درسنامه کامل فارسی هفتم فصل 13 اسوه ی نیکو
تعداد بازدید : 3.74Mخلاصه نکات فارسی هفتم فصل 13 اسوه ی نیکو - درسنامه شب امتحان فارسی هفتم فصل 13 اسوه ی نیکو - جزوه شب امتحان فارسی هفتم نوبت اول فصل 13 اسوه ی نیکو
متن درس «اُسوۀ نیکو» و آرایه های ادبی آن
متن درس «اُسوۀ نیکو» و آرایه های ادبی آن:
درس سیزدهم
اُسوۀ نیکو
- نوع نثر: ساده و روان
- نوع قالب شعری: قصیده
- شاعر: سعدی
- اثر: کلّیّات، بخش مواعظ
پیامبر گرامی اسلام، محمّد بن عبدالله (ص)، در آداب و رفتار و اخلاق، اسوهٔ عالمیان است. آن چنان که خداوند مهربان در قرآن کریم میفرماید: «به درستی که رسول خدا برای شما، اسوه و نمونهٔ نیکویی است». (سورهٔ احزاب / آیهٔ 21)
در این درس با برخی از ویژگیهای اخلاقی و رفتاری آن بزرگوار آشنا میشویم:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آداب |
جمع ادب، روش ها |
اُسوه |
نمونه، الگو |
عالَمیان |
مردم جهان |
آن چنان |
آن طور، آن گونه |
کریم |
بخشنده |
احزاب |
جمع حزب، گروه ها |
برخی |
بعضی |
بزرگوار |
شرافتمند |
اخلاق |
جمع خُلق، عادت های خوب و پسندیده |
رسول اکرم، صَلّی اللهُ عَلَیْه وَ آلِهِ وَ سَلَّم، با فرزندان خود به مهر و عطوفت رفتار میکرد و میفرمود: «فرزندانِ ما پارهٔ جگر ما هستند». گاه، وقتی به سجده میرفت، حسن (ع) و حسین (ع) بر گردن و پشتش مینشستند و او چندان در سجده میماند تا آنان پایین بیایند و گاهی به آرامی آنان را پایین میآورد و از سجده بر میخاست و هر دو را در بر میگرفت و بر صورتشان بوسه میزد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مهر |
محبت |
عطوفت |
محبت، مهربانی |
می فرمود |
می گفت |
پاره ی جگر |
جگر گوشه، عزیزدل |
سجده |
سر بر زمین گذاشتن |
برمی خاست |
بلند می شد |
دربر می گرفت |
بغل می کرد، در آغوش می کشید |
||
صَلَّی اللهُ عَلَیْه وَ آلِهِ وَ سَلَّم |
درود خدا بر او و خاندانش باد |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
پاره ی جگر ß کنایه از فرزند
رسولِ اکرم، صَلّی اللهُ عَلَیْه وَ آلِهِ، با خدمتکارانش نیز رأفت و عطوفت داشت.
اَنَس بن مالک میگفت: «در مدّت ده سال که شبانهروز در خدمت و در خانهاش بودم، یک بار تند خویی و سخن درشت از او ندیدم و نشنیدم».
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
رأفت |
مهربانی |
تندخویی |
بد اخلاقی |
سخن درشت |
حرف زشت و ناراحت کننده |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
شبانه روز ß مجاز از تمام مدت
در میانِ جمع، گشادهرو بود و در تنهایی، سیمایی محزون و متفکّر داشت. هرگز به رویِ کسی خیره نگاه نمیکرد و بیشترِ اوقات، چشمهایش را به زمین میدوخت. در سلام کردن به همه، حتّی به کودکان، پیش دستی میکرد. هرگاه به مجلسی وارد میشد، نزدیک ترین جای خالی را اختیار میکرد. از بیماران عیادت می کرد. سخن همنشین خود را نمی برید. بیش از حدّ لزوم، سخن نمیگفت و اجازه نمیداد کسی جز در مقام دادخواهی، در حضور او از دیگری بد بگوید و یا به کسی دشنام دهد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بد (بد بگوید) |
بی ادبی |
سیما |
چهره |
متفکر |
اندیشمند |
پیش دستی |
اقدام زودتر |
اختیار می کرد |
انتخاب می کرد |
بیش از حدّ لزوم |
بیشتر از ضرورت |
مقام دادخواهی |
هنگام قضاوت کردن |
حضور |
نزد، پیشِ |
گشاده رو |
خوش اخلاق، خوشرو |
||
محزون |
غمگین، غمناک، اندوهگین |
||
اوقات |
جمع وقت، وقت ها، زمان ها |
||
عیادت |
به دیدار بیمار رفتن و احوالپرسی کردن |
||
دشنام |
حرف زشت و ناسزا، فُحش |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
خیره نگاه نمی کرد ß کنایه از نگاه با اخم و تندی
چشم هایش را به زمین می دوخت ß کنایه از سربه زیری و متانت
سخن همنشین خود را نمی بُرید ß کنایه از وسط صحبت کسی حرف نمی زد
هیچ گاه زبانش را به دشنام نمیآلود. بد رفتاری با شخصِ خود را میبخشید ولی دربارهٔ کسانی که به حریمِ قانون، تجاوز میکردند، گذشت و مدارا نداشت.
در زندگی از تجمّل دوری میجُست. در کارهای منزل به خانوادهاش کمک مینمود و چون بانگ اذان را میشنید، به نماز میرفت.
سعدی، شاعر و نویسندهٔ توانای زبان و ادب فارسی، در ستایش پیامبر بزرگوار اسلام، سرودهای دارد که چند بیت آن را میخوانیم:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
نمی آلود |
آلوده نمی کرد |
حریم |
محدوده |
تجمّل |
ثروت اندوزی |
دوری می جست |
فاصله می گرفت |
بانگ |
صدا |
ستایش |
خوبی کسی را گفتن |
تجاوز |
دست درازی، زیاده خواهی |
||
گذشت |
بخشیدن گناه کسی، چشم پوشیدن از چیزی |
||
مُدارا |
سازش، کنار آمدن، بخشش |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
هیچ گاه زبانش را به دشنام نمی آلود ß کنایه از حرف بد نزدن
به حریم قانون تجاوز می کردند ß کنایه از زیرپاگذاشتن و رعایت نکردن قانون
ماه، فرو ماند از جمال محمد (ص) سرو، نباشد به اعتدال محمد
ماه به زیبایی پیامبر (ص)نیست و سرو مثل او خوش قامت و زیبا نمی باشد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
فروماند |
درمانده می شود |
جمال |
زیبایی |
اعتدال |
تناسب، هماهنگی و زیبایی |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
فرو ماندن ماه ß تشخیص
فرو ماندن ماه ß کنایه از ناچیز و ناتوان شدن
ماه ß نماد زیبایی
سرو ß نماد بلندی و راست قامتی
فرومانَد (فرو می مانَد) ß فعل مضارع (زمان حال) است
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی آمده مجموع در ظلال محمد
تمام پیامبران گذشته (آدم، نوح و ...) در سایه و پناه پیامبر (ص) جمع شده اند. (ادیان پیامبران گذشته به وسیله ی دین اسلام به کمال رسیده اند.)
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
ظِلال |
جمع ظِل، سایه ها |
مجموع |
گردآمده، جمع شده |
خلیل |
لقب حضرت ابراهیم (ع) |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی ß مجاز از تمام پیامبران الهی
سعدی، اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمد، بس است و آل محمد
ای سعدی اگر می خواهی به دنبال شادابی و عشق ورزی باشی، تنها به دنبال پیامبر (ص) و خاندان او برو و به آن ها عشق بورز.
واژه |
معنی واژه |
بَس |
کافی |
مواعظ |
جمع موعظه، پندها و نصیحت ها |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
[ای] سعدی ß منادا؛ که حرف ندا (ای) حذف شده است
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
متن «حکایت: چراغ» و معنی متن
متن «حکایت: چراغ» و معنی متن:
حکایت
چراغ
- نوع نثر: نثر مسجّع
- کتاب: بهارستان
- نویسنده: عبدالرحمن جامی
نابینایی در شب، چراغ به دست و سبو بَر دوش، بر راهی می رفت.
شخص نابینایی، در تاریکی شب، در حالی که چراغ در دست داشت و کوزه ای سفالی بر دوش، از راهی عبور می کرد.
واژه |
معنی واژه |
سبو |
کوزه ی سفالی |
یکی او را گفت: تو که چیزی نمی بینی چراغ به چه کارت می آید؟
شخصی به او گفت: تو که نمی توانی چیزی را ببینی، پس چراغ به چه دردت می خورد؟ (چراغ برای تو فایدهای ندارد.)
واژه |
معنی واژه |
به چه کارت می آید |
به درد تو نمی خورد، برای تو مفید نیست |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
«را» در عبارت «یکی او را گفت» (یکی به او گفت) ß حرف اضافه
«ت» در عبارت «به چه کارت آید» (به چه کار تو می آید) ß ضمیر پیوسته دوم شخص مفرد
گفت: چراغ از بهر کوردلانِ تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند.
چراغ برای انسان های نادان و گمراهی می باشد تا (آنها مرا ببینند و) با من برخورد نکنند و کوزه ی مرا نشکنند.
واژه |
معنی واژه |
کوردلانِ تاریک اندیش |
انسان های نادان و گمراهی |
به من تنه نزنند |
با من برخورد نکنند |
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 1 زنگ آفرینش
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 2 چشمه ی معرفت
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 3 نسل آینده ساز
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 4 با بهاری که می رسد از راه، زیبایی شکفتن
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 5 درس آزاد
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 6 قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 7 علم زندگانی
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 8 زندگی همین لحظه هاست
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 9 نصیحت امام (قدّس سرّه)، شوق خواندن
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 10 کلاس ادبیات، مرواریدی در صدف، زندگی حسابی، فرزند صالح انقلاب
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 11 عهد و پیمان، عشق به مردم، رفتار بهشتی، گرمای محبّت
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 12 خدمات متقابل اسلام و ایران
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 13 اسوه ی نیکو
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 14 امام خمینی (قدّس سرّه)
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 15 درس آزاد
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 16 آدم آهنی و شاپرک
جزوه جامع فارسی هفتم فصل 17 ما می توانیم
معنی واژگان درس «اُسوۀ نیکو»
معنی واژگان درس «اُسوۀ نیکو»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آداب |
جمع ادب، روش ها |
اُسوه |
نمونه، الگو |
عالَمیان |
مردم جهان |
آن چنان |
آن طور، آن گونه |
کریم |
بخشنده |
احزاب |
جمع حزب، گروه ها |
برخی |
بعضی |
بزرگوار |
شرافتمند |
مهر |
محبت |
عطوفت |
محبت، مهربانی |
می فرمود |
می گفت |
پاره ی جگر |
جگر گوشه، عزیزدل |
سجده |
سر بر زمین گذاشتن |
برمی خاست |
بلند می شد |
رأفت |
مهربانی |
تندخویی |
بد اخلاقی |
بد (بد بگوید) |
بی ادبی |
سیما |
چهره |
متفکر |
اندیشمند |
پیش دستی |
اقدام زودتر |
اختیار می کرد |
انتخاب می کرد |
بیش از حدّ لزوم |
بیشتر از ضرورت |
مقام دادخواهی |
هنگام قضاوت کردن |
حضور |
نزد، پیشِ |
نمی آلود |
آلوده نمی کرد |
حریم |
محدوده |
تجمّل |
ثروت اندوزی |
دوری می جست |
فاصله می گرفت |
بانگ |
صدا |
ستایش |
خوبی کسی را گفتن |
فروماند |
درمانده می شود |
جمال |
زیبایی |
ظِلال |
جمع ظِل، سایه ها |
مجموع |
گردآمده، جمع شده |
بَس |
کافی |
سبو |
کوزه ی سفالی |
به من تنه نزنند |
با من برخورد نکنند |
||
اخلاق |
جمع خُلق، عادت های خوب و پسندیده |
||
دربر می گرفت |
بغل می کرد، در آغوش می کشید |
||
سخن درشت |
حرف زشت و ناراحت کننده |
||
گشاده رو |
خوش اخلاق، خوشرو |
||
محزون |
غمگین، غمناک، اندوهگین |
||
اوقات |
جمع وقت، وقت ها، زمان ها |
||
عیادت |
به دیدار بیمار رفتن و احوالپرسی کردن |
||
دشنام |
حرف زشت و ناسزا، فُحش |
||
تجاوز |
دست درازی، زیاده خواهی |
||
گذشت |
بخشیدن گناه کسی، چشم پوشیدن از چیزی |
||
مُدارا |
سازش، کنار آمدن، بخشش |
||
اعتدال |
تناسب، هماهنگی و زیبایی |
||
خلیل |
لقب حضرت ابراهیم (ع) |
||
مواعظ |
جمع موعظه، پندها و نصیحت ها |
||
به چه کارت می آید |
به درد تو نمی خورد، برای تو مفید نیست |
||
کوردلانِ تاریک اندیش |
انسان های نادان و گمراهی |
||
صَلَّی اللهُ عَلَیْه وَ آلِهِ وَ سَلَّم |
درود خدا بر او و خاندانش باد |
دانش زبانی: بُن فعل مضارع
دانش زبانی: بُن فعل مضارع:
دانش زبانی
بُن فعل مضارع
بُن فعل مضارع:
به این جمله ها توجّه نمایید:
1) من حالا نامه را می نویسم.
2) تو اکنون نامه را می نویسی.
3) او اکنون نامه را می نویسد.
4) ما اکنون نامه را می نویسیم.
5) شما الآن نامه را می نویسید.
6) آنها حالا نامه را می نویسند.
چنان که می بینید جملات بالا مربوط به زمان حال یا مضارع است. هر فعل شش ساخت دارد. به صورت های مختلف فعل، ساخت یا صیغه می گویند. به ساخت های زمان حال توجه کنید.
شش ساخت زمان حال |
|
مفرد |
جمع |
می نویسم |
می نویسیم |
می نویسی |
می نویسید |
می نویسد |
می نویسند |
همان طور که می بینید علاوه بر بُن فعل و شناسه، جزء «می» به ابتدای فعل، اضافه شده است.
بُن یا ریشۀ فعل، بخش ثابتی است که در همۀ ساخت ها، تکرار می شود.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم