نمونه سوالات تستی فصل 4 عربی هشتم همراه با جواب تشریحی

مادر اسب کوچک از او خواست آن کیف را به روستا حمل کند.

مادر اسب کوچک از او بردن این کیف به روستا را می خواهد.

مادر اسب کوچک از او می خواهد آن خورجین را به روستا ببرد.

مادر اسب کوچک بردن آن کیف را به این روستا می خواهد.

قولَ،الفعل

قول‌، العلم

العمل، القول

العلم، القول

فهمیدی – باز خواهیم کرد – پرسید – نتوانست

فهمیدم – باز خواهم کرد – می‌پرسید – نتوانستی

فهمیدم – باز خواهیم کرد – پرسید – نتوانستم

فهمیدم – باز خواهیم کرد – می‌پرسد – نتوانستی

اَنتُنَّ

أنتم

نَحنُ

أنَا

جَدَّتی ما طَلَبَتْ مِنّا مساعَدَةً.

←

 مادربزرگم از ما کمکی نخواست.

هُوَ سیَرجِعُ الی بِلادِهِ فی الاُسبوعِ القادِم.

←

 او به کشورش در هفته آینده برمی‌گردد.

نَحنُ نَعرِفُ حَقَّ الشُّهَداءِ و نَذکُرُهُم.

←

 ما حق شهدا را دانستیم و یاد می‌کنیم از آن‌ها.

مریم تَأکُلُ الدَّواءَ لِانَّها مریضَةٌ.

←

 مریم دارو می‌خورد برای اینکه او بیمار است.

هوَ جَلسَ

أنتَ تکتُبُ

هی ذهَبتَ

نحنُ خرجنا

خواهرم به من می‌گوید ای برادر ایا تو حق را می‌گویی

خواهرم به من می‌گوید ای برادرم آیا تو حق را گفتی

خواهرم به من گفت ای برادر آیا تو حق را می‌گویی

خواهرم به من می‌گوید ای برادرم آیا تو حق را می‌گویی

یکذبُ

یصدق

صغیرٌ

یلعبُ

ترجعُ

ترجعینَ

ارجعُ

یَرجعُ

عَلَیکَ بالرجوعِ: بر تو لازم بود برگردی 

أَ تَفهَمُ: آیا فهمیدی؟

تَسأَلُهُ: از او می‌پرسد 

لِماذا رَجَعتِ؟ چرا بر می‌گردی

نَلعَبُ – تَلعَبُ‏

یَلعَبُ – یَلعَبُ‏

تَلعَبُ – تَلعَبُ‏

یَلعَبُ – تَلعَبُ‏

أکثَرُ خَطايَا ابْنِ آدَمَ في لِسانِهِ.

غايَةُ الْعَقلِ الاِعْتِرافُ بِالْجَهلِ.

أَدَبُ الْمَرءِ خَیرُ مِنْ ذَهَبِهِ.

لاخَیرَ في قَوْلٍ إِلّا مَعَ الْفِعْلِ.

هَل ذَهَبتَ إلی المَدرَسَةِ؟‏

لِماذا ذَهَبتَ إلی الحَدیقَةِ؟‏

أَینَ ذَهَبتَ أمسٍ و تَذهَبُ غَداً؟

أَینَ تَذهَبُ أمسٍ و ذَهَبتَ غَداً؟‏

غَد، رخیصة، حُسن، حَزِنَ 

حَزِنَ، حُسن، رخیصة، غَد

غَد، حَزِنَ، حُسن، رخیصة

غَد، حَزِنَ، رخیصة، حُسن

سَ – مِنْ – سَوفَ – عَنْ

فَحْص – بَیْع – صُنْع – عَیْن

شُرطی – خَباز – مُمَرَض – حَلوانی

بَساتین – کُتُب – أبواب – أخشاب

می پرسد

کوبید

می پرسند 

می پرسیدند

درس الیومِ حَولَ مِهنَةِ المُستَقبل: درس امروز پیرامون شغل آینده است

أطلُبُ مِنکَ حَملَ هذه الحقیبةِ: از او بردن این کیف را می‌خواهم

اَلجَهلُ مَوتُ الأَحیاء: نادانی مرگ زندگان است

أنتَ سَتَغرَقُ فی الماءِ: تو در آب غرق خواهی شد

يَنْفَعُ : سود رساند‏

عاشَ: زندگی کرد‏

يَصْدُقُ: راست می‌گوید‏

يَشْکُرُ: تشکّر می‌کند‏

کَیفَ

لماذا

من

متی

تَغرُقُ

أغرَقُ

ستَغرِقُ

یغرُقینَ