واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
رحمت |
لطف و مهربانی |
سیما |
چهره، صورت |
فرصت |
مهلت، زمان |
فراگرفت |
آموخت، یاد گرفت |
اشک شوق |
گریه از سر شادی |
دل خوشی |
شادمانی، خوشحالی |
نامدار |
مشهور معروف |
آسوده خاطر |
آسوده دل، فراغ بال |
تأمّل |
اندیشه، فكر |
تأمّل کردن |
اندیشیدن |
نقل می کرد |
تعریف می کرد |
ماجراها |
داستان ها، اتّفاقات |
جهش |
حرکت ناگهانی |
تاب و توان |
تحمّل، طاقت |
ناگه |
مخفّف ناگهان |
دچار |
گرفتار، مبتلا |
به نرمی |
به آرامی، آهسته |
سخت (سنگ سخت) |
محکم |
که ای (که ای تو) |
تو که هستی؟ |
بسی |
بسیار، خیلی زیاد |
گران سنگ |
سنگ بزرگ و سنگین |
حیرت زده |
سرگشته، شگفت زده |
دانش بیندوزم |
علم و دانش بیاموزم |
خارا |
نوعی سنگ سخت |
سخت سر |
مقاوم، سرسخت، لجباز |
||
روی گشاده |
چهره ی خندان و شاداب |
||
واگذار کن |
بسپُر، در اختیارمان قرار بده |
||
نادیده بگیرم |
منصرف شوم، در نظر نگیرم |
||
پارسی |
فارسی، ایرانی، زبان فارسی |
||
دست بردار نبود |
اصرار و پافشاری می کرد |
||
ماهری |
زبردستی، با مهارت بودن |
||
رویداد |
حادثه، اتفاق، پیش آمد |
||
دم به دم |
پی در پی، مدام، پیوسته |
||
سفارش |
درخواستِ انجام کاری، توصیه |
||
نیکبخت |
خوشبخت، خوش اقبال |
||
دراِستاد |
پافشاری کرد، اصرار ورزید |
||
دراِستادن |
پایداری و ایستادگی کردن، اصرار ورزیدن |
||
اِبرام |
پافشاری کردن در کاری، اصرار داشتن |
||
کاوید |
جست وجو کرد، تلاش کرد، کاوش کرد |
||
به ستوه آمده ام |
خسته شده ام، درمانده شده ام |
||
سپیده دم |
زمان برآمدن سپیده، سحرگاه، بامداد |
||
سر در کتاب دارد |
کنایه از سرگرم خواندن کتاب است |
||
کوهسار |
زمینی که در آن کوه باشد، کوهستان |
||
کرم کرده |
لطف کن، مهربانی و محبت کن |
||
کنجکاو |
کسی که کنجکاوی کند، جست و جوگر |
||
شکرانه |
کاری که برای سپاس انجام می شود، مبارکی |
||
ماهر |
کاردان، کسی که کاری را به خوبی انجام می دهد |
||
دلبستگی بی اندازه |
علاقه، محبّت، پیوند عاطفی نسبت به کسی یا چیزی |
||
حیرت آور |
شگفت آور، تعجّب آور، چیزی که باعث شگفتی شود |
||
بیماری ناگهانی |
بیماری غیرمنتظره، مریضی پیش بینی نشده |
||
تیره دل |
بد اندیش، سیاه دل، نامهربان، سنگ دل |
||
شب و روز نمی شناسد |
به کنایه تمام وقت (شب و روز) درس می خواند |
||
پشتکار |
توان لازم برای انجام کاری، تلاش و جدّیت، استقامت |
||
بهبودی |
تندرستی و سلامت، خرّمی و سالم بودن بهتر شدن حال بیمار |
||
نذر کرده ایم |
کاری که در راه خدا انجام شود، دادن مال یا چیزی در راه رضای خدا |
||
زور آزمای |
کسی که با دیگری دست و پنجه نرم می کند، پهلوان، کسی که قدرت نمایی می کند |
||
آرام و قرار از کف داده بود |
کنایه از صبر و تحمل او پایان یافته بود |
||
بی رنگ (بر چهره ی بی رنگ) |
رنگ پریده |
||
حقیقت (امّا حقیقت دارد) |
واقعیت |
||
چشم به دهان او دوخته بود |
کنایه از به دهان او خیره شد که در حال حرف زدن بود |
||
دوره ای (بیماری دوره ای دارد) |
زمان مشخصی که یک بیماری باید طی و درمان شود |
||
برقی (برقی در چشمان حسین درخشید) |
نور امید و شاد |
||
بگذاریم (باید بگذاریم بیشتر به بازی برود) |
اجازه دهیم |
||
تازه از بستر بیماری برخاسته بود |
تازه خوب شده و بهبود یافته بود |