّف و بنیان گذار لغت نامه دهخدا بوده است. آثار او عبارت اند از:
لغت نامه، امثال و حکم، چرند و پرند، دیوان و … .
جزوات جامع پایه پنجم
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 1 تماشاخانه
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 2 فضلِ خدا
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 3 رازی و ساخت بیمارستان
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 4 بازرگان و پسران
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 5 چنار و کدوبُن
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 6 سرود ملّی
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 7 درس آزاد (فرهنگِ بومی 1)
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 8 دفاع از میهن
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 9 نام آوران، دیروز، امروز، فردا
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 10 نام نیکو
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 11 نقشِ خردمندان
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 12 درس آزاد (فرهنگِ بومی 2)
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 13 روزی که باران می بارید
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 14 شجاعت
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 15 کاجستان
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 16 وقتی بوعلی، کودک بود
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 17 کار و تلاش
معنی واژگان درس «دفاع از میهن»
معنی واژگان درس «دفاع از میهن»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مباد |
نباشد، خدا کند نباشد |
بدین |
مخفّف به این |
بوم و بر |
سرزمین، آب و خاک |
به شمار می رفت |
به حساب می آمد |
پهناور |
گسترده، وسیع، فراخ |
تاخت و تاز |
حمله و هجوم |
باختر |
مغرب |
هرگز! هرگز |
هیچ وقت، هیچ گاه |
سر به فلک کشیده |
بسیار بلند، مرتفع |
بی تابی |
بی قراری، بی طاقتی |
گویی |
انگار، مثل این که |
ناگوار |
ناپسند، ناشایست |
با قوت هر چه تمام تر |
با قدرت زیاد |
برآمدگی |
برجستگی |
خُرد |
کوچک، کم جثّه |
هجوم |
حمله، تاختن، یورش |
آهنگ (آهنگ ایران کرد) |
قصد |
مقدونی ها |
سربازان مقدونی |
سپاه عظیم |
لشکر بزرگ |
غرق اندوه شد |
بسیار غمگین شد |
تنگه |
راه تنگ، درّه |
اوضاع |
شرایط، وضعیت |
جلگه |
زمین صاف و هموار |
دلیرانه |
شجاعانه، دلاورانه |
شگفت آور |
تعجّب آور، حیرت آور |
ایستادگی |
مقاومت |
مرز و بوم |
کشور، زمین |
خانمان |
خانه، کاشانه |
نبرد |
جنگ |
آن سان |
آن گونه، آن وجه |
گَزید |
نوک زد، گاز گرفت |
جهید |
جست زد ، پرید |
شرجی |
مرطوب |
نخل |
درخت خرما |
اندرونی |
محل ورود به اتاق ها |
کدخدا |
بزرگ روستا |
سر سجاده |
سر نماز |
سکوی |
تختگاه |
برخاست |
بلند شد |
مکتب خانه |
مدرسهی قدیم |
امیریه |
محل اداره شهر |
گمرک |
محل ورود و خروج کالا |
تنگدستی |
تهی دست، بیچارگی |
دائمی |
همیشگی |
بیرق |
پرچم |
تنفگچی |
تنفگدار |
حرص |
طمع، زیاده طلبی |
پیاده نظام |
نظامیان پیاده |
اشغال |
تصرف |
ماتش برد |
حیرت زده شد |
چاره ای |
راه حلی |
دستپاچه |
هل شدن |
ژنرال |
سردار، سرلشکر |
فرمانده ناو |
کشتی جنگی |
لندن |
پایتخت انگلستان |
غافلگیر |
شبیخون زدن |
اسارت |
اسیر شدن |
پرفروغ |
پر نور |
بی حرمتی |
اهانت، بی احترامی |
سرافزاری |
سربلندی |
تابناک |
درخشان، درخشنده |
کینه |
تنفر، دشمنی |
وطن داری |
از وطن مواظبت و پاسداری کردن |
||
آزاد کردند |
به تصرف خود در آوردند |
||
استعمار |
سود جویی، سلطه جویی |
||
می تاخت |
می دوید، به سرعت می رفت |
||
پارس |
فارس، ایران، زبان فارسی |
||
سردار دلاور |
فرماندهی شجاع و دلیر |
||
آشفتگی |
شوریدگی، پریشان حالی |
||
پیکار کردند |
نبرد کردند، جنگ کردند |
||
خفّت |
خواری، کوچکی، تحقیر |
||
گلگون |
سرخ رنگ، به رنگ گل سرخ |
||
سلسله |
زنجیر، در این درس: پادشاهی |
||
هخامنشی |
نام سلسله ای از پادشاهان ایرانی در روزگار کهن |
||
بنیان نهاده بود |
پایه گذاری کرده بود، بنا کرده بود |
||
تأسیس کرده بود |
بنا کرده بود، بنیاد نهاده بود، پایه گذاری کرده بود |
||
خیره کننده |
جالب، چیزی که زیبایی آن، نگاه ها را به سوی خود جلب می کند |
||
هان! |
آگاه باش، شبه جمله است و یک جمله به حساب می آید |
||
فرمانروایی |
پادشاهی، کسی که فرمانش نافذ باشد |
||
جلال |
عظمت و شکوه، بزرگی، بلند پایگی |
||
سهمگین |
ترس آور، هراس انگیز، خوفناک، مهیب |
||
شهرت طلب |
کسی که در پی شهرت و آوازه است |
||
سُم |
قسمت انتهایی دست یا پای چهارپایان مانند اسب و گاو و ...، کفشک چارپایان |
||
چابک |
به سرعت حرکت کننده، تیزپا و سریع، چالاک |
||
يال |
موهای گردن اسب و شیر |
||
پرشکوه |
چشمگیر، زیبا و با عظمت |
||
در غلتانند |
به پایین غلتانند، به طرف پایین رها کنند |
||
مقدونیّه |
نام شهری قدیمی در یونان که اسکندر در آن به دنیا آمده است |
||
انبوه |
بسیار، کثیر، یک جا جمع شده و به هم پیوسته |
||
با خاک یکسان کرد |
همه چیز را نابود کرد، از بین برد |
||
به نومیدی گرایید |
ناامید شد، دلسرد شد، پشیمان شد |
||
لگد کوب |
لگدمال، کوبندهی لگد، پایمال شده |
||
حیرت آور |
شگفت انگیز، تعجّب آور، چیزی که باعث شگفتی شود |
||
نقش بر زمین می کردند |
به زمین می زد، از پا می آوردند، شکست می دادند |
||
مانعی |
بازدارنده، جلوگیرنده، منع کننده |
||
دلوار |
شهری بندری در استان بوشهر |
||
پنج فرسخی |
هر فرسخ حدود ۶ کیلومتر است |
||
خُردی |
کوچکی، خردسالی، کودکی |
||
ماکیان |
پرندگان خانگی (مرغ و خروس) |
||
هوا دم کرده |
هوا به شدت گرم و نفس گیر بود (هوای رطوبتی) |
||
قابله |
پزشک زنان در آن زمان (افرادی که بچه های مادران را به دنیا می آوردند) |
||
قنداق |
پارچه ای که نوزاد تازه به دنیا آمده را در آن می بستند تا از نوزاد محافظت کند |
||
به تنگه برگشت |
به طرف تنگه، عقب نشینی کرد |
||
نواحی |
ناحیه ها، منطقه ها، بخش ها |
||
به خاک افکند |
کنایه از کشت و از بین بُرد |
||
مجاهدان |
جهاد کننده، جنگیدن در راه حق |
||
نمی گذرند |
در اینجا به معنی با آنها مبارزه می کنند |
||
راهِ او را بست |
کنایه از مانع رفتن او شد |
||
بی باکانه |
شجاعانه، بدون بیم و هراس کاری کردن |
||
فدا می شدند |
در راه وطن کشته می شدند |
||
محاصره |
دورِ چیزی را گرفتن، بر جایی یا کسی هجوم بردن |
||
چیرگی |
برتری، چیره شدن، تسلّط |
||
بر خاک می خاک می غلتیدند |
کنایه از کشته می شدند |
||
تاریکی بر همه جا سایه افکند |
کنایه از همه جا تاریک شد |
||
انگلیسی ها برق از سرشان پرید |
خیلی تعجب کردند |
واژگان هم خانواده درس «دفاع از میهن»
واژگان هم خانواده درس «دفاع از میهن»:
سلسله - سَلاسِل - مسلسل - تسلسل |
هجوم - تهاجم - مهاجم - هجمه |
گذرگاه - گذرنده - گذشتن - گذران |
شدّت - شدید - مُشدّد - تشدید |
مانع - موانع - منع - ممنوع |
غرق - غریق - غرقه - مُستغرق |
اوضاع - وضع - وضعیت - واضع |
محاصره - محصور - حصر - حصار |
تحمیلی - تحميل - حمل - حامل |
شنیدن - شنوا - شنیده - شنیدنی |
خروشان - خروشنده - خروش - خروشیدن |
حافظه - حفظ - حافظ - حفاظت |
شاد - شادی - شادمانی - شاد کردن |
رئيس - رئیسه - رؤسا |
داخل - دخل - دخول |
مغرب - غرب |
سلام - سالم - سلیم - اسلام |
آرام - آرامش |
روستا - روستایی |
بالا - بالایی |
موج - امواج |
دیدن - دیدنی |
آموخت - آموختن |
خواندن - خواندنی |
مثل - امثال - مثال |
ساحل - سواحل |
نگهبانی - نگهبان |
شجاعت - شجاع |
می جست - جستن - جست و جو |
فرار - فراری |
غافل - غفلت |
آوارگی - آوار |
اقامت - قدمت |
وقتی - وقت |
مشغول - شغل - شاغل - مشغول - اشتغال - مشاغل - مشغله |
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه پنجم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه پنجم
- گام به گام تمامی دروس پایه پنجم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه پنجم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه پنجم
- فلش کارت های آماده دروس پایه پنجم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه پنجم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه پنجم
واژگان متضاد درس «دفاع از میهن»
واژگان متضاد درس «دفاع از میهن»:
واژه |
واژه متضاد |
واژه |
واژه متضاد |
نیرومندترین |
ضعیف ترین |
باختر |
خاور |
انبوه |
کم |
امید |
نومیدی |
اسیر |
آزاد |
دشمن |
دوست |
چیرگی |
شکست |
دلیر |
ترسو |
زودتر |
دیرتر |
مرده ها |
زنده ها |
زُلال |
تیره |
زیبا |
زشت |
برخاست |
نشست |
بهشت |
جهنم |
خوشبخت |
بدبخت |
گرسنه |
سیر |
روشن |
تاریک |
خشک |
خیس |
داغ |
خنک |
سفید |
سیاه |
داخل |
خارج |
مشغول |
بیکار |
مغرب |
مشرق |
سلام |
خداحافظ |
بالا |
پایین |
شجاعت |
جبن، بزدلی |
خواندن |
نخواندن |
اشغال |
آزاد |
غافل |
عاقل |
آرام |
ناآرام، پرسروصدا، شلوغ، بی قرار |
جزوات جامع پایه پنجم
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 1 تماشاخانه
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 2 فضلِ خدا
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 3 رازی و ساخت بیمارستان
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 4 بازرگان و پسران
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 5 چنار و کدوبُن
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 6 سرود ملّی
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 7 درس آزاد (فرهنگِ بومی 1)
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 8 دفاع از میهن
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 9 نام آوران، دیروز، امروز، فردا
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 10 نام نیکو
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 11 نقشِ خردمندان
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 12 درس آزاد (فرهنگِ بومی 2)
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 13 روزی که باران می بارید
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 14 شجاعت
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 15 کاجستان
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 16 وقتی بوعلی، کودک بود
جزوه جامع فارسی پنجم فصل 17 کار و تلاش
واژگان املایی درس «دفاع از میهن»
واژگان املایی درس «دفاع از میهن»:
بوم و بر |
تحمیلی |
مرز و بوم |
عظمت |
خیره کننده |
پهناور |
تاخت و تازی |
سهمگین |
سوی باختر |
شهرت طلب |
جنگجو |
مقدونیّه |
انبوه |
هجوم |
آهنگ |
محل |
اجازه |
قطره |
پارس |
گذرگاهی تنگ |
آریوبرزن |
سردار دلاور |
چابک |
آشفتگی |
نقطه |
بی تابی |
در غلتانند |
قوت |
غلتیدند |
اسکندر |
برآمدگی |
رد می شدند |
مقدونی ها |
مانعی |
غرق اندوه |
عقب نشینی |
تنگه |
پیغام |
اوضاع |
نواحی |
جلگه |
فروغ زرّین |
نتابانده بود |
محاصره |
تسلیم |
چیرگی |
خانمان |
خواری و خفّت |
گلگون |
برگزیدند |
خاطره |
حتّی |
سلاح |
حمله ور |
حلقه |
مقاومت |
همگی |
ایستادگی |
آیندگان |
طول |
سلسله ی هخامنشی |
به همین سادگی |
بنیان نهاده بود |
|||
لگدکوب سمِ اسبان |
شدّتی حیرت آور |
دو هزار و سیصد سال |
واژه آموزی: کاربرد واژه ی «دوست»
واژه آموزی: کاربرد واژه ی «دوست»:
واژه آموزی
کاربرد واژه ی «دوست»
گاهی برای ساختن یک واژه ی مرکّب، از یک جمله استفاده می کنیم، یعنی جمله را به یک واژه ی مرکّب تبدیل می کنیم که دو جزء دارد؛ مانند:
به «کسی که ایران را دوست دارد»، می گوییم ß ایران دوست
جمله واژه ی مرکب
خدا دوست ß کسی که خدا را دوست دارد
واژه ی مرکب جمله
می بینیم که دو واژه ی مرکّب «ایران دوست» و «خدا دوست»، در اصل یک جمله هستند که این جمله از سه جزءِ «نهاد + مفعول به فعل» تشکیل شده است:
کسی که خدا را دوست دارد.
نهاد مفعول فعل
مثال زیر را کامل کنید.
............ + دوست ß به کسی می گویند که صلح را دوست دارد.
پاسخ ß صلح دوست
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه پنجم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه پنجم
- گام به گام تمامی دروس پایه پنجم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه پنجم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه پنجم
- فلش کارت های آماده دروس پایه پنجم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه پنجم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه پنجم