نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن

خلاصه نکات عربی دوازدهم انسانی - درسنامه شب امتحان عربی دوازدهم انسانی - جزوه شب امتحان عربی دوازدهم انسانی نوبت اول



معنی و متن درس

فصل 1 : مِنَ الْشَعارِ الْمَنسوبَةِ إلَی الْإِمامِ عَليٍّ

مِنَ الْاَشعارِ الْمَنسوبَةِ إلَی الْإمامِ عَليٍّ (ع)

از اشعار منسوب به امام علی (ع)

اَلدّاءُ وَ الدَّواءُ

بیماری و دارو

دَواؤُكَ فيكَ وَ ما تُبْصِرُ

وَ داؤُكَ مِنكَ وَ لا تَشْعُرُ

دارویت در خودت است و نمی بینی، [نیز] دارویت از خودت است و حس نمی کنی.

أ تَزعَمُ أنّکَ جِرْمٌ صَغير

وَ فيكَ انْطَوَى الْعالَمُ الأکبَرُ

آیا می پنداری که تو چیزی کوچک هستی؟ حال آنکه جهان بزرگتر در تو درهم پیچیده است.

اَلنّاسُ أَکْفاءٌ

مردم یکسان اند

اَلنّاسُ مِن جِهةِ الآباءِ أکفاءُ

أبوهُمُ آدَمٌ وَ الأُمُّ حَوّاءُ

مردم از نظر پدر و مادر (پدران، نیاکان) یکسان اند. پدرشان آدم و مادر[شان] حوّاست.

وَ قَدْرُ کُلّ امْرِئٍ ما كانَ يُحْسِنُهُ

وَ لِلرِّجالِ عَلَى الأفعالِ أسماءُ

و ارزش هر آدمی به کاری است که آن را به خوبی انجام می داده است (می دهد). و انسانها با کارهایشان نامهایی دارند. (هر انسانی با کارش شناخته شده و با آن نامیده می شود.)

فَفُزْ بِعِلْمٍ وَ لا تَطْلُبْ بِهِ بَدَلاً

فَالنّاسُ مَوتیٰ وَ أهلُ العِلمِ أحیاءُ

پس به کمک دانش رستگار شو و برای آن جایگزینی نخواه که مردم، مُرده و اهل دانش زنده اند.

اَلْفَخْرُ بِالْعَفافِ

سربلندی با پاکدامنی

أیُّها الفاخِرُ جَهلاً بِالنَّسَبُ

إنَّمَا النّاسُ لِأُمٍّ وَ لِأب

ای که نابخردانه افتخار کننده به دودمان هستی، مردم، تنها از یک مادر و یک پدراند.

هَلْ تَراهُم خُلِقوا مِن فِضَّةٍ

أم حَدیدٍ أم نُحاسٍ أم ذَهَب

آیا آنان را می بینی (می پنداری) که از نقره، آهن، مس یا طلا آفریده شده اند؟

بَلْ تَراهُم خُلِقوا مِن طینَةٍ

هَل سِوی لَحمٍ وَ عَظمٍ وَ عَصَب

بلکه آنان را می بینی از تکّه گِلی آفریده شده اند. آیا به جز گوشت و استخوان و پی اند؟

إنَّمَا الْفَخْرُ لِعَقلٍ ثابِتٍ

وَ حَياءٍ وَ عَفافٍ وَ أدَب

افتخار، تنها به خِردی استوار، شرم، پاکدامنی و ادب است.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران پوشش تمام محتواهای درسی پایه انسانی
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه انسانی
  • گام به گام تمامی دروس پایه انسانی
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه انسانی
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه انسانی
  • فلش کارت های آماده دروس پایه انسانی
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه انسانی
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه انسانی
کاملا رایگان +500 هزار کاربر

همین حالا نصب کن



لغات و معنی لغات

فصل 1 : مِنَ الْشَعارِ الْمَنسوبَةِ إلَی الْإِمامِ عَليٍّ

اِنْطَوَى

به هم پیچیده شد 

(مضارع: يَنْطَوِي)

أَبْصَرَ نگاه کرد
اَلْبَدَل

جانشین «جمع: اَلْأَبْدَال»

اَلْجِرْم پیکر  «جمع: اَلْأَجْرَام»
اَلْحَدِيد آهن
اَلدَّاء

بیماری 

= اَلْمَرَض ≠ اَلشِّفَاء، اَلصِّحَّة

زَعَمَ گمان کرد
سَوِيّ جُز
اَلطِّين، اَلطِّينَة گِل، سرشت
اَلْعَصَب

پِی، عصب «جمع:اَلْأَعْصَاب»

اَلْعَظْم استخوان «جمع: اَلْعِظَام»
اَللَّحْم گوشت  «جمع: اَللُّحُوم»
اَلنُّحَاس مس

 





حروف مشبهة بالفعل

فصل 1 : مِنَ الْشَعارِ الْمَنسوبَةِ إلَی الْإِمامِ عَليٍّ

حروف مشبهة بالفعل

در عربی کلمات را به سه قسمت کلی تقسیم می کنیم:

۱-اسم

مثال

جدار، الطالب، محمد، الوردة و ...

۲-فعل

مثال

ذهبت، إستخرجت، تجالس و ...

۳-حرف

مثال

فی، علی، عن، إنّ، لم، و ...

در این درس میخواهیم با یک گروه دیگر از حروف آشنا شویم: حروف مشبهة بالفعل.

حروف مشبهة بالفعل عبارتند از: 

إنّ؛ أنّ؛ کأنّ؛ لکنّ؛ لیت؛ لعلّ. (إنّ: گویا، مثل اینکه/لعلّ: کاش/ لیت: شاید، امید است که)

حروف مشبهة بالفعل فقط بر جملات اسمیه اضافه شده و مبتدا را بعنوان اسم خودشان منصوب کرده و خبر را بعنوان خبر خودشان به همان صورت مرفوع باقی میگذارند. (در حالت عادی مبتدا مرفوع و خبر هر دو مرفوع هستند.)

مثال

المدرسُ حاذِقُ: معلم حاضر است  این یک جمله اسمیه ست که اگر یکی از حروف مشبهة بالفعل به اختصار (ح.م.ب) 

به اول آن اضافه شده به این صورت تغییر میکند: إنَّ المدرسَ حاذِقُ

المدرسَ: در اینجا اسم إنَّ و منصوب ( که در اصل مبتدا و مرفوع بوده ) +حاذِقُ:خبر إنَّ و مرفوع.

تهیه کننده: محمد علمدار 





انواع حروف مشبهة بالفعل

فصل 1 : مِنَ الْشَعارِ الْمَنسوبَةِ إلَی الْإِمامِ عَليٍّ

انواع اسم حروف مشبهة بالفعل

اسم حروف مشبهة بالفعل به دو دسته تقسیم میشوند:

۱-اسم ظاهر:انَّ الجَوّ باردُ 

الجَوّ: اسم انَّ

باردُ: خبر انَّ

 ۲- ضمیر بارز: لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ

ضمیر بارز: «کم»  اسم لعلَّ

اسم حروف مشبهة بالفعل هیچگاه مستتر نمی شود!!

 

انواع خبر حروف مشبهة بالفعل

خبر حروف مشبهة بالفعل مانند خبر جملات اسمیه به سه دسته تقسیم میشوند:

۱- خبر مفرد: 

یعنی خبری که از نوع جمله یا شبه جمله نباشد ( هرچند که مثنی یا جمع باشد ) 

 فهمتُ اَنَّ اَلْبَيْتُ نَظِيفٌ

نَظِيفٌ: خبر «اَنَّ» از نوع خبر مفرد.

کَاَنَّ اَلْأَطْفَالِ مَسْرُورُونَ

 مسرورون: خبر «اَنَّ» از نوع خبر مفرد.

۲- خبر جمله: 

یعنی یک فعل یا یک جمله اسمیه ی کامل بعنوان خبر حروف مشبهة بالفعل قرار بگیرد.

انا اخرجُ من المکتبة لکِنَّ الموظفَ یَدخُلُ فیها 

«یدخلُ» خبر لکنَّ از نوع جمله 

اِنّ الذَّهبَّ سِعرُها غالیة : خبر اِنَّ از نوع جمله

۳- خبر شبه جمله ( جار ومجرور یا ظرف ): 

یعنی جار ومجرور یا ظرف نقش خبر بگیرد. ﴿ لَعَلَّ أَصْدِقَائِي فِي الْحَدِيقَةِ ﴾ في الحديقة : خبر لعلَّ  از نوع شبه جمله( جار و مجرور ) 

﴿ إِنَّ العُصفورَ فَوْقَ الشَّجَرَةِ ﴾ فوق: خبر اِنّ ،از نوع شبه جمله ( ظرف )

 اگر بخواهیم ضمیر متصل ( ی ) را بعد از هر کدام از حروف مشبهة بالفعل بیاوریم باید بین حرف مشبهه و ضمیر (ی) نون وقایه بیاوریم.

لیْتَ + ی لیتَنی

لَعَلَّ + ی لعلَّنی

إنَّ + ی إنَّنی یا إنّی

کَأَنَّ + ی کَأَنَّنی یا کَأنّی

لَکِنَّ + ی لَکِنَّنی یا لَکِنّی

تهیه کننده: محمد علمدار  



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران پوشش تمام محتواهای درسی پایه انسانی
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه انسانی
  • گام به گام تمامی دروس پایه انسانی
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه انسانی
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه انسانی
  • فلش کارت های آماده دروس پایه انسانی
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه انسانی
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه انسانی
کاملا رایگان +500 هزار کاربر

همین حالا نصب کن



«لا» ی نفی جنس و فرق آن ها

فصل 1 : مِنَ الْشَعارِ الْمَنسوبَةِ إلَی الْإِمامِ عَليٍّ

«لا» ی نفی جنس

«لا» یک نوع دیگر از حروفی که به ابتدای جمله ی اسمیه اضافه میشود و تغییراتی در ساختار و معنی جمله ی اسمیه ایجاد میکند، حرف «لا» ی نفی جنس هست.

«لا» ی نفی جنس به اول برخی از جملات اسمیه اضافه میشه و مبتدا را بعنوان اسم خودش منصوب کرده و خبر را بعنوان خبر خودش به همان شکل مرفوع نگه میدارد.

﴿ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ ﴾: هیچ معبودی جز الله نیست. (وجود ندارد)

در صورت سؤالهای عربی، «لا» ی نفی جنس، بصورت «لا النافیة للجنس» نوشته میشود.

 

شرایط اسم «لا» ی نفی

۱- نکره باشد. 

پس این جمله درست نیست: 

﴿ لا التلمیذُ فی المدرسةِ ﴾. چون اسم بعد از لا بصورت معرفه آمده. گفتیم که اسم بعد از «لا» ی نفی جنس باید نکره باشد پس بعد از «لا» نفی جنس میتواند این موارد بیاید:

ضمایر ( هُوَ، هما، أنْتَ، أنا، ...)

اسم های علم (خاص) ( علیّ، محمد، طهران، مکة و ...)

اسمی که اولش «ال» داشته باشد.

اسمهای اشاره ( هذا، هذه، تلک، هؤلاء و ...)

اسمهای موصول ( الّذی، الّتی، الّلذین، مَن موصولی،ما موصولی و ...)

۲- مفرد باشد.

پس این جمله درست نیست: 

﴿ لا أشجارَ فی الغابة﴾ چون اسم بعد از لا بصورت جمع آمده.

۳- بین اسم «لا» و خود «لا» فاصله ای نباشد.

پس این جمله درست نیست: 

﴿ لا فی البیتِ طفلٌ موجودٌ ﴾. چون بین اسم «لا» (طفل) و خود «لا» بوسیله عبارت «فی البیتِ» فاصله افتاده.

۴- خبر «لا» بر اسمش مقدم نشود.

پس این جمله اشتباه است: 

﴿ لَا فِي الْمَدِينَةِ مَلعَبَ ﴾. اینجا کلمه «مَلعَبَ» اسم «لا» و عبارت «في المدينة» خبر «لا» هست و چون خبر بر اسم مقدم شده (یعنی خبر زودتر از اسم اومده) پس این عبارت صحیح نیست.

۵- تنوین --ً) --ٍ  --ٌ  ) نداشته باشد.

پس این عبارت درست نیست: 

﴿ لا طالباً في الجامعةِ ﴾،چون اسم بعد از «لا» تنوین گرفته.

۶- جزء حروف ظروف (عندَ، قبلَ، تحتَ، و ...) نباشد.

 پس این عبارت صحیح نیست: 

﴿ لا عِندَ الْمُعَلِّمِ تِلْمِيذٌ ﴾. چون اسم «لا» ظرف است.

 

فرق «لا» ی نفی جنس با «لا» ی نهی و «لا» ی نفی

گفتیم «لا» ی نفی جنس به اول جمله ی اسمیه اضافه میشود یعنی بعد از آن حتما یک اسم می آید اما «لا» ی نهی و «لا» ی نفی به اول فعل اضافه شده و بعد از آن حتما یک فعل می آید.

اسم «لا» ی نفی جنس فقط بصورت اسم ظاهر می آید.

 

انواع خبر (لا) ی نفی جنس:

الف) خبر مفرد: 

﴿ لَا خَيْرَ مَوْجُودٌ فِي الْكَذِبِ ﴾: خیر: اسم لا // موجودٌ: خبر لا

ب) خبر جمله: 

﴿ لَا شَيْءَ يَنْقصُ بِالْإِنفاق ﴾: شیئ: اسم لا // يَنْقصُ : خبر لا

ج) خبر شبه جمله: 

﴿ لَا شُكْرَ عَلَى الْوَاجِبِ ﴾: شُکر: اسم لا // عَلَى الْوَاجِبِ: خبر لا

تهیه کننده: محمد علمدار 





نکات ترجمه ای

فصل 1 : مِنَ الْشَعارِ الْمَنسوبَةِ إلَی الْإِمامِ عَليٍّ

نکات ترجمه ای

گاهی اوقات، حرف «إنَّ» را میتوانیم ترجمه نکنیم پس اگر در سوالات تستی در متن تست حرف «إنَّ» آمده باشد و در ترجمه ها معنی «آن» را نبینیم در اینصورت نمیتوانیم بگوییم آن گزینه اشتباه است و باید گزینه ها را با دلایل قطعی تری حذف کنیم.

اگر حروف «لیْتَ» و «لَعَلَّ» در جمله ای باشند و بعد از این حروف با فاصله یک فعل بیاید اگر فعل مضارع باشد بصورت مضارع التزامی، و اگر فعل ماضی باشد بصورت ماضی التزامی یا ماضی بعید ترجمه می شود.

مثال

﴿ لَيْتَ السّماءَ تُمطِر الیوم ﴾: ای کاش، آسمان امروز ببارد. 

اینجا در اول جمله حرف «لیْتَ» را داریم که بعد از آن یک فعل مضارع با فاصله قرار گرفته (تُمطِر) پس باید آن فعل مضارع را بصورت مضارع التزامی ترجمه کنیم ببارد.

مثال

﴿ لَعَلَّ الطُلّابَ تَخَرَّجوا مِنَ الجامِعَة ﴾: اینجا در اول جمله حرف «لَعَلَّ» را داریم و در ادامه یک فعل ماضی با فاصله آمده (تَخَرَّجوا)، قبلا گفتیم اگر فعل ماضی باشد به دو روش میتوانیم آنرا ترجمه کنیم:

بصورت ماضی التزامی شاید دانشجویان از دانشگاه فارغ التحصیل شده باشند.

یا به صورت ماضی بعید شاید دانشجویان از دانشگاه فارغ التحصیل شده بودند.

ماضی التزامی و ماضی بعید چجوری ساخته میشه؟

ماضی التزامی: صفت مفعولی + باشم، باشی، باشد، و ... رفته باشم، دیده باشی و ...

ماضی بعید: صفت مفعولی + بودم، بودی، بود، و ... خورده بودی، شسته بودیم و ...

ترجمه ی عبارتی که «لا» ی نفی جنس دارد در اکثر موارد باید بصورت «هیچ ...... نیست» باشد. (البته میتوانیم با توجه به جمله از یک فعل منفی دیگر هم استفاده کنیم ولی در هر صورت معمولا باید اول ترجمه با کلمه ی «هیچ» شروع شده و با یک فعل منفی به پایان برسد.)

مثال

۱ ﴿ لَا رَجُلَ فِي الدَّارِ ﴾: هیچ مردی در خانه نیست. (وجود ندارد.)

۲ ﴿ لَا كِتَابَ فِي الْمِحْفَظَةِ ﴾: هیچ کتابی در کیف نیست. (قرار ندارد، وجود ندارد.)

اگر بعد از «لا» ی نفی جنس، فعلی به کار رفته باشد آن فعل را نیز بصورت منفی ترجمه میکنیم.

﴿ لَا طَالِبَ رَسَبَ فِي الِامْتِحَانِ ﴾: هیچ دانشجویی در امتحان مردود نشد.

تهیه کننده:محمد علمدار





علامتهای یک اسم

فصل 1 : مِنَ الْشَعارِ الْمَنسوبَةِ إلَی الْإِمامِ عَليٍّ

علامتهای یک اسم

علامتهای منصوب بودن یک اسم

الف) در اسم های مفرد و جمع مکسر، حرکت( ــَ یا ـًـ ( در آخرین حرف کلمه 

ب) در اسمهای جمع مؤنث سالم، حرکت(ــِـ یا ــٍ) در آخرین حرف کلمه 

ج) در اسم های مثنی، ( َ ینِ) یا (تَینِ) در آخر کلمه 

د)در اسم های جمع مذکر سالم،علامت (ینَ) در آخر کلمه

علامت های مرفوع بودن یک اسم

الف) اسمهای مفرد یا جمع مکسر یا جمع مؤنث سالم، برای مرفوع شدن آخرین حرف کلمه یکی از حرکات ــُـ یا ــٌ می‌گیرد.

ب) اسمهای مثنی (دوتایی)، برای مرفوع شدن، آخرشان علامت «انِ» یا «تانِ» می آید. (مذکر و مؤنث)

ج) اسمهای جمع مذکر سالم هم برای مرفوع شدن، آخرشان علامت «ونَ» می‌گیرد.

«إنَّ» کل جمله ی بعد از خود را تاکید می کند.

مثال

«إنّ الانسان لفی خُسرٍ»

تاکید روی کل جمله می باشد.

«أنَّ» به معنی «که» بوده و دو جمله را به هم ربط میدهد و گاهی اوقات در پاسخ به سوالات پرسشی بصورت «لِاَنّ» می آید و در صورتیکه «لِاَنّ» باشد، باز هم جزء حروف مشبهة بالفعل خواهد بود.

مثال

«اعلموا أنَّ اللهَ علیمٌ بما تفعلون»: بدانید که خداوند نسبت به آنچه انجام می دهید دانا است.

گاهی اوقات به حروف «إنَّ» و «أنَّ» حرف «ما» متصل می شود (إنَّ + ما إنّما) و باعث میشود که این حروف در ظاهر جمله تغییری ایجاد نکنند و به عبارتی خاصیت خودشان را از دست بدهند.

مثال

الطّفلُ جائعٌ: کودک گرسنه است

الطّفلُ: مبتدا و مرفوع / جائعٌ: خبر و مرفوع

مثال

إنّ الطّفلَ جائعٌ: قطعا کودک گرسنه است.

الطّفلَ: اسم إنّ و منصوب / جائعٌ: خبر إنّ و مرفوع

مثال

إنّما الطّفلَ جائعٌ: کودک فقط گرسنه است.

الطّفلُ: مبتدا و مرفوع / جائعٌ: خبر و مرفوع (اینجا چون حرف «ما» به «إنّ» اضافه شده پس مبتدا را منصوب نکرده، در ضمن «إنّما» را بصورت «فقط / تنها» ترجمه میکنیم.)

«لکنَّ» به معنای (اما / ولی) بوده و برای کامل کردن پیام و برطرف کردن ابهام جمله ماقبل استفاده میشود.

مثال

«إنَّ اللهَ لَذو فَضلِ النَّاسِ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَ النَّاسِ لَا یَشْکُرُونَ»: بدون شک خدا نسبت به مردم دارای فضل و احسان است ولی بیشتر مردم سپاسگزاری نمی کنند.

گاهی اوقات حرف حرف لکنَّ تبدیل به لکِنْ میشود (تشدید روی حرف «ن» به ساکن تبدیل میشود

در اینصورت لکنَّ نمیتواند مبتدا را منصوب کند و بعبارتی در این حالت خاصیتش را از دست میدهد

«لیْتَ» به معنی (کاش / ای کاش) می باشد و بیانگر آرزوهای محال و دست نیافتنی است و در عربی به آرزوی محال و دست نیافتنی «تمنّی» می گوییم.

گاهی اوقات «لیتَ» بصورت «یا لَیتَ» می آید که در اینصورت باز هم «ح.م.ب» خواهد بود.

مثال

«وَ یَقولُ الکافِرُ یا لَیتَنی کُنتُ تَراباً »: و کافر می گوید،. ای کاش من خاک بودم

«لَعَلَّ» به معنی (شاید / امید است) بوده و باید مراقب باشیم که معنی آنرا با معنی «لَیتَ» اشتباه نگیریم.

ضمناً «لَعَلَّ» در مورد امور ممکن و دست یافتنی به کار می رود، و در عربی به آرزوهای ممکن و دست یافتنی «تَرَجّی» می گوییم.

مثال

«لَعَلَّ المُعَلمُ یُدَرسُ الیَومَ»: شاید معلم امروز درس بدهد.

«کأنَّ» به معنی (گویا، مثل اینکه، مانند) و «ح.م.ب» بوده و باید مراقب باشیم که آن را با (کانَ) که از افعال ناقصه می باشد، اشتباه نگیریم.

اگر یک جمله ی اسمیه داشته باشیم که مبتدای آن ضمیر منفصل (هُوَ، هِیَ، هُما، هُم، هُنَّ، أنتَ،  و...) باشد و از ما بخواهند که یکی از حروف مشبهة بالفعل را به اول این جمله اضافه کنیم، در این صورت باید چه تغییراتی در جمله ایجاد کنیم؟؟

هُوَ کاتِبٌ: او نویسنده است. اگر این جمله را بخواهیم با «إنَّ» بیاوریم در اینصورت باید آن ضمیر منفصل را به ضمیر متصل معادل خودش تبدیل کنیم.

 إِنَ+هو کاتِبُ←إنَّهُ کاتِبٌ: بی شک او نویسنده است. (چون حروف مشبهة بالفعل نمیتوانند به ضمایر منفصل بچسبند و باید حتماً در این مدل سوالات بجای ضمیر منفصل از ضمیر متصل معادل خودش استفاده کنیم.)  

تهیه کننده:محمد علمدار



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران پوشش تمام محتواهای درسی پایه انسانی
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه انسانی
  • گام به گام تمامی دروس پایه انسانی
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه انسانی
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه انسانی
  • فلش کارت های آماده دروس پایه انسانی
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه انسانی
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه انسانی
کاملا رایگان +500 هزار کاربر

همین حالا نصب کن



متن و معنی درس

فصل 2 : اَلْوَجْهُ النّافِعُ وَ الْوَجْهُ الْمُضُِّ

الوَجْهُ النّافِعُ، وَ الوَجْهُ المُضِرُّ

وجه سومند، و وجه زیان آور

(إنَّ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ إنّا لا نُضيعُ أجْرَ مَنْ أحْسَنَ عَمَلاً)  اَلکَهف: 30

همانا کسانی که ایمان آوردند و کارهاى نیک انجام داده‌اند [بدانند که] ما پاداش کسى را که کار خوبی انجام داد تباه نمى‌کنیم.

في عامِ ألفٍ وَ ثَمانِمِئةٍَ وَ ثلَاثةٍَ وَ ثلَاثينَ وُلدَِ في مَمْلکةِ «السُّوَيد» صَبيٌّ سُمِّيَ «ألَفِرِِد نوبلِ». کانَ والِدُهُ قَدْ أقَامَ مَصْنعَا لِصِناعَةِ مادَّةِ «النّيتروغِليسِرين» السّائلِِ السَّريع الِإنفِجارِ، وَلَو بِالحَرارَةِ القَليلَةِ.

در سال یک هزار و هشتصد و سی و سه در کشور «سوئد» کودکی زاده شد که «آلفرد نوبل» نام گرفت. پدرش کارخانه ای را برای تولید ماده نیتروگلیسرین، مایعی که حتی با حرارت کم سریع منفجر می شود، بنیاد کرده بود.

اهتَم ألَفِرِِد مُنذُْ صِغَرِهِ بِهذِٰهِ المادَّة، وَ عمِلَ علَیَ تطويرِها مُجِدّاً، لِيَمْنَعَ انْفِجارَهأ. بَنیٰ مُخْتَبَراً صَغيراً لِيُجريَ فيهِ تَجاربَهُ، وَلکِنْ مَعَ الْأسَفِ انفجَرَ المُخْتَبَرُ وَ انهْدََمَ عَلیٰ رَأسِ أخيهِ الْأصَغَرِ وَ قتَلَهُ. هٰذِهِ الحادِثَةُ لمَْ تُضْعِفْ عَزْمَهُ، فقَدْ واصَلَ عَمَلَهُ دؤوباً، حتَّی اسْتَطاعَ أنْ يَختَرعِ مادةَّ «الدّینامیتِ» الّتی لاتَنفَجِرُ إلّا بِإرادَۀِ الإنسانَ.

آلفرد از زمان کودکی اش به این ماده اهتمام ورزید، سرسختانه [مجدّانه] روی بهینه سازی آن کار کرد، تا مانع منفجر شدنش گردد. آزمایشگاه کوچکی ساخت تا تجربه‌هایش را در آن اجرا کند؛ ولی متأسفانه آزمایشگاه منفجر شد و بر سر برادر کوچکترش ویران گشت و او را کشت. این اتفاق اراده اش را سست نکرد، کارش را با پشتکار ادامه داد، تا اینکه توانست ماده« دینامیتی» را که فقط به خواست انسان منفجر می شود اختراع کند.

بَعْدَ أَنِ اخْتَرَعَ الدّيناميتَ، أقبَلَ عَلی شِرائِهِ رُؤَساءُ شَرِکاتِ البِناءِ وَ المَناجِمِ و القُوّاتُ الْمُسَلَّحَةُ وَ هُم مُشتاقونَ لِسْتِخْدامِهِ، فَانْتَشَرَ الدّيناميتُ في جَميعِ أنْحاءِ العْالمِ.

بعد از اینکه دینامیت را اختراع کرد، سران شرکت‌های ساختمانی و معادن و نیروهای مسلح در حالی که مشتاق به کارگیری آن بودند به خرید آن روی آوردند، پس دینامیت در همه سمت و سو[ها]ی جهان پخش شد.

قامَ ألَفِرِد بِإنشاءِ عَشَراتِ المَصانعِ وَ المَعامِلِ في عِشْرينَ دوْلةً، وَ کَسَبَ مِنْ ذلٰكَ ثَروَةً کَبيرَةً جِدّاً حَتّیٰ أَصْبَحَ مِنْ أَغْنیٰ أَغنياءِ الْعالَمِ.

آلفرد اقدام به ساخت ده‌ها کارخانه و کارگاه در بیست کشور کرد، و از آن ثروت بسیار زیادی به دست آورد تا اینکه از ثروتمندترین سرمایه داران جهان گشت.

فقَدِ اسْتَفاد الْإنسانُ مِنْ هٰذِهِ المْادَّةّ، وَ سَهَّلَ أَعمالَهُ الصَّعْبَةَ في حَفْرِ الْنَفاقِ وَ شَقِّ القَنَواتِ وَ إنشاءِ الطُرُّقِ وَ حَفْرِ المَناجِمِ وَ تحْويلِ الجِبالِ وَ التَّلالِ إلیٰ سُهولٍ صالحَةٍ لِلزِّراعَةِ.

انسان از این ماده بهره برده است، و کارهای دشوارش را در کندن تونل‌ها، شکافتن کانال‌ها، ساخت راه‌ها، کندن معدنها، دگرگونی کوه‌ها و تپه‌ها به دشت‌های قابل کشت آسان کرد.

وَ مِنَ الْأعمالِ العَظيمَةِ الَّتي تَمَّتْ بِواسِطةِ هٰذِهِ المْادَّةِ تفْجيرُ الْأرضِ في قنَاةِ «بَنَما» بِمِقدارٍ مِنَ الدّيناميتِ بَلَغَ أَرْبَعينَ طُنّاً.

از جمله کارهای بزرگی است که با این ماده انجام شد منفجر کردن زمین در آبراهه «پاناما» با مقداری از دینامیت که به چهل تن رسید.

وَ بَعْدَ أنِ اخْتَرَعَ نوبِل الدّيناميتَ، ازْدادَتِ الْحُروبُ وَ کَثُرَتْ أدَواتُ الْقَتْلِ وَ التَّخْريبِ بِهٰذِهِ الْمادَّةِ، وَ إنْ کانَ غَرَضُهُ مِنِ اخْتِراعِهِ مُساعَدَةَ الْنسانِ في مَجالِ الْإعمارِ وَ البِناءِ.

بعد از اینکه نوبل دینامیت را اختراع کرد، جنگ‌ها افزایش یافت و ابزار جنگی و خرابکاری به وسیله این ماده زیاد شد، اگرچه هدفش از اختراعش کمک به انسان برای [در زمینه] آباد کردن و سازندگی بوده است.

نشَرَتْ إحْدَی الصُّحُفِ الْفَرَنسيَّةِ عِندَ مَوْتِ أخيهِ الْآخَرِ عُنواناً خَطَأ:

«ماتَ ألفرد نوبل تاجِرُ المَوتِ الَّذي أصْبَحَ غَنيا مِنْ خِلالِ إيجادِ طرُقٍ لِقَتلِ المَزيدِ مِنَ الناّس.»

یکی از روزنامه‌های فرانسوی هنگام مرگ برادر دیگرش عنوان اشتباهی را منتشر کرد:

«آلفرد نوبل، سوداگر مرگ که از طریق ایجاد راه‌هایی برای کشتار بیشتر مردم ثروتمند شده بود، مُرد».

شَعَر نوبلِ بالذَّنبِ وَ بِخَيْبَةِ الْأَمَلِ مِنْ هٰذَا العُنوانِ، وَ بقَيَ حزينا وَ خافَ أنْ يذْکرَهُ النّاسُ بِالسّوءِ بَعْدَ مَوتِهِ. لِذلكَ فَقَدْ بَنیٰ مُؤَسَّسَةً لِمَنْحِ الْجَوائِزِ الشَّهيرَةِ بِاسْمِ «جائزَةِ نوبلِ» وَ مَنحَ ثرْوَتَهُ لِشِراءِ الجَوائزِ الذَّهَبيَّةِ لکَي يُصَحِّحَ خَطأَهُ.

نوبل از این عنوان احساس گناه و ناامیدی کرد، و ناراحت باقی ماند و ترسید که مردم بعد از مرگش از او به بدی یاد کنند. به همین منظور بنیادی را بنیان کرد تا جایزه‌هایی که به نام«جایزه نوبل» شناخته می شود [به دانشمندان] داده شود. و ثروتش را برای خرید جایزه‌های زرین داد تا لغزشش را تصحیح کند.

تُمْنَحُ هٰذِهِ الجْائزَةُ في کلِّ سَنَةٍ إلیٰ مَنْ يُفيدُ البَشَريَّةَ في مَجالاتٍ حَدَّدَها، وَ هيَ مَجالاتُ السَّلامِ وَ الْکيمياءِ وَ الفيزياءِ وَ الطِّبِّ وَ الْأدَبِ و ... .

این جایزه هر سال به کسی داده می شود که به بشریت در زمینه‌هایی که او مشخص کرده سودی برساند. در زمینه‌های صلح، شیمی، فیزیک، پزشکی، ادبیات و … .

وَلکِٰنْ هَلْ تعْطیَ الجَوائِزُ اليَومَ لمَنْ هوَ أهَلْ لذِلكَ؟!

ولی آیا امروزه جایزه‌ها به کسی داده می شود که شایسته آن است؟

لِکُلِّ اخْتِراعٍ عِلْميٍّ وَ ابْتِکارٍ فِي التِّقنيَّةِ وَجْهانِ:

وَجْهٌ نافعٌ، وَ وَجْهٌ مُضِرٌّ.

وَ عَلیَ الْإنسانِ العْاقلِ أنْ يسْتَفيدَ مِنَ الوَجْهِ النّافِعِ.

هر اختراع علمی و نوآوری در فناوری دو چهره دارد: رویه سودمند و رویه زیان آور.

انسان خردمند باید از وجه سودمند بهره برد.





حال(قید حالت)

فصل 2 : اَلْوَجْهُ النّافِعُ وَ الْوَجْهُ الْمُضُِّ

 حال (قید حالت)

گاهی در جملات زبان فارسی نیازمند قید حالت هستیم که حالت فاعل، مفعول یا ... را بیان کنیم. 

مثال

«علی خندان آمد.» 

«مادر به کودکش در حالیکه گریان بود، غذا داد

در زبان عربی هم گاهی نیاز داریم که حالت فاعل، مفعول، نائب فاعل و ... را بیان کنیم. در این مواقع از یک اسم یا یک جمله استفاده میکنیم. اگر یک اسم حالت یکی از اجزای جمله را بیان کند به آن «حال مفرد» و اگر یک جمله (اسمیه یا فعلیه) حالت یکی از اجزای جمله را بیان کند به آن «جمله ی حالیه» (حال جمله) میگوییم.

به کسی یا چیزی که حالتش بیان شود، صاحب حال یا «ذوالحال» میگوییم. صاحب حال نقش (محل اعرابی) محسوب نمیشود و باید با توجه به جایگاهش در جمله نقش آنرا تعیین کنیم. اما «حال» نقش حساب میشود.

حال اگر از جمله حذف شود، معنی جمله تغییر خاصی نمیکند. 

مثال

«دانش آموز با ناراحتی به مدرسه رفت» 

«دانش آموز به مدرسه رفت

 

ویژگیهای حال مفرد

نکره، منصوب، دارای معنی وصفی و مطابق با ذوالحال است.

نکره یعنی اسمی که جزء معرفه ها نباشد. (معرفه ها شامل این موارد هستند: ضمایر، اسمهای اشاره، اسم های علم، اسم های موصول، اسم دارای «ال»، معرفه به اضافه،در ترکیب اضافی اگر مضاف الیه معرفه باشد در اینصورت مضاف هم معرفه میشود و به آن معرفه به اضافه میگوییم)

مثلاً در جمله ی زیر «الضاحکتینِ» را نمیتوانیم حال محسوب کنیم چون معرفه می باشد.

رأيتُ الطّفلتینِ الضّاحِكتَينِ ولی اگر جمله بصورت «رأيتُ الطّفلتینِ ضاحِكتَينِ» باشد، در اینصورت «ضاحِكتَينِ» حال هست.

منصوب باشد. یعنی آخر آن ــَ ــً داشته باشد. یا «ینِ» در مثنی یا «ینَ» در جمع مذکر، یا کسره (ــِ یا ــٍ) در جمع مؤنث، تنها علامت‌های منصوب بودن اسم هست،دقت کنید که اسامی جمع مؤنث فتحه (ــَــــً) نمیگیرد و بجای آن کسره (ــِـ ــٍ) می گیرد.

مثال

تَخرُجُ الطالباتُ من الصّفِ مبتسماتاً 

اینجا «مبتسماتاً » حال هست و باید منصوب باشد اما گفتیم اسم جمع مؤنث فتحه نمیگیرد(ــَــــً) و بجای آن کسره میگیرد. پس «تَخرُجُ الطّالِباتُ مِن الصَّفِّ مُبتَسِماتٍ» درست است. (دانشجویان دختر، با لبخند از کلاس خارج می شوند.)

دارای معنی وصفی باشد؛ یعنی بتوانیم آنرا بعنوان صفت استفاده کنیم. مثلاً «کتاب» را نمیتوانیم بعنوان صفت استفاده کنیم پس نمیتواند حال واقع شود. اما «کاتِب، نویسنده» معنی وصفی دارد بنابراین میتوانیم از آن بعنوان حال هم استفاده کنیم.

مطابق با ذوالحال باشد؛ یعنی حال باید از لحاظ جنس (مذکر یا مؤنث) و تعداد (مفرد، مثنی، جمع) با صاحب حال مطابق باشد.

قَرَأَ التِّلْميذُ الكِتابَ جالِساً. (التِّلْميذُ «صاحب حال» / (فاعل)» جالِساً «حال» ⬅️ هردو مفرد مذکر ⬅️ دانش آموز در حالیکه نشسته بود، کتاب را خواند. / دانش آموز کتاب را نشسته خواند.)

قَرَأَتِ التِّلْميذَةُ الكِتابَ جالِسَةً. (التِّلْميذَةُ «صاحب حال» / جالِسَةً «حال» ⬅️ هردو مفرد مؤنث)

قَرَأَ التَّلاميذُ الكِتابَ جالِسينَ. (التَّلاميذُ «صاحب حال» / جالِسينَ «حال» ⬅️ هردو جمع مذکر)

قَرَأَتِ التِّلْميذاتُ الكِتابَ جالِساتٍ. (التِّلْميذاتُ «صاحب حال» /جالِسات «حال» ⬅️ هردو جمع مؤنث. در ضمن گفتیم جمع مؤنث فتحه ــَــــً نمیگیرد و بجای آن کسره میگیرد.

جمع غیر انسان را باید مفرد مؤنث حساب کنیم و اگر جای صاحب حال جمع غیر انسان باشد، باید حال را بصورت مفرد مؤنث بیاوریم

تهیه کننده: محمد علمدار  





جمله فعلیه و اسمیه

فصل 2 : اَلْوَجْهُ النّافِعُ وَ الْوَجْهُ الْمُضُِّ

جمله فعلیه و جمله اسمیه

قبلاً گفتیم حال یا مفرد می آید یا بصورت جمله.

همانطور که اطلاع دارید جمله ها به دو صورت : جمله فعلیه و جمله اسمیه هستند.

بنابراین هر دو نوع جمله ی اسمیه یا فعلیه میتوانند در یک عبارت نقش جمله ی حالیه داشته باشند. البته با رعایت چند شرط.

1.جمله حالیه باید بعد از یک اسم معرفه قرار بگیرد و آن اسم معرفه را توضیح بدهد. (در صورتیکه جمله ای یک اسم نکره را توضیح بدهد، جمله وصفیه خواهد بود.)

2.جمله ی حالیه را میتوانیم بطور کلی حذف کنیم و هیچ نقصی هم به عبارت مورد نظر وارد نمیشود. پس اگر جایی شک کردیم که آیا یک جمله، جمله ی حالیه هست یا نه در اینصورت جمله مورد نظر را حذف می کنیم و ببینیم آیا لطمه ای به مفهوم جمله میخورد یا نه.

چند مثال برای جمله حالیه

مثال

۱ رَجَعَ التَّلاميذُ مِنَ المَدرِسَةِ وَ هُم ضاحِکُونَ. (دانش آموزان از مدرسه برگشتند، در حالیکه می خندیدند.) در اینجا عبارت «هُم ضاحِکُونَ» یک جمله ی اسمیه هست که نقش حال دارد و به آن جمله ی حالیه میگوییم. و کلمه ی «التَّلاميذُ» صاحب حال هست.

۲ جاءَ الطِّفلُ یَبکی. (کودک آمد در حالیکه گریه می کرد.) در این عبارت جمله ی فعلیه ی «یَبکی» چون بعد از یک اسم معرفه (الطِّفلُ) آمده و درباره ی آن توضیح میدهد و با حذف آن هم معنی ناقص نمیشود، پس جمله ی حالیه میباشد.

تهیه کننده: محمد علمدار  



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران پوشش تمام محتواهای درسی پایه انسانی
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه انسانی
  • گام به گام تمامی دروس پایه انسانی
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه انسانی
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه انسانی
  • فلش کارت های آماده دروس پایه انسانی
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه انسانی
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه انسانی
کاملا رایگان +500 هزار کاربر

همین حالا نصب کن



تشخیص جمله حالیه

فصل 2 : اَلْوَجْهُ النّافِعُ وَ الْوَجْهُ الْمُضُِّ

تشخیص جمله حالیه

1-جمله ای که خبر واقع میشود، نمیتواند جمله ی حالیه باشد.

مثال

هُم يَخرُجُونَ مِن بُيتِهِم. (آنها از خانه شان خارج می شوند.) 

اینجا «يَخرُجُونَ» یک جمله ی فعلیه هست که در نقش خبر واقع شده و نباید آنرا با جمله حالیه اشتباه بگیریم. چون اینجا اگر «يَخرُجُونَ» را حذف کنیم معنی ناقص میشود

مثال

الشَّجَرَةُ ثَمَرُتُها ناضِجَةٌ. (میوه ی درخت رسیده است./ درخت،میوه ی آن رسیده است)

اینجا عبارت «ثَمَرُتُها ناضِجَةٌ» یک جمله ی اسمیه هست که خبر واقع شده برای «الشَّجَرَةُ» پس نباید آنرا بعنوان جمله حالیه در نظر بگیریم

2.جمله ای را که بعد از اسامی موصول (الّذی، الّتی، الّلذین، اللّاتی و ...) می آید، نباید بعنوان جمله ی حالیه محسوب کنیم.

مثال 

شاهَدتُ الأمرأةَ الّتی تَذهَبُ إِلى المَدینَةِ. (خانمی را که به شهر میرفت، دیدم.)

در این عبارت نباید «تَذهَبُ إِلى المَدینَةِ» را بعنوان جمله ی حالیه محسوب کنیم چون این جمله بعد از اسم موصول قرار گرفته است

مثال

لماذا لا تَعبدُونَ الله الذی أنعُمُهُ کَثیرةٌ؟ (چرا خداوندی را که نعمتهايش بسیار است، نمی پرستید؟)

در اینجا عبارت «أنعُمُهُ کَثیرةٌ» یک جمله ی اسمیه هست و چون بعد از اسم موصول قرار گرفته نمیتواند جمله ی حالیه باشد

در صورتیکه جمله ی حالیه، اسمیه باشد یا با فعل ماضی شروع شود، باید بین جمله اصلی و جمله ی حالیه، حرف «و» بیاوریم که به آن «واو حالیه» میگوییم. (البته اگر جمله ی حالیه با فعل ماضی شروع شود، باید بعد از «و» حرف «قَد» را هم بیاوریم. «وَ قَد خَرَجَ»)

مثال 

فَكَم تُمَرِّرُ عَيشى وَ أَنتَ حَامِلُ شَهدٍ. (چقدر زندگی مرا تلخ می کنی در حالیکه تو تحمل کننده شیرینی هستی.)

اینجا عبارت «وَ أَنتَ حَامِلُ» یک جمله ی اسمیه هست که در نقش جمله ی حالیه واقع شده پس باید بین جمله ی حالیه و جمله ی اصلی، «واو حالیه» بیاید

مثال

نَسِيتُ جَوالي وَ قَد خَرَجتُ مِنَ البَيتِ. (موبایلم را فراموش کردم در حالیکه از خانه خارج شده بودم.)

اینجا عبارت «خَرَجتُ مِنَ البَيتِ» جمله ی حالیه هست و چون با فعل ماضی شروع شده باید قبل از آن دو حرف «و» و «قَد» را بیاوریم

تهیه کننده: محمد علمدار 





لغات و معنی لغات

فصل 2 : اَلْوَجْهُ النّافِعُ وَ الْوَجْهُ الْمُضُِّ

أَجْرَى

اجرا کرد (مضارع: یُجْرِی)

لِیُجْرِی: تا اجرا کند

أَضْعَفَ ضعیف کرد
أَعْمَار آباد کردن (أَعْمَرَ یُعْمِرُ)
آفَادَ سود رساند (مضارع: یُفِیدُ)
أَقْبَلَ عَلَیْهِ به ... روی آورد
أَلْجَأَهُ سمت‌ها، سوها
أَلْخُوَّةُ «مفرد: الْأَخُو»
أَنْهَدَمَ ویران شد
أَنْفَاق تونل‌ها «مفرد: النَّفَق»
أَهَمَّ اهتمام ورزید (مضارع: یَهُتِّمُ)
الْأَهْلُ شایسته
التَّحْوِیل دگرگونی
التَّطْوِیر بهینه‌سازی
اَلْتَّقْنِیَّةُ فناوری (تکنیک)
اَلْأَثْلَالُ تپه‌ها «مفرد: الْأَثْلّ»
تَمَّ انجام شد، کامل شد (مضارع: یَتِمُّ)
جَلَبَ شَعِیرَةً پوست جویی
حَدَّثَ مشخص کرد
خَبِیئَةُ الْأَمَلِ نامیدی ≠ الرَّجَاء
الذُّؤُوبُ با پشتکار
السُّؤْید سوند
سَهَّلَ آسان کرد ≠ صَعَّبَ
السُّهُولُ دشت‌ها «مفرد: السَّهْل»
الشَّعِیرُ جو
الشَّقُّ شکافتن (شَقَّ یَشُقُّ)
الصَّالِحَةُ لِلزِّرَاعَةِ قابل کشت
الضَّبْیُ کودک، پسر «جمع: الصِّبْیَان»
صَحَّحَ تصحیح کرد
الطَّنُّ تن «جمع: الْأَطْنَان»
الْفِرِنْسِیَّةُ زبان فرانسوی
الْفِیزْیَاءُ فیزیک
قَنَاةُ بَنَمَا کانال پاناما
کَسَبَ یَدًا به دست آورد
الْمَجَالُ زمینه «جمع: الْمَجَالَات»
الْمَنَاجِمُ معادن «مفرد: الْمَنْجَم»
نَشَرَ پخش کرد

 

 





نکات ترجمه ای

فصل 2 : اَلْوَجْهُ النّافِعُ وَ الْوَجْهُ الْمُضُِّ

ترجمه حال مفرد

به هر گونه ای حال را ترجمه کنیم که بیانگر حالت باشد درست است. اما نباید بصورت صفت ترجمه شود!!

مثال

اِشتَرَی زَمِیلی مَلابِسَهُ مِنَ السُّوقِ فَرِحاً. (دوستم، با خوشحالی لباسهایش را از بازار خرید.) (صحیح)

دوست خوشحالم لباسهایش را از بازار خرید. (غلط) (چون فَرِحاً بصورت صفت (خوشحال) ترجمه شده.)

 

ترجمه جمله حالیه (حال جمله)

هنگام ترجمه ی حال جمله باید ابتدا یکی از عبارتهای (در حالیکه / که) را بیاوریم و سپس فعل جمله ی حالیه را مطابق فرمول زیر ترجمه کنیم.

الف) اگر فعل جمله اصلی ماضی و فعل جمله ی حالیه هم ماضی باشد: در اینصورت فعل جمله ی حالیه را بصورت ماضی بعید ترجمه میکنیم:

مثال

سَمِعتُ صَوتَ اَبی وَ قَد خَرَجَ مِنَ الغُرفَةِ : صدای پدرم را شنیدم در حالیکه از اتاق خارج شده بود.

ب) اگر فعل جمله ی اصلی ماضی و فعل جمله ی حالیه مضارع باشد: در اینصورت فعل جمله ی حالیه را بصورت ماضی استمراری ترجمه میکنیم:

مثال

اِستَمِعَ الطّلابُ کَلامَ اُستاذِهِم وَ هُم یُشاهِدُونَ السَّبّورَةَ : دانشجویان سخن استادشان را گوش کردند در حالیکه به تخته نگاه می کردند.

 تهیه کننده : محمد علمدار



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران پوشش تمام محتواهای درسی پایه انسانی
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه انسانی
  • گام به گام تمامی دروس پایه انسانی
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه انسانی
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه انسانی
  • فلش کارت های آماده دروس پایه انسانی
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه انسانی
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه انسانی
کاملا رایگان +500 هزار کاربر

همین حالا نصب کن



متن و معنی درس

فصل 3 : ثَلاثُ قِصَصٍ قَصيرَةٍ

ثَلاثُ قِصَصٍ قَصيرَةٍ (بِتَصَرُّفٍ(

سه داستان کوتاه (با دخل و تصرّف)

1. احْتِرامُ الْاطفالِ

1. احترام کودکان

ذاتَ يوَمٍ کانَ رَجُلٌ جالسِا عِندَ رَسولِ اللهِّ . وَ بعْدَ لَحَظاتٍ جاء ابنُهُ وَ سَلِّمَ علَی النَّبيِّ؛ ثُمَّ راحَ نَحوَ والدِهِ، فَقَبِّلهُ الْأبُ وَ أجلسَهُ عِندَهُ.

روزی مردی نزد فرستادۀ (پيامبر) خدا نشسته بود و پس از چند لحظه پسرش آمد و به پيامبر (ص) سلام كرد؛ سپس به سوی پدرش رفت و پدر، او را بوسيد و نزد خودش نشانيد.

 فَرحَ رَسولُ اللّهِ (ص) مِنْ عَمَلِهِ. وَ بَعْدَ قَليلٍ جاءَتْ بِنتُهُ، وَ سَلَّمَتْ عَلیَ النَّبيِّ؛ ثُمَّ راحَتْ نحْوَ والِدِهأ. أَمَّا الْوالِدُ فَلَمْ يُقَبِّلْها وَ لَمْ يُجْلِسْها عِنْدَهُ. فَانْزَعَجَ رَسولُ اللّهِ (ص) وَ قالَ: «لَم تُفَرِّقُ بيْنَ أطفالِكَ؟!»

فرستادۀ خدا (ص) از كارش خوشحال شد و پس از اندكی دخترش آمد و به پيامبر (ص) سلام كرد؛ سپس به سوی پدرش رفت؛ ولی [پدر] او را نبوسيد و نزد خودش ننشانيد. پس فرستادۀ خدا (ص) هنگامی كه او را ديد كه فقط پسرش را بوسيد. (جز پسرش را نبوسيد) آزرده شد. (ناراحت شد) و گفت: «چرا ميان كودكانت فرق می‌گذاری»؟!

نَدِم الرَّجُلُ و أخَذَ يدَ بِنتِه و قَبلَها، و أجلَسَها عِندَهُ.

مرد پشیمان شد و دست دخترش را گرفت و آن را بوسيد و او را نزد خودش نشاند.

2. اَلشَّيْماءُ بِنْتُ حَليمَةَ

2. شیما دختر حلیمه

كانتْ لِرَسولِ اللهِّ أخْتٌ مِنَ الرَّضاعَةِ اسْمُهَا الشَّيمْاءُ.

فرستادهٔ خدا (ص) شیری (رَضاعی) داشت که نام او شیما بود.

کانتِ الشَّيمْاءُ تَحْضُنُ النَّبيَّ صَغيراً وَ تُلاعِبُهُ وَ تقَولُ:

شیما پیامبر (ص) را در حالی كه خردسال بود در آغوش می‌گرفت و با او بازی می‌كرد و می‌گفت:

يا رَبَّنا أَبْقِ لَنا مُحَمَّدا

حَتیّٰ أرَاهُ يافِعاً وَ أمْرَدا

ای پروردگار ما، محمّد را برای ما نگه دار تا او را در حالی که نوجوانی کم‌سن و سال است ببینیم.

و كانَ النَّبيَّ شَديدَ التَّعَلُّقِ بِها فِي الطُّفولَةِ؛ فَمَرَّتِ الْأيّامُ و في غزَوْةَ حُنَيْن فِي السَّنَةِ الثّامِنَةِ بَعْدَ الْهِجْرَةِ وَقَعَتِ الشَّيْماءُ أَسيرَةً بِيَدِ الْمُسْلِمينَ؛ فَقالَتْ لَهُم: «إنّي لَخُتُ النَّبيَّ مِنَ الرَّضاعَةِ» ؛

و پيامبر در كودكی به او بسيار وابسته بود. روزها گذشت و در غزوۀ (جنگ) حنین در سال هشتم هجری  شیما به دست مسلمانان اسیر شد و به آنها گفت: من خواهر شیری پیامبر (ص) هستم.

فَلَمْ يُصَدِّقوا قَوْلَها، فَأَخَذوها عِندَ رَسولِ اللهِّ ، فَعَرَفَها وَ أَكْرَمَها وَ بسَطَ لهَا رِداءَهُ؛ ثُمَّ أجْلسَها عَليَهِ، وَ خَيَّرَها بَيْنَ الإقامَةِ مَعَهُ مُعَزَّزَةً أوِ العَودةِ إلَی قَومِها سالِمَةً راضيَةً، فَاخْتارَتِ الشَّيمْاءُ قَومَها، فَأَعْتَقَها رَسولُ اللّهِ (ص)، وَ أرْسَلَها إلیَ قوَمِها بِإعزازٍ.

ولی سخنش را نپذيرفتند و او را نزد فرستادۀ خدا (ص) بردند، پس او را شناخت و وی را گرامی داشت و روپوش بلندش را برايش پهن كرد. (گستراند)؛ سپس او را بر آن نشاند و وی را ميان ماندن همراه او با عزّت يا برگشت به سوی مردمش (قومش) با سلامت و خشنودی اختيار داد. (مخیّر کرد) شیما مردمش (قومش) را برگزيد، پس فرستادۀ خدا (ص) او را آزاد كرد و با عزّت وی را به نزد مردمش (قومش) فرستاد.

فأَسْلَمَتْ و دافِعَتْ عنْ أخیها و دَعَتْ قَومَها إلی الإسلامِ و بَيِّنّتْ أخَلاقَ النَّبيَّ لهَمُ فأَسْلَموا.

پس مسلمان شد و از برادرش دفاع کرد و مردمش را به اسلام فراخواند (دعوت کرد) و اخلاق پیامبر (ص) را برایشان بیان کرد و [آنها نیز] مسلمان شدند.

﴿فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللهِ لِنْتَ لَهُم وَلَوْ كُنْتَ فَظّاً غَليظَ الْقَلْبِ لَانفَضّوا مِنْ حَوْلِكَ  آل عِمران: 159

«سپس به [برکت] رحمتی ازسوی خدا با آنان نرمخو شدی، و اگر تندخو و سنگدل بودی، بی‌‌گمان از اطرافت پراکنده می‌شدند.»

3. الَعَجوزُ المُحْسِنُ

3. پیرمرد نیکوکار

في یَومٍ مِنَ الْاَیّامِ شاهَدَ «کِسْریٰ أنَوشِروانُ» فَلَّاحاً عَجوزا يَغْرِسُ فَسيلَةَ جَوْزٍ، فَتَعَجَّبَ وَ قالَ:

«أيُّهَا الفَلّاحُ، أ تأمُلُ أنْ تَعيشَ حَتّی تأَکُلَ مِنْ ثَمَرِها؟!

أ لا تَعْلَمُ أنَّها لا تُثْمِرُ عادةَ إلّا بعْدَ عَشْرِ سَنوَاتٍ»؟!

در روزی از روزها انوشیروان کشاورز پیری را دید که نهال گردو می‌کاشت؛ شگفت زده شد و گفت:

ای کشاورز، آیا امید داری که زندگی کنی (زنده باشی) تا از میوه‌اش بخوری؟! آیا نمی‌دانی که درخت گردو معمولا میوه نمی‌دهد مگر پس از ده سال‌؟! (تنها پس از ده سال میوه می‌دهد.)

فَقالَ الْعَجوزُ: غَرَسَ الْآخَرونَ أَشْجاراً، فَنَحْنُ أَکَلْنا مِنْ ثِمارِها، وَ نَحْنُ نَغْرِسُ أشْجاراً لِکَي يأَکُلَ مِنْ ثِمارِها الْآخَرونَ.

پس پیرمرد گفت: دیگران درختانی را کاشتند و ما از میوه‌هایش خوردیم و ما درختانی را می‌کاریم تا دیگران از میوه‌هایش بخورند.

فَقالَ أَنوشِروانُ: «أَحْسَنْتَ يا شَيخُ!» وَ أمَرَ أنْ يُعْطَی الفَلّاحُ ألفَ دينارٍ.

پس انوشیروان گفت: آفرین بر تو ای شیخ. (ای پیرمرد، ای بزرگ) و دستور داد که هزار دینار به کشاورز داده شود.

فَقالَ الفَلّاحُ العَجوزُ فرِحاً: «ما أسْرَعَ إثْمارَ هٰذِهِ الشَّجَرَةِ»!

کشاورز پیر با خوشحالی گفت: میوه دادن این درخت چقدر سریع است!

فَأعْجَبَ أنَوشِروانَ کلَامُهُ وَ أمَرَ مَرَّة ثانيةً أنْ يُعْطی الفَلّاحُ ألفَ دينارٍ آخَرَ.

سخن او انوشیروان را به شگفتی آورد. (انوشیروان از سخن او خوشش آمد.) و دوباره دستور داد هزار دینار دیگر به او داده شود.

ما مِن رَجُلٍ يَغْرِسُ غَرْساً إلّ كَتَبَ اللهُ لَهُ مِنَ الأجرِ قَدْرَ ما يَخْرُجُ مِنْ ثَمَرِ ذٰلِكَ الْغَرْسِ.  رَسولُ اللّهِ (ص)

«هیچ کسی نیست که نهالی را بکارد مگر اینکه خدا به اندازه آنچه از ثمر (ميوهٔ) آن درخت بیرون آید، برایش بنویسد.» پیامبر خدا (ص)

هُما يَغرِسانِ فَسائِلَ في بِدايَةِ حَياتِهِمَا الْجَديدَةِ.

آنها در آغاز زندگی جدید خود در حال کاشت [درخت] هستند.





اسلوب استثنا و اسلوب حصر

فصل 3 : ثَلاثُ قِصَصٍ قَصيرَةٍ

اسلوب استثنا و اسلوب حصر

اسلوب استثنا

گاهی اوقات نیاز داریم اینچنین جملاتی را در مکالمات روزمره مان استفاده کنیم. 

مثال

همه به مهمانی آمدند به جز علی!

همه ی کتابها را خواندم به جز کتاب عربی!

دقیقاً همین ساختار را در زبان عربی هم داریم که به آن اسلوب استثنا می گوییم!!

مثال

جاءَ الأَطفالُ إِلَى الحَدِيقَةِ إِلَّا حُسَیناً. (همه ی کودکان به باغ (پارک) آمدند به جز حسین!)

در اسلوب استثنا سه رکن اصلی داریم:

1.مُستَثنى مِنه:

یعنی آن قسمت کلی که ما میخواهیم یک قسمت جزئی را از آن جدا کنیم. مثلاً در مثال قبلی کلمه ی «الأَطفالُ» مستثنی منه هست ولی دقت کنید که مستثنی منه نقش نیست و باید نقش اصلی آنرا پیدا کنیم؛مثلاً در جمله ی بالا «الأَطفالُ» نقش فاعل دارد.

2.ادات استثنا:

معمولاً بیشتر از «إِلّا» استفاده میکنیم ولی کلماتی مثل «غَیرُ، سِوَی» هم ادات استثنا هستند. دقت کنید که «إِلّا» را با «أَلّا» اشتباه نگیرید! «اِلّا» ادات استثنا هست و قبل از اسم می آید اما «اَلّا» قبل از فعل می آید.

3.مُستَثنى:

به اسمی که بعد از ادات استثنا می آید، مستثنی میگوییم. مستثنی یک نقش (محل اعرابی) حساب میشه.

 

انواع استثناء

اعراب مستثنی (حرکت حرف آخر آن) چیست؟

برای پاسخ به این سؤال اول باید ببینیم که مستثنی از چه نوعی می باشد.

دو نوع مستثنی داریم:

1.مستثنی تام:

در این نوع، مستثنی منه در جمله ی قبل از ادات استثنا عنوان شده و اگر «إِلّا» و عبارت بعد از آن را حذف کنیم ترجمه ناقص نمیشود.

مثال

رَأَیتُ التَّلاميذَ إِلَّا عَلِيّاً. 

اینجا مستثنی منه یعنی «التَّلاميذَ» در جمله عنوان شده و اگر عبارت «إِلَّا عَلِيّاً» را حذف کنیم ترجمه ناقص نمیشود. پس مستثنی از نوع "تامّ" هست.

در مستثنی تام، اعراب مستثنی منصوب است. یعنی آخر مفرد یا جمع مذکر باشد، آخر آن ـَ ـً داشته باشد. یا «ینِ» در مثنی یا «ینَ» در جمع مذکر، یا کسره (ــِ یا ـٍ) در جمع مؤنث، اینها علامت‌های منصوب بودن اسم هست،دقت کنید که اسامی جمع مؤنث فتحه (ــَ ـًـ) نمیگیرد و بجای آن کسره (ــِـ ــٍ) می گیرد.

2.مستثنی مُفَرَّغ:

در این نوع، مستثنی منه در جمله ی قبل از ادات استثنا ذکر نشده و اگر ادات استثنا و عبارت بعد از آن را حذف کنیم، متوجه میشویم که ترجمه ناقص میشود!!

مثال

ما رأیتُ إِلّا جمیلاً. (ندیدم جز زیبایی را /ندیدم زیبایی را دیدم.) 

در اینجا اگر عبارت بعد از «إِلّا» را حذف کنیم میبینیم که ترجمه ناقص میشود و بعبارتی مستثنی منه در جمله ی قبل از «إِلّا» ذکر نشده، پس مستثنی از نوع "مُفَرَّغ" هست.

در مستثنی مُفَرَّغ، اعراب مستثنی بستگی به آن نقش حذف شده ی قبل از ادات استثنا دارد؛ یعنی هر نقشی قبل از «إِلّا» حذف شده باشه، باید اعراب همان نقش را به مستثنی بدهیم!

مثال 

1 ما ذَهَبَ إِلَى المَدرِسَةِ إِلَّا عَلِيٌّ. (کسی به مدرسه نرفت جز علی / فقط علی به مدرسه رفت.) اینجا قبل از «إِلّا» نقش فاعل حذف شده و چون فاعل مرفوع هست پس مستثنی هم مرفوع میشود.

2 ما شاهَدتُ إِلَّا المُمَرّضَتَینِ. (ندیدم مگر دو پرستار را / فقط دو پرستار را دیدم.) اینجا در جمله ی قبل از «إِلّا» نقش مفعول حذف شده و چون مفعول منصوب هست پس مستثنی هم منصوب میشود.

 

اسلوب حصر

هنگامیکه جمله ی قبل از «إِلّا» منفی بوده و مستثنی منه ذکر نشده باشد، در این حالت اسلوب حصر خواهیم داشت.

«إِلّا» در اسلوب حصر برای اختصاص و حصر استفاده می شود و منظور از حصر یعنی اختصاص دادن چیزی به کسی یا موضوعی.

مثال

۱ لا یَیاسُ مِن رَوحِ اللهِ إِلّا القَومُ الکافِرینَ. 

(از رحمت خدا ناامید نمی شوند جز گروه کافران. / یا، فقط گروه کافران از رحمت خداوند نا امید می شوند.)

۲ ما طالَعتُ لَیلَةَ الاِمتِحانِ إِلّا الدَّرسَ الأَوَّلَ. 

(در شب امتحان جز درس اول را مطالعه نکردم. / یا، در شب امتحان فقط درس اول را مطالعه کردم.)

تهیه کننده: محمد علمدار  





لغات و معنی لغات

فصل 3 : ثَلاثُ قِصَصٍ قَصيرَةٍ

أَبْقِ نگهدار (أَبْقَى، یُبْقِی)
الْأَثْمَار میوه دادن
أَثْمَرَ میوه داد
اِخْتَارَ برگزید = اِنْتَخَبَ (مضارع: یَخْتَارُ)
أَعْتَقَ آزاد کرد
الْإِعْزَاز گرامی داشتن
اِسْتَعَزَّ بِإِعْزَازٍ با عزت گرامی داشت
أَکْرَمَ گرامی داشت
الْإِقَامَة ماندن
الْأَفْرَدُ پسر نوجوانی که سبيلش درآمده، ولی هنوز ریش در نیاورده است
أَمَّلَ امید داشت
اِنْزَعَجَ آزرده شد
اِنْفَضَّ پراکنده شد (مضارع: یَنْفَضُّ)
الْجَوْزُ گردو
حَضَنَ هُ در آغوش گرفت
خَیَّرَ اختیار داد
دَافَعَ دفاع کرد
دَعَتْ مُؤَنَّثُ «دَعَا» (دعوت کرد)
رَاغَ رفت = ذَهَبَ
الرِّدَاء روپوش بلند و گشاد روی دیگر جامه ها
الرَّضَاعَة شیرخوارگی
الشَّیْخُ پیرمرد، پیشوا «جمع: الشُّیُوخ»
الْعَجُوز پیرمرد، پیرزن «جمع: الْعَجَائِز»
الْعَوْدَةُ برگشتن = الرُّجُوع
غَرَسَ نهال کاشت
الْغِرْسُ نهال، کاشتن نهال
غَلِیظُ الْقَلْبِ سنگدل
الْفَسِیلَةُ نهال «جمع: الْفَسَائِل»
الْفَظُّ تندخو
لَاعِبَ با ... بازی کرد
لَئِنْ نرم شدی (ماضی: لَانَ-، مضارع: یَلِینُ)
مَا أَسْرَعَ! چه شتابان است!
مَرَّ بِهِ گذر کرد (مضارع: یَمُرُّ)
الْمُعَزَّز گرامی
الْیَافِعُ جوان کم سال

 

 



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران پوشش تمام محتواهای درسی پایه انسانی
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه انسانی
  • گام به گام تمامی دروس پایه انسانی
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه انسانی
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه انسانی
  • فلش کارت های آماده دروس پایه انسانی
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه انسانی
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه انسانی
کاملا رایگان +500 هزار کاربر

همین حالا نصب کن



نکات ترجمه ای

فصل 3 : ثَلاثُ قِصَصٍ قَصيرَةٍ

نکات ترجمه ای

همانطور که مشاهده کردید، جملاتی که اسلوب حصر دارند را میتوانیم بصورت مثبت و همراه با یک قید تاکیدی هم ترجمه کنیم.

مثال

لَن يَنجَحَ فِي الاِمتِحانِ إِلّا التِّلْمِیذُ المُجتَهِدُ.

ترجمه بصورت منفی؛ کسی در امتحان موفق نخواهد شد مگر دانش آموز کوشا.

ترجمه بصورت مثبت؛ فقط دانش آموز کوشا در امتحان موفق خواهد شد

تهیه کننده:محمد علمدار





متن و معنی درس

فصل 4 : نِظامُ الطَّبيعَةِ

نِظامُ الطَّبيعَةِ

نظام [مندی] طبیعت

تَوازُنُ الطَّبيعَةِ جَميلٌ. خَلَقَ اللّهُ لِلطَّبيعَةِ نِظاماً يَحْکُمُ جَميعَ الْمَوْجوداتِ مِنْ نَباتٍ وَ حيَوَانٍ و کائنِاتٍ أخُرْیٰ يَعيشُ بَعْضُها عَلیٰ بَعْضٍ؛ فَیَتَحَقَّقُ التَّوازُنُ و الإسْتِقرارُ فيهأ. وَ أَيُّ خَلَلٍ في نِظامِها يُؤَدّي إلیٰ تَخريبِها وَ مَوْتِ مَنْ فيها.

ترازمندی(تعادل) طبیعت چه زیباست! خداوند نظمی برایش آفریده است که بر همۀ باشندگان (موجودات) از گیاه و جانور و موجودات دیگر که از یکدیگر تغذیه می کنند، فرمان می رانَد؛ در نتیجه تعادل و آرامش (ثبات) در آن تحقّق می یابد. و هر گونه ناهماهنگی (شکافی، نقصی) در نظم آن به ویران سازی اش و مرگ هر کس در آن است منجر می شود.

وَ مِنْ مُهَدَّداتِ نِظامِ الطَّبيعَةِ:

«تَلَوُّثُ الْهَواءِ الَّذي يُسَبِّبُ أمَطارا حَمضيَّةً.»

وَ «الْإکْثارُ فِي اسْتخِدامِ المُبيداتِ الزِّراعيَّةِ وَ الْأسمِدَةِ الْکيمياويَّةِ.»

وَ «إيجادُ النُّفاياتِ الصِّناعيَّةِ وَ الْمَنزِليَّةِ.»

از جمله تهدید کنندگان نظام طبیعت [اینها هستند]:

«آلودگی هوا که موجب باران های اسیدی می شود»

و «زیاد روی در به کارگیری حشره کش های کشاورزی و کودهای شیمیایی.»

و «ایجاد پسماندهای (زباله های) صنعتی و خانگی.»

فَيَتِّمُ التَّوازُنُ فِي الطَّبيعَةِ مِنْ خِلالِ وُجودِ رَوابطَ مُتداخِلةٍ بيْنَ الکْائناتِ الحَيَّةِ وَ بيئَتِها، وَلكنْ ظَلَمَ الْإنسانُ الطَّبيعَةَ في نَشاطاتِهِ الَّتي تُؤَدّي إلَی اخْتِلالِ هٰذَا التَّوازُنِ ظُلماً واسِعاً!

تعادل در طبیعت از راه وجود روابط کاملاً در هم تنیده میان موجودات زنده و محیط آنها انجام می شود؛ انسان در فعّالیّتهایش که منجر به به هم خوردنِ (اختلال) این تعادل می شود، چقدر نسبت به طبیعت ستمگر است!

و الْآنَ لِنَقرَأ هذه القِصَّة قِراءةَ دقَيقةَ لكَي نَطَّلِعَ عَلیٰ أَفْعالِ الْإنسانِ الْمُخَرِّبَةِ لِلْبيئَةِ:

اینک باید این داستان را با دقّت بخوانیم تا از کارهای ویرانگرِ انسان نسبت به محیط زیست آگاه (مطّلع) شویم.

يُحْکیٰ أنَ مُزارعا کانَتْ لَهُ مَزرَعَةٌ کَبيرَةٌ فيها خَضْراواتٌ وَ أَشجارٌ کَثيرَةٌ. وَ کانَ يُرَبّي في مَزرَعَتِهِ أنَواعَ الطُّيورِ، ذاتَ يَومِ لاحَظَ الْمُزارِعُ أنَّ عَدَدَ أفَراخ الطُّيورِ يَنْقُصُ تدريجيّأ. بَدَأ الْمُزارِعُ يُفَکِّرُ في سَبَبِ ذٰلِكَ وَ يُراقِبُ الْمَزرَعَةَ لَيلاً وَ نَهارا؛ً

حکایت می شود که کشاورزی کشتزار بزرگی داشت که در آن سبزیجات و درختان بسیاری بود. و در کشتزارش گونه های پرندگان پرورش می داد، یک روز کشاورز ملاحظه کرد که شمار (تعداد) پرندگان، اندک اندک (به تدریج) کم می شود. (رو به کاهش است.) کشاورز شروع کرد به اندیشیدن در مورد دلیل این[موضوع] و از کشتزار شب و روز مراقبت می کرد؛

فَلاحَظَ أنَّ عَدَدا مِنَ الْبوماتِ تسْکُنُ قُرْبَ الْمَزرَعَةِ، فَتَهْجُمُ عَلَی الْفَراخِ هُجوما کَبيراً وَ تأْکُلُهأ. فَقَرَّرَ المُزارِعُ التَّخَلُصَ مِنْها، وَ هٰکذَا فعَلَ.

پس ملاحظه کرد که شماری (تعدادی) از جغدها نزدیک کشتزار زندگی می کنند؛ به جوجه ها حمله می کنند و آنها را می خورند. کشاورز بر آن شد که از دست آنها خلاص شود، و همین کار را کرد.

وَ بعْدَ شُهورٍ شاهَدَ المُزارِعُ أنَّ الخَضْراواتِ بِالمَزرَعَةِ تَتَعَرَّضُ لِلْأکَلِ وَ التَّلَفِ؛ وَ لَمّا راقبَ الْأَمرَ مُراقَبَةً شَديدَةً، لاحَظَ أَنَّ مَجموعَةً کَبيرَةً مِنْ فِئْرانِ الحَقْلِ تهْجُمُ عَلیَ الخَضْراواتِ وَ تأَکْلُها.

و پس از چند ماه کشاورز دید که سبزیجات در کشتزار، دستخوشِ (در معرضِ) خوردن و از بین رفتن قرار می گیرند؛هنگامی که به شدّت مراقب موضوع بود، ملاحظه کرد که مجموعۀ بزرگی از موشهای دشت به سبزیجات حمله می کنند و آنها را می خورند.

أخَذَ المُزارِعُ يفَکِّرُ: «لمِاذَا ازْدادَ عَدَدُ فِئْرانِ الحَقْلِ ازْدياداً كبَيراً»؟!

کشاورز شروع به اندیشیدن کرد:«چرا شمار موشهای دشت بسیار افزایش یافته است؟!»

فَذَهَبَ إلیٰ خَبيرِ الزِّراعَةِ وَ اسْتَشارَهُ. فَقالَ لَهُ الْخَبيرُ:

«کيَفَ يکَونُ ذلٰكَ، وَ هُناكَ بوماتٌ کَثيرَةٌ في مِنطَقَتِکُم»؟!

به نزد کارشناس کشاورزی رفت و از او مشورت خواست. کارشناس به او گفت: «چگونه امکان دارد؟، در حالی که جغد های بسیاری در منطقه شما وجود دارد؟!»

قالَ لَهُ الْمُزارِعُ: «إنّي تَخَلَّصْتُ مِنَ الْبوماتِ بِقَتْلِ الْکَثيرِ مِنْها.»

کشاورز به او گفت :« من بی گمان با کشتن بسیاری از آنها از [دست] جغدها خلاص شدم.»

قالَ الْخَبيرُ: «إنَّكَ تَعَدَّيْتَ عَلیٰ نِظامِ الطَّبيعَةِ تَعَدّيَ الظّالِمينَ، فَالْبوماتُ کانَتْ تَتَغَذّیٰ عَلیٰ فِئْرانِ الحَقْلِ إضافَةً إلی الْفَراخِ. وَ بعْدَ التَّخَلُّصِ مِنْ أکْثَرِ البْوماتِ ازْدادَ عَدَدُ فِئْرانِ الحَقْلِ. کانَ الواجِبُ عَليَكَ تصَحيحَ هٰذَا الخَطأَ بِالحِفاظِ عَلیٰ طُيورِكَ لا بِقَتْلِ الْبوماتِ؛ فَإِنِ اسْتَمَرَّتِ الْحالَةُ هٰکَذا، فَسَتُشاهِدُ مَشاکِلَ جَديدَةً فِي الْبيئَةِ الَّتي تَعيشُ فيها مُشاهَدَةً مُؤْلِمَةً.»

کارشناس گفت:« چه کار ویرانگری برای طبیعت! همانا تو ستمکارانه به نظام طبیعت دست درازی کردی. زیرا جغدها افزون بر جوجه ها از موش های کشتزار تغذیه می کردند. و بعد از خلاصی از دست بیشتر جغدها، شمار موش های کشتزار افزایش یافت. تو باید این اشتباه را با مراقبت از پرندگانت تصحیح می کردی نه با کشتن جغدها؛ زیرا اگر این حالت همین طور ادامه یابد مشکلات تازه ای را در زیستگاهی که در آن زیست می کنی به گونه ای دردناک مشاهده خواهی کرد.»

وَ هٰکَذا قَرَّرَ الْمُزارِعُ الْحِفاظَ عَلَی الْفْراخِ وَ السَّماحَ لِلْبوماتِ بِدُخولِ مزَرعَتِهِ. فَازداد عدَدُها مَرَّة أُخریٰ، وَ أکَلَتْ فئْرانَ الحَقلِ، وَ عادَتِ الْبيئَةُ إلیٰ حالَتِهَا الطَّبيعيَّةِ.

این چنین کشاورز بر آن شد از جوجه ها نگهداری کند و به جغدها اجازه دهد به کشتزارش وارد شوند. [با این کار] بار دیگر شمارشان افزود، [جغدها] موش های کشتزار را خوردند، و آن محیط به حالت طبیعی اش برگشت.





مفعول مطلق

فصل 4 : نِظامُ الطَّبيعَةِ

مفعول مطلق

تا الان با چند مورد از نقشهای منصوبی آشنا شدیم 

مفعول، خبر افعال ناقصه، اسم حروف مشبهة بالفعل، اسم لای نفی جنس، حال، مستثنی

در این درس با یک مورد دیگر از نقشهای منصوبی آشنا می شویم.

تعریف مفعول مطلق

مفعول مطلق مصدری منصوب از جنس فعل است و با هدف تاکید کردن انجام فعل یا بیان کیفیت فعل مورد نظر به کار میرود.

اجتهد الطالب في دروسه اجتهاداً؛ دانش آموز در درسهایش بسیار تلاش کرد.

قرأ القارئ القرآن قراءة جمیلةً؛ قاری قرآن را به زیبایی خواند.

قد يعبُدُ الإنسان ربَّهُ عبادَةَ التُّجّارِ؛ گاهی انسان پروردگارش را همچون تاجران عبادت میکند.

!! در جملات بالا به ترتیب کلمات (اجتهاداً) و (قراءةً) و (عبادَة) نقش مفعول مطلق دارد؛ اما همانطور که میبینید با همدیگر تفاوت دارند و این تفاوتها باعث میشود که مفعول مطلق را به دو دسته تقسیم کنیم:

۱_ مفعول مطلق تاکیدی: 

در این حالت بعد از مفعول مطلق، صفت یا مضاف الیه نمی آید و هدف از استفاده از آن تاکید بر انجام فعل است.

۲_ مفعول مطلق نوعی یا بیانی: 

اگر بعد از مفعول مطلق، صفت یا مضاف الیه بیاید به آن مفعول مطلق نوعی یا بیانی میگوییم و هدف از استفاده از آن بیان کیفیت وقوع فعل است. (دقت کنید که گاهی اوقات صفت جمله بعد از مفعول مطلق قرار میگیرد که در اینصورت هم مفعول مطلق نوعی یا بیانی است.)

در تعریف مفعول مطلق گفتیم مصدری از جنس فعل، منظور این است که اگر یک فعل ثلاثی مزید داشته باشیم باید از مصدر ثلاثی مزیدو اگر ثلاثی مجرد باشد باید از مصدر ثلاثی مجرد استفاده کنیم.

مصدرهای ثلاثی مزید را در سال دهم یاد گرفتیم و دانستیم که وزن مخصوص دارند اما مصدر فعلهای ثلاثی مجرد وزن خاصی ندارند و باید از جدول زیر آنها را مرتب مرور کرده و حفظ کنید!!

با توجه به نکته بالا این مثالها اشتباه میباشد:

مثال

1 أَجْلَسَت الامُّ طفلَها جُلُوساً.

این مثال اشتباه است چون (أَجْلَسْتُ) فعل ثلاثی مزید از باب افعال هست ولی (جُلُوساً) مصدر ثلاثی مجرد فعل (جَلَسَ) هست.

2 قَتَلَ الشُّرَطِيُّ القَاتِلَ مُقَاتَلَةً.

این جمله هم اشتباه است چون (قَتَلَ) فعل ثلاثی مجرد و (مُقَاتَلَةً) مصدر ثلاثی مزید از باب مفاعلة هست.

!! نکته مهم:

دقت کنید که مصدر دوم باب (مُفَاعَلَة) بر وزن (فِعَال) و مصدر دوم باب (تَفْعِيل) بر وزن (تَفْعَلَة) هست.

در سوالات تستی معمولا این عبارتها برای پیدا کردن مفعول مطلق استفاده میشود:

مفعول مطلق تاکیدی

عین ما یؤکد علی وقوع الفعل

عین کلمة ترفع الشک عن وقوع الفعل

مفعول مطلق نوعی

عین کلمة تدل علی کیفیة وقوع الفعل

عین ما فیه بیان نوع الفعل

عین المصدر یبیّن نوعَ الفعلِ

تهیه کننده: محمد علمدار 



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران پوشش تمام محتواهای درسی پایه انسانی
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه انسانی
  • گام به گام تمامی دروس پایه انسانی
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه انسانی
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه انسانی
  • فلش کارت های آماده دروس پایه انسانی
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه انسانی
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه انسانی
کاملا رایگان +500 هزار کاربر

همین حالا نصب کن



لغات و معنی لغات

فصل 4 : نِظامُ الطَّبيعَةِ

أَرونی

نشانم دهید 

«أَرُوه + نون وقایه + ي»

الإِسْتِقْرار آرامش و ثبات
الأَسْمِدَة کودها «مُفْرَد: السّماد»
أَطْلَعَ آگاهی یافت «مُضارع: يَطَّلِعُ»
الأَفْرَاخ جوجه‌ها «مُفْرَد: الفَرْخ»
الإِكْثار بسیار گردانیدن، زیاده روی
الْبِيْئَة محیط زیست
تَحَقَّقَ تحقق یافت
تَعَدَّى دست‌درازی کرد «مُضارع: يَتَعَدَّى»
تَعَرَّضَ در معرض قرار گرفت
تَغَذَّى تغذیه کرد «مُضارع: يَتَغَذَّى»
التَّلَوُّث آلودگی
التَّوازُن تعادل
الْحَفْل کشتزار «جمع: الحُقول»
الْحَمضیَّة اسیدی
الْخَبِير کارشناس «جمع: الخُبراء»
الْخُضْرَاوَات سبزیجات
رَاقَبَ مراقبت کرد
رَبَّى پرورش داد «مُضارع: يُرَبِّي»
السَّمَاح لِـ اجازه دادن به (شخص)
الْفِئْرَان موش‌ها «واحد آن: الفَأْرَة»
قَرَّرَ تصمیم گرفت
الْكَائِنَات موجودات
الْمَزارِع کشاورز = الفَلّاح
الْمُهَدَّدَة تهدید کننده
مُؤْلِم دردآور
هُنَاك آنجا، وجود دارد
يَعِيْش بَعْضُهَا عَلَى بَعْض از یکدیگر تغذیه می‌کنند

 

 





نکات ترجمه ای

فصل 4 : نِظامُ الطَّبيعَةِ

مفعول مطلق تاکیدی

در این حالت در ترجمه آن از قیدهای تاکیدی مثل: قطعاً، حتماً، بدون شک و ... استفاده میکنیم.

مثال

يَدْرُسُ الْمُعَلِّمُ الْيَوْمَ تَدْرِيسَاً؛ معلم امروز حتماً درس میدهد.

 

مفعول مطلق نوعی

۱- اگر مفعول مطلق همراه با مضاف الیه باشد، در ترجمه آن از این الفاظ استفاده میکنیم: همچون، مانند، مثل و ....

مثال

يَعِيشُ الْبَخِيلُ فِي الدُّنْيَا عَيْشَ الْفُقَرَاءِ؛ بخیل در دنیا همچون فقیران زندگی میکند.

۲- اگر بعد از مفعول مطلق، صفت مفرد باشد، در اینصورت فقط صفت را ترجمه میکنیم و نیازی به ترجمه مفعول مطلق نیست. (البته میتوانیم صفت را به صورت قید هم ترجمه کنیم.)

مثال

جَالِسِ الْعُلَمَاءَ مُجَالَسَةً حَسَنَةً؛ با دانشمندان، خوب (به خوبی) همنشینی کن.

۳- اگر بعد از مفعول مطلق، صفت جمله ( جمله وصفیه ) بیاید، بجای مفعول مطلق از عباراتی مانند: ( به گونه ای که، به نوعی که، طوری که و ...) استفاده میکنیم.

مثال

يُقاتِلُ الْمُجَاهِدُ مقاتَلةً تُسَاعِدُ كُلَّ الْمُجَاهِدِينَ؛ رزمنده به گونه ای میجنگد که به همه ی رزمندگان کمک میکند.

تهیه کننده:محمد علمدار





متن و معنی درس

فصل 5 : يا إلٰهي

يا إلٰهي

ای خدای من

يا إلٰهي ، يا إلٰهي

يا مُجيبَ الدَّعَواتِ

ای خدای من، ای خدای من، ای پاسخ دهنده [برآورنده] به دعاها

اِجْعَلِ الْيَوْمَ سَعيدا

وَ کَثيرَ الْبَرَکاتِ

امروز را خوش اقبال و پر برکت بگردان [قرار بده].

وَ امْلَ الصَّدْرَ انْشِراحاً

وَ فمَي باِلْبَسَماتِ

و سینه ام را از شادمانی و دهانم را از لبخند[ها] پر کن.

وَ أَعِنّي في دُروسي

وَ أَداءِ الْواجِباتِ

و مرا در درس‌هایم و انجام تکالیف یاری کن.

وَ أَنِرْ عَقْلي وَ قَلْبي

بِالْعُلومِ النّافِعاتِ

و خردم و دلم را با دانشهای سودمند روشن کن [نورانی کن].

وَ اجْعَلِ التَّوْفيقَ حَظّي

وَ نَصيبي في الْحَياةِ

و موفقیت را بختم و بهره ام در زندگی قرار بده.

وَ امْلَأ الدُّنيَا سَلاماً

شامِلاً کُلَّ الْجِهاتِ

و گیتی را از آشتی فراگیر در همه جهت‌ها پر کن.

وَ احْمِني وَ احْمِ بلِادي

مِنْ شُرورِ الحْادِثاتِ

و من و کشورم را (سرزمینم را) از پیشامدهای ناگوار نگه دار.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران پوشش تمام محتواهای درسی پایه انسانی
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه انسانی
  • گام به گام تمامی دروس پایه انسانی
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه انسانی
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه انسانی
  • فلش کارت های آماده دروس پایه انسانی
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه انسانی
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه انسانی
کاملا رایگان +500 هزار کاربر

همین حالا نصب کن



اسلوب ندا(منادا)

فصل 5 : يا إلٰهي

 اسلوب ندا (منادا)

در زبان فارسی هر گاه بخواهیم کسی را مورد خطاب قرار دهیم از منادا استفاده می کنیم: _

ای پسر، به پدرت کمک کن!

ای دیو سپید پای دربند * ای گنبد گیتی، ای دماوند!

سعدیا، مرد نکونام نمیرد هرگز!

در زبان عربی نیز زمانیکه بخواهیم با کسی حرف بزنیم معمولا از اسلوب ندا استفاده می کنیم:

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفْعَلُونَ.

يَا مُحَمَّدُ (ص) أَنْتَ خَيْرُ الْمُرْسَلِينَ.

يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً.

 

معرفی اسلوب ندا در عربی

معروفترین حرف ندا در عربی (يا) می باشد.

منادا اسمی است که بلافاصله بعد از حرف ندا می آید.

بنابراین اسلوب ندا در عربی معمولا به این شکل خواهد بود: حرف ندا + منادا

تهیه کننده: محمد علمدار 





انواع منادا

فصل 5 : يا إلٰهي

انواع منادا

الف) منادای مضاف:

در صورتیکه بعد از کلمه ی منادا، مضاف الیه نیامده باشد؛ منادا از نوع غیرمضاف خواهد بود.

مثال

يَا طفل لا تَلسُ هُنَاكَ؛ ای دانش آموزِ آنجا نشین.

اگر منادای غیر مضاف، از اسمهای معرب باشد باید مرفوع شود.

مثال

يَا تَلْمِيذُ، هَلْ تَسْتَمِعُ إِلَى الْمُعَلِّمِ؟

ب ) منادای مضاف:

در صورتیکه بعد از منادا، مضاف الیه بیاید منادای مضاف خواهیم داشت.

مثال

يَا خَيْرَ الْغَافِرِينَ، اغْفِرْ لِي.

اگر منادای مضاف، از اسمهای معرب باشد باید منصوب شود.

مثال

يَا عَبْدَاللَّهِ.

يَا قَاضِيَ الْحَاجَاتِ.

در منادای مضاف اگر کلمه ی منادا در حالت مثنی یا جمع مذکر سالم باشد، حرف (ن) از آخرش حذف میشود.

مثال

يَا مُسْلِمِيَّ الْعَالَمِ. (مسلمين + العالم)

يَا تِلْمِيذِيَّ الصَّفِّ. (تلميذين + الصف)

اگر منادا، مضاف به (ی) متکلم وحده (اول شخص مفرد) باشد، جایز است که ضمیر (ی) حذف شود.

مثال

يَا رَبِّي=يَا رَبِّ

يَا قَوْمِي=يَا قَوْمِ

البته در این حالت کلمه ی بعد از حرف ندا حرکت کسره (ــِـ) می گیرد    

 

نکات کلی منادا

الف ) منادا گاهی بصورت «منادی» نوشته می شود.

ب ) هرگاه منادا همراه با (الـ) زائد باشد، قبل از آن باید از کلمه ی (أَيُّهَا) برای مذکر و از (أَيَّتُهَا) برای مونث استفاده کنیم.

مثال

يَا أَيُّهَا النَّاسُ

يَا أَيَّتُهَا الْمُسْلِمَاتُ

ج ) کلمه ی (الله) هرچند که دارای (الـ) هست، اما در حالت ندا نیازی به (أَيُّهَا) ندارد؛ یا اَللَّهُ

و گاهی حرف ندا حذف شده و بجای آن میم مشدد (مّ) در آخر کلمه ی (الله) می آید

یا الله= اَللَّهُمَّ

به کاربردن « یا + اَللَّهُمَّ=یا اَللَّهُمَّ» اشتباه است.

چه زمانی حرف ندا (یا) می تواند حذف شود؟

۱)قبل از اسمهای علم: مثال: يُوسُفُ إذهَب الی بَیتِک.

۲)قبل از مضاف ( یعنی زمانیکه منادای مضاف داشته باشیم )

رَبَّنَا آتِنَا فِي الدُّنْيَا حَسَنَةً.

۳)قبل از «أَيُّهَا» و «أَيَّتُهَا»

أَيُّهَا الْفَاخِر جَهلاً بِالنَّسَبِ

أَيَّتُهَا التَّلْمِيذَةُ اخْرُجِي مِنَ الصَّفِّ.

چگونه بعد از حذف حرف ندا، جمله ندایی را تشخیص دهیم؟

از طریق وجود فعل امر یا نهی با ضمیر دوم شخص در جمله

مثال

حُسَيْنُ، أَغْلِقْ كِتَابَكَ: حسین، کتابت را ببند.

أَخِتي لَا تَکتُبی شَيْئاً عَلَى الشَّجَرَةِ: خواهرم، روی درخت چیزی ننویس.

در دو مثال بالا از طریق وجود فعل امر (أَغْلِقْ) ، ضمیر دوم شخص (کَ) و فعل نهی (لَا تَکتُبی) متوجه جمله ی ندایی میشویم.

اما اگر در جمله از فعلهای اول شخص و سوم شخص و یا ضمیرهای اول شخص و سوم شخص آمده باشد که مرجع آنها کلمه ی اول جمله باشد، در اینصورت جمله ندایی نخواهد بود:

مثال

أَوْلَادِي خَرَجُوا مِنَ الْحَدِيقَةِ: فرزندانم از باغ خارج شدند.

رَبَّنَا يَغْفِرُ خَطَايَانَا: پروردگارمان خطاهایمان را می آمرزد.

در دو جمله ی بالا با وجود فعلهای (خَرَجُوا / يَغْفِرُ) که سوم شخص بوده و به اسمهای اول جمله مربوط می باشند نشان دهنده ی جمله ی عادی و غیرندایی هستند 

تهیه کننده: محمد علمدار 





لغات و معنی لغات

فصل 5 : يا إلٰهي

إِحْمِنِي

از من نگهداری کن

(حَمَى -، يَحْمِي / اِحْمِ + نون وقایه + ي)

أَعْنِي

مرا یاری کن 

(أَعَانَ، يُعِينُ / أَعِنْ + نون وقایه + ي)

أَنِرْ روشن کن (أَنَارَ، يُنِيرُ)
الإِنْشِرَاح شادمانی، فراخی
الْبَسَمَات لبخندها «مُفْرَد: الْبَسْمَة»
الْحَظّ بخت
الْمُجِيب پاسخ‌دهنده

 

 



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران پوشش تمام محتواهای درسی پایه انسانی
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه انسانی
  • گام به گام تمامی دروس پایه انسانی
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه انسانی
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه انسانی
  • فلش کارت های آماده دروس پایه انسانی
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه انسانی
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه انسانی
کاملا رایگان +500 هزار کاربر

همین حالا نصب کن




محتوا مورد پسند بوده است ؟

5 - 0 رای