درسنامه کامل جامعه شناسی (2) فصل 6 چگونگی تکوین فرهنگ معاصر غرب
تعداد بازدید : 3.73Mخلاصه نکات جامعه شناسی (2) فصل 6 چگونگی تکوین فرهنگ معاصر غرب - درسنامه شب امتحان جامعه شناسی (2) فصل 6 چگونگی تکوین فرهنگ معاصر غرب - جزوه شب امتحان جامعه شناسی (2) نوبت اول فصل 6 چگونگی تکوین فرهنگ معاصر غرب
رنسانس و زمینه های تاریخی آن
رنسانس و زمینه های تاریخی آن
فرهنگ معاصر غرب، چه پیشینه ای دارد و چه مراحل و دوره هایی را سپری نموده است؟
چه افراد، گروه ها، سازمان ها، و نهادهایی در شکل گیری آن دخیل بوده اند؟
تاریخ فرهنگ غرب به چهار دوره تقسیم می شود :
-
دوران یونان و روم باستان
-
دوران قرون وسطی
-
دوران رُنِساس
-
دوران غرب جدید (دوره مدرن)
توضیحاتی راجع به دوران های ۴ گانه
-
دوران یونان و روم باستان : فرهنگ یونان و روم باستان؛ فرهنگ اساطیری بود. در این فرهنگ اساطیری؛ نگاه توحیدی به جهان هستی وجود نداشت و خداوندگاران متکثر(گوناگون) پرستیده می شدند .( فرهنگی که به خداوندگاران مختلف در طبیعت باور داشته و پدیده های طبیعی را رازآلود و پر از سحر و افسون می دانست. مانند : خداونگار باران/ خداوندگار جنگل و...)
-
دوران قرون وسطی : فرهنگ قرون وسطی؛ فرهنگ دینی مسیحیت بود که با دعوت به توحید شکل می گرفت. طی قرون وسطی؛ آباء کلیسا (پدران کلیسا : متکلمان برجسته مسیحی به این عنوان شناخته می شدند ، ) به رغم آنکه از شعارها و مفاهیم معنوی و توحیدی استفاده می کردند؛ اما در عمل با رویکرد دنیوی خود؛ نوعی دنیاگرایی و سکولاریسم عملی را دنبال می کردند. آنها به نام خداوند، انسانها را به بندگی می گرفتند و همچنین به بهانه ایمان و وحی؛ عقل را از اعتبار می انداختند .( زَوال انسانیت و عقلانیت به بهانه ایمان؛ شاخص اصلی این دوره است. )
-
دوران رنساس : رنساس به معنای تجدید حیات (نو شدن زندگی) و تولد دوباره است و دوره تاریخی قرن ۱۴تا ۱۶میلادی را شامل می شود. دلیل نام گذاری این دوره به رنساس؛ این است که غرب در این زمان به فرهنگ یونان و روم باستان، بازگشت.
ویژگی های دوران رنساس
-
فرو ریختن اقتدار کلیسا و بروز و ظهور پادشاهان و قدرت های محلی؛ بعنوان رقیبان دنیاطلب (سکولار)در مقابل کلیسا. (جنگ های صلیبی و فتح قُستَنطَنیه (استانبول امروزی) توسط مسلمانان؛ زمینه های فروریختن اقتدار کلیسا را فراهم کرد).
-
انکار دخالت دین در امور دنیوی و آغاز حرکتی در جهت سکولاریسم آشکار توسط پادشاهان و قدرت های محلی؛( پادشاهان و قدرت های محلی؛ بدلیل رویکرد دنیوی خود و برای حذف کلیسا؛ بجای آنکه عملکرد آباء کلیسا را مورد انتقاد قرار دهند؛ بتدریج دخالت دین در امور دنیوی را انکار کردند و حرکتی دنیوی (سکولار) را آغاز کردند که حتی بدنبال توجیه دینی و معنوی خود نیز نبود .
-
بروز و ظهور سکولاریسم آشکار و نظریِ توسط پادشاهان و قدرت های محلی؛ در مقابل سکولاریسم پنهان و عملیِ قرون وسطی
-
آشکار شدن رویکرد دنیوی به جهان (سکولاریسم آشکار)؛ در سطح هنر، اقتصاد، سیاست و حتی در قالب حرکت های اعتراض آمیز مذهبی ( هنرمندان دوره رنساس با بازگشت به هنر یونان، به ابعاد جسمانی و دنیوی انسان اهمیت دادند).
-
بسط و گسترش ابعاد دنیوی و حذف پوشش دینی از جهان هستی و بازگشت به فرهنگ یونان و روم باستان.( این بازگشت در جهت پذیرش فرهنگ فرهنگ اساطیری- باستانی نبود بلکه برای عبور از مسیحیت و پذیرش تفسیرِ غیر توحیدِیِ فرهنگ یونان و روم باستان از جهان هستی بود)
-
فراهم شدن عبور از اقتصاد کشاورزی ارباب رعیتی بواسطه رشد تجارت و کشف امریکا و بالا گرفتن تبِ طلا.
-
پیدایش پروتستانتیسم یا حرکت های اعتراض آمیز مذهبی در مقابل کلیسا (حرکت های اعتراض آمیز مذهبی؛ با عنوان پروتستانتیسم شناخته می شوند).( شاهزادگان اروپایی در رقابت خود با کلیسا؛ از حرت های اعتراض آمیز کشیش هایی حمایت کردند که پیوند خود را با پاپ قطع می کردند)
حرکت های اعتراض آمیز مذهبی به دو بخش تقسیم می شد
-
حرکت های نوع اول : این حرکت های اعتراض آمیز مذهبی؛ تنها با قدرت پاپ مخالفت داشتند و با جریان دنیاگرا (سکولار)؛ تقابل نداشتند. این حرکت ها؛ با حمایت قدرت های محلی توانستند بخشی از اروپای مسیحی را از تسلط کلیسا خارج سازند.
-
حرکت های نوع دوم : این حرکت های اعتراض آمیز مذهبی؛ بر خلاف حرکت های نوع اول؛ با جریان دنیاگرا(سکولار) تقابل داشتند و مورد هجوم کاتولیک ها و دیگر پروتستان ها قرار گرفتند و امکان گسترش نیافتند .
مثال
آناباپتیست ها؛ گروهی از پروتستان هایی بودند که به مخالفت با جریان های دنیاگرایانه ای پرداختند که از دوران رنساس پدید آمده بود. این گروه با تحولات اجتماعی بعدی جهان غرب همراهی نکردند. بخشی از آنها که امروزه با عنوان آمیش ها شناخته می شوند. از قرن ۱۶ میلادی تا به امروز؛ شیوه زندگی خود را تغییر نداده اند. تاریخ اروپا شاهد کشتار آناباپتیست ها توسط مسیحیان کاتولیک و دیگر پروتستان ها بوده است و امروزه تنها گروه های محدودی از آنها وجود دارد.
پیامدهایِ تحریفاتِ دوگانه در دین مسیحیت : (تحریف دینی : یعنی خارج شدن باورهای دینی از مسیر توحیدی شان)
مسحیت بعنوان یک دین توحیدی در جریان مقابله با فرهنگ اساطیری یونان و روم باستان ( غفلت از نگاه توحیدی به هستی و پرستش خداوندگاران متکثر ) ؛ موفقیت هایی بدست آورد. اما تحریفاتی که در مسیحیت رخ داد؛ به دو پیامد ذیل منجر شد.
-
پیامدهایی در سطح اندیشه و نظر : مسیحیت آمیخته با رویکردهای اساطیری شد و با قبول تثلیث؛ از ابعاد عقلانی توحید؛ دور ماند .(تثلیث : یک باور مسیحی است که با تأکید کنستانتین (امپراتور روم))در دومین شورای کلیسای جهانی؛ رسمیت یافت. بنابر تثلیث: خداوند، عیسی (ع) و روح القدس؛ با آنکه سه شخص اند، اما یک ذات و جوهر دارند./ تثلیث در اصل؛ اعتقاد به خدا بودنِ عیسی (ع) است. اعتقادی است که عیسی (ع) را هم ذات با خدا می داند).
باور به تثلیث؛ باوری نبود که عقل آنرا بپذیرد. این مسئله کلیسا را به سمت تقابل میان عقل و ایمان سوق داد. در حالیکه به گفته مورخان؛ اعتقاد به تثلیث هرگز در کتاب مقدس (اِنِجیل)؛ آشکارا بیان نشده و در تعلیمات عیسی (ع) نیز وجود نداشته است.
-
پیامدهایی در سطح زندگی و عمل : مسیحیان و آباء کلیسا ( پدران کلیسا : متکلمان برجسته مسیحی به این عنوان شناخته می شدند) ، در تعامل با فرهنگ امپراتوری روم؛ بسوی نوعی دنیاگرایی (سکولاریسم)گام برداشتند. کلیسا در این مرحله عملکرد دنیوی خود را در پوشش معنوی و دینی؛ توجیه می کرد(سکولاریسم پنهان).
محمود کرمی/زنجان/خدابنده
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
- گام به گام تمامی دروس پایه (2)
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
- فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)
رابطۀ فلسفه روشنگری و فرهنگ جدید غرب
فرایند تکوین یا چگونگی شکل گیری فلسفه روشنگری در فرهنگ جدید غرب
فلسفه روشنگری چگونه در تاریخ فرهنگ غرب گسترش پیدا کرد؟ فیلسوفان روشنگری (مانند : دِکارت/ روسو/ دیدِرو)؛ چه نقشی در شکل گیری فرهنگ مدرن ایفا کردند؟
فرهنگ جدید غرب با پیدایش فلسفه های روشنگری آغاز می شود . زیرا؛ از طریق این فلسفه ای روشنگری بود که؛ رویکرد سکولار و دنیوی؛ عمیق ترین لایه های فرهنگ غرب را تسخیر کرد و سکولاریسم در باورهای بنیادین فرهنگ غرب نهادینه ساخت .
مقایسه پروتستانتیسم و روشنگری در گسترش رویکرد سکولار و دنیوی در جهان غرب
پروتسنتانتیسم بواسطه هنر و تفاسیر پروتستانی از دین؛ رویکرد سکولار و دنیوی را در عرصه زندگی اجتماعی و فرهنگ عمومی در جهان غرب؛ گسترش داد.... اما ...روشنگری یا همان فلسفه های روشنگری؛ رویکرد سکولار و دنیوی را تا عمیق ترین لایه های فرهنگ غرب گسترش داده و سکولاریسم را در باورهای بنیادین فرهنگ غرب؛ نهادینه کرد
بطور خلاصه:
پروتستانتیسم موجب گسترش سکولاریسم در عرصه عملی و ظاهری (لایه های سطحی ) فرهنگ غرب شد... (به عبارت دیگر باعث گسترش سکولاریسم در عرصه زندگی اجتماعی و فرهنگی عمومی یا در عرصه هنجارها و نمادها شد)
مثال
ژان کالوَنَ و مارتین لوتر از اصلاح گران دینی که با تفاسیر پروتستانی از دین؛ در گسرش فرهنگ سکولار در فرهنگ عمومی جهان غرب نقش داشتند.
در حالیکه ؛
روشنگری موجب گسترش سکولاریسم در سطح نظری و عمیق(لایه های بنیادین و عمیق ) فرهنگ غرب گردید. (به عبارت دیگر باعث گسترش سکولاریسم در عرصه باورها و ارزش های بنیادین گردید).
روشنگری : سکولاریسم نظری ( سکولاریسم در لایه های عمیق؛ سکولاریسم در عرصه باورها و ارزش های بنیادین )
پروتستانتیسم : سکولاریسم عملی ( سکولاریسم در لایه های سطحی/ سکولاریسم در عرصه زندگی اجتماعی و فرهنگ عمومی )
محمود کرمی/زنجان/خدابنده
جزوات جامع پایه (2)
جزوه جامع جامعه شناسی (2) فصل 1 جهان فرهنگی
جزوه جامع جامعه شناسی (2) فصل 2 فرهنگ جهانی
جزوه جامع جامعه شناسی (2) فصل 3 نمونه های فرهنگ جهانی 1
جزوه جامع جامعه شناسی (2) فصل 4 نمونه های فرهنگ جهانی 2
جزوه جامع جامعه شناسی (2) فصل 5 باور ها و ارزش های بنیادین فرهنگ غرب
جزوه جامع جامعه شناسی (2) فصل 6 چگونگی تکوین فرهنگ معاصر غرب
جزوه جامع جامعه شناسی (2) فصل 7 جامعۀ جهانی
جزوه جامع جامعه شناسی (2) فصل 8 تحولات نظام جهانی
جزوه جامع جامعه شناسی (2) فصل 9 جهان دو قطبی
جزوه جامع جامعه شناسی (2) فصل 10 جنگ ها و تقابل های جهانی
جزوه جامع جامعه شناسی (2) فصل 11 بحران های اقتصادی و زیست محیطی
جزوه جامع جامعه شناسی (2) فصل 12 بحران های معرفتی و معنوی
جزوه جامع جامعه شناسی (2) فصل 13 سرآغاز بیداری اسلامی
جزوه جامع جامعه شناسی (2) فصل 14 انقلاب اسلامی ایران، نقطۀ عطف بیداری اسلامی
جزوه جامع جامعه شناسی (2) فصل 15 افق بیداری اسلامی
آثار فرهنگ جدید غرب در زندگی
آثار فرهنگ جدید غرب در زندگی اجتماعی
باورها و ارزش های بنیادین غرب؛ آثار خود را از طریق هنر، دین و فلسفه های جدید؛ بتدریج به عرصه های علم و فناوری و صنعت، اقتصاد، حقوق و سیاست آشکار کرد.
آثار فرهنگ جدید غرب ( تأثیر باورها و ارزش های بنیادین غرب ) در ۴ عرصه
-
عرصه علم و فناوری و صنعت : علم جدید با تأثیر پذیری از باورها و ارزش های بنیادین غرب؛ شناخت حقیقت جهان و مسئولیت عبور انسان از مُلک به ملکوت را وظیفه خود نمی دانست. بلکه این علم؛ بتدریج به ابزار تسلط انسان بر طبیعت تبدیل شده و از این جهت به دستاوردهای شِگرفی نیز دست یافت. با غلبه این رویکرد جدید در علم؛ علوم تجربی در بین علوم مختلف بیشترین اهمیت را یافتند و فناوری و صنعت پیامد و رهاورد پیشرفت همین علوم تجربی بود .(در قرن ۱۸ میلادی انقلاب صنعتی از انگلستان آغاز شد و بتدریج در دیگر کشورهای اروپایی گسترش یافت).
-
عرصه اقتصاد : اقتصاد قرون وسطی بر مدار کشاورزی و روابط اجتماعی ارباب- رعیتی بود. نظام ارباب – رعیتی در غرب که در غرب از آن با عنوان فئودالیسم یاد می شود. نوعی برده داری فراگیر و گسترده بود، زیرا کشاورزان وابسته به زمین های اربابان خود بودند و امکان جابجایی و نقل و انتقال نداشتند. اما این اقتصاد تحت تأثیر باورها و ارزش های بنیادین غرب و با گسترش تجارت و بدنبال آن رشد صنعت؛ قشر جدید سرمایه داران را بوجود آورد. بدین ترتیب؛ اقتصاد کشاورزیِ فئودالی به اقتصاد صنعتیِ سرمایه داری متحول شد و روابط ارباب – رعیتی به روابط کارگران-سرمایه داران، تغییر یافت.
-
عرصه حقوق بشر : تحت تأثیر باورها و ارزش های بنیادین غرب حقوق فطری- الهی انسان جای خود را به حقوق طبیعی بشر داد. حقوق طبیعی بشر، بر اساس خواسته ها و نیازهای طبیعی و این جهانی (دنیوی) انسانها، شکل می گیرد. در حالیکه حقوق فطری – الهی انسان؛ با نظر به ابعاد معنوی و دنیوی انسان و با دو ابزار معرفتی وحی و عقل شکل می گیرد.
-
عرصه سیاست : باورها و ارزش های بنیادین غرب (سکولاریسم/ اومانیسم/ روشنگری) ؛ فرهنگی را پدید آورد که راه را برای شناخت حقیقت الهی انسان و جهان؛ فروبست، این باورها و ارزش های بنیادین غرب ؛ نظام سیاسی کاملاً سکولاری را شکل داد و لیبرالیسم اندیشه سیاسی جدیدی بود که از این رهگذر شکل گرفت.
لیبرالیسم : اندیشه سیاسی نوینی است که؛ به انسان دنیوی و این جهانی اصالت و اهمیت می دهد و خواست و اراده انسان را مبدأ قانون گذاری می داند. لیبرالیسم به معنای مباح دانستن همه امور در قیاس با خواست انسان است/ لیبرالیسم به معنای آزادی انسان از همه ارزش های متعالی است که مستقل از او باشد/ لیبرالیسم به معنای مبدأ بودن انسان برای همه ارزش هایی است که به خواست او شکل می گیرد.
انقلاب فرانسه : نخستین انقلاب لیبرال در جهان است. این انقلاب؛ الهام بخش انقلاب های دیگری شد که پس از چهار دهه ،سراسر اروپا را فرا گرفت . انقلاب فرانسه ؛ ریشه در حرکت های فرهنگی دوران رنساس و اندیشه های فلسفی روشنگری و تغییرات اجتماعی مربوط به انقلاب صنعتی داشت.
محمود کرمی/زنجان/خدابنده