واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دل پذیر |
دوست داشتنی |
سرشناس |
معروف، مشهور |
دل تنگ |
ناراحت، آزرده |
تقریباً |
حدوداً |
«ای» در «معنی ای» |
هستی |
ما شاء الله |
آن چه خدا خواست |
عجیب |
شگفت انگیز |
روانه کرد |
فرستاد، حرکت داد |
صورت |
ظاهر |
شاخ |
شاخه |
بحر |
دریا |
سحاب |
ابر |
بقا |
جاودانی |
قصد |
منظور، هدف، نیّت |
دیدار |
ملاقات، همدیگر را دیدن |
||
خانه ی خدا |
کعبه که در مکّه جای دارد |
||
شیخ |
مرد سال خورده، پیر، مرد بزرگ |
||
بار سفر ببندد |
کنایه از خود را آماده ی سفر کند |
||
هیجان انگیز |
ایجاد کننده ی حالات عاطفی تُند |
||
زان |
از آن رو، برای همین، به این دلیل |
||
کاروان سرا |
محلّی برای کاروان یا قافله ی مسافران |
||
علیم |
بسیار دانا، عالم؛ در این درس از روی طنز به معنی بی خبر و نادان است |
||
سلیم |
سالم، ساده دل، در این درس از رویِ طنز به معنی ساده دل و نادان به کار رفته است |