واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
معطوف کردن |
منحرف کردن، برگرداندن |
شوق |
میل، آرزومندی |
آموختن |
یاد دادن |
به کاری پرداختن |
مشغول شدن |
آفریده |
خلق شده |
آفریدگار |
آفریننده |
تصوّر درآمدن |
پنداشتن |
نایافتنی |
آنچه یافت نمی شود |
هدایت |
راهنمایی |
پی |
رد پا، اثر |
در پی چیزی رفتن |
دنبال چیزی رفتن |
درنگ |
توقف، ایست |
گذرا |
گذرنده، موقت |
عظمت |
بزرگی |
شور |
ذوق |
شوق |
شور و ذوق |
اعمال |
جمع عمل، کنش |
راست |
درست |
ارمغان |
پیشکش، ره آورد |
نگریستن |
نگاه کردن |
اندرز |
پند |
بینش |
نگرش، بصیرت |
ببخشم |
به من ببخش |
نیلگونی |
مانند نیل آبی |
برخاستن |
بلند شدن |
گویی |
پنداری، گویا |
هوس |
خواهش نفس |
پذیرش |
قبول |
تملّک |
مالک شدن، دارا شدن |
سر |
به خاطر، از روی |
دردسر |
گرفتاری |
قائل شدن |
در نظر گرفتن |
دم |
نفس |
پگاه |
صبح زود، سپیده دم |
بامداد پگاه |
صبح زود |
نگرش |
بینش |
به شگفت درآمدن |
تعجب کردن |
سرچشمه |
منشأ |
بس |
کافی |
بی درنگ |
بی وقفه، بی فاصله |
مهر |
عشق |
گستره |
پهنه، قلمرو |
دل انگیز |
دل آویز، دلربا |
قلمرو |
فرمانروایی |
اندیشه ور |
اندیشمند |
دربار |
بارگاه |
تضمین |
ضمانت کردن |
آشفته |
پریشان |
شهروند |
اهل یک شهر یا کشور |
بی درنگ |
بی فاصله |
پیشامد |
رخداد |
رخ دادن |
روی دادن |
فرزانه |
بسیار دانا |
گونه گون |
گوناگون |
دستیاران |
یاریگر |
جنگاور |
جنگجو |
چیره دستی |
مهارت |
ناهمگون |
ناهمانند |
فروتن |
متواضع |
ژنده |
کهنه و پاره |
فرزانگی |
دانش |
نام آور |
سرشناس |
باغچه بستن |
باغچه درست کردن |
باریک میان |
کمر باریک |
همّت |
کوشش |
از سر |
از نو |
گرفتن |
شروع کردن |
سر داد |
آغاز کرد |
دست کشیدن |
رها کردن |
برخاست |
بلند شد |
باز بست |
دوباره بست |
غریبه |
ناشناس |
خفته |
خوابیده |
جویا |
جوینده |
گریخت |
فرار کرد |
بخشود |
عفو کرد |
غلام |
بَرده |
حرمت |
احترام |
عاجز |
ناتوان |
سرگردان |
سرگشته |
نگاشتن |
نقاشی کردن |
کشت |
محصول |
حجاب |
پوشش |
مگذار |
رها مکن |
دریاب |
رسیدگی کن، کمک کن |
||
تمایز |
فرق گذاشتن، جدا کردن |
||
آستانه |
چوب زیرین چارچوب در |
||
برانگیختن |
پدید آوردن، تحریک کردن |
||
چاووش در داد |
جار زد، ندا درداد، بانگ زد |
||
تزار |
پادشاهان روسیه در گذشته |
||
تصاحب |
به چنگ آورن، صاحب شدن |
||
ورانداز کردن |
چیزی یا کسی رابه دقت نگریستن |
||
چمباتمه |
گونهای نشستن، زانو در بغل گرفتن |
||
نثار کردن |
پیش کش کردن، پراکندن، افشاندن |
||
سپیده دم |
سحرگاه، بامداد پگاه، صبح خیلی زود |
||
ناکارآمد |
چیزی که به کار نیاید و سودمند نباشد |
||
مبتنی |
ساخته شده، بنا شده، وابسته به چیزی |
||
کرت |
زمین مرزبندی شدۀ کوچک برای کشاورزی |
||
راهب |
عابد مسیحی، ترسای پارسا و گوشه نشین |
||
رایزن |
مشاور، کسی که در کاری با وی مشورت کنند |
||
چنبر |
دایره یا محیط دایره، دایرهای از چوب یا از جنس دیگر |
||
شبنم |
ژاله، قطره ای مانند باران که شب بر روی گل ها می نشیند |
||
فسفر |
عنصر شیمیایی با رنگ زرد روشن که در مجاورت هوا مشتعل می گردد |
||
ناتانائیل |
نام دانش آموزی خیالی؛ اسمی است عبری یا عبرانی، مأخوذ از کتاب مقدس در معنایی شبیه به خداداد، و بغداد، یا عطاالله و احسان، یا الله وردی و البته نام مرد است، یک مخاطب فرضی است. آندره ژید، در آغاز کتابش می نویسد: «از ناتانائیل سخن می گوید در حالی که اورا هنوز ندیده است» |