صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
دانلود اپلیکیشن

گام به گام کتاب نگارش نهم

تعداد بازدید : 1.1M

پاسخ به تمامی سوالات کتاب نگارش نهم - حل المسائل کتاب نگارش نهم - گام به گام 1401 کتاب نگارش نهم - گام به گام کتاب نگارش نهم مطابق با آخرین تغییرات کتب درسی



فعالیت های نگارشی صفحه 20 نگارش نهم

پاسخ فعالیت های نگارشی صفحه 20 نگارش نهم

فعالیت های نگارشی صفحه 20 درس

فعالیت های نگارشی صفحه 20 درس

1. ساختمان حکایت «سیاه کوچک» را مشخّص كنيد و بگوييد نويسنده از كدام شيوه هاي پرورش

ذهن، بهره گرفته است؟

2. يكي از موضوع هاي زير را انتخاب كنيد و پس از طرّاحي نقشة ذهني، به كمك يكي از راه هاي

پرورش فكر، متني دربارة آن بنويسيد.

گذرِ رودخانه

آدم فضايي

اذان

شانس

فيل و فنجان

 

1. 1) «سیاه کوچک»

2) نویسنده با طرح سوال، برای شکل بخشیدن به متن اقدام کرده است.

«کلاغ ها را چگونه می بینی؟ صدایشان را چگونه می شنوی؟ کلاغ زیبا تر است یا بلبل؟ آواز کدامشان دلنشین تر است؟»

3) نویسنده در این قسمت به شرح داستان پرداخته است. ((کلاغ خودش را ... از آسمان دریغ نکن)).

4) نویسنده با بیان جمله های پایانی، به خواننده می فهماند که کلاغ نیز یکی از مخلوقات زیبای خداوند است و دنیا به ریبایی و صدا و رنگ کلاغ نیاز دارد و خلقت آن بجا و شایسته است.

«کلاغ خواند، این بار اما عاشقانه ترین آواز را. با آوازش جهان زیبا شد. آسمان لبخند زد و ابر های سیاه و سفید از شوق گریستند.»

نویسنده در این داستان از شیوه های زیر در پرورش و پویا ساختن نوشته بهره برده است:

5) نگاه کنیم و بنویسیم.

6) گوش بدهیم و بنویسیم.

7) دگرگونه ببینیم و گونه گون بنویسیم.

2. موضوع: گذر رودخانه

در کنار یک کوهستان زیبا رودخانه ای وجود داشت که بسیار تنها بود. او هیچ دوستی نداشت. رودخانه یادش نمی آمد که چرا به کسی یا چیزی اجازه نمی دهد تا داخلش شنا کنند. او تنها زندگی می کرد و اجازه نمی داد ماهی ها، گیاهان و حیوانات از آبش استفاده کنند.

به خاطر همین او همیشه ناراحت و تنها بود. یک روز، یک دختر کوچولو به طرف رودخانه آمد. او کاسه ی کوچکی به دست داشت که یک ماهی کوچولوی طلایی در آن شنا می کرد. دختر کوچولو می خواست با پدر و مادرش از این روستا به شهر برود و نمی توانست با خود ماهی کوچولو را ببرد.

بنابراین تصمیم گرفت، ماهی کوچولو را آزاد کند. دختر کوچولو ماهی کوچکش را در آب انداخت و با او خداحافظی کرد و رفت.

ماهی در رودخانه بسیار تنها بود، چون هیچ حیوانی در رودخانه زندگی نمی کرد. ماهی کوچولو سعی کرد با رودخانه صحبت کند اما رودخانه به او محل نمی گذاشت و به او می گفت: «از من دور شو».

ماهی کوچولو یک موجود بسیار شاد و خوشحال بود و به این آسانی ها تسلیم نمی شد. او دوباره سعی کرد و سعی کرد، به این سمت و آن سمت شنا کرد و از آب به بیرون پرید.

بالاخره رودخانه از کارهای ماهی کوچولو خنده و قلقلکش گرفت.

کمی بعد، رودخانه که بسیار خوشحال شده بود، با ماهی کوچولو صحبت کرد. آن ها دوستان خوبی برای هم شدند.

رودخانه تمام شب را فکر می کرد که داشتن دوست چقدر خوب است و چقدر او را از تنهایی بیرون می آورد. او از خودش پرسید که چرا او هرگز دوستی نداشته، ولی چیزی یادش نیامد

صبح روز بعد، ماهی کوجولو با آب بازی رودخانه را بیدار کرد و همان روز رودخانه یادش آمد چرا او هیچ دوستی ندارد.

رودخانه به یاد آورد که او بسیار قلقلکی بوده و نمی توانست اجازه بدهد کسی به او نزدیک شود.

اما حالا دوست داشت که ماهی در کنار او زندگی کند، چون ماهی کوچولو بسیار شاد بود و او را از تنهایی در می آورد.

حالا دیگر رودخانه می خواست کمی قلقلکی بودنش را تحمل کند، اما شاد باشد.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه نهم
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه نهم
  • گام به گام تمامی دروس پایه نهم
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه نهم
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه نهم
  • فلش کارت های آماده دروس پایه نهم
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه نهم
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه نهم

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



درست نویسی صفحه 23 نگارش نهم

پاسخ درست نویسی صفحه 23 نگارش نهم

درست نویسی صفحه 23 درس

درست نویسی صفحه 23 درس

جمله های زیر را ویرایش کنید:

الف) كتاب هاي ارزشمند گلستان و بوستان، توسّط سعدي نوشته شد.

ب) اين متن هاي زيبا، توسّط دانش آموزان نوشته شده است.

الف) سعدی كتاب هاي ارزشمند گلستان و بوستان را نوشته است.

ب) دانش آموزان اين متن هاي زيبا را نوشته اند.





تصویر نویسی صفحه 24 نگارش نهم

پاسخ تصویر نویسی صفحه 24 نگارش نهم

تصویر نویسی صفحه 24 درس

تصویر نویسی صفحه 24 درس

داخل يك اتوبوس شلوغ را ، تصوّر كنيد و تصوير ذهني خود را بنويسيد.

داخل اتوبوس جای سوزن انداختن نیست، همه صندلی ها پر شده و چند برابر آن جمعیت، سرپا ایستاده اند و با حسرت آنها را که نشسته اند، تماشا می کنند و در دل خدا خدا می کنند که در ایستگاه بعدی مسافری که روی صندلی نشسته پیاده شود تا شاید شانس بیاورد و از فشار جمعیت خلاص شوند. اتوبوس آنقدر شلوغ است که اگر کسی بخواهد پیاده شود  باید از یک ایستگاه قبل خودش را آماده کند. در این میان خیلی وقت ها پیش می آید که به دلیل ازدحام جمعیت، مسافری نتواند در ایستگاه مورد نظر پیاده شود و آن وقت است که گاهی کار به بحث و درگیری لفظی بین مسافر و راننده می انجامد. آن پایین وضع به مراتب بدتر است. آنها که به هیچ قیمتی حاضر نیستند تا رسیدن اتوبوس بعدی انتظار بکشند، خود را به در های اتوبوس در حال حرکت چسبانده اند، که شاید دل مسافران به رحم بیاید و کمی مهربان تر بایستند تا آنها بتوانند خودشان را به داخل بکشند. راننده با دیدن این وضع فریاد می زند: «هل ندهید تا چند دقیقه دیگر اتوبوس می آید»، اما مسافران بی اعتنا به گفته ی راننده همچنان در تلاشند حتی به قیمت ماندن بین در ها و به جان خریدن خطر سقوط از اتوبوس در حال حرکت خود را به مقصد برسانند. تجربه به آنها که مسافر اتوبوس های شهرمان هستند ثابت کرده، اتوبوس خلوت و صندلی خالی رویایی است که شاید با ساعت ها انتظار در ایستگاه اتوبوس هم رنگ واقعیت به خود نگیرد. بالاخره بعد از توقف چند دقیقه ای، اتوبوس حرکت کرد. بین در و چند نفری که جلوتر ایستاده بودند، گیر کرده بودم. به زحمت و با چند بار تکرار کلمه ی <<ببخشید>> راه نفسی پیدا کردم. به طوری که از لابه لای جمعیت، به زحمت قسمتی از شیشه ی پنجره بیرون دیده می شد. در ایستگاه بعدی جهت اجتناب از هجوم جمعیت به بیرون، اتوبوس توقف نکرد. هنگام حرکت از ایستگاه سوم، ناگهان صدای جیغ زنی بلند شد. معلوم شد که لای در اتوبوس گیر کرده است. بعد از رها شدن، چند جمله ای زیر لب غرولند کرد. چند ایستگاهی که بدین منوال گذشت، چون بیرون اتوبوس به خوبی دیده نمی شد، کم کم شک کردم که به ایستگاه مورد نظرم رسیده ایم یا آن را پشت سر گذاشته ایم. دختر بچه  کوچکی میله اتوبوس را گرفته و کنار پدرش ایستاده بود. کمی جلوتر ، پسر بچه کوچکی هر از چند گاهی برای او شکلک در می آورد و او پوز خندی می زد. آرام آرام اتوبوس خلوت شد و هم زمان به ایستگاه آخر رسید. اینجا بود که تازه شستم خبردار شد که ایستگاه را رد کرده ایم. مشکل بزرگ تر این بود که کیفم را در خانه جا گذاشته بودم.





درست نویسی صفحه 33 نگارش نهم

پاسخ درست نویسی صفحه 33 نگارش نهم

درست نویسی صفحه 33 درس

درست نویسی صفحه 33 درس

جمله هاي زير را ويرايش كنيد:

الف) آرمان، به دريچة سحر آميز نگاه و وارد آن شد.

ب) شغالِ شكمو، داخل باغ و از انگورهاي آن خورد.

الف) آرمان، به دريچة سحر آميز نگاه کرد و وارد آن شد.

ب) شغالِ شكمو، داخل باغ شد و از انگورهاي آن خورد.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه نهم
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه نهم
  • گام به گام تمامی دروس پایه نهم
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه نهم
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه نهم
  • فلش کارت های آماده دروس پایه نهم
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه نهم
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه نهم

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



حکایت نگاری صفحه 34 نگارش نهم

پاسخ حکایت نگاری صفحه 34 نگارش نهم

حکایت نگاری صفحه 34 درس

حکایت نگاری صفحه 34 درس

حكايت زير را بخوانيد و به زبان ساده، بازنويسي كنيد.:

دزدی پیراهنی را دزدید و آن را به پسرش داد که به بازار ببیرد و بفروشد. پسر پیراهن را به بازار برد؛

امّا آن را از او دزدیدند.

وقتی به خانه برگشت، پدرش پرسید: «پیراهن را به چه قیمتی فروختی؟»

پسر گفت: «به همان قیمتی که شما خریده بودید!»

بازنویسی : .......................................................................................

بازنویسی :

روزی بود روزگاری بود. شخصی پیراهن را از جوانی دزدید و به خانه آورد و شب هنگام به پسرش گفت:

«صبح زود این پیراهن را به بازار ببر و بفروش.»

صبح فردا پسرک که هوای بازی در سر داشت، به بازار رفت، اما از انتظار برای خریدار خسته شد و در گوشه ای به بازی پرداخت. شخصی پیراهن را برداشت و رفت. پسرک زمانی که به خانه برگشت، در جواب پدرش که پرسید «پیراهن را چند فروخته ای؟>> گفت:<< به همان قیمتی فروختم که شما آن را خریده بودید».





فعالیت های نگارشی صفحه 39 نگارش نهم

پاسخ فعالیت های نگارشی صفحه 39 نگارش نهم

فعالیت های نگارشی صفحه 39 درس

فعالیت های نگارشی صفحه 39 درس

1. نوعِ زبان نوشته هاي زير را مشخّص كنيد

يك) آيا می دانستي مطالبي را كه دربارةشان فكر مي كني و آنها را به زبان مي آوري، اين قدرت

را دارند كه به كلّي همه چيز زندگي ات را عوض كنند؟ وقتي حرفي را مدام تكرار كني، يواش

يواش باور مي كني كه حقيقت دارد و باورهاي تو دليل همة كارهايي است كه انجام مي دهي. به

اين جور فكرها و حرف ها می گويند. براي آنكه افكار ناگوار و منفي، جاي خود را به» عبارت هاي تأكيدي«

عبارت هاي تأكيدي مثبت بدهند، بايد فكرهاي سياه را به افكار سبز، تبديل كني:

هيچ كس مرا دوست ندارد من خودم را دوست دارم و ديگران هم مرا دوست دارند.

از موهايم خوشم نمی آيد. كاش مثل او بودم من خودم را همين شكلي كه هستم، دوست دارم.

اگر اين كار را انجام دهم، از دستم ناراحت مي شود اين كار را انجام مي دهم چون برايم اهميت دارد.

اين مطالب به من مربوط نيست من عاشق يادگرفتن مطالب تازه هستم.

اگر اين چيزها را داشتم، خوب بود به خاطر چيزهايي كه دارم، سپاسگزارم.

نوعِ زبان : .......................................................................

 

دو) او واقعاً يك آدم بود. توي زمين، پرنده پر نمي زد كه به دنيا آمد. اين ور را گشت، آن ور را

گشت؛ امّا از هيچ كس خبري نبود. يك گوشه نشست و براي غصّه هاي خودش، قصّه تعريف كرد:

يكي بود، يكي نبود. غير از خداي مهربون، كسي نبود. يه آدمي، تك و تنها، توي برهوت زمين،

زندگي مي كرد...

كوه ها قصّة آدم را گوش دادند، درخت ها گوش دادند، دريا گوش داد؛ امّا فقط خدا دلش براي

آدم سوخت. اين شد كه حوّا را آفريد و آدم را از تنهايي درآورد. آدم و حوّا با هم ازدواج كردند و

بچّه دار شدند و اين طوري شد كه زمين ، آرام آرام، شلوغ شد .

نوعِ زبان : .......................................................................

سه) باورها و اولويت هاي هر فرد در ميان گروه، اغلب با ديگر افراد گروه، تفاوت دارد. حتّي افرادي

كه فاميل اند و خويشي نزديك با هم دارند؛ مثل برادرها، خواهرها و ... ممكن است، باورهاي

متفاوتي داشته باشند. هر كس ممكن است با روش صحبت كردن، نگاه كردن، كاركردن و... .

ديگران موافق نباشد؛ ولي حقِّ برخورد خشون تآميز با آنها را ندارد. ديگران هم مثل ما حق دارند،

بدون اينكه صدم هاي به جان و مالشان وارد شود، نظر خودشان را بيان كنند.

نوعِ زبان : .......................................................................

 

2. موضوعي را به دلخواه انتخاب كنيد؛ يك بار به زبان «عادی» و بار دیگر به زبان «ادبی» درباره آن بنویسید.

 

1. یک) نوعِ زبان : عادی

دو) نوعِ زبان : ادبی

سه) نوعِ زبان : عادی

2. نوشته درباره زمستان به زبان ادبی:

من فصلی که زمین پیراهن سفید خود را بر تن می کند را دوست می دارم. در این فصل سنگ ها از

به خود لرزیدن می شکنند و اشک شوق ابر ها همانند گلوله های آبی بر زمین می افتد و رفت و آمد

را بر مردم سخت می کنند و تمام این ها دلالت بر وجود آفریننذه ی هستی لاینتها است

فصل سفیدی می آید و سیاهی ها را از هوا ناپدید می کند و هنگامی که ابر های سیاه پوش و ابستن

برف و باران او نیستند آسمان مانند چلچراغی روشن می شود. بعضی ها از فصلی که درختان مو های

بلند و سرسبز دارند خوششان می اید و بعضی ها فصلی که درختان به خواب می روند را دوست می دارند

و باز هم همه ی این ها نشانه هایی هستند از آفریننده ای ماهر و زبردست که این ها را بر تابلوی

طبیعت نقش کرده. پس چه خوب است که ما با چشم دل به این اثر زیبای خداوند نگاه کنیم و از آن

لذت ببریم

نوشته درباره ی زمستان به زبان عادی

من زمستان را خلی دوست دارم. در زمستان هوا سرد می شود و برف یا باران از آسمان می بارد و رفت

و آمد در داخل شهر و اطراف آن با مشکل مواجه می شود ولی با این حال همین اندازه که می دانم

فصل زمستان هم مثل بقیه ی فصل ها نشانه ای از عظمت خدای بزرگ است باعث آرامش من می شود

در فصل زمستان هوا خیلی پاک و صاف می شود و در زمانی که ابر ها نیستند مووقع شب ستاره ها

درخشندگی خاصی پیدا می کنند و این زمان بهترین موقع برای دیدن سیاره ها، ستارگان و سایر صور

فلکی است

بعضی ها فصل بهار و تابستان را دوست دارند و از فصل پاییز و زمستان خوششان نمی اید اما برای من

هر فصلی نشانه ای است از شاهکار طبیعت و آفریننده ی آن و این طبیعت گوشه ای از قدرت خداوند

تواناست پس چه خوب است ما هم در هر فصل با نگاهی قدر شناس کمال لذت را از زیبایی های آن ببریم





درست نویسی صفحه 43 نگارش نهم

پاسخ درست نویسی صفحه 43 نگارش نهم

درست نویسی صفحه 43 درس

درست نویسی صفحه 43 درس

جمله هاي زير را ويرايش كنيد:

الف) خوبيّت دارد، كتاب مفيد را بعد از خواندن، به ديگران هديه كنيم.

ب) ايرانيت براي تك تك ما، ماية غرور و افتخار است.

الف) خوب است كتاب مفيد را بعد از خواندن، به ديگران هديه كنيم.

ب) ايراني بودن براي تك تك ما، ماية غرور و افتخار است.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه نهم
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه نهم
  • گام به گام تمامی دروس پایه نهم
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه نهم
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه نهم
  • فلش کارت های آماده دروس پایه نهم
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه نهم
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه نهم

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



مثل نویسی صفحه 44 نگارش نهم

پاسخ مثل نویسی صفحه 44 نگارش نهم

مثل نویسی صفحه 44 درس

مثل نویسی صفحه 44 درس

مثل زير را به زبان ساده، باز آفريني كنيد.

«کوه به کوه نمی رسد، آدم به آدم می رسد»

بازآفرینی مَثَل:

یکی بود یکی نبود، در این روزگار ناسازگار و نامراد، دو بازرگان کهنه کار و سرد و گرم چشیده بودند که همکاری و دوستی آنها بین مردم ضرب المثل بود. اسم یکی از آنها شنبه بود و دیگری جمعه نام داشت.روزی شنبه همه ی دارایی اش را به کالا تبدیل و بار کشتی کرد تا در سرزمین های دور بفروشد و سود زیادی نصیبش شود. از قضا، طوفان درگرفت و کشتی شنبه به همراه دارایی اش از بین رفت و او مفلس و بیچاره شد. نزد دوستش جمعه آمد و از او خواست تا مبلغی را به او قرض بدهد تا دوباره بتواند به تجارت بپردازد، اما جمعه در پاسخ به او گفت که اگر تاجر بودی، همه ی دارایی خود را جمع نمی کردی که به یک باره آن را از دست بدهی و شنبه را از خود دور کرد.

مدتی بدین منوال گذشت. شنبه از آنجایی که مرد با تجربه ای بود، به هر زحمتی که بود، مقام و شوکت پیشین خود را بازیافت.

روزی چمعه نادم و دلخسته پیش شنبه آمد و گفت «پس از بیرون کردن تو، دزد به انبار من دستبرد زد و الان چیزی ندارم، به جز حسرت و ندامت و از تو کمک می خواهم.» شنبه گفت: «شنبه به جمعه نمی رسد، همان گونه که کوه به کوه نمی رسد، اما آدم به آدم می رسد»





فعالیت های نگارشی صفحه 53 نگارش نهم

پاسخ فعالیت های نگارشی صفحه 53 نگارش نهم

فعالیت های نگارشی صفحه 53 درس

فعالیت های نگارشی صفحه 53 درس

1. نوشته هاي زير را بخوانيد و نوعِ فضا و رنگ (طنز، غيرطنز) هر كدام را مشخّص كنيد.

 

يك) تمساح از معدود حيواناتي است كه لبخند مي زند. لبخند تمساح، خطرنا كترين لبخند است.

اين لبخند، علامت دوستي نيست. لبخند تمساح به سبب نوعِ آروارة پاييني آن است كه در انتها به

طرف بالا برگشته است. تمساح وقتي غذاي خوشمزه اي پيدا مي كند، دهانش را نيمه باز مي كند

و دندان هاي تيز و برّاقش را نشان مي دهد.

فضاي نوشته: ..........................................................................................

 

دو) پگي كوچولو گفت: «ا مروز نمي توانم به مدرسه بروم؛ سرخك و اُريون گرفت هام، سر تا پايم

پر از جوش و تاول شده، لوز ههايم اندازة دوتا سنگ يك كيلويي شد هاند. تا حالا شانزده لكة آبله

مرغان روي تنم شمرده ام، آهان اين همی كي، مي شود هفده تا. پايم از بيخ قلم شده، سرفه می كنم،

عطسه مي كنم، نفس نفس مي زنم و چه گلودردي دارم! باران كه مي آيد، آپانديسم درد می گيرد.

زبانم هي دارد گنده و گنده تر مي شود. آرنجم كج شده، ستون فقراتم خم برداشته، تبم به

بالاي 180 درجه رسيده، توي گوشمی ك سوراخ هم پيدا شده، ناخن هايم ريش ريش شده، قلبم...

چي؟ چي گفتي؟

گفتي امروز مدرسه تعطيل است؟

خداحافظ، من رفتم بازي!

فضاي نوشته: ..........................................................................................

 

سه) تازگي ها يك نفر پيدا شده است كه بعضي ها به او می گويند: «ملّا نصرالدّین قرن بیست و یکم».

بعضي ها شك كرده اند كه نكند اين آدم، همان ملّا نصرالدّين باشد و يك جورهايي سر از قبر

برداشته، دارد توي عصر رايانه، جولان مي دهد. هرچه باشد، هركه باشد، فرقي نمي كند.

شما چند تا از ماجراهاي ملّا نصرالدّين قرن بيست و يكم را گوش بدهيد، ببينم نظر شما چيست:

ملّا نصرالدّين جديد، يك حلقة نامزدي پيداكرد و به فكر ازدواج افتاد. از او پرسيدند: با

كي مي خواهي ازدواج كني؟ جواب داد: با هر كسي كه انگشتش به اين حلقه بخورد. ...

فضاي نوشته: ..........................................................................................

 

چهار) حسين همين طور ايستاده بود و به همرزم و دوستش نگاه می كرد كه آن طرف كوچه، در

كمين نشسته بود. تانك عراقي غرّش كنان جلو آمد و به كنار آنها رسيد. ناگهان، آن رزمنده كه به

نظر می رسيد چهار پنج سالي از حسين بزرگ تر است، از كمينگاهِ خود بيرون جَست، چابك و

سريع پريد روي تانك و با شكم روي سقف آن دراز كشيد. سينه خيز جلو رفت و خود را به

روزنه هاي ديد تانك رساند. قوطي افشانه را از جيبش بيرون آورد، با تمام قدرت دكمة آن را فشرد

و با لايه هاي غليظي از رنگ قرمز، جلو ديد تانك را پوشاند و مقداري از رنگ را هم از راهِ همان

روزنه ها، به سر و صورت خدمة تانك پاشيد. حسين، هنوز داشت با تعجّب به حركات آن همرزمش

نگاه می كرد كه ديد، تانك از حركت ايستاد و چند لحظه بعد دونفر عراقي با سر و صورت قرمز از

داخل تانك بيرون آمدند...

فضاي نوشته: ..........................................................................................

 

2. از ميان موضوع هاي زير، يكي را برگزينيد؛ يك بار با فضاي «غیر طنز» و بار دیگر با فضای «طنز» درباره آن بنویسید.

تلفن همراه

رُباتِ پيشخدمت

دردِ دل يك موش آزمايشگاهي

ماهي، در حوض قالي

ساية آدم

انتقال خون

كمك به همسايه ها

 ايستادن توي صف

 

1. یک) فضاي نوشته: غیر طنز

دو) فضاي نوشته: طنز

سه) فضاي نوشته: طنز

چهار) فضاي نوشته: غیر طنز

2. غیر طنز:

یک روز که در آزمایشگاه نشسته بودم  دوست قدیمی ام امیر علی که آزمایشگاه دارد به ذهنم افتاد و

دلم می خواست به دیدار او بروم و سری به آزمایشگاهش بزنم.به همین دلیل به آن طرف

«آزمایشگاه» رفتم. از دیدن هم دیگر لبخند بر روی لب های هردوتایمان نشست.

گفت: ای دوستای عزیزم  کجا بودی خیلی برایت دل تنگ هستم؟

گفتم: شرمنده ای عزیز، من درگیر کار بودم، در حین صحبت چشمم به موشی که در داخل قفس

شیشه ای بود افتاد غمگین در کنجی خلوت کرده بود به دیدار او رفتم تا دلیلش را جویا شوم.

گفتم: ای موش تو را چه شده است؟

گفت: تا حالا در قفسی تنها مانده ای؟ محبسی کوچک و شیشه ای حکمی داده اند به امثال من که

در آن محکمه، خودم حضور نداشته ام، چه بخواهیم و نخواهیم از حکم ابد خورده به پیشانی امثال

من. از شگرف های دنیا بی خبر مانده ایم، تنهای تنها در قفس. حال بگو ای رفیق این دلی که ما

داریم دل نیست؟ دل شکستن در نظرها عیب نیست؟

رو به دوستم کردم و گفتم: امیرعلی؟ این بیچاره به تو چه کرده؟ چرا در قفس زندانی اش کرده ای؟

او رو به من کرد و گفت: اگر او نباشد چطور کارهایم را انجام دهم؟

گفتم: خب او چکار کند؟ باید جرم کارهای تو را بکشد؟ گفت: باشه به خاطر تو آزاد می کنم دیگر

آزمایشگاهی در مورد موش نخواهم داشت وقتی رو به موش کردم در چشم هایش نور امیدی را دیدم که می درخشید.

 

طنز:

سلام . من یه موش آزمایشگاهی سفید هستم

تعدادی مارو به استخر آبی انداختند و زمان گرفتن تا ببینن چند ساعت دوام میاریم، حداکثر زمانی

رو که تونستیم دوام بیاریم ۱۷ دقیقه بود.

سری دوم موشها رو با توجه به اینکه حداکثر ۱۷ دقیقه می تونن زنده بمونن به همون استخر انداختن،

اما این بار قبل از ۱۷ دقیقه نجاتشون دادن.

بعد از اینکه زمانی رو نفس تازه کردن دوباره اونها رو به استخر انداختن.

حدس بزنید چقدر دوام آوردن؟

۲۶ ساعت !!!!!!!!!!!!

پس از بررسی به این نتیجه رسیدن که علت زنده بودن موش ها این بوده که اونها امیدوار بودن تا

دستی باز هم اونها رو نجات بده

ما موش های آزمایشگاهی خیلی باهوش هستیم.





درست نویسی صفحه 57 نگارش نهم

پاسخ درست نویسی صفحه 57 نگارش نهم

درست نویسی صفحه 57 درس

درست نویسی صفحه 57 درس

جمله هاي زير را ويرايش كنيد:

الف) يقيناً با شما ممكن است به ورزشگاه بیایم.

ب) مطمئن هستم اين هفته، شاید خبر خوبی به شما برسد.

الف) ممکن است با شما به ورزشگاه بیایم.

ب) مطمئن هستم اين هفته، خبر خوبی به شما می رسد. (شاید اين هفته، خبر خوبی به شما برسد)



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه نهم
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه نهم
  • گام به گام تمامی دروس پایه نهم
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه نهم
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه نهم
  • فلش کارت های آماده دروس پایه نهم
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه نهم
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه نهم

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



تصویر نویسی صفحه 58 نگارش نهم

پاسخ تصویر نویسی صفحه 58 نگارش نهم

تصویر نویسی صفحه 58 درس

تصویر نویسی صفحه 58 درس

درون يك فضاپيما را كه روي كرة ماه، فرود آمده، تصوّر كنيد و تصوير ذهني خود را بنویسيد

شیئی در فضا در حال حرکت است. بی شک یک فضا پیماست. کارکنان آن، مثل ماشین کوکی گویا از قبل لرنامه ریزی شده اند و به طور منظم مشغول کار هستند.

از طریق بلندگو اطلاع می دهند که به زودی روی سطح ماه توقّف می کنند. اینک زمان آن فرا رسیده تا از فضاپیمایی که مدت زیادی در فضای کوچک آن زندگی کرده اند، خارج شوند، اما فضای ماه ناشناخته و جدید است. کمی متعجب و نگرانند. چه کسی حاضر است به عنوان اولین نفر از فضاپیما خارج شود و روی سطح ماه قدم بگذارد؟ ...





فعالیت های نگارشی صفحه 65 نگارش نهم

پاسخ فعالیت های نگارشی صفحه 65 نگارش نهم

فعالیت های نگارشی صفحه 65 درس

فعالیت های نگارشی صفحه 65 درس

1. نوشته هاي زير، از بخش هاي آغازين و پاياني متن هايي انتخاب شده اند؛ آنها را بخوانيد و

بگوييد، هر كدام، به چه شيوه، آغاز و پايان نوشتة خود را تنظيم كرده اند؟

 

آغازها

یک) می گویند که در شهر کوچک یورو در کشور هندوراس، سالی یکی دو بار از آسمان ماهی می

بارد! براساس گفته های مردم محلی، در ماه های مه و ژوئنِ هر سال، طوفان های بسیار بزرگی در

این شهر اتّفاق می افتد و گاهی بعد از تمام شدن طوفان، تمام خیابان ها پر از ماهی های کوچک می شوند.

ما کاری به علمی بودن یا نبودن این خبر نداریم، تنها می خواهیم راجع به یک مسئلة دیگر حرف

بزنیم. آن مسئله، غیر منتظره بودن یک اتفّاق است. مثل باریدن ماهی از آسمان، پرواز کردن

کشتی در آسمان، شکست خوردن یک فیل از مورچه و خیلی خبرهای عجیب و غیر منتظره. آیا

به نظر شما، خیانت کردن یک دوست به دوستی دیگر هم، خبر غیر منتظر های است؟ نافرماني

یک فرزند در برابر پدر و مادر چطور؟ آیا در حدّ خبر باران ماهی ها هست؟ ...

آغاز با : ................................................................................

 

دو) به چه چيزهايي بايد علاق همند بود؟ به پدر و مادر؟ به علم و دانش؟ به دوست و آشنا؟ به

هنر و زيبايي؟ مسلماً همة اينها ارزشمندند و بايد دوستشان داشت؛ اما آنچه پيش و بيش از همه

چيز و همه كس بايد بدان علاقه مند شد، چيز ديگري است.

علاقه مند شويد. شما بايد» خودتان «بايد پيش از علاقه مند شدن به هر چيز و هر كس، به

خودتان را دوست بداريد و به خودتان عشق بورزيد. بايد آنقدر به خودتان نزديك شويد كه گويي

بهترين دوست صميمي خودتان هستيد. علاقه مند شدن به خودتان كليد اصلي علاقه مند شدن به

ديگران است ...

آغاز با : ................................................................................

 

پایان ها

یک) ... به اين ترتيب، فصل ها پشت سر هم می آيند و مي روند و هر فصل كه به پايان مي رسد، جاي

خود را به فصلي ديگر مي دهد. بهار، تابستان، پاييز، زمستان و دوباره بهار.

آيا نه اين است كه هر چهار فصل يك مقصد دارند و هر چهار، پيام آور يك حقيقت اند؟ است و

تنها حيات؟» حيات «آيا نه اين است كه اين چهار پيامبر، پيامشان

پایان با: ........................................................................................

 

دو) ... زبان فردوسي مانند دل او روشن و پاك است. او با همين زبان صاف و زلال و عفاف آميز،

صحنه هاي بزم و رزم را وصف مي كند. خواننده، در پس صداي كارزار و به هم خوردن شمشير و

گرز، صداي خودِ شاعر را مي شنود و وجود او را احساس مي كند. فردوسي با خلق اثري كه

عواطف ملّي و آرمان هاي انساني به زيباترين و پرشكوه ترين صورتي در آن انعكاس يافته، در دلها و

جان هاي پاك، براي هميشه زنده خواهد ماند.

چو اين نامور نامه آمد به بُن                     زمن رويِ كشور شود پر سُخُن

نميرم از اين پس كه من زنده ام    كه تخم سخن را پراكنده ام.

پایان با: ........................................................................................

 

2. موضوعي را به دلخواه برگزینيد و با يكي از شيوه هاي آغاز و پايان نوشته، متني را دربارة آن

بنويسيد؛ سپس نامی برای نوشتۀ خود انتخاب کنید.

 

1. یک) آغاز با : خبر و داستان و پرسش

دو) آغاز با : پرسش

یک) پایان با: پرسش

دو) پایان با: شعر (نقل شعر و ابیات)

2. همه می گویند کاش می شد سرنوشت را از سر نوشت اما این را بدان، گذشته ها گذشته و دیگر

هیچ چیزی مانند قبل نمی شود. سرنوشت چیزی نیست که بتوانیم از آن فرار کنیم. سرنوشت را با

بهترین رنگ های دنیا بنویس هنگاامی که قرار شد سرنوشتم را بنویسم خودکاری به دستم دادند اما

من از آنها مدادی خواستم اما جواب دادند هر اشتباهی پاک شدنی نیست. پدرم همیشه می گوید

زندگی شوخی نیست با اشتباهاتی که از روی نادانی انجام می دهی زندگی ات را تباه نکن. می گویند

اولین اشتباه نادانی است. اگر باز دوباره آن را انجام دهی دیگر انتخاب است. به قول ضرب المثل : مار

گذیده یک بار یک سوراخ نیش می خورد. چشم و گوشت را باز کن و دوست ودشمنت را بشناس.

خوشبخت کسی نیست که مشکلی نداشته باشد، خوشبخت کسی است که با مشکلش مشکلی نداشته

باشد. خوشبخت کسی نیست که خوب و بد را تشخیص دهد ، خوشبخت کسی است که از میان خوب

و بد، خوب را انتخاب کند.ما فقط یک بار زندگی می کنیم، بگذار بعد از مرگت اسمت بر روی زبان

همه باشد و از تو به خوبی یاد کنند، نه این که با شنیدن اسمت فرار کنند

به قول شاعر:

تو نیز شعر خواهی چون ندانی                  که باید خویشتن را خود بخوانی





درست نویسی صفحه 69 نگارش نهم

پاسخ درست نویسی صفحه 69 نگارش نهم

درست نویسی صفحه 69 درس

درست نویسی صفحه 69 درس

جمله هاي زير را ويرايش كنيد:

الف) دانش آموزان در جشن پایان دورة متوسطة اوّل، حضور به هم رساندند.

ب) مدير مدرسه، خاطره سی سال مدیریت خود را به رشتة تحریر در آورد.

الف) دانش آموزان در جشن پایان دورة متوسطة اوّل، حاضر شدند.

ب) مدير مدرسه، خاطرة سی سال مدیریت خود را نوشت. (تحریر کرد)



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه نهم
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه نهم
  • گام به گام تمامی دروس پایه نهم
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه نهم
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه نهم
  • فلش کارت های آماده دروس پایه نهم
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه نهم
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه نهم

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



بازنویسی صفحه 70 نگارش نهم

پاسخ بازنویسی صفحه 70 نگارش نهم

بازنویسی صفحه 70 درس

بازنویسی صفحه 70 درس

حکایت زیر را به زبان ساده، بازنویسی کنید.

حکایت:

روزی شخصی نزد طبیب رفت و گفت: «شکم من به غایت درد می کند، آن را علاج کن که بی طاقت شده ام».

طبیب گفت: «امروز چه خورده ای؟»

مریض گفت: «نان سوخته».

طبیب غلام خود را گفت: «داروی چشم را بیاور تا در چشم او کشم!».

مریض گفت: «من درد شکم دارم، داروی چشم را چه کنم؟».

طبیب گفت: «اگر چشمت روشن بودی، نان سوخته نخوردی!».

باز نویسی: ..........................................................................................

باز نویسی:

یک روز شخصی که دل درد داشت، نزد پزشکی رفت و گفت:«آقای دکتر، به دادم برس، طاقت ندارم، شکمم به شدت درد می کند.» پزشک پرسید: «امروز چه غذایی خورده ای؟» بیمار گفت: «نان سوخته خورده ام.»

پزشک به دستیارش گفت : «قطره ی چشمی بیاور تا در چشم این بیمار بریزم.»

بیمار گفت: «آقای دکتر من دل درد دارم، قطره ی چشم به چه درد من می خورد؟»

پزشک پاسخ داد: «مشکل در بینایی تو است، زیرا اگر چشم بینا داشتی، نان سوخته نمی خوردی و به این درد دچار نمی شدی!»





فعالیت های نگارشی صفحه 79 نگارش نهم

پاسخ فعالیت های نگارشی صفحه 79 نگارش نهم

فعالیت های نگارشی صفحه 79 درس

فعالیت های نگارشی صفحه 79 درس

1. نوشته هاي زير، بخشي از متن اصلي يك نوشته اند، آنها را بخوانيد و قالب هر كدام را مشخّص كنيد.

یک) سومین روز نمایشگاهِ کتاب، با ازدحام نسبی بازدیدکنندگان ادامه یافت. صحن مصلّي تهران،

شبستان ها، استراحتگا هها و قسمت های مختلف نمایشگاه، میزبان جمعیّتی بود که ترجیح داده

بودند، روز تعطیل خود را در این فضا سپری کنند. چه کتاب بخرند و چه نخرند. می دیدم که

علاقه مندان به کتاب، مقابل غرفه های ناشران، جمع شده اند.

اکثر بازدیدکنندگان، کیسه های تبلیغاتی در دست داشتند و یکی دو تا کتاب توی آن، جا داده

بودند. همین طور که دیده ها و شنیده هایم را یادداشت می کردم، با چند نفر دربارة وضعیت

نمایشگاه صحبت کردم.

یکی از بازدیدکنندگان که دختر دانشجویی بود، گفت: « برای یک کتاب فقط ۳۰۰ تومان تخفیف

گرفته است و این مبلغ، حتّی از قیمت بلیط رفت و برگشت مترو هم کمتر است». یک دانشجوی

زبان انگلیسی هم از بخش كتاب هاي خارجي نمایشگاه چندان راضی نبود. یک آقای معلّم هم که

ظاهراً ادبیات فارسی درس می داد، خیلی خیلی راضی بود. او خوشحال بود که فقط در 4 ساعت

توانسته کتاب های مورد نظرش را خریداری کند.

شبستان مصلّا (بخش ناشران عمومی) را ترک کردم و به شلوغ ترین قسمت نمایشگاه؛ یعنی بخش

ناشران کودک و نوجوان رفتم. سال نهای بخش کودک نمایشگاه، در قسمت شمالی مصلّ واقع

شده بود و در آنجا، شور و شادی خاصّی حکم فرما بود. در ورودی بخش کودک، یکی از ناشران

خوش ذوق، مسابقة نقاشی برگزار کرده بود. در این مسابقه، هر کودکی که نمایشگاهِ کتاب را از

نگاهِ خودش نقّاشی می کرد، سه جلد کتاب هدیه می گرفت ... .

قالب: ...................................................

 

دو) در سرزمینی بسیار دور از اینجا، در آن سوی رود سبز، زمانی کوهِ سیاهی بود که قلّه اش مثل

تکّه فلز نخراشیده و نتراشید های، سفیدی آسمان را می شکافت. روستاییان اسم آن کوه را

گذاشته بودند؛ چون در آنجا هیچ گیاهی نمی رویید و هیچ پرنده و چرنده ای ماندگار»کوهِ بی

ثمر« نمی شد...

قالب: ...................................................

 

سه) عزيز من، از اينكه اين روزها، گهگاه و چه بسا غالباً، به خشم مي آيي، ابداً دلگير و آزرده

نيستم. من خوب مي دانم كه تو سخ تترين روزها و سال هاي تمامي زندگي را می گذراني، حال

آنكه هيچ يك از روزها و سال هاي گذشته نيز چندان دلپذير و خالي از اضطراب نبوده است كه با

يادآوري آنها، اين سنگ سنگين غصّه ها را از دلت برداري و نفسي به آسودگي بكشي. صبوري تو،

صبوري تو، صبوري بي حساب تو در متن يك زندگي ناامن و آشفته كه هيچ چيز، آن را مفرّح

نساخته است و نمي سازد، به راستي كه شگف تانگيزترين حكايت هاست...

قالب: ...................................................

 

2. موضوعي را انتخاب كنيد و در يكي از قالب هاي نوشتاری بنويسيد.

كودكي من

يك روز از كلاس

جلسۀ امتحان

هدف زندگي

نوجواني

عاقبت فرار از مدرسه

پرواز بدون بال

 

1. یک) قالب: گزارش

دو) قالب: داستان

سه) قالب: نامه غیر رسمی

 

2. موضوع: کودکی من

زندگی می گذرد دیر، زود، زیبا، زشت، با وفا، بی وفا و  پر از خاطرات تلخ و شیرین. کودکی همه ی ما

پر از خاطرات به یاد ماندنی است. خاطراتی که شاید هیچ وقت یادآوری آنها تمام نشود. خاطرات به یاد

ماندنی که دوست داری دوباره تکرار شوند.

گاهی دلت از سن و سالت می گیرد و می خواهی کودک باشی. بزرگ که باشی باید بغض های زیادی

را بی صدا خفه کنی. گاهی وقت ها میگویی: ای کاش هرگز بزرگ نمی شدم. ای کاش مامانم دوباره

برایم لالایی می خواند. ای کاش مامان بزرگ دوباره کنارم می خوابید و برایم قصه تعریف می کرد. ای

کاش مامان بزرگ دوباره برایم چادر می دوخت تا وقتی سرم می کردمش بهم بگه عروسکم و من توی

اون چادر خودم رو مثل فرشته ها می دیدم و با گرمای دستان پر از احساسش می خوابید. ای کاش

دست های بابابزرگ پیر و فرتوت نمی شد تا دوباره با اون دست های پر از مهر و صفایش برام خاک رو

می کند و گلای شمعدونی رو جلوی چشمای پر از شور و شوق من می کاشت. ای کاش گل های

شمعدونی که بابابزرگ برام کاشته بود، مثل همون روز اول شاد و سرسبز می موند. یاد اون روز ها

بخیر! همان روز هایی که ساعت ها به تماشای ابر ها می نشستم و به دنبال شکل های مختلف بودم و

یا به جستجوی ستاره ها به آسمان خیره می شدم.

دلم برای کودکی هایم تنگ شده، دلم سادگی کودکی هایم را می خواهد. ای کاش می توانستم این

دنیایم رو هم مثل دنیای کودکیم پر از گل های شمعدونی کنم. ای کاش اون احساسات دوباره برمی

گشت. همون احساسی رو که ساعت ها لبخند رو بر لب هایم جاری می ساخت. هنوز هم این

احساس وجود دارد، اما شاید لایه ای از حزن و افسوس آن را فرا گرفته است. ای کاش آن روز ها

دوباره بر می گشت. ای کاش!!!





درست نویسی صفحه 83 نگارش نهم

پاسخ درست نویسی صفحه 83 نگارش نهم

درست نویسی صفحه 83 درس

درست نویسی صفحه 83 درس

جمله هاي زير را ويرايش كنيد:

الف) تخته وايت برد را براي معلّم آماده كردم.

ب) ناهار ظهر را که خورديم و بار و بندیل را جمع کردیم و راه افتادیم.

الف) وايت برد را براي معلّم آماده كردم. (تخته را براي معلّم آماده كردم)

ب) ناهار را که خورديم، بار و بندیل را جمع کردیم و راه افتادیم.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه نهم
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه نهم
  • گام به گام تمامی دروس پایه نهم
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه نهم
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه نهم
  • فلش کارت های آماده دروس پایه نهم
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه نهم
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه نهم

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



مثل نویسی صفحه 84 نگارش نهم

پاسخ مثل نویسی صفحه 84 نگارش نهم

مثل نویسی صفحه 84 درس

مثل نویسی صفحه 84 درس

مثل زیر را بازآفرینی کنید.

«فضول را بردن جهنم، گفت: هیزمش تر است»

فضولی، کنجکاوی یا هر اسمی که رویش بگذارید، از آن حس هایی است که همه تجربه کرده اند، بعضی بیشتر، بعضی کمتر! فضولی یا کنجکاوی در واقع یک احساس درونی و ذاتی است. همه دوست دارند از آنچه نمی دانند سر در بیاورند.

روزگاری، بچه ی بازیگوشی بود که همه جا سرک می کشید و با همه چیز و همه کس کار داشت.

حتی بچه های هم سن وسالش هم دیگر از دست او خسته شده بودند.

وقتی زن همسایه نان می پخت، دست می برد و مقداری خمیر برمی داشت و سعی می کرد نان بپزد.

وقتی واردمغازه ی آهنگری می شد، چیزی نمنده بود که آهن مذاب به او صدمه بزند. وقتی دو نفر صحبت می کردند، سعی می کرد سر از سخن آنها درآورد و ... .

خلاصه روزی مردم روستا تصمیم گرفتند او را تنبیه کنند. چند روزی با او صحبت نکردند، اما او همچنان به دخالت در امور دیگران ادامه داد، حتی با چوب و ترکه به جانش افتادند، ولی فایده ای نداشت. در نهایت، به این نتیجه رسیدند که فضولی چاره ای ندارد و شخص فضول، حتی اگر به جهنم هم راه یابد، باز هم ایراد می گیرد و فضولی می کند و این مَثَل مرسوم شد : «فضول را بردند جهنم، گفت هیزمس تر است».





فعالیت های نگارشی صفحه 30 نگارش نهم

پاسخ فعالیت های نگارشی صفحه 30 نگارش نهم

فعالیت های نگارشی صفحه 30 درس

فعالیت های نگارشی صفحه 30 درس

صفحه 30

متن زير را بخوانيد و شيوه هاي كاربرد واژگان را در آن نشان دهيد.

برادران، اي برادران، قربانتان بشوم! اين اوّل سال و آغاز بهار، همة كساني كه با هم قهر بودند، آشتي كردند. شما كه تا همين ديروز و پريروز با هم چلو پلو مي خورديد و ديشلمة همديگر را فوت مي كرديد و قربان صدقة هم مي رفتيد و غيره، حالا مثل كارد و پنير شده ايد كه چي؟ به قول قُدما: از جاي برخيزيد! غبار كدورت ها را به آب رفاقت شسته، بلكه در محضر ما، يكديگر را تا حدودي ماچ نموده، قال قضيه را بكنيد. هر چه زودتر بهتر؛ زيرا كار داريم، می خواهيم برويم به كارمان برسيم. اصلاً بگو ببينم كار شما از كجا بيخ پيدا كرد؟ چه جوری رابطه تان شكر آب شد؟ ارتباط تنگاتنگ شما در اثر چه مسئله ای از هم گسيخت؟ چي شد كه همچين شد؟

 

به دلخواه، موضوعي را برگزينيد و به هنگام نگارش از همه گونه های كاربرد واژگانی )مترادف، متضاد، شبكه معنايی، گسترش واژه و تنوّع افعال(، بهره بگيريد.

 

 

گردش ایام

بنشین بر لب جوی و گذر عمر ببین

کاین اشارت ز جهان گذران ما را بس

نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان

گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس

مقدمه:

گذر روزگار آدمی را به افتان و خیزان می اندازد، از آن رو که در این گذشت این ایام روزهای شیرین هست، همچنین روزگاری تلخ، و گاهی وقت هاست که انسان از تعجب انگشت به دهان می ماند که چگونه این ایام بر سر راه زندگی او آمده و چگونه این ایام را سپری کرده است.

بدنه انشا:

روزگار می گذرد و ایام دگرگون می شوند، ولی همیشه این قانون ثابت است که تاریخ تکرار می شود، بهار تابستان می شود، تابستان جای خود را به پاییز می دهد، باران پاییز جای خود را با برف زمستان عوض می کند و در نهایت دوباره بهار می شود. این چنین است زندگی انسان!

وقتی خوبی می کنی، در جایی دیگر از روزگار دستی برای کمک رساندن به سمت تو دراز می شود؛ تو رشد می کنی و باعث رشد دیگری هم می شوی. اگر در جایی خطایی از تو سر بزند و در پی جبرانش نباشی، در جایی از ایام همچون بومرنگ همان اتفاقات به سویت می آیند.

خورشید هر روز طلوع و غروب می کند؛ ماه هم دوره ای را برای خود طی می کند که هر ماه این دوره تکرار می شود. و این تکرار است که گذر ایام را بوجود می آورد. انسان آگاه می داند که سردی های روزگار باقی نمی مانند و خوشی ها هم پایدار نیستند.

نتیجه:

پس انسان عاقل دل به خوشی های این ایام نمی بندد و از  سردی روزگار نمی هراسد؛ بلکه با عبرت گرفتن از گذشته، امید داشتن به آینده و دریافتن حال، زندگی خود را آباد می کند.





فعالیت های نگارشی صفحه 92 نگارش نهم

پاسخ فعالیت های نگارشی صفحه 92 نگارش نهم

فعالیت های نگارشی صفحه 92 درس

فعالیت های نگارشی صفحه 92 درس

1. نوشتة زير را بخوانيد و نشان دهيد كدام بخش از متن، تحت تأثير مطالعات نويسنده، گستردگی و عمق بيشتري پيدا كرده است؟

انسان و فرشته، دو ستايشگر خالق هستند و به ستايشگري معرو فاند. ولي آيا جز انسان و فرشته، ستايشگران ديگري هستند؟ آيا ما آنها را مي بينیم؟ می شناسيم؟ حكايت زير، آيينه اي براي ديدن و شناختن اينان است:

«ياد دارم كه شبي در كارواني همه شب رفته بودم و سحر در كنار بيش هاي خفته شوريده اي كه در آن سفر همراه ما بود، نعره برآورد و راه بيابان گرفت و يك نفس آرام نيافت. چون روز شد، گفتم:

«اين چه حالت بود؟».

گفت: «بلبلان را شنيدم كه به نالش درآمده بودند؛ از درخت؛ و كبكان در كوه و غوكان در آب و بهایم در بیشه. انديشه كردم كه مروّت نباشد همه در تسبيح و من به غفلت خفته.»

اين حكايت، به خوبي، نشان می دهد كه تنها انسانها و فرشتگان نيستند كه خداوند را ستايش می كنند؛ بلكه هر چه در زمين و آسمان است، به ذكر پروردگار مشغول است. قيام كوهساران، ركوعِ آبشاران، قنوت درختان، سلام غنچگان، همه و همه، نشان از سرود و ستايش دارند.

خداوند هم در قرآن كريم بر اين حقيقت تأكيد مي كند و می فرمايد:

«يُسَبِّحُ لِله ما فِی السَّمواتِ وَ ما فِی الاَرض» (سوره تغابن و جمعه / آیه 1).

پيام اين آيه براي ما انسان ها اين است كه در حمد و ستايش آفريدگارمان از حيوانات، جمادات و نباتات عقب نيفتيم.

هركس به زباني صفت حمد تو گويد بلبل به غزل خواني و قمري به ترانه و یا توحیدگوی او نه بنی آدم اند و بس هر بلبلی که زمزمه بر شاخسار کرد.

2. موضوعي را انتخاب كنيد و با بهره گيري از اطّلاعات و دانش خود، به آن، گستره و عمق ببخشید.

 

1. در این داستان حکایتی از سعدی آمده و آیه ای از قرآن کریمذکر شده و دو بیت شعر آمده است که همگی آن ها تحت تأثیر مطالعات نویسنده بوده و عمق و گستردگی بیشتری به متن بخشیده است.

2. موضوع: خلقت آسمان یکی از راز ها و شگفتی های آفرینش، خلقت انسان است، موجودی که نه تنها خود را با شرایط این کره خاکی وفق داده، بلکه بسیاری از عناصر طبیعت را در جهت خواسته ها و نیاز های خود به کار گرفته است. هنگام خلقت آدم، خداوند خطاب به فرشتگان فرمود: ((اِنّی خالقٌ بَشَراً مِن طین)) قصد دارم موجودی خلق کنم از جنس خاک که بارز ترین ویژگی او داشتن اختیار است. فرشته ها با توجه به ویژگی هایی که خداوند برای مخلوق جدید خویش برشمرد، فهمیدند که این موجود زمین را دگرگون خواهد کرد، خطاب به خداوند بزرگ گفتند: «نحنُ نُصَبِّحُ و نقدِّسُ لَک...» خدایا، ما تو را عبادت می کنیم و به پاکی می ستاییم. به جان هر کی که دوست داری این انسان را خلق نکن، زیرا او در زمین جنگ و خونریزی راه می اندازد. خداوند فرمود: «اِنّی اَعلَمُ ما لا تَعلَمون» ، من چیزی می دانم که شما نمی دانید. با این وجود، خداوند انسان را نادان تلقی می کند: «اِنّا عَرضنا الامانة علی السماواتِ والارضِ و الجبالِ فَاَبینَ اَن تَجمِلنَها و اَشفَقن مِنها و حَمَلها الانسانُ اِنّهُ کان ظَلوماً جَهولاً»

خداوند قدرت خویش را در خلقت انسان نشان داد.

از شبنم عشق، خاک آدم گل شد              صد فتنه و شور در جهان حاصل شد

«اِنّی جاعِلٌ فِی الاَرشِ خلیفَةُ»



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه نهم
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه نهم
  • گام به گام تمامی دروس پایه نهم
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه نهم
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه نهم
  • فلش کارت های آماده دروس پایه نهم
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه نهم
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه نهم

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



درست نویسی صفحه 95 نگارش نهم

پاسخ درست نویسی صفحه 95 نگارش نهم

درست نویسی صفحه 95 درس

درست نویسی صفحه 95 درس

جمله هاي زير را ويرايش كنيد:

الف) او در خدمت مردم بود بلكه كمترين چشم داشتي نداشت.

ب) من مديون به تو هستم و براي جبران ، سعي ام را خواهم كرد.

الف) او در خدمت مردم بود و كمترين چشم داشتي نداشت.

ب) من مديون تو هستم و براي جبران ، سعي ام را خواهم كرد.





تصویر نویسی صفحه 96 نگارش نهم

پاسخ تصویر نویسی صفحه 96 نگارش نهم

تصویر نویسی صفحه 96 درس

تصویر نویسی صفحه 96 درس

درختي را با ويژگي هاي زير، تصوّر كنيد و متني دربارة آن بنويسيد.

پا در هواست

ريشه هايش در ابر فرو رفته است.

شاخه هايش روي زمين گسترده شده است .

اگر می شد ریشه ی درخت به جای اینکه در زمین سخت فرو رود، در میان ابر های لطیف و نمناک باشد، دیگر لازم نبود درخت بیچاره ریشه هایش را میان خاک در جستوجوی قطرات آب به این سو و آن سو بکشاند.

و اگر تنه ی طولانی آن امتداد می یافت ، شاخه های سبز و جوانش بر روی زمین کشیده می شد. اصلاً اگر این درخت به جای سیب و گلابی و هلو و ... بستنی داشت، چه خوب می شد. آن وقت، وقتی در تابستان هوا بسیار گرم می شد، از درخت بستنی می چیدیم. وقتی ریشه های درخت در ابر فرو رفته باشد، خوبی اش این است که به آبیاری درخت نیازی نیست و زحمت کشاورز هم کم می شود و همه ی دختان سرسبز و تازه می مانند. شاید هم در تمام طول سال درخت سرسبز می ماند و پاییز را تجربه نمی کرد و دیگر زمستان نیز مفهومی نداشت.





فعالیت های نگارشی صفحه 103 نگارش نهم

پاسخ فعالیت های نگارشی صفحه 103 نگارش نهم

فعالیت های نگارشی صفحه 103 درس

فعالیت های نگارشی صفحه 103 درس

1. به نظر شما چه بخش هايي از نوشتة زير، قابل ويرايش است؟ آنها را فقط مشخّص كنيد.

 

زندگي كردن، خودش يك صحنة نمايش است. در نمايش زندگي ، جهان سحنه و ما بازيگر هستيم.

از روزي كه پا بر صحنة نمايش زندگي مي گذاريم، مجبوريم نقش هاي مختلفي را بپذيريم؛ نقش

كودك دبستاني، يه نوجوان فرز و فعّال، فرزندي پر افتخار براي خانواده، همسري پرتلاش و وفادار،

پدر يا مادري دلسوز و مهربان، يك شهروند منظم و مسئول، نقش يه آدم پيروز، يه آدم

شكست خورده و هزاران نقش ديگر.

در نمايش زندگي، شايد خودِ نقش ، مهم نيس، مهم اجراي موفق نقش است . وقتي شكست

مي خوريم، نقش آدم شكت خورده را طوري پيش ببريم كه به پيروزي ختم بشه. وقتي پيروز

مي شيم، خوشحال باشيم ؛ ولي نقش را جوري پيش ببريم كه اخلاقو جوانمردي را از ياد نبرند.

هنرمند واقعي كسي است كه در نمايش زندگي ايفاي نقش كند. در اوج قدرت، دست افتاده اي

را بگيرد. در زمان افتادگي، بزرگي و بلند نظري خود را از ياد نبرد. گاهاً فرياد برآورد و گاهاً

سكوت كند.

بر صحنة طويل و بزرگ وسيع و پهن زندگي، نقش هاي زيادي پيش مي آيد كه ما مجبوريم به

پذيرفتن آن نقش ها. برخي نقش ها را هم مجبور به پذيرفتن آن نيستيم.

 

2. نوشتة زير را ويرايش و سپس پاك نويس کنید.

شبی یک هواپیمای دو موتوره در آسمان نیوجرسی پرواز می کرد که ناگهان، دستگاه مولد اکسیژه

آن، با صدای گوشخراشی منفجر کرد. هواپیما پنج سرنشین داشت.

ا. خلبان. 2. دالایی لاما (برنده صلح نوبل)، 3. ش یکل اونیل (باز کین بسکتبال مشهور در

امر کیا)، 4. بیل گیتس (طراح و رئیس سابق ما کیروسافت) 5. یک جوان كم سنّ وسال.

هواپیما داشت سقوط می کند که خلبان پرید توی قسمت مسافرها و گفت: « آقایون، هواپیما دارد

سقوط می کند. ما فقط چهارتا چطر نجات داریم که یکی اش هم مال من است. بعد، درِ هواپیما

را باز کرد و با چتر نجاتش بیرون پرید

بعد از خلبان، شکیل اونیل، از جا پرید و گفت: « آقایان، من مشهورترین ورزشکار دنیا هستم،

جهان به ورزش کارهای بزرگ واقعاً احتیاز دارد، پس یکی از این چترها به من می رسد» بعد یکی

از سه چتر باقی مانده را قاپید و خودش را از درِ هواپیما پرت کرد بیرون».

در همین موقع بیل گیتس با دستپاچگی از جا بلند شد و با حالت التماس گفت آقایان، من

باهوش ترین آدم روی کره زمین هستم، دنیا به آدم های باهوش احتیاج دارد. آن وقت بسته ای

را قاپید و از هواپیما بیرون جُست

حالا فقط یک چتر باقی مانده بود. دلایی لاما و جوان كم سنّ و سال نگاهی به همدیگر کردند؛ امّا

چیزی نگفتند. بالاخره دلایی لاما به حرف آمد و گفت: « پسرم من عمر خودم را کرده ام. و شیرینی

زندگی را چشیده ام، ولی تو هنوز جوان هستی، چتر نجات را بردار و بپر بیرون. من توی هواپیما

می مانم اما جوان كم سنّ و سال با خونسردی لبخندی زد و گفت : «غصّه نخور پدرجان، ما اکنون

دو تا چتر نجات داریم؛ چون با هوش ترین آدم روی کره زمین، اشتباهی کوله پشتی مرا برداشت و

بیرون پرید»

 

1. زندگي كردن، خودش يك صحنة نمايش است. در نمايش زندگي ، جهان «سحنه» و ما بازيگر هستيم.

از روزي كه پا بر صحنة نمايش زندگي مي گذاريم، مجبوريم نقش هاي مختلفي را بپذيريم؛ نقش

كودك دبستاني، «يه» نوجوان فرز و فعّال، فرزندي پر افتخار براي خانواده، همسري پرتلاش و

وفادار، پدر يا مادري دلسوز و مهربان، يك شهروند منظم و مسئول، نقش«يه» آدم پيروز، «يه»

آدم شكست خورده و هزاران نقش ديگر.

در نمايش زندگي، شايد خودِ نقش ، مهم «نيس»، مهم اجراي موفق نقش است . وقتي شكست

مي خوريم، نقش آدم «شكت» خورده را طوري پيش ببريم كه به پيروزي ختم «بشه». وقتي پيروز

«مي شيم»، خوشحال باشيم ؛ ولي نقش را «جوري» پيش ببريم كه اخلاقو جوانمردي را از ياد نبرند.

هنرمند واقعي كسي است كه در نمايش زندگي ايفاي نقش كند. در اوج قدرت، دست افتاده اي

را بگيرد. در زمان افتادگي، بزرگي و بلند نظري خود را از ياد نبرد. «گاهاً» فرياد برآورد و «گاهاً»

سكوت كند.

بر صحنة طويل و «بزرگ وسيع» و پهن زندگي، نقش هاي زيادي پيش مي آيد كه ما «مجبوريم»

به پذيرفتن «آن» نقش ها. برخي نقش ها را هم مجبور به پذيرفتن «آن» نيستيم.

 

2. شبی یک هواپیمای دو موتوره در آسمان نیوجرسی پرواز می کرد که ناگهان، دستگاه مولد

«اکسیژن» آن، با صدای گوشخراشی منفجر «شد». هواپیما پنج سرنشین داشت.

ا. خلبان. 2. دالایی لاما (برنده صلح نوبل)، 3. ش یکل اونیل (باز کین بسکتبال مشهور در

امر کیا)، 4. بیل گیتس (طراح و رئیس سابق ما کیروسافت) 5. یک جوان كم سنّ وسال.

هواپیما داشت سقوط «می کرد» که خلبان پرید «داخل» قسمت «مسافران» و گفت: « «آقایان»،

هواپیما دارد سقوط می کند. ما فقط چهارتا «چتر» نجات داریم که یکی هم مال من است. بعد،

درِ هواپیما را باز کرد و با چتر نجاتش بیرون پرید

بعد از خلبان، شکیل اونیل، از جا پرید و گفت: « آقایان، من مشهورترین ورزشکار دنیا هستم،

جهان به «ورزشکارهای» بزرگ واقعاً «احتیاج» دارد، پس یکی از این چترها به من می رسد» بعد

یکی از سه چتر باقی مانده را «گرفت» و خودش را از درِ هواپیما «به بیرون پرت کرد» ».

در همین موقع بیل گیتس با دستپاچگی از جا بلند شد و با حالت التماس گفت آقایان، من

 

باهوش ترین آدم روی کره زمین هستم، دنیا به آدم های باهوش احتیاج دارد. آن وقت بسته ای

را قاپید و از هواپیما بیرون «جَست» حالا فقط یک چتر باقی مانده بود. «دالایی» لاما و جوان كم

سنّ و سال نگاهی به همدیگر کردند؛ امّا چیزی نگفتند. بالاخره «دالایی» لاما به حرف آمد و گفت:

«پسرم من عمر خودم را کرده ام. و شیرینی زندگی را چشیده ام، ولی تو هنوز جوان هستی، چتر

نجات را بردار و بپر بیرون. من «داخل» هواپیما می مانم اما جوان كم سنّ و سال با خونسردی

لبخندی زد و گفت : «غصّه نخور پدرجان، ما اکنون دو تا چتر نجات داریم؛ چون با هوش ترین

آدم روی کره زمین، اشتباهی کوله پشتی مرا برداشت و بیرون پرید»



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه نهم
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه نهم
  • گام به گام تمامی دروس پایه نهم
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه نهم
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه نهم
  • فلش کارت های آماده دروس پایه نهم
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه نهم
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه نهم

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



درست نویسی صفحه 106 نگارش نهم

پاسخ درست نویسی صفحه 106 نگارش نهم

درست نویسی صفحه 106 درس

درست نویسی صفحه 106 درس

جمله هاي زير را ويرايش كنيد:

الف) پس از نوشتنِ تكاليفِ فراوانِ درسِ رياضيِ ، سراغ خواندن شعر رفتم.

ب) به دليلِ طولاني شدنِ سرماي فصلِ زمستانِ سردِ امسال، آمدن بهار به تأخير افتاد.

 

الف) پس از نوشتنِ تكاليفِ رياضيِ ، سراغ خواندن شعر رفتم.

چون تكاليفِ درسِ رياضيِ فراوان بود، پس از نوشتنِ آن، سراغ خواندن شعر رفتم.

ب) امسال به دليلِ طولاني شدنِ فصلِ زمستان، آمدن بهار به تأخير افتاد.

چون زمستان امسال طولاني شد، آمدن بهار به تأخير افتاد.





حکایت نگاری صفحه 107 نگارش نهم

پاسخ حکایت نگاری صفحه 107 نگارش نهم

حکایت نگاری صفحه 107 درس

حکایت نگاری صفحه 107 درس

حكايت زير را بخوانيد و به زبان ساده، باز نويسي كنيد:

شخصی به عیادت مریضی رفت. بسیار بنشست و نقل ها کرد.

در آخر از مریض پرسید: «از چه دردی می نالی؟»

بیمار گفت: «از زیاد نشستن تو».

باز نویسی: ..........................................................................................

باز نویسی:

شخصی به عیادت دوستش که بیمار بود، رفت. وقتی او را دید، به یاد خاطرات گذشته افتاد و حکایت های فراوانی از گذشته یادآوری کرد. عیادتش طولانی شد و بیمار بسیار خسته و ناراحت شد. در پایان از دوستش پرسید: «چه دردی بیشتر تو را آزار می دهد؟» بیمار پاسخ داد: «نشستن طولانی تو مرا آزار می دهد.»






محتوا مورد پسند بوده است ؟

5 - 0 رای