نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن

خلاصه نکات فلسفه (1) فصل 9 چیستی انسان (1) - درسنامه شب امتحان فلسفه (1) فصل 9 چیستی انسان (1) - جزوه شب امتحان فلسفه (1) نوبت اول فصل 9 چیستی انسان (1)



انسان

 

 انسان

وقتی که میگویید من میخواهم، «من مینویسم » ، « من قبول دارم » ، « من دوست دارم » منظورتان از « من » چیست؟

آیا مقصودتان جسم و بدن شماست؟ اندیشه و ذهنتان است؟ احساسات و عواطف و خاطرات شماست؟

یا همه اینها متعلق به آن حقیقتی است که آن را « من » می نامید؟

یکی از مسائل مورد توجه فیلسوفان از ابتدای شکل گیری فلسفه تاکنون مسئله «حقیقت انسان » بوده است.

فیلسوفان در این مورد نظرات مختلف و گاه متضادی بیان کرده اند:

دوره یونان باستان

دیدگاه افلاطون :

نظر دقیق و روشن دربارۀ انسان در دوره یونان باستان اولین بار از جانب افلاطون ابراز شد .

از آنجا که مجموعه آثار افلاطون منعکس کننده اندیشه های سقراط نیز هست می توان گفت که دیدگاه افلاطون به میزان زیادی منعکس کننده دیدگاه استاد وی، سقراط هست.

افلاطون به صورت روشن بیان کرد که انسان علاوه بر بدن دارای حقیقتی برتر است که محدودیت های بدن را ندارد.

به عقیده افلاطون، حقیقت برتر انسان نفس است که قابل رؤیت نیست.

از نظر افلاطون نفس با ارزش ترین دارایی انسان است و توجه و مراقبت از نفس باید وظیفه اصلی هر انسانی

باشد تا بدین وسیله نفس زیبا شود و به فضایل آراسته گردد.

به عقیده ،افلاطون « تنها موجودی که به طور خاص دارای عقل و خرد است نفس است و این نفس چیزی نامرئی است »

به عقیده افلاطون نفس جزء عقلانی انسان است که او را از حیوانات متمایز میکند و غیر فانی و جاوید است .

 

دیدگاه ارسطو

ارسطو نظر استاد خود افلاطون را پذیرفت که قوه نطق و قابلیت حیات مربوط به نفس است، نه بدن

به عقیده ارسطو بدن بدون نفس یک موجود مرده است.

از نظر ارسطو نفس انسان در هنگام تولد حالت بالقوه دارد و هیچ چیز بالفعلی ،ندارد نه علم، نه احساس نه محبت و نه نفرت و نه هیچ چیز دیگر نفس به تدریج این امور را کسب میکند و به فعلیت » می رسد و کامل و کامل تر می شود.

مقصود از « ناطق » بودن انسان هم صرفاً سخن گفتن او نیست بلکه مقصود اصلی، قوه تفکر و تعقل است. انسان با قوه تفکر خود استدلال میکند؛ یعنی از تصدیقات و تصورات خود کمک میگیرد و استدلال را سامان دهد. گویا در هنگام استدلال با خود نطق می.کند پس از تنظیم استدلال نیز با سخن گفتن و نطق محتوای استدلال را به دیگران منتقل می نماید.

 

دوره جدید اروپا

در دوره جدید اروپا همان طور که فیلسوفان اروپایی از جهت معرفت شناسی به دو گروه «تجربه گراین» و عقل گرایان تقسیم شدند از جهت انسان شناسی نیز به تدریج دو تلقی از انسان پیدا کردند و دو جریان را پدید آوردند که تاکنون نیز این دو جریان همچنان در مباحثات فلسفی اروپا حضور دارند؛ البته یکی از این دو ، حضور فعال تر و تأثیر گذارتری بر فرهنگ و زندگی اروپاییان معاصر داشته است.

جریان معتقد به وجود نفس:

جریان عقل گرایی همانند افلاطون و ارسطو معتقد به وجود «روح» یا «نفس» است.

فلاسفه جریان عقل گرایی برای انسان دو بعد روحی و مادی قائل اند و حقیقت انسان را روح و نفس می دانند.

جریان منکر نفس :

جریان تجربه گرا ، به این سو تمایل دارند که اصولاً وجود «نفس» را انکار می کنند.

فلاسفه جریان تجربه گرایی انسان را با یک موجود مادی میدانند و یا نفس را چیزی فرعی نسبت به بدن تلقی می کنند و از آثار و لوازم بدن به شمار می آورند.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (1)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (1)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (1)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (1)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (1)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (1)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (1)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (1)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



معتقدین به وجود نفس

معتقدین به وجود نفس

دیدگاه دکارت (فیلسوف فرانسوی):

دکارت، که درباره بدن و دربارۀ نفس تحقیق کرده بدن را ماشینی پیچیده میداند که به طور خودکار فعالیت می کند.

به عقیده دکارت بدن حقیقت من انسان را تشکیل نمی دهد.

از نظر دکارت «من» همان «روح» یا «نفس» است که مرکز اندیشه های ماست.

از نظر دکارت، روح است که استدلال میکند می پذیرد یا رد می کند.

از نظر دکارت روح و بدن کاملاً از یکدیگر مجزا هستند و خاصیتهای متفاوت دارند گرچه با یکدیگر هستند و روح از بدن استفاده میکند.

به نظر دکارت، روح از قوانین فیزیکی آزاد است اما بدن مانند دیگر اجسام از قوانین فیزیکی تبعیت میکند و آزاد نیست.

دیدگاه کانت فیلسوف آلمانی قرن (۱۸) :

كانت با استدلال دیگری که با استدلال دکارت متفاوت بود به اثبات حقیقت نفسانی انسان واراده و اختیار آن پرداخت و از این راه نفس مختار و اراده آزاد انسان را اثبات کرد.

به عقیده کانت، انسان یک موجود اخلاقی و برخوردار از وجدان اخلاقی است و یک چنین ویژگی بدون وجود اختیار واراده آزاد معنا ندارد.

به نظر کانت ، اختیار ویژگی نفس است نه بدن که یک امر مادی است .

دکارت و کانت اعتقاد دارند که انسان علاوه بر بدن یک حقیقت روحانی برتر دارد که اختیار و اراده مربوط به آن است.

 

تک ساحتی بودن انسان

ماتریالیست ها فیلسوفانی هستند که معتقدند همه موجودات از جمله انسان از نوعی ماده ساخته شده است.

به عقیده ماتریالیست، همه موجودات، فقط یک بعد و یک ساخت دارند که همان بعد مادی و جسمانی است.

ماتریالیست ها میگویند ذهن و روان چیزی جز مغز و سلسله اعصاب انسان نیست.

از نظر ماتریالیست ها انسان یک ماشین مادی بسیار پیچیده است، نه چیزی فراتر از آن

دیدگاه توماس هابز فیلسوف ماتریالیست قرن ۱۸ انگلستان  :

هابز، ذهن بشر را یک ماشین پیچیده مادی تلقی می کرد که شبیه یک دستگاه مکانیکی مثل موتور اتومبیل کار می کند.

دیدگاه مارکس فیلسوف ماتریالیست قرن ۱۹ ) :

مارکس انسان را فقط یک موجود مادی میدانست که نیازهای اصلی او را نیازهای مادی تشکیل میدهند و نیازهایی

مانند نیاز به اجتماع و قانون و نیاز به اخلاق همه به خاطر نیازهای مادی پیدا شده اند .

 

دیدگاه داروینیست ها

داروینیست ها که عقایدی نزدیک به ماتریالیست ها دارند فیلسوفانی هستند که از نظریه داروین درباره پیدایش حیات، تحول تدریجی موجودات زنده و پیدایش انسان از ،حیوان نتایج فلسفی گرفتند.

داروینیست ها می گویند انسان چیزی نیست جز یک حیوان راست قامت» با این تفاوت که از سایر حیوانات پیچیده تر است و همان طور که یک کرم با یک پرنده تفاوت ندارد و هر دو حیوان شمرده می شوند، انسان نیز با آنها تفاوت حقیقی جز پیچیدگی ندارد.

از نظر ماتریالیست ها و داروینیست ها چون تفاوت واقعی میان انسان و سایر حیوانات وجود ندارد نمی توان برای او انسان ارزش ویژه ای قائل شد

از نظر ماتریالیست ها و داروینیست ها توجه انسان به اخلاق و فضائل اخلاقی به این دلیل نیست که فضیلت گرایی در روح و فطرت او وجود دارد.

از نظر ماتریالیست ها و داروینیست ها توجه انسان به اخلاق و فضائل اخلاقی، به این دلیل است که انسان ها وارد زندگی اجتماعی و زیست اجتماعی شده اند .

به نظر ماتریالیست ها و داروینیست ها زیست اجتماعی است که انسان ها را وادار به ابداع اصول اخلاقی و رعایت آنها کرده است تا بتوانند با هم زندگی کنند.






محتوا مورد پسند بوده است ؟

5 - 0 رای