صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
دانلود اپلیکیشن

پاسخ به تمامی سوالات فصل نوع زبان نوشته را انتخاب کنیم - حل المسائل فصل 3 نوع زبان نوشته را انتخاب کنیم - گام به گام 1401 کتاب نگارش نهم - گام به گام کتاب نگارش نهم مطابق با آخرین تغییرات کتب درسی



فعالیت های نگارشی صفحه 39 درس نوع زبان نوشته را انتخاب کنیم نگارش نهم

پاسخ فعالیت های نگارشی صفحه 39 درس 3

جواب فعالیت های نگارشی صفحه 39 درس 3 نگارش نهم

1. نوعِ زبان نوشته هاي زير را مشخّص كنيد

يك) آيا می دانستي مطالبي را كه دربارةشان فكر مي كني و آنها را به زبان مي آوري، اين قدرت

را دارند كه به كلّي همه چيز زندگي ات را عوض كنند؟ وقتي حرفي را مدام تكرار كني، يواش

يواش باور مي كني كه حقيقت دارد و باورهاي تو دليل همة كارهايي است كه انجام مي دهي. به

اين جور فكرها و حرف ها می گويند. براي آنكه افكار ناگوار و منفي، جاي خود را به» عبارت هاي تأكيدي«

عبارت هاي تأكيدي مثبت بدهند، بايد فكرهاي سياه را به افكار سبز، تبديل كني:

هيچ كس مرا دوست ندارد من خودم را دوست دارم و ديگران هم مرا دوست دارند.

از موهايم خوشم نمی آيد. كاش مثل او بودم من خودم را همين شكلي كه هستم، دوست دارم.

اگر اين كار را انجام دهم، از دستم ناراحت مي شود اين كار را انجام مي دهم چون برايم اهميت دارد.

اين مطالب به من مربوط نيست من عاشق يادگرفتن مطالب تازه هستم.

اگر اين چيزها را داشتم، خوب بود به خاطر چيزهايي كه دارم، سپاسگزارم.

نوعِ زبان : .......................................................................

 

دو) او واقعاً يك آدم بود. توي زمين، پرنده پر نمي زد كه به دنيا آمد. اين ور را گشت، آن ور را

گشت؛ امّا از هيچ كس خبري نبود. يك گوشه نشست و براي غصّه هاي خودش، قصّه تعريف كرد:

يكي بود، يكي نبود. غير از خداي مهربون، كسي نبود. يه آدمي، تك و تنها، توي برهوت زمين،

زندگي مي كرد...

كوه ها قصّة آدم را گوش دادند، درخت ها گوش دادند، دريا گوش داد؛ امّا فقط خدا دلش براي

آدم سوخت. اين شد كه حوّا را آفريد و آدم را از تنهايي درآورد. آدم و حوّا با هم ازدواج كردند و

بچّه دار شدند و اين طوري شد كه زمين ، آرام آرام، شلوغ شد .

نوعِ زبان : .......................................................................

سه) باورها و اولويت هاي هر فرد در ميان گروه، اغلب با ديگر افراد گروه، تفاوت دارد. حتّي افرادي

كه فاميل اند و خويشي نزديك با هم دارند؛ مثل برادرها، خواهرها و ... ممكن است، باورهاي

متفاوتي داشته باشند. هر كس ممكن است با روش صحبت كردن، نگاه كردن، كاركردن و... .

ديگران موافق نباشد؛ ولي حقِّ برخورد خشون تآميز با آنها را ندارد. ديگران هم مثل ما حق دارند،

بدون اينكه صدم هاي به جان و مالشان وارد شود، نظر خودشان را بيان كنند.

نوعِ زبان : .......................................................................

 

2. موضوعي را به دلخواه انتخاب كنيد؛ يك بار به زبان «عادی» و بار دیگر به زبان «ادبی» درباره آن بنویسید.

 

1. یک) نوعِ زبان : عادی

دو) نوعِ زبان : ادبی

سه) نوعِ زبان : عادی

2. نوشته درباره زمستان به زبان ادبی:

من فصلی که زمین پیراهن سفید خود را بر تن می کند را دوست می دارم. در این فصل سنگ ها از

به خود لرزیدن می شکنند و اشک شوق ابر ها همانند گلوله های آبی بر زمین می افتد و رفت و آمد

را بر مردم سخت می کنند و تمام این ها دلالت بر وجود آفریننذه ی هستی لاینتها است

فصل سفیدی می آید و سیاهی ها را از هوا ناپدید می کند و هنگامی که ابر های سیاه پوش و ابستن

برف و باران او نیستند آسمان مانند چلچراغی روشن می شود. بعضی ها از فصلی که درختان مو های

بلند و سرسبز دارند خوششان می اید و بعضی ها فصلی که درختان به خواب می روند را دوست می دارند

و باز هم همه ی این ها نشانه هایی هستند از آفریننده ای ماهر و زبردست که این ها را بر تابلوی

طبیعت نقش کرده. پس چه خوب است که ما با چشم دل به این اثر زیبای خداوند نگاه کنیم و از آن

لذت ببریم

نوشته درباره ی زمستان به زبان عادی

من زمستان را خلی دوست دارم. در زمستان هوا سرد می شود و برف یا باران از آسمان می بارد و رفت

و آمد در داخل شهر و اطراف آن با مشکل مواجه می شود ولی با این حال همین اندازه که می دانم

فصل زمستان هم مثل بقیه ی فصل ها نشانه ای از عظمت خدای بزرگ است باعث آرامش من می شود

در فصل زمستان هوا خیلی پاک و صاف می شود و در زمانی که ابر ها نیستند مووقع شب ستاره ها

درخشندگی خاصی پیدا می کنند و این زمان بهترین موقع برای دیدن سیاره ها، ستارگان و سایر صور

فلکی است

بعضی ها فصل بهار و تابستان را دوست دارند و از فصل پاییز و زمستان خوششان نمی اید اما برای من

هر فصلی نشانه ای است از شاهکار طبیعت و آفریننده ی آن و این طبیعت گوشه ای از قدرت خداوند

تواناست پس چه خوب است ما هم در هر فصل با نگاهی قدر شناس کمال لذت را از زیبایی های آن ببریم



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه نهم
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه نهم
  • گام به گام تمامی دروس پایه نهم
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه نهم
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه نهم
  • فلش کارت های آماده دروس پایه نهم
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه نهم
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه نهم

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



درست نویسی صفحه 43 درس نوع زبان نوشته را انتخاب کنیم نگارش نهم

پاسخ درست نویسی صفحه 43 درس 3

جواب درست نویسی صفحه 43 درس 3 نگارش نهم

جمله هاي زير را ويرايش كنيد:

الف) خوبيّت دارد، كتاب مفيد را بعد از خواندن، به ديگران هديه كنيم.

ب) ايرانيت براي تك تك ما، ماية غرور و افتخار است.

الف) خوب است كتاب مفيد را بعد از خواندن، به ديگران هديه كنيم.

ب) ايراني بودن براي تك تك ما، ماية غرور و افتخار است.





مثل نویسی صفحه 44 درس نوع زبان نوشته را انتخاب کنیم نگارش نهم

پاسخ مثل نویسی صفحه 44 درس 3

جواب مثل نویسی صفحه 44 درس 3 نگارش نهم

مثل زير را به زبان ساده، باز آفريني كنيد.

«کوه به کوه نمی رسد، آدم به آدم می رسد»

بازآفرینی مَثَل:

یکی بود یکی نبود، در این روزگار ناسازگار و نامراد، دو بازرگان کهنه کار و سرد و گرم چشیده بودند که همکاری و دوستی آنها بین مردم ضرب المثل بود. اسم یکی از آنها شنبه بود و دیگری جمعه نام داشت.روزی شنبه همه ی دارایی اش را به کالا تبدیل و بار کشتی کرد تا در سرزمین های دور بفروشد و سود زیادی نصیبش شود. از قضا، طوفان درگرفت و کشتی شنبه به همراه دارایی اش از بین رفت و او مفلس و بیچاره شد. نزد دوستش جمعه آمد و از او خواست تا مبلغی را به او قرض بدهد تا دوباره بتواند به تجارت بپردازد، اما جمعه در پاسخ به او گفت که اگر تاجر بودی، همه ی دارایی خود را جمع نمی کردی که به یک باره آن را از دست بدهی و شنبه را از خود دور کرد.

مدتی بدین منوال گذشت. شنبه از آنجایی که مرد با تجربه ای بود، به هر زحمتی که بود، مقام و شوکت پیشین خود را بازیافت.

روزی چمعه نادم و دلخسته پیش شنبه آمد و گفت «پس از بیرون کردن تو، دزد به انبار من دستبرد زد و الان چیزی ندارم، به جز حسرت و ندامت و از تو کمک می خواهم.» شنبه گفت: «شنبه به جمعه نمی رسد، همان گونه که کوه به کوه نمی رسد، اما آدم به آدم می رسد»






محتوا مورد پسند بوده است ؟

5 - 0 رای