واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
خلقت |
آفرینش |
عجله |
شتاب کردن در کاری |
عهده |
مسئولیت |
دلنشین |
جذاب، زیبا و قشنگ |
لطیف |
ملایم، نرم |
پیشین |
قبلی، گذشته |
پی در پی |
پشت سرهم، پیوسته |
شگفتی |
تعجّب، حیرت |
نهاده است |
قرار داده است |
جامه |
لباس |
لطف |
محبّت، مهربانی |
جست |
جهید، پرید |
جنب و جوش |
تلاش و فعالیت بسیار |
غفلت |
نادانی، بی خبری |
لابد |
گویا، انگار |
درنگ |
صبر، توقف، تاخیر |
تفکر |
اندیشه، اندیشیدن |
به راستی |
به درستی |
اشیا |
چیزها، شی ها |
پسندیده |
خوب، نیکو |
پایبند باشیم |
عهده دار باشیم |
مشاهده |
دیدن، با چشم دیدن |
شگفت زده |
همراه با تعجب |
هراسیدن |
ترسیدن |
برون |
مخفّف بیرون |
سرا |
خانه |
سهل |
آسان، ساده |
مایه |
منشا، موجب، مقدار |
رضا |
رضایت، خشنود |
اختیار |
آزادی عمل |
معلوم |
آشکار، مشخص |
ساده |
خوش باور، زود باور |
تله |
دام |
بیهوده |
بی فایده |
فریب |
گول زدن |
طمع |
زیاده خواهی |
لطف |
مهربانی، مدارا، نیکویی |
||
همپایه |
برابر، هم ردیف، مساوی |
||
پدیده |
آن چه وجود دارد، چیز |
||
فهم |
فهمیدن و دریافتن چیزی |
||
شباهت |
شبیه بودن، همانند بودن |
||
محبّت |
دوست داشتن کسی، دوستی |
||
خشنودی |
راضی بودن، خوش حال بودن |
||
صفا |
پاکی، یک رنگی، صمیمیت |
||
خلوت |
تنهایی، دوری کردن از دیگران |
||
عملکرد |
فعالیت، حاصل و نتیجه ی کاری |
||
کوچ |
مهاجرت، از جایی به جایی رفتن |
||
پیمودن |
طی کردن، پشت سر گذاشتن |
||
هوا |
در این درس به معنای قصد و نیت |
||
کشف |
آشکار شدن، پی بردن به وجود چیزی |
||
امثال |
مانندها، افرادی که مثل هم هستند |
||
موضوع |
مطلب، آنچه درباره آن گفتگو می شود |
||
معتدل |
آب و هوایی که نه سرد باشد نه گرم |
||
جالب |
آنچه علاقه ی کسی را به خود جلب می کند، در خور توجه |
||
هدهد |
پرنده ای به اندازه ی کبوتر با منقاری باریک و خمیده و سری کوچک و بدنی به رنگ قهوه ای که تارجی از پر بر سر دارد، پوپک، شانه به سر |