درسنامه کامل فارسی هفتم
تعداد بازدید : 301.34kخلاصه نکات فارسی هفتم - درسنامه شب امتحان فارسی هفتم - جزوه شب امتحان فارسی هفتم نوبت اول
شعر «ستایش: یاد تو» و معنی شعر
فصل 1 : زنگ آفرینش
شعر «ستایش: یاد تو» و معنی شعر:
ستایش
یاد تو
- قالب شعر: مثنوی
- شاعر: نظامی گنجوی
- اثر: لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، هفت پیکر، مخزن الاسرار و اسکندرنامه
ای نام تو بهترین سرآغاز بی نام تو نامه کی کنم باز؟
ای خداوندی که نام تو بهترین شروع و آغاز برای هر کاری است.من بدون نام تو، این کتاب را آغاز نمی کنم. (هر کاری را با نام تو شروع می کنم.)
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
سرآغاز و باز ß قافیه
بیت سه جمله دارد ß (ای خدا)، (نام تو بهترین سرآغاز [است])، (بی نام تو نامه کی کنم باز؟)
ای ß حرف ندا و منادا (خدا) حذف شده است
ای یاد تو مونسِ روانم جز نام تو نیست بر زبانم
ای خدایی که یاد تو همدم روح و روان من است. جز نام تو نامی دیگری بر زبان نخواهم آورد.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
روانم و زبانم ß قافیه
ای ß حرف ندا و منادا (کسی که، خدا) حذف شده است
روانم و زبانم به صورت روان من و زبان من خوانده می شوند و «م» مضافٌ الیه است
ای کارگشای هر چه هستند نام تو کلید هر چه بستند
ای خدایی که برطرف کنندۀ همه مشکلات هستی، نام تو مانند کلیدی است که هر در بسته ای را باز می کند (هر مشکلی را حل می کند)
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
هستند و بستند ß قافیه
در مصرع دوم تشبیه به کار رفته است؛ نام تو مانند کلید است
ای هست کُنِ اساسِ هستی کوته زِ دَرَت درازدستی
ای خداوندی که این جهان را به وجود آورده ای، هیچ کس نمی تواند به درگاه تو درازدستی کند (ستم کند و زور بگوید).
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
هستی و درازدستی ß قافیه
درت (درگاه تو) ß «ت» ضمیر پیوسته و مضافٌ الیه است
فعل «است» در مصرع دوم حذف شده است
هم قصۀ نانموده دانی هم نامۀ نانوشته خوانی
خداوندا، تو از همه قصه های آشکار نشده و همه کتاب های نوشته نشده ، آگاه و باخبری
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دانی و خانی ß قافیه
«قصۀ نانموده» و «نامۀ نانوشته» مفعول هستند
«نموده» از مصدر نمودن آمده است
هم تو به عنایت الهی آن جا قَدَمَم رسان که خواهی
خداوندا، با لطف و محبت خود، مرا به آن مقام و جایگاهی که می پسندی برسان.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
الهی و خواهی ß قافیه
رسان (برسان) ß از مصدر «رساندن»
«خواهی» از مصدر «خواستن» است
قدمم (قدم من را) ß «م» مضافٌ الیه است
از ظلمت خود رهایی ام ده با نور خود آشنایی ام ده
خدایا، مرا از گمراهی و جهل خود نجات بده و مرا با نور و روشنایی خودت آشنا کن.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
رهایی ام و آشنایی ام:قافیه (ده:ردیف)
ظلمت و نور:متضاد
خود در مصرع اول، انسان یا شاعر است اما در مصرع دوم خداوند است
- نوع نثر: نثر مسجّع
- نویسنده: خواجه عبدالله انصاری
- اثر: الهی نامه
الهی دلی ده که در کار تو جان بازیم؛ جانی ده که کار آن جهان سازیم؛
خدایا، به ما جرأتی بده تا در راه تو، جان خود را فدا کنیم و جانی به ما بده که با نیروی آن، آخرت خود را بسازیم.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
جان بازیم ß کنایه از فدا کردن جان است، شهادت
تعداد جمله ß 5
«بازیم» از مصدر «باختن» و «سازیم» از مصدر «ساختن» است
دانایی ده که از راه نیفتیم، بینایی ده تا، در چاه نیفتیم.
خدایا به ما آگاهی، دانش و بصیرتی بده تا گمراه نشویم.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
منظور از راه در این عبارت، راه راست یا راه درست است
منظور از چاه، گمراه شدن و گرفتار دام های دنیایی شده است
راه و چاه ß متضاد
دست گیر که دست آویز نداریم، توفیق ده تا در دین استوار شویم،
خدایا یاری رسان ما باش چون کمک کننده و یاری رسان دیگری غیر از تو نداریم. امکانی فراهم کن تا در راه دین محکم و پایدار باشیم.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دستگیری کردن ß کنایه از کمک کردن است
نگاه دار تا پریشان نشویم
خدایا مراقب ما باش تا پریشان و آشفته حال نشویم.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
نگاه داشتن ß کنایه از مراقبت و محافظت کردن است
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سر آغاز |
اول هر چیزی، شروع |
دانایی |
خردمندی، آگاهی |
کوته |
مخفف کوتاه |
مونس |
همدم، یار |
اساس |
پایه، بنیاد |
کوته |
مخفّف کوتاه |
دراز دستی |
ستمگری، زورگویی |
استوار |
محکم و پا بر جا |
نانوشته |
نوشته نشده |
پریشان |
آشفته و نگران |
نانموده |
آشکار نشده، پنهان |
روان |
روح، جان |
هست کن |
به وجود آورنده |
توفیق |
سازگاری، موافقت |
ظلمت |
تاریکی |
اساس |
پایه و بنیان |
نامه |
در اینجا به معنی کتاب است |
||
بینایی |
توانایی درک حقیقت بصیرت |
||
دست آویز |
آنچه که از آن کمک می گیرند |
||
کارگشا |
حل کننده مشکلات، آسان کننده کارها |
||
عنایت |
بخشایش، لطف، توجه، احسان |
||
بینایی |
بصیرت، توانایی درکِ حقیقت |
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
شعر «زنگ آفرینش» و معنی شعر
فصل 1 : زنگ آفرینش
شعر «زنگ آفرینش» و معنی شعر:
درس اول
زنگ آفرینش
- شاعر: قیصر امین پور
صبح یک روز نوبهاری بود روزی از روزهای اول سال
بچه ها در کلاس جنگل سبز جمع بودند دور هم خوشحال
صبح یکی از روزهای فروردین ماه (سال نو) بود. بچّه ها در کلاس جنگل سبز شاد و خوشحال، دور هم جمع شده بودند.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
سال و خوش حال ß قافیه
تعداد جمله ß 4
در مصرع دوم، فعل «بود» و در مصرع چهارم «بودند» از جمله حذف شده است (روزی از روزهای اول سال [بود]، دور هم خوش حال [بودند])
بچّه ها گرم گفت و گو بودند باز هم در کلاس غوغا بود
هر یکی برگ کوچکی در دست باز انگار، زنگ انشا بود
بچّه ها مشغول صحبت بودند و دوباره کلاس شلوغ بود. هر یک از بچه ها برگ کوچکی در دست داشت. انگار دوباره زنگ انشا بود.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
غوغا و انشا ß قافیه (بود ß ردیف)
گرم گفت و گو بودن ß کنایه از مشغول صحبت بودن
در مصرع سوم فعل «داشت» حذف شده است
تا معلّم ز گرد راه رسید گفت با چهره ای پر از خنده:
باز موضوع تازه ای داریم «آرزوی شما در آینده»
همین که معلّم وارد کلاس شد، با لبخند گفت: دوباره موضوع انشای تازه ای داریم، «آرزوی شما در آینده چیست؟»
نکات دستوری و آرایه ادبی:
خنده و آینده ß قافیه
ز گرد راه رسیدن ß کنایه از تازه وارد شدن
«ز» در مصرع اول مخفّف «از»
در مصرع سوم، موضوع تازه ای، مفعول است
شبنم از روی برگ گل برخاست گفت : می خواهم آفتاب شوم
ذرّه ذرّه به آسمان بروم ابر باشم، دوباره آب شوم
شبنم از روی برگ گل بلند شد و گفت: من دوست دارم مثل آفتاب شوم، کم کم به آسمان بروم و مثل ابری شوم و دوباره به باران تبدیل گردم.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
آفتاب و آب ß قافیه (شَوَم ß ردیف)
آفتاب شدن شبنم ß کنایه از رشد و تعالی پیدا کردن است
آسمان، ابر و آفتاب ß تناسب یا مراعات نظیر
برخاستن و گفتن شبنم ß تشخیص
«بروم» از مصدر «رفتن» آمده است
ماه، برق کوچکی از تاج او هر ستاره، پولکی از تاج او
ماہ نور کوچکی از تاج خدا است و ستارگان پولک های درخشان تاج او هستند.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
ماه (مانند) برق کوچکی از تاج او است ß تشبيه اسنادی
هر ستاره (مانند) پولکی از تاج او است ß تشبیه اسنادی
دانه آرام بر زمین غلطید رفت و انشای کوچکش را خواند
گفت : باغی بزرگ خواهم شد تا ابد سبز سبز خواهم ماند
دانه آرام آرام غلت خورد و رفت و انشای کوچک خود را خواند. گفت: من به باغ بزرگی تبدیل خواهم شد و همیشه تازه و سرسبز خواهم ماند.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
خواند و ماند ß قافیه
انشا خواندن و گفتن دانه ß تشخیص (جان بخشی)
باغی بزرگ ß مسند
خواهم شد ß فعل اسنادی
غنچه هم گفت : گرچه دلتنگم مثل لبخند، باز خواهم شد
با نسیم بهار و بلبل باغ گرم راز و نیاز خواهم شد
غنچه هم گفت: اگر چه غمگین و ناراحت هستم ، اما باز هم مانند لبخند شکوفا خواهم شد و با نسیم بهاری و بلبل باغ، مشغول گفت و گو خواهم شد.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
باز و نیاز ß قافیه
تشبیه ß غنچه به لبخند تشبیه شده
بلبل، بهار، باغ، غنچه ß مراعات نظیر
دل تنگ بودن ß کنایه از ناراحتی و غمگین بودن
گفتن غنچه ß تشخیص
جوجه گنجشک گفت: می خواهم فارغ از سنگ بچه ها باشم
روی هر شاخه جیک جیک کنم در دل آسمان، رها باشم
جوجه گنجشک گفت: می خواهم از دست آزار و اذیّت بچّه ها در امان باشم. روی هر شاخۀ درخت بنشینم و مشغول جیک جیک کردن باشم و در دل آسمان، آزاد و آسوده پرواز کنم.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
بچّه ها و رها ß قافیه (باشم ß ردیف)
فارغ ß مسند
گفتن جوجه گنجشک و ترکیب دل آسمان ß تشخیص
جوجه کوچک پرستو گفت: کاش با باد رهسپار شوم
تا افق های دور، کوچ کنم باز پیغمبر بهار شوم
جوجۀ کوچک پرستو گفت: ای کاش من هم با باد همراه شوم و بتوانم تا کرانه های آسمان پرواز کنم و دوباره پیام آور فصل بهار شوم.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
رهسپار و بهار ß قافیه (شَوَم ß ردیف)
جوجۀ پرستو گفت ß تشخیص
جوجه های کبوتران گفتند: کاش می شد کنار هم باشیم
توی گلدسته های یک گنبد روز و شب، زائر حرم باشیم
جوجه های کبوتران گفتند: ای کاش می توانستیم کنار هم جمع شویم. روز و شب داخل گلدسته های یک گنبد، همیشه زیارت کننده حرم باشیم. (مشغول و راز و نیاز شویم)
نکات دستوری و آرایه ادبی:
هم و حرم ß قافیه (باشیم ß ردیف)
روز و شب ß تضاد
در بیت اول، جمله اول «خبری» و جمله دوم «عاطفی» است
گلدسته، گنبد، زائر، حرم ß مراعات نظیر
زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غوغا شد
هر یک از بچّه ها به سویی رفت و معلّم دوباره تنها شد
همین که سیرسیرک زنگ تفریح را به صدا درآورد، دوباره کلاس پر از سرو صدای یچّه ها شد. هرکدام از بچّه ها به سویی رفتند و معلّم دوباره تنها شد.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
غوغا و تنها ß قافیه (شد ß ردیف)
زدن زنگ تفریح به دست زنجره ß تشخیص
زنگ تفریح ß مفعول
با خودش زیر لب چنین می گفت: آرزوهایتان چه رنگین است؟
کاش روزی به کام خود برسید بچّه ها، آرزوی من این است
معلّم با خودش زیر لب چنین زمزمه می کرد: بچّه ها، آرزوهایتان چقدر زیباست! تنها آرزوی من این است که در آینده، به تمام آرزوهایتان برسید.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
رنگین و این ß قافیه (است ß ردیف)
مصراع اول جمله «خبری» و مصراع دوم جمله «عاطفی» است
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
حرم |
داخل مکان زیارتی |
گرم |
مشغول، سرگرم |
غوغا |
آشوب و فریاد، همهمه |
انگار |
گویی |
ذره ذره |
کم کم |
ابد |
جاودان |
موضوع |
مطلب |
دل تنگ |
ناراحت، غمگین |
فارغ |
آسوده، راحت |
افق |
کرانه های آسمان |
پیغمبر |
پیام آور |
گلدسته |
مناره |
زائر |
دیدار کننده |
کام |
آرزو میل خواسته |
غلتید |
از پهلوی به پهلوی دیگر چرخید |
||
گنبد |
سقف بزرگ که به شکل نیم کره است |
||
زنجره |
سیر سیرک نوعی حشره که از خود صدا تولید می کند |
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
متن «حکایت: اندرز پدر» و معنی متن
فصل 1 : زنگ آفرینش
متن «حکایت: اندرز پدر» و معنی متن:
حکایت
اندرز پدر
- نوع نثر: نثر مسجّع
- نویسنده: سعدی
- اثر: گلستان
یاد دارم که در ایّام طفولیت، متعبّد و شب خیز بودم.
یادم هست که در دوران کودکی، شب ها بلند می شدم و به عبادت خدا مشغول می شدم.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
ایّام |
جمع یوم، روزها |
طفولیت |
خردسالی، کودکی |
مُتعبِّّد |
عبادت کننده، شکرگزار |
شب خیز |
شب زنده دار |
شبی در خدمت پدر، رحمة الله علیه، نشسته بودم و همه شب، دیده بر هم نبسته و مصحف عزیز بر کنار گرفته و طایفه ای گرد ما خفته.
یک شب در حضور پدرم، که رحمت خدا بر او باد، نشسته بودم و تمام شب بیدار بودم و قرآن مجید را در آغوش گرفته بودم و گروهی از افراد در اطراف ما خوابیده بودند.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
رحمة الله علیه |
رحمت خدا بر او باد |
مُصحَف |
کتابِ آسمانی (قرآن) |
طایفه |
گروه |
خفته |
خوابیده |
پدر را گفتم: از اینان، یکی سر برنمی دارد که دوگانه ای بگزارد. چنان خواب غفلت برده اند که گویی نخفته اند که مرده اند.
به پدرم گفتم: از این افراد حتی یک نفر هم بیدار نمی شود تا نماز صبح بخواند. آن چنان در خواب غفلت و بی خبری فرو رفته اند که انگار خواب نیستند، بلکه مرده اند.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دو گانه |
نماز صبح |
غفلت |
بی خبری، ناآگاهی |
بگزارد |
به جای آورد |
گویی |
انگار |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
سر بر نمیدارد ß کنایه از بیدار نمیشود
«را» در جمله «پدر را گفتم» ß به معنای حرف اضافه «به» آمده است
گفت: جان پدر! تو نیز اگر بخفتی، بِه از آن که در پوستین خلق اُفتی.
پدرم گفت: ای فرزند عزیزم! تو هم اگر بخوابی، بهتر از آن است که پشت سر مردم غیبت کنی.
واژه |
معنی واژه |
به |
بهتر |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
در پوستین خلق افتی ß کنایه از غیبت کردن
نتیجه و پیام اخلاقی:
خوابیدن و عبادت نکردن بهتر از بیدار ماندن و بدگویی از مردم است؛ زیرا بدگویی گناه بزرگی است اما در شب عبادت نکردن گناه محسوب نمی شود.
معنی واژگان درس «زنگ آفرینش»
فصل 1 : زنگ آفرینش
معنی واژگان درس «زنگ آفرینش»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سر آغاز |
اول هر چیزی، شروع |
دانایی |
خردمندی، آگاهی |
کوته |
مخفف کوتاه |
مونس |
همدم، یار |
اساس |
پایه، بنیاد |
کوته |
مخفّف کوتاه |
دراز دستی |
ستمگری، زورگویی |
استوار |
محکم و پا بر جا |
نانوشته |
نوشته نشده |
پریشان |
آشفته و نگران |
نانموده |
آشکار نشده، پنهان |
روان |
روح، جان |
هست کن |
به وجود آورنده |
توفیق |
سازگاری، موافقت |
ظلمت |
تاریکی |
اساس |
پایه و بنیان |
حرم |
داخل مکان زیارتی |
گرم |
مشغول، سرگرم |
غوغا |
آشوب و فریاد، همهمه |
انگار |
گویی |
ذره ذره |
کم کم |
ابد |
جاودان |
موضوع |
مطلب |
دل تنگ |
ناراحت، غمگین |
فارغ |
آسوده، راحت |
افق |
کرانه های آسمان |
پیغمبر |
پیام آور |
گلدسته |
مناره |
زائر |
دیدار کننده |
کام |
آرزو میل خواسته |
ایّام |
جمع یوم، روزها |
طفولیت |
خردسالی، کودکی |
مُتعبِّّد |
عبادت کننده، شکرگزار |
شب خیز |
شب زنده دار |
رحمة الله علیه |
رحمت خدا بر او باد |
مُصحَف |
کتابِ آسمانی (قرآن) |
طایفه |
گروه |
خفته |
خوابیده |
دو گانه |
نماز صبح |
غفلت |
بی خبری، ناآگاهی |
بگزارد |
به جای آورد |
گویی |
انگار |
به |
بهتر |
||
نامه |
در اینجا به معنی کتاب است |
||
بینایی |
توانایی درک حقیقت بصیرت |
||
دست آویز |
آنچه که از آن کمک می گیرند |
||
کارگشا |
حل کننده مشکلات، آسان کننده کارها |
||
عنایت |
بخشایش، لطف، توجه، احسان |
||
بینایی |
بصیرت، توانایی درکِ حقیقت |
||
غلتید |
از پهلوی به پهلوی دیگر چرخید |
||
گنبد |
سقف بزرگ که به شکل نیم کره است |
||
زنجره |
سیر سیرک نوعی حشره که از خود صدا تولید می کند |
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
واژگان املایی درس «زنگ آفرینش»
فصل 1 : زنگ آفرینش
واژگان املایی درس «زنگ آفرینش»:
مونس روانم |
هست کن |
دست آویز |
کوته |
قصّۀ نانموده |
عنایت الهی |
ظلمت |
توفیق |
نظامی |
فروغ |
غوغا |
انگار |
موضوع تازه |
شبنم برخاست |
ذرّه ذرّه |
غلتید |
ابد |
غنچه |
فارغ |
رها |
رهسپار |
افق |
پیغمبر |
زائر حرم |
زنگ تفریح |
زنجره |
اندرز پدر |
ایّام طفولیت |
متعبّد |
رحمة الله علیه |
مصحف |
طایفه |
خفته |
خواب غفلت |
دوگانه ای بگزارد |
|
از راه نیفتیم |
اساس هستی |
رهایی ام ده |
|||
خواجه عبدالله انصاری |
قیصر امین پور |
در پوستین خلق افتی |
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
دانش زبانی: جمله
فصل 1 : زنگ آفرینش
دانش زبانی: جمله:
دانش زبانی
جمله
جمله:
به بیت های زیر توجّه کنید:
زنگ تفریح را که زنجره زد باز هم در کلاس غوغا شد
هر یک از بچّه ها به سویی رفت و معلّم دوباره تنها شد
بیت های بالا از بخش هایی تشکیل شده است، مانند: «هر یک از بچّه ها به سویی رفت.»
هر یک از این بخش ها، دارای معنی کامل است. به این بخش ها جمله می گویند. هنگام سخن گفتن یا نوشتن، برای انتقال پیام به شنونده یا خواننده از جمله استفاده می شود.
روش مشخص شدن تعداد جمله:
1) فعل های موجود در یک بیت یا عبارت، یک جمله به حساب می آیند؛ به عنوان مثال:
علی کیف مدرسه خود را در جای همیشگی اش گذاشت.
2) فعل های حذف شده، جزئی از جمله به حساب می آیند؛ به عنوان مثال:
هنر چشمۀ زاینده است و دولت پاینده (است).
این عبارت 2 جمله دارد.
3) شبه جمله ها به تنهایی یک جمله محسوب می شوند. شبه جمله به دو نوع است:
الف) منادا؛ مانند: الهی!، یا حسین (ع)!
ب) اصوات؛ مانند: آفرین، مرحبا، به به، خوشا، افسوس، آه، دریغ، وای، ای کاش، سلام، بله، آری، حیف و … .
نکته:
1) تشخیص شکل صحیح حروف و درست نویسی از اهداف املاست.
2) در هنگام نوشتن املا از به کار بردن واژه های «هم آوا» به جای یکدیگر پرهیز شود.
برخی بندهای متن درس«چشمه معرفت» و معنی آنان
فصل 2 : چشمه ی معرفت
برخی بندهای متن درس«چشمه معرفت» و معنی آنان:
درس دوم
چشمۀ معرفت
- نوع نثر: ساده و روان
- نویسنده: دکار علی شریعتی
- اثر: کویر
آب های زلال و سرد و گوارای فهم و دانایی در من خواهد جوشید.
فهم و دانایی هم چون آب صاف و سرد و گوارا در درون من خواهد جوشید.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
زلال، سرد و گوارا ß مراعات نظیر
تشبیه ß فهم و دانایی به آب های زلال و سرد و گوارا تشبیه شده است
امّا یقین دارم که در کلاس آفرینش و زیبایی طبیعت، عظمت و جلال و جاذبۀ خالق درس را با همۀ وجودم لمس می کردم.
امّا بی شک در آفرینش و زیبایی طبیعت که هم چون کلاسی است، درس بزرگی، شکوه و کشش آفریننده (پروردگار) را با تمام وجودم لمس می کردم.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
کلاس و درس ß مراعات نظیر
کلاس درس آفرینش ß تشبیه؛ آفرینش به کلاس تشبیه شده است
غرقۀ شکوه و اعجاز زیبایی خلقت بودم.
در شکوه و معجزۀ زیبایی آفرینش غرق شده بودم.
آب، این روح مُذاب امید و زندگی، تازه نفس، جوان، زلال و نیرومند با گام های استوار و امیدوار شتابان می رفت تا خود را به دهان خشک زمین و صدها کشتزار سوخته و نگاه های پژمردۀ هزاران درخت تشنه برساند و در رگ های خشکیدۀ جوی های مزرعه و کوچه باغ های مرده، جاری گردد.
آب این روح مذاب شدۀ امید و زندگی، سرحال، جوان، صاف و نیرومند با قدم های محکم و امیدوار به شتاب می رفت تا خود را به زمین های خشک و مزارع و درختان تشنه برساند و در جوی و نهر خشکیدۀ مزرعه و کوچه باغ های بی جان جاری شود.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
آب این روح مذاب شدۀ امید و زندگی ß تشبیه، آب به روح مذاب امید و زندگی تشبیه شده است
آب تازه نفس و جوان ß تشخیص
دهان خشک زمین ß تشخیص
نگاه های پژمردۀ هزاران درخت تشنه ß تشخیص
رگ های خشکیدۀ جوی مزرعه ß جوی مزرعه به رگ تشبیه شده است
کوچه باغ عای مرده ß تشخیص
درختان سرسبز باغ و صحرا را دیدم که شاخۀ دست های خویش را به آسمان برافراشته بودند و دعا می کردند و کودکان پرنشاطِ گل بوته ها و نوجوانان امیدوار ذرّت ها در گوش نسیم، آمین می گفتند.
درختان سرسبز باغ و صحرا را دیدم که شاخه های خود را به سمت آسمان بالا برده بودند و دعا می کردند و بوته های کوچک و شاداب گل ها و ذرّت های نورَس در گوش نسیم، آمین می گفتند.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
شاخۀ دست ß تشبیه، شاخۀ درختان به دست تشبیه شده است
درختان دعا می کردند ß تشخیص
کودکان پرنشاط گل بوته ها ß تشبیه، بوته های گل به کودک تشبیه شده است
نوجوانان امیدوار ذرّت ها ß تشبیه، ذرّت ها به نوجوانان امیدوار تشبیه شده اند
کودکان پرنشاط گل بوته ها و نوجوانان امیدوار ذرّت ها آمین می گفتند ß تشخیص
نسیم، مانند مادری مهربان و آداب دان که به کودکان خویش، حق شناسی و ادب می آموزد، سرهای نهالی جوان و بوته های نوزاد خویش را به نشانۀ احترام و وداع با من خم کرده بود.
نسیم که مانند مادری مهربان و آگاه به راه و رسم زندگی است، به کودکان خود درس حق شناسی و ادب می آموزد، سرشاخۀ درختان جوان و بوته های تازه روییده اش را به نشانۀ احترام و خداحافظی با من خم کرده بود.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
نسیم مانند مادری مهربان و آداب دان ß تشبیه
نسیم به کودکان درس حق شناسی و ادب می آموزد ß تشخیص
سرهای نهال جوان ، بوته های نوزاد خویش را به نشانۀ احترام و وداع خم کرده بود ß تشخیص
«برگ درختان سبز، در نظر هوشیار هر ورقش دفتری است، معرفت کردگار»
در نظر افراد هوشیار، هر برگ درخت مانند یک دفتر کامل برای شناخت خداوند است.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
هوشیار و کردگار ß قافیه
این بیت تضمینی از سعدی است
ورق، برگ، دفتر ß مراعات نظیر
درخت، برگ ß مراعات نظیر
تشبیه ß برگ درختان شبیه دفتر است
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
معرفت |
شناسایی، علم، دانش |
زلال |
صاف، گوارا |
گوارا |
خوشایند، لذّت بخش |
یقین |
بدون شک، بی گمان |
عظمت |
بزرگی، بزرگواری |
جلال |
بزرگی، شکوه، عظمت |
خلقت |
آفرینش |
مذاب |
ذوب شده، آب شده |
گام |
قدم |
استوار |
محکم، پایدار |
برافراشته |
بالا برده، بلند کرده |
نشاط |
شادمانی، خوشی |
دیرینه |
دیرین، کهنه، قدیمی |
رفیق |
دوست، یار |
معصوم |
پاک و بی گناه |
وداع |
بدرود، خداحافظی |
وداع |
بدرود، خداحافظی |
ضمیر |
باطن، درون |
خویشاوند |
قوم و خویش، فامیل |
||
آداب دان |
آگاه به راه و رسم زندگی |
||
کِشته |
کاشته شده، کِشت شده |
||
کشتزار |
مزرعه، زمین زراعت شده |
||
سیراب |
سیر شده از آب، پر آب |
||
می نگریستم |
می دیدم، نگاه می کردم |
||
کنجکاوی |
جست و جو، یافتن چیزی |
||
زمزمه |
نغمه، خواندن آرام و زیر لب |
||
اندک اندک |
کم کم، به تدریج، رفته رفته |
||
غرقه |
غرق شده، در آب فرو رفته |
||
هیجان |
التهاب درونی، آشفتگی، اضطراب |
||
نهال |
درخت نو کاشته، درخت نو نشانده |
||
حق شناسی |
شناخت حقیقت و راستی، خداشناسی |
||
جاذبه |
نیرویی که اجسام را به طرف خود می کشد |
||
اعجاز |
معجزه، کاری شگفت و عجیب انجام دادن |
||
خستگی ناپذیر |
کسی که پیوسته کاری می کند، بدون خستگی |
||
آمین |
کلمه ای که پس از دعا گویند، به معنی بر آور! بپذیر! اجابت کن! |
||
غرور |
تکبّر، فریفتگی، به خود بالیدن، در این درس: احساس سربلندی به سبب موفّقیّت |
دکتر علی شریعتی (۱۳۵۶- ۱۳۱۲ هـ.ش):
نویسنده و اندیشمند معاصر، فرزند استاد محمد تقی شریعتی در سال ۱۳۱۲ شمسی در مزینان خراسان به دنیا آمد. در رشته جامعه شناسی و تاریخ ادیان به درجه دکترا دست یافت. کتاب های «فاطمه فاطمه است»، «کویر» و اسلام شناسی» از کتاب های معروف اوست.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
نکات دستوری و آرایه های متن«روان خوانی: کژال»
فصل 2 : چشمه ی معرفت
نکات دستوری و آرایه های متن«روان خوانی: کژال»:
روان خوانی
کژال
- نوع نثر: ساده و روان
- نویسنده: طاهره اِیبُد
کژال، روناک را بغل زد و راه افتاد. روناک انگشتش را به دهان گذاشته بود و می مکید. دهکده تازه از خواب بیدار شده بود. کژال می رفت تا سری به «عمّه کابوک» بزند. خنکی هوای صبح، سرحال تَرَش می کرد. کژال، لُپ قرمز روناک را بوسید و آرام گاز گرفت. روناک لبخند زد. کژال زیر گلویش را قلقلک داد. روناک باز خندید. کژال قنداقۀ او را محکم به سینه فشرد و گفت : «فدای تو، روُلَۀ شیرینم».
واژه |
معنی واژه |
روناک |
به معنی روز روشن، روشنایی – در زبان کُردی |
کابوک |
به معنی کبوتر، نامی برای دختران – در زبان کردی |
کژال، از بلندی تپّه بالا رفت و بعد، سرازیر شد. نیمۀ راه بود که خشکش زد. برجا ماند. چیزی از پشت صخره بیرون آمد. کژال اوّل خیال کرد که سگ است؛ سگش از سگ های آبادی که پی گلّه بیرون آمده؛ امّا سگ نبود. صدای زوزه اش، پوست بر تن کژال خراشید. روناک را تنگ به خود فشرد. گرگ آمادۀ خیز بود. تن کژال مثل علفی در باد می لرزید :
نکات دستوری و آرایه ادبی:
خشکش زد ß کنایه از «تعجب کرد، مات و مبهوت شد»
پوست بر تن کژال خراشید ß کنایه از «کژال را بسیار ترساند»
کژال بر پوست گرگ چنگ کشید و فریاد زد : «هه ژار … هه ژار! خاکم به سر!» (کنایه از بدبخت و بیچاره شدن) گرگ، قنداقه به دهان گرفت و دوید. کژال به دنبال او زمین را خیش می کشید، مویه می کرد و روناک را صدا می زد.
واژه |
معنی واژه |
کژال به دنبال او زمین را خیش می کشید |
کژال به دنبال او زمین را چنگ می زد، سنگین حرکت می کرد |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
خاکم به سر ß کنایه از بدبخت و بیچاره شدن
سنگ را زمین انداخت؛ زار زد و دوید. صورت خراشید و دوید. گرگ پارۀ تنش را می برد.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
پارۀ تن ß کنایه از فرزند، عزیز و دوست داشتنی
باز هم جیغ. آزاد دوید. صدا از سمت تپه بود. کسی کمک می خواست. گام انداخت و دوید. (قدم برداشت و. شروع به دویدن کرد) صدا او را به خود می خواند. چشمِ آزاد از دور جسمی را که تند و تند به طرف او می آمد، دید و لحظه ای بعد، گرگ نزدیک آزاد رسیده بود و آن دورتر، کژال پابرهنه و بر سر زنان می دوید.
واژه |
معنی واژه |
گام انداخت و دوید |
قدم برداشت و شروع به دویدن کرد |
وقت فکر کردن نبود. آزاد نباید می ماند. دندان بر دندان می سایید. ( عصبانی بود، خشمگین بود – کنایه). گرگ مقابل آزاد بود. قنداقۀ روناک به دهانش بود. روناک، خفه گریه می کرد و گرگ خرناسه می کشید. آزاد معطّل نماند. خاک را، سنگ را و تیغ را … دوید. از زمین جهید و به گرگ رسید. خیز برداشت و حمله ور شد. آزاد باید گرگ می شد. حمله کرد. قنداقۀ روناک را کشید. تکّه ای از آن در دهان گرگ ماند. آزاد، روناک به سرعت زمین گذاشت و با گرگ در هم پیچید. (آزاد با گرگ گلاویز شد) کژال رسید. بر سر زنان دوید و روناک را بغل زد. به صورت روناک خیره شد.
واژه |
معنی واژه |
با گرگ در هم پیچید |
آزاد با گرگ گلاویز شد |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
دندان بر دندان می سایید ß کنایه از «عصبانی بود، خشمگین بود»
کمی بعد، دست و پایش از تقلا افتاد. آزاد، رهایش نکرد. نفس داغ گرگ، یک باره سرد شد، دست و پایش از حرکت ماند. آزاد بر زمین افتاد.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
یک باره سرد شد ß کنایه از «مُرد»
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
روُلَه |
فرزند (به زبان کردی) |
قنداقه |
ملحفه، دور پیچ کودک |
هراسان |
ترسان |
دایه |
مادر |
ریگ |
شن، سنگ ریزه |
خیش می کشید |
شخم می زد |
جهید |
جَست زد |
مجال |
فرصت |
تقلّا |
کوشش، تلاش |
||
گالش |
نوعی کفش، کفش لاستیکی |
||
معطّل |
بی کار، منتظر، بلاتکلیف |
||
مویه |
شیون و زاری، ناله، گریه |
||
هق هق |
صدای بریده بریده گریه |
||
خرناسه |
صدایی ناهنجار که از گلو یا بینی شخص خارج می شود |
طاهره ایبد (متولد ۱۳۴۲ هـ. ش):
در شیراز دیده به جهان گشود. از نویسندگان معاصر است. در زمینه ادبیات کودک و نوجوان دارای آثاری است. از آثار او می توان به «باغچه توی گلدون» و «به هوای گل سرخ» اشاره کرد.
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
معنی واژگان درس «چشمۀ معرفت»
فصل 2 : چشمه ی معرفت
معنی واژگان درس «چشمۀ معرفت»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
معرفت |
شناسایی، علم، دانش |
زلال |
صاف، گوارا |
گوارا |
خوشایند، لذّت بخش |
یقین |
بدون شک، بی گمان |
عظمت |
بزرگی، بزرگواری |
جلال |
بزرگی، شکوه، عظمت |
خلقت |
آفرینش |
مذاب |
ذوب شده، آب شده |
گام |
قدم |
استوار |
محکم، پایدار |
برافراشته |
بالا برده، بلند کرده |
نشاط |
شادمانی، خوشی |
دیرینه |
دیرین، کهنه، قدیمی |
رفیق |
دوست، یار |
معصوم |
پاک و بی گناه |
وداع |
بدرود، خداحافظی |
وداع |
بدرود، خداحافظی |
ضمیر |
باطن، درون |
با گرگ در هم پیچید |
آزاد با گرگ گلاویز شد |
تقلّا |
کوشش، تلاش |
روُلَه |
فرزند (به زبان کردی) |
قنداقه |
ملحفه، دور پیچ کودک |
هراسان |
ترسان |
دایه |
مادر |
ریگ |
شن، سنگ ریزه |
خیش می کشید |
شخم می زد |
جهید |
جَست زد |
مجال |
فرصت |
خویشاوند |
قوم و خویش، فامیل |
||
آداب دان |
آگاه به راه و رسم زندگی |
||
کِشته |
کاشته شده، کِشت شده |
||
کشتزار |
مزرعه، زمین زراعت شده |
||
سیراب |
سیر شده از آب، پر آب |
||
می نگریستم |
می دیدم، نگاه می کردم |
||
کنجکاوی |
جست و جو، یافتن چیزی |
||
زمزمه |
نغمه، خواندن آرام و زیر لب |
||
اندک اندک |
کم کم، به تدریج، رفته رفته |
||
غرقه |
غرق شده، در آب فرو رفته |
||
گالش |
نوعی کفش، کفش لاستیکی |
||
معطّل |
بی کار، منتظر، بلاتکلیف |
||
مویه |
شیون و زاری، ناله، گریه |
||
هق هق |
صدای بریده بریده گریه |
||
هیجان |
التهاب درونی، آشفتگی، اضطراب |
||
گام انداخت و دوید |
قدم برداشت و شروع به دویدن کرد |
||
نهال |
درخت نو کاشته، درخت نو نشانده |
||
حق شناسی |
شناخت حقیقت و راستی، خداشناسی |
||
جاذبه |
نیرویی که اجسام را به طرف خود می کشد |
||
اعجاز |
معجزه، کاری شگفت و عجیب انجام دادن |
||
خستگی ناپذیر |
کسی که پیوسته کاری می کند، بدون خستگی |
||
روناک |
به معنی روز روشن، روشنایی – در زبان کُردی |
||
کابوک |
به معنی کبوتر، نامی برای دختران – در زبان کردی |
||
خرناسه |
صدایی ناهنجار که از گلو یا بینی شخص خارج می شود |
||
آمین |
کلمه ای که پس از دعا گویند، به معنی بر آور! بپذیر! اجابت کن! |
||
غرور |
تکبّر، فریفتگی، به خود بالیدن، در این درس: احساس سربلندی به سبب موفّقیّت |
||
کژال به دنبال او زمین را خیش می کشید |
کژال به دنبال او زمین را چنگ می زد، سنگین حرکت می کرد |
واژگان املایی درس «زنگ آفرینش»
فصل 2 : چشمه ی معرفت
واژگان املایی درس «زنگ آفرینش»:
هق هق |
خستگی ناپذیر |
زلال |
یقین |
احوال پرسی |
هه ژار |
روح مذاب |
تیغۀ داس |
باغ و صحرا |
برافراشته |
ذرّت ها |
آمین |
احساس غرور |
آشنایی دیرینه |
عظمت |
قنداقه |
احترام و وداع |
اندک اندک |
زمزمه |
تلخیص |
روناک |
بغل |
عمّه کابوک |
قلقلک |
زل زد |
ساق و بازو |
نفس داغ |
انگار |
قُروه |
طفلت |
مویه |
غلتاند |
خرناسه |
معطّل |
زمین را خیش می کشید |
|
روحم غرق فهمیدن بود |
از هیجان می لرزید |
غرقۀ شکوه و اعجاز خلقت |
|||
پاهای برهنه ام |
کشته های سیراب |
رفیق و خویشاوند |
|||
سبزه های معصوم |
رولَه شیرینم |
مثل علفی در باد |
|||
جاذبۀ خالق درس |
صدای زوزه اش |
نهال های جوان |
|||
چشمۀ معرفت |
لمس می کردم |
کشتزار سوخته |
|||
از تقلّا افتاد |
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
دانش زبانی: انواع جملات،کلمه های هم خانواده
فصل 2 : چشمه ی معرفت
دانش زبانی: انواع جملات،کلمه های هم خانواده:
دانش زبانی
انواع جملات
انواع جملات:
به این جمله ها توجّه کنید:
1) غرقهٔ شکوه و اعجاز زیبایی خلقت بودم.
2) آیا درختان سرسبز باغ و صحرا را دیدی؟
3) به خالق این زیبایی ها بیندیش.
4) آرزوهایتان چه رنگین است!
جملهٔ (1)، خبری را به ما می دهد. به این گونه جمله ها، «جملهٔ خبری» می گویند.
جملهٔ (2)، چیزی را با آهنگ و لحن پرسشی مطرح می کند. به این دسته از جمله ها، «جملۀ پرسشی» می گویند.
جمله (3)، انجام کاری را درخواست و یا خواسته ای را بیان می کند. به این جمله ها، «جمله امری» می گویند.
آخرین جمله، احساس ما را نسبت به چیزی یا کسی، نشان می دهد. به این گونه جمله ها «جمله عاطفی» می گویند.
هر یک از این جمله ها با لحن و آهنگ مناسب خود بیان می شوند.
کلمه های هم خانواده
واژه های زیر توجه کنید:
1) فهم، مفهوم، مفاهیم
2) عجب، تعجب، عجایب
3) طفل، اطفال، طفولیت
با اندکی دقت در واژه ها، در می یابیم که هر گروه از واژه های بالا ویژگی های مشترکی دارند :
1) ریشه یا حروف اصلی آنها یکی است، برای مثال در گروه اول «فهم» و در گروه دوم «عجب» ریشه اصلی کلمه است.
2) از نظر معنی، واژه های هر دسته معنای نزدیک به هم دارند.
به این واژه های هم ریشه که ارتباط معنایی با یکدیگر دارند، «واژه های هم خانواده» می گویند.
املا در دوره اول متوسطه، شامل دو بخش است:
1) متن املا به صورت تقریری.
2) فعالیت هایی که هدف تقویت املا و درست نویسی دارند.
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
برخی بندهای متن درس«نسل آینده ساز» و معنی آنان
فصل 3 : نسل آینده ساز
برخی بندهای متن درس«نسل آینده ساز» و معنی آنان:
بیت اول فصل
- شاعر: بیدل دهلوی
منتظران بهار، فصل شکفتن رسید مژده به گل ها برید، یار به گلشن رسید
ای منتظران بهار، فصل شکوفایی و شکفتن، یعنی فصل بهار، از راه رسید؛ به گل ها مژده بدهید که یار (بهار) به باغ رسیده است.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
«مژده دادن» به «گل ها» ß تشخیص
بهار، شکفتن، گل و گلشن ß مراعات نظیر
درس سوم
نسل آینده ساز
جوان و نوجوان، چشمۀ جوشان نیرو و استعداد است.
جوان و نوجوان، مانند یک چشمۀ زاینده و جوشان، سرشار از انرژی و توانایی است.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تشبیه ß «جوان و نوجوان» مانند «چشمۀ جوشان» است
به شما جوانان به عنوان فرزندان عزیز و پاره های دل این ملّت … می گویم:
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
پاره های دل ß کنایه از «بسیار عزیز و دوست داشتنی بودن»
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مایه |
باعث، سبب |
به رغم |
برخلاف، وارونه |
به هیچ وجه |
هرگز، اصلاً |
مطبوعات |
روزنامه ها و مجلات |
برافراشته |
بالابرده، بلند کرده |
رستگاری |
رهایی، نجات یافتگی |
انحراف |
کج شدن، کج رفتن |
شکوهمند |
با شکوه، با عظمت |
خطا |
اشتباه، گناه غیر عمد |
مقتدر |
قدرتمند، توانا |
صَلاح |
درستی |
والا |
برتر، عالی |
معظّم |
بزرگ |
پارسایی |
پرهیزکاری، پاکدامنی |
شعور |
درک و فهم |
اعتراف |
بر زبان آوردن حقیقت |
استعداد |
توانایی، قابلیت |
غیرت |
مردانگی، آبرو |
هیئت |
گروه، دسته، جمع |
||
تحلیل |
بررسی کردن، حل کردن |
||
ببالد |
فخر کند، افتخار کند، رشد کند |
||
نظام |
دستگاه، سیستم، روش |
||
پاکدامنی |
پرهیزکار بودن، از گناه دوری کردن |
||
صداقت |
دوستی، محبّت، درستکاری |
||
متخصّص |
دارای تخصّص ، کارشناس |
||
همّت |
تلاش، اراده، سعی و کوشش |
||
اوایل |
جمعِ اوّل، آغازها، پیش ها |
||
بحمدالله |
خدا را شکر، به شکر خدا |
||
استحکامات |
بناها و موانعی که برای دفع دشمن می سازند |
||
رسانه |
وسایلی که خبرها را به مردم می رساند مانند رادیو، تلویزیون و … |
بیدل دهلوی:
شاعر پرکار قرن یازدهم و دوازدهم هجری قمری است. وی در عظیم آباد هند به دنیا آمد و از مشهورترین رباعی سرایان تاریخ ادبیات ایران به شمار می آید. در نظم و نثر سبکی خاص دارد. شیوۀ بیان و زبان شعری بیدل، پیچیدگی خاصّی دارد.
آیت الله سید علی خامنه ای (رهبر انقلاب اسلامی ایران):
رهبر عالی قدر انقلاب اسلامی، آیت الله سید علی خامنه ای در 24 تیرماه 1318 در مشهد مقدس دیده به جهان گشود. پدرش روحانی، مادرش خانه دار بود. وی فرزند دوم خانواده بود.
ایشان از دوره دبیرستان دروس حوزه را شروع کرد و دوران مقدّمات و سطح حوزه را به طور کم سابقه و شگفت انگیزی در پنج سال و نیم به اتمام رساند.
ایشان از سال 1337 تا 1343 در حوزه علمیه قم به تحصیل پرداخت و از محضر بزرگانی چون آیت الله بروجردی ، امام خمینی (ره)، شیخ مرتضی حائری یزدی و علامه طباطبایی بهره گرفت.
با شروع نهضت امام خمینی (ره) در سال 1342، سیدعلی جوانبه نهضت وی پیوست که شش بار دستگیری، زندان و تبعید، محصول این مبارزات گسترده بود.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی، مسئولیت های بزرگی چون معاونت وزارت دفاع، سرپرستی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، امام جمعۀ تهران، نمایندگی مجلس شورای اسلامی، حضور در جبهه های دفاع مقدس و ریاست جمهوری گوه توانایی و خستگی ناپذیری اوست. در ششم تیر ماه 1360 در مسجد ابوذر تهران از سوی منافقین مورد سوء قصد قرار گرفت و به جانبازی ایشان منجر شد.
از سال 1360 تا 1368 دو دوره ریاست جمهوری اسلامی ایران را به عهده داشت و روز چهاردهم خرداد 1368 پس از رحلت رهبر کبیر انقلاب اسلامی، حضرت امام خمینی (ره)، توسّط مجلس خبرگان به مقام والا عظیم رهبری انتخاب شد.
شعر «شعرخوانی: توفیقِ ادب» و معنی شعر
فصل 3 : نسل آینده ساز
شعر «شعرخوانی: توفیقِ ادب» و معنی شعر:
شعرخوانی
توفیقِ ادب
- نوع قالب شعری: مثنوی
- کتاب: مثنوی معنوی
- شاعر: مولوی (مولانا)
ای خدا! ای فضل تو حاجت روا با تو یاد هیچکس نَبوَد روا
ای خدا، ای که از فضل و بخشش تو حاجت هر نیازمند برآورده می شود. با وجود تو، یاد کردن از هیچکس سزاوار نیست.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
تعداد جمله:4 : (ای خدا)، (ای [کسی که])، (فضل تو حاجت روا [است]) و (با تو یاد هیچ کس روا نبود)
حاجت روا و روا ß قافیه
معنی «روا» در مصرع اول «برآورده کننده» و در مصرع دوم «جایز و درست» است
قطرۀ دانش که بخشیدی ز پیش متّصل گردان به دریاهای خویش
دانش اندکی که در گذشته به ما بخشیده بودی، به دانش بیکران و نامحدود خود متصل کن.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
قطره دانش ß تشبیه (دانش ما مانند قطره است)
قطره و دریا ß مراعت نظیر
تعداد جمله ß 2 : (قطرۀ دانش که از پیش بخشیدی) و (به دریاهای خویش متصل گردان)
پیش و خویش ß قافیه
«قطره» نماد «کمی» و «دریا» نماد «بسیاری» است
صد هزاران دام و دانه است ای خدا ما چو مرغان حریصی بی نوا
خدایا در مسیر زندگی صدها هزار مکر و حیله مانند دام و دانه وجود دارد و ما مانند مرغان حریصی هستیم که هر لحظه ممکن است در این دام گرفتار
نکات دستوری و آرایه ادبی:
تشبیه ß ما انسان ها مانند مرغان هستیم
دام، دانه و مرغ ß مراعات نظیر
تعداد جمله ß 3 : (صد هزاران دام و دانه است)، (ای خدا) و (ما چو مرغان حریص بی نوا [هستیم])
خدا و بی نوا ß قافیه
«است» در مصرع اول به معنای «وجود دارد» می باشد
«مرغان» در مصرع دوم به معنای «پرندگان» است نه «مرغ» به معنای حیوان خانگی
گر هزاران دام باشد هر قدم چون تو با مایی نباشد هیچ غم
اگر در هر قدم هزاران دام هم وجود داشته باشد، چون تو با ما هستی، هیچ غمی نداریم .
نکات دستوری و آرایه ادبی:
تعداد جمله ß 3 : (اگر [در] هر قدم هزاران دام باشد)، (چون تو با ما هستی) و (هیچ غمی وجود ندارد)
«باشد» در مصرع اول و «نباشد» در مصرع دوم معنای «وجود داشته باشد» و «وجود نداشته باشد» دارند
«چون» در مصرع دوم، معنای «برای این که» دارد و حرف ربط است
قدم و غم ß قافیه
از خدا جوییم توفیق ادب بی ادب، محروم شد از لطف رب
از خدا توفیق می خواهیم تا ادب و اخلاق خوب داشته باشیم، چون انسان بی ادب از لطف و رحمت خداوند محروم می شود.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
تعداد جمله ß 2 : (از خدا توفیق ادب [را] جوییم) و ([چون] بی ادب از لطف رب محروم شد)
ادب و رب ß قافیه
بی ادب، تنها نه خود را داشت بد بلکه آتش در همه آفاق زد
انسان بی ادب، تنها به خودش آسیب نمی رساند بلکه اخلاق و رفتار بد او مانند آتش به همه جا سرایت می کند و به همه ضرر می رساند.
نکات دستوری و آرایه ادبی:
آتش زدن ß کنایه از «نابود کردن»
تعداد جمله ß 2 : (بی ادب، تنها خود را بد نداشت) و (بلکه در همه آفاق آتش زد)
بد و زد ß قافیه
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
فضل |
بخشش، احسان |
حریص |
طمعکار |
روا |
سزاوار |
مرغان |
پرندگان |
توفیق |
سازگاری، موافقت |
||
حاجت روا |
روا کنندۀ حاجت، کامروا |
||
بی نوا |
بی چیز، تهی دست، ناتوان |
||
آفاق |
جمعِ افق، کرانه های آسمان، همۀ جهان |
جلال الدین محمد بلخی (مولانا):
ایشان از شاعران و عارفان قرن 7 هجری قمری است. مثنوی معنوی و دیوان شمس یا دیوان کبیر از آثار مشهور اوست. آرامگاه وی در قونیۀ ترکیه واقع است.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
معنی واژگان درس «نسل آینده ساز»
فصل 3 : نسل آینده ساز
معنی واژگان درس «نسل آینده ساز»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
به هیچ وجه |
هرگز، اصلاً |
مطبوعات |
روزنامه ها و مجلات |
برافراشته |
بالابرده، بلند کرده |
رستگاری |
رهایی، نجات یافتگی |
انحراف |
کج شدن، کج رفتن |
شکوهمند |
با شکوه، با عظمت |
خطا |
اشتباه، گناه غیر عمد |
مقتدر |
قدرتمند، توانا |
صَلاح |
درستی |
والا |
برتر، عالی |
معظّم |
بزرگ |
پارسایی |
پرهیزکاری، پاکدامنی |
شعور |
درک و فهم |
اعتراف |
بر زبان آوردن حقیقت |
استعداد |
توانایی، قابلیت |
غیرت |
مردانگی، آبرو |
فضل |
بخشش، احسان |
حریص |
طمعکار |
روا |
سزاوار، شایسته |
مرغان |
پرندگان |
هیئت |
گروه، دسته، جمع |
توفیق |
سازگاری، موافقت |
مژده |
نوید |
گلشن |
گلستان |
اشتباه |
خطا |
شعور |
درک |
صلاح |
درستی |
اعتراف |
اقرار |
افتخار |
سربلندی، غرور |
متّصل |
پیوسته |
حاجت روا |
روا کنندۀ حاجت، کامروا |
||
بی نوا |
بی چیز، تهی دست، ناتوان |
||
تحلیل |
بررسی کردن، حل کردن |
||
ببالد |
فخر کند، افتخار کند، رشد کند |
||
نظام |
دستگاه، سیستم، روش |
||
پاکدامنی |
پرهیزکار بودن، از گناه دوری کردن |
||
صداقت |
دوستی، محبّت، درستکاری |
||
متخصّص |
دارای تخصّص ، کارشناس |
||
همّت |
تلاش، اراده، سعی و کوشش |
||
اوایل |
جمعِ اوّل، آغازها، پیش ها |
||
بحمدالله |
خدا را شکر، به شکر خدا |
||
آفاق |
جمعِ افق، کرانه های آسمان، همۀ جهان |
||
استحکامات |
بناها و موانعی که برای دفع دشمن می سازند |
||
رسانه |
وسایلی که خبرها را به مردم می رساند مانند رادیو، تلویزیون و … |
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
واژگان هم خانواده درس «نسل آینده ساز»
فصل 3 : نسل آینده ساز
واژگان هم خانواده درس «نسل آینده ساز»:
متعال - تعالی - عالی - اعلا |
استعداد - مستعد |
تحليل - حل |
امتیاز - ممتاز - تمیز |
مختلف - اختلاف - خلف - خليفه |
مؤمن - ايمان |
عکس - معکوس - انعکاس - عکاس |
وجه - وجيه - توجيه - وجاهت - موجه |
انحراف - منحرف - تحريف |
صلاح - صالح - اصلاح - مصلحت - مصالح |
آفاق - افق |
غيرت - تغيير - مغایرت - اغیار - غيور |
اوایل - اول - اولویت - تأويل |
رياست - رئیس - مرئوس - رأس - رئوس |
وضع - اوضاع - موضع - موضوع - وضعيت |
افتخار - فخر - مفتخر - فاخر - تفاخر - مفاخره |
نظام - نظم - منظم - تنظیم - ناظم - منظوم |
مقتدر - قدرت - اقتدار - قادر، مقدور - قدير |
فضل - فاضل - فضیلت |
حاجت -احتياج - محتاج |
متصل - اتصال - وصل - وصال |
حريص - حرص |
محروم - حرمت - حرام |
ادب - اديب - مودب |
صداقت - صادق - تصدیق - صدیق - مصدق |
|
منتظر - انتظار - نظر - منظور - نظاره - منظره - مناظره |
|
مشاهده - شاهد - مشهود - استشهاد - شهید - شهادت |
|
متخصص - تخصص - خاص - مخصوص - اختصاص - مختص - تخصيص |
|
حفظ - حفاظت - حافظ - محفوظ - حافظه - حفاظ - محفظه |
واژگان متضاد درس «نسل آینده ساز»
فصل 3 : نسل آینده ساز
واژگان متضاد درس «نسل آینده ساز»:
واژه |
واژه متضاد |
واژه |
واژه متضاد |
مؤمن |
بی ایمان |
صلاح |
فساد |
درون |
برون |
خطا |
صواب |
صداقت |
ناراستی، دروغ |
برافراشته |
فروافتاده |
مقتدر |
ناتوان |
پارسایی |
بی تقوایی |
والا |
پست |
بی ادب |
مؤدّب |
حریص |
قانع |
محروم |
بهره مند |
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
دانش زبانی: فعل، زبان و ادبیات
فصل 3 : نسل آینده ساز
دانش زبانی: فعل، زبان و ادبیات:
دانش زبانی
فعل
فعل:
به مثال های زیر توجه نمایید:
الف) آمد
می گویم.
ب) همه دانش آموزان با دیدن این منظره در کلاس درس
هنگامی که معلم فارسی ما با دقت کتاب را همان طور که می بینید اگرچه مثال های بخش «الف» فقط از یک کلمه تشکیل شده اند، اما معنی آنها کامل است؛ در حالی که مثال های بخش «ب» شامل چندین کلمه هستند، اما معنی کاملی ندارند و شنونده را در انتظار می گذارند. شما فکر می کنید علت این تفاوت چیست؟
همان طور که متوجه شدید مثال های بخش «الف» فعل دارند اما مثال های بخش «ب» فعل ندارند. فعل بخش اصلی معنای جمله و انتقال دهنده پیام است؛ بنابراین «فعل» مهم ترین بخش هر جمله است.
زبان و ادبیات
زبان و ادبیات:
به این جمله ها توجه کنید:
1) جوان و نوجوان ما با استعداد است.
2) جوان و نوجوان چشمه جوشان نیرو و استعداد است.
3) به شما جوانان این ملت می گویم.
4) به شما جوانان به عنوان فرزندان عزیز و پاره های دل این ملت می گویم .
جمله های شماره (۱) و (۲) هر دو پیام یکسانی دارند اما جمله های (3) و (4) زیباتر و دلپذیرتر است.
هرگاه بخواهیم مقصود خود را بیان کنیم، از «زبان» استفاده می کنیم اما وقتی بخواهیم همان مقصود و منظور را زیباتر و تأثیرگذارتر بگوییم، از «ادبیات» بهره می گیریم .
نکته:
1) در نوشتن املا به نحوه تلفظ و مطابقت آن با شکل نوشتاری دقت شود.
2) پس از پایان املا، متن را یک بار دیگر مرور کنید.
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
شعر و متن درس «با بهاری که می رسد از راه، زیبایی شکفتن» و معنی شعر
فصل 4 : با بهاری که می رسد از راه، زیبایی شکفتن
شعر و متن درس «با بهاری که می رسد از راه، زیبایی شکفتن» و معنی شعر:
درس چهارم
با بهاری که می رسد از راه
- نوع قالب شعری: چهار پاره
- شاعر: محمدجواد محبت
روشن و گرم و زندگی پرداز آسمان مثل یک تبسم شد
هر چه سرما و هر چه دل سردی پر زد آهسته از نظر گم شد
آسمان مانند لبخندی روشن و زیبا و حیات بخش و مهربان شد.
و سرما و هرچه غم و غصه بود، از بین رفت و از نظر غایب شد.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تعداد جمله بیت اول ß 1
تشبیه ß آسمان مثل یک تبسم شد (وجه شبه ß لبخند زدن)
لبخند زدن آسمان ß تشخیص
روشن و گرم ß مراعات نظیر
سرما ß مجاز از غم
دل سردی ß مجاز از ناراحتی
از نظر گم شد ß کنایه از تمام شدن
تبسم و گم ß قافیه (شد و شد ß ردیف)
با نسیمی که زندگی در اوست باز چشم جوانهای وا شد
بر درختی، شکوفهای خندید در کتابی، بهار، معنا شد
با وزش نسیم زندگی بخش، دوباره جوانه ها و سبزه ها را شکوفا کرد.
شکوفه ها بر روی شاخه درخت باز شدند و در کتاب طبیعت بهار آغاز شد.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تعداد جمله بیت اول ß 2
تعدادجمله بیت دوم ß 2
باز ß قید تکرار
واشدن جوانه ß کنایه از گل شدن غنچه
چشم جوانه ای ß تشخیص
جوانه ای، درختی، شکوفه ای، کتابی ß دارای «ی» نکره
خندیدن شکوفه ß تشخیص
ین درخت، شکوفه و بهار ß مراعات نظیر
وا و معنا ß قافیه (شد و شد ß ردیف)
با بهاری که میرسد از راه سبز شو، تازه شو، بهاری شو
مثل یک شاخه گل، جوانه بزن مثل یک چشمه سار، جاری شو
همگام با فرا رسیدن بهار، تو هم تازه و جوان شو و سرسبز باش.
مثل یک شاخهی گل رشد کن و مانند چشمه حرکت کن و تلاش کن.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تعداد جمله بیت اول ß 4 : شامل یک جمله خبری و سه جمله امری
تعدادجمله بیت دوم ß 2 : شامل دو جمله امری
«با» و «از» ß حروف اضافه
بهاری و راه ß متمم
بهاری و جاری ß قافیه (شو و شو ß ردیف)
تکرار ß کلمه «شو» در مصرع دوم بیت اول
می رسد از راه ß تشخیص
تو مثل یک شاخه گل جوانه بزن ß تشبیه:
- تو ß مشبه
- شاخه گل ß مشبه به
- جوانه بزن ß وجه شبه
- مثل ß ادات تشبیه
تو مثل یک چشمه جاری شو ß تشبیه:
- تو:مشبه
- چشمه سار ß مشبه به
- جاری شدن ß وجه شبه
- مثل ß ادات تشبیه
شاخه و گل و جوانه ß مراعات نظیر
زندگی بر تو میزند لبخند هست وقت شکفتنت امروز
بهتر از هر چه هست در دنیا با خدا راز گفتنت امروز
زندگی به تو می گوید که الآن وقت تلاش و شادابی و نشاط است.
در این موقعیت بهترین کاری که می توانی انجام دهی گفتگو با خداست.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
هست |
شدن |
شکفتنت |
شکوفا شدن تو |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تعداد جمله بیت اول ß 2
تعدادجمله بیت دوم ß 2
امروز ß قید زمان
لبخند زدن زندگی ß تشخیص
هست وقت شکفتنت امروز ß کنایه از شادابی و تلاش
خدا ß متمم
دنیا ß متمم
شکفتنت و گفتنت ß قافیه (امروز و امروز:ردیف)
زیبایی شکفتن
مفهوم متن «زیبایی شکفتن»:
صحبت مرتبط با دوره ی نوجوانی می باشد. دوره ای که خوشی ها و ناخوشی های بخش اعظمی را به همراه داراست. ما نباید گاهی با بی حوصلگی ها و دل خوری ها این دوره را ناخوشایند کنیم. می بایست در این زمان که دورهی استقلال طلبی، کنجکاوی و شوق و اشتیاق یادگیری می باشد، نا آرام و بی قرار نشویم. در حالتی که این زمان را با تفکر، اندیشه کردن و دور اندیشی همراه کنیم به شکوفایی و زیبایی خواهیم رسید.
معنی واژگان درس «با بهاری که می رسد از راه، زیبایی شکفتن»
فصل 4 : با بهاری که می رسد از راه، زیبایی شکفتن
معنی واژگان درس «با بهاری که می رسد از راه، زیبایی شکفتن»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
معمولاً |
به طور معمول |
حسرت |
افسوس، اندوه |
تقریباً |
حدوداً |
پر فراز و فرود |
پراز خوشی و ناخوشی |
فراز |
بلندی |
فرود |
پستی |
وابستگی |
نیازمند بودن |
استقلال |
خودکفا بودن |
شبیه |
مانند |
دل خوری |
ناراحت شدن |
زلال |
صاف و گوارا |
رویا |
آرزو |
گل آلود نسازیم |
خراب نکنیم |
پسندیده |
نیکو |
موج بزند |
زیاد باشد |
گوناگون |
مختلف |
سرشار |
پر، انباشته |
جلوه |
نشان |
اندرز |
نصیحت، پند |
چالاکی |
چابکی، زیرکی |
بصیرت |
بینش |
مهارت |
توانایی |
دلنشین |
خوشایند |
تصاویر |
جمع تصویر، شکل ها |
شوق |
اشتیاق و میل و رغبت فراوان به چیزی |
||
شکوفایی |
پیشرفت، رونق و شکفته شدن |
||
انتقال |
جابجا کردن، عبور کردن |
||
لذت |
حالت خوشی که به انسان دست می دهد |
||
کیمیا |
با ارزش، چیز کمیاب و دست نیافتنی |
||
علایق |
دلبستگی ها، جمع علاقه |
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
دانش زبانی: نهاد
فصل 4 : با بهاری که می رسد از راه، زیبایی شکفتن
دانش زبانی: نهاد:
دانش زبانی
نهاد
نهاد:
به این جمله ها توجه نمایید:
الف) نرگس آمد.
آقای مدیر آمد.
ب) هوا سرد است.
خواهرم خوشحال است.
در مثال های بخش «الف»، «آمد» فعل جمله است و انجام کاری را نشان می دهد. وقتی شما بگویید «آمد» شنونده می پرسد «چه کسی آمد؟» در واقع کسی یا چیزی عمل آمدن را انجام می دهد. بنابراین برای تمام شدن معنی جمله، لازم است به این بخش، فعل اضافه شود. در جمله اول، عمل آمدن را نرگس انجام داده است و در جمله دوم آقای مدیر، کسی است که آمده است.
در مثال های بخش «ب»، فعل جمله، صفت یا حالتی را نشان می دهد. وقتی شما بگویید «سرد است» شنونده می پرسد «چه چیزی سرد است؟» یا وقتی بگویید «خوشحال است» شنونده می پرسد «چه کسی خوشحال است؟» در واقع صفت یا حالت موردنظر به کسی نسبت داده شده است. و به کلمه هایی که معمولا در ابتدای جمله می آیند و انجام کاری و یا داشتن حالتی به آنها نسبت داده می شود، «نهاد» گویند.
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
برخی بندهای متن درس«قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟» و آرایه های آن
فصل 6 : قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟
برخی بندهای متن درس«قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟» و آرایه های آن:
بیت اول فصل
- شاعر: علی اکبر گلشن آزادی
این زندگی حلال کسانی که هم چو سرو آزاد زیست کرده و آزاد می روند
این زندگی برای کسانی که در این دنیا آزاد زندگی می کنند و آزاد از دنیا می روند، شیرین و گوارا باد.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
همچو سرو ß تشبیه (زندگی به سر تشبیه شده است)
سرو در ادبیات فارسی مظهر و نماد آزادگی است
مفهوم بیت:
این بیت بر «وارستگی» و «بی توجهی به دنیا» تأکید دارد.
علی اکبر آزادی:
متخلص به گلشن، همچنین مشهور به گلشن آزادی در تاریخ 30 مرداد 1280 تربت حیدریه دیده به جهان گشود و در تاریخ 29 تیر 1353 در مشهد درگذشت و در باغ خواجه ربیع دفن شد. او روزنامه نگار، شاعر و نویسنده ایرانی، از پیشگامان مطبوعات در استان خراسان بود. از آثار ایشان می توان به دیوان اشعار و تذکره شعرای خراسان (گلشن ادب) را اشاره کرد.
درس ششم
قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟
من قلب کوچولویی دارم؛ خیلی کوچولو؛ خیلی خیلی کوچولو
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تعداد جمله ß 3
تکرار ß کلمۀ «خیلی»
تکرار ß کلمۀ «کوچولو»
قلب آدم نباید خالی بماند. اگر خالی بماند، مثل یک گلدان خالی، زشت است و آدم را اذیت می کند.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تشبیه ß تشبیه قلب به گلدان
تکرار ß کلمۀ «خالی»
دلم می خواهد تمام تمام این قلب کوچولو را مثل یک خانه ی قشنگ کوچولو، به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم … یا … نمی دانم … کسی که خیلی خوب است.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تکرار ß کلمۀ «کوچولو»
تکرار ß کلمۀ «تمام»
تشبیه ß تشبیه قلب کوچولو به خانه
قلب مهمان خانه نیست که آدم ها بیایند، دو سه ساعت یا دو سه روز توی آن بمانند و بعد بروند. قلب، لانه ی گنجشک نیست که بهار ساخته شود و در پاییز ، باد آن را با خودش ببرد …
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تکرار ß عبارت «دو سه»
قلب و مهمان خانه ß متضاد
بهار و پاییز ß متضاد
بمانند و بروند ß متضاد
قلب و لانه ی گنجشک ß متضاد
جای آدم های خیلی خیلی خوب است، برای همیشه
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تکرار ß کلمۀ «خیلی»
تمام قلبم را، تمام تمامش را بدهم به مادرم
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تکرار ß کلمۀ «تمام»
باید عقلم میرسید و قلبم را می دادم به هر دو تاشان
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
منظور از «هردو تاشان» پدر و مادر است
اما وقتی نگاه کردم خدا جان، خدا جان!
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دلیل کاربرد علامت تعجب (!) جمله ی عاطفی است
خوب … بعدش نوبت کی ها بود؟
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تعداد جمله ß 2
بله، درست است.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تعداد جمله ß 2
این عموی پدرم خیلی خیلی خیلی پولدار است.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تکرار ß کلمۀ «خیلی»
ببرم توی قلبم و یک گوشه بهش جا بدهم.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تعداد جمله ß 2
بهش ß به + ش
یک شب به یاد آن روزها و شب های خیلی سخت آن جنگ افتادم… همه ی آن هایی که جنگیدند و دشمن را از خاک ما، از سرزمین ما، و از خانه ی ما انداختند بیرون …
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
شب و روز ß تضاد
جنگیدند و دشمن و خاک و سرزمین و جنگ ß مراعات نظیر
سرباز خانه داشت ، کوچه و محله و خیابان و مسجد داشت و …
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
خیابان و کوچه و محله ß مراعات نظیر
نادر ابراهیمی زاده (1315 – 1387 هـ.ش):
داستان نویس معاصر ایرانی بود. او علاوه بر نوشتن رمان و داستان کوتاه، در زمینه های فیلم سازی، ترانه سرایی، ترجمه، و روزنامه نگاری نیز فعالیت کرده است. ابراهیمی، همراهِ بهرام بیضایی و ابراهیم گلستان، از معدود سخنوران ایرانی به شمار می رود که هم در سینما و هم در ادبیات کار کرده و شناخته شده بوده اند.
از داستان های نادر ابراهیمی می توان به کلاغ ها، سنجاب ها، دور از خانه، قصه های ریحانه خانم، قصه سار و سیر، نوسازی حکایت های خوب قدیم برای کودکان و … اشاره کرد. او اولین کتابش را با نام خانه ای برای شب در سال 1341 نوشته است. وی بعد از انقلاب، زندگی امام خمینی (ره) را با نام سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما آمد، نوشت.
معنی واژگان درس «قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟»
فصل 6 : قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟
معنی واژگان درس «قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
اذیت |
آزار دادن |
واقعاً |
به درستی |
حق |
شایسته، سزاوار |
تمام تمام |
کامل، همه |
مهمان خانه |
مسافر خانه |
معلوم |
آشکار |
فوری |
سریع و زود |
شلوغ |
پر سر و صدا |
ولو |
پخش و پراکنده |
حسابی |
کامل، فراوان |
گله |
شکایت و دل خوری |
رضایت |
خشنودی |
سعی |
تلاش و کوشش |
تقصیر |
سهل انگاری و کوتاهی |
سراسر |
همه، تمام |
کثیف |
آلوده |
زور گفتن |
ظلم و ستم کردن |
||
عقلم می رسید |
من درست فکر می کردم |
||
عجیب |
شگفت انگیز، شگفت آور |
||
حسابی شلوغ شده |
کاملاً شلوغ (پر سر و صدا) شده |
||
یک عالم |
مقدار زیاد، به اندازه وسعت یک دنیا |
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
دانش زبانی: مفعول
فصل 6 : قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟
دانش زبانی: مفعول:
دانش زبانی
مفعول
مفعول:
به این جمله ها توجه نمایید:
الف) على آمد.
مریم رفت.
ب) حسن میوه را خورد.
مینا نامه را خواند.
«فعل»، اصلی ترین بخش یک جمله است. فعل های بخش «الف» کلمه های «آمد» و «رفت» است. در جمله اول و دوم، تنها با اضافه شدن نهاد به فعل، معنی جمله کامل می شود. اما معنی جمله های بخش «ب» با نهاد، تمام نمی شود. در این جمله ها وقتی شما بگویید «خورد» شنونده می پرسد «چه چیزی را خورد؟» در واقع چیزی خورده شده است؛ بنابراین برای تمام شدن معنی جمله، لازم است بخشی به فعل اضافه شود. این بخش که معمولا با کلمه «را» به کار می رود، مفعول است. در زبان فارسی معیار امروز، «را» نشانه مفعول است.
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
دانش ادبی: تکرار
فصل 6 : قلب کوچکم را به چه کسی بدهم؟
دانش ادبی: تکرار:
دانش ادبی
تکرار
تکرار:
به این جمله توجه کنید :
دلم می خواهد تمام تمام این قلب کوچولوی کوچولو را، مثل یک خانه قشنگ کوچولو، به کسی بدهم که خیلی خیلی دوستش دارم.
می بینید که نویسنده بعضی کلمه ها را تکرار کرده است. چه وقت تکرار زیباست؟ آیا همه تکرارها زیبا هستند؟
هرگاه نویسنده بخواهد بر چیزی تأکید کند، آن را تکرار می کند. این تکرار آگاهانه بر تأثير سخن می افزاید. شاعران، از «تکرار» برای زیباسازی و تأثیرگذاری شعر استفاده می کنند. حتی گاه به تکرار یک بیت در شعر می پردازند.
شعر «علم زندگانی» و معنی شعر
فصل 7 : علم زندگانی
شعر «علم زندگانی» و معنی شعر:
درس هفتم
علم زندگانی
- نوع قالب شعری: مثنوی
- شاعر: پروین اعتصامی
- اثر: دیوان اشعار
کبوتر بچهای با شوق پرواز به جرئت کرد روزی بال و پر باز
روزی کبوتر بچه ای که بسیار مشتاق پرواز بود. از روی جرئت بال و پر خود را برای پرواز باز کرد.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
کبوتر با شوق پرواز ß تشخیص
کبوتر، بال و پر ß مراعات نظیر
تعداد جمله ß 1
کبوتر بچه ß نهاد
با شوق پرواز ß با ß حرف اضافه شوق پرواز ß متمم
باز کرد ß فعل
به جرئت ß به ß حرف اضافه جرئت ß متمم
بال و پر ß مفعول
پرید از شاخکی بر شاخساری گذشت از بامَکی بر جو کناری
از شاخه ای به شاخه ای می پرید. از بام کوتاهی گذشت و به کناری جوی آبی رسید.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تعداد جمله ß 2
پرید ß فعل جمله اول
از شاخکی ß از ß حرف اضافه شاخکی ß متمم
بر شاخساری ß بر ß حرف اضافه شاخساری ß متمم
گذشت ß فعل جمله دوم
از بامکی ß از ß حرف اضافه بامکی ß متمم
بر جو کناری ß بر ß حرف اضافه جوکناری ß متمم
نمودش بس که دور آن راهِ نزدیک شدش گیتی به پیشِ چشم، تاریک
از بس که آن را کوتاه، از نظر او طولانی بود؛ از خستگی، دنیا پیش او تاریک شد.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دور و نزدیک ß متضاد
شدش گیتی به پیش چشم تاریک ß کنایه از خسته شدن
تعداد جمله ß 2
نمود ß فعل
آن را نزدیک ß نهاد جمله اول
شد ß فعل جمله دوم
گیتی ß نهاد جمله دوم
به پیش چشم ß به ß حرف اضافه پیش چشم ß متمم
ز وحشت، سُست شد بر جای، ناگاه ز رنج خستگی درماند در راه
ناگهان از ترس بر جای خود سست شد و از رنج خستگی، توان ادامه را را نداشت.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
درمانده در راه ß کنایه از خسته شدن
تعداد جمله ß 2
شد ß فعل جمله اول
ز وحشت ß «ز» ß حرف اضافه وحشت ß متمم
بر جای ß بر ß حرف اضافه جای ß متمم
درمانده ß فعل جمله دوم
ز رنج خستگی ß «ز» ß حرف اضافه رنج خستگی ß متمم
در راه ß در ß حرف اضافه راه ß متمم
فتاد از پای، کرد از عجز فریاد ز شاخی مادرش آواز در داد:
خسته شد و از روی ناتوانی فریادی کشید و مادرش که روی شاخه ای نشسته بود، با صدای بلند به او گفت:
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
فتاد از پای ß کنایه از ناتوان شدن
تعداد جمله ß 3
فتاد ß فعل جمله اول
از پای ß از ß حرف اضافه پای ß متمم
از عجز ß از ß حرف اضافه عجز ß متمم
فریاد کرد ß فعل جمله دوم
ز شاخی ß «ز» ß حرف اضافه شاخی ß متمم
آواز در داد ß فعل جمله سوم
مادرش ß نهاد جمله سوم
«تو را پرواز بس زود است و دشوار ز نو کاران که خواهد کار بسیار؟
پرواز کردن برای تو هنوز زود است و برایت مشکل است. کسی از افراد تازه کار انتظار زیادی ندارد.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
نوکاران ß کنایه از تازه کارها یا افراد بی تجربه
تعداد جمله ß 2
است ß فعل جمله اول
تو را (برای تو) ß «را» ß حرف اضافه تو ß متمم
پرواز ß نهاد جمله اول
ز نو کاران ß «ز» ß حرف اضافه نو کاران ß متمم
خواهد ß فعل جمله دوم
که (چه کسی) ß نهاد جمله دوم
هنوزت نیست پای برزن و بام هنوزت نوبت خواب است و آرام
هنوز توان پرواز بر روی محله و بام ها را نداری و فعلا باید در آرامش و استراحت باشی.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تعداد جمله ß 2
پای برزن و بام نداری ß کنایه از توان پرواز طولانی نداشتن
برزن و بام ß مراعات نظیر
خواب و آرام ß مراعات نظیر
تو را توشِ هنر می باید اندوخت حدیث زندگی، می باید آموخت
تو در حال حاضر باید علم و دانایی و هنر بیاموزی و رسم زندگی کردن را یاد بگیری.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
حدیث زندگی ß کنایه از راه و رسم زندگی
کلمۀ «می باید» ß تکرار
تعداد جمله ß 2
اندوخت ß فعل جمله اول
تو ß نهاد جمله اول
توشِ هنر ß مفعول
آموخت ß فعل جمله دوم
حدیث زندگی ß مفعول
بباید هر دو پا محکم نهادن از آن پس فکر بر پای ایستادن
ابتدا باید دو پایت را محکم روی زمین قرار دهی، سپس به فکر ایستادن روی پای خودت باشی.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
پا ß آرایه تکرار
برپا ایستادن ß کنایه از بر خود متکی بودن
من اینجا چون نگهبانم تو چون گنج تو را آسودگی باید مرا رنج
تو مثل گنج هستی که من نگهبان تو هستم. تو باید در آسودگی و آرامش باشی و من برای پرورش تو باید در سختی باشم.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
نگهبان و گنج ß مراعات نظیر
آسودگی و رنج ß متضاد
من و تو ß آرایه تکرار
من مثل نگهبان هستم ß تشبیه:
- من ß مشبه
- چون ß ادات تشبیه
- نگهبان ß مشبه به
- [مراقب باشم] ß وجه شبه پنهان است
تو مانند گنج هستی ß تشبیه:
- تو ß مشبه
- چون ß ادات تشبیه
- گنج ß مشبه
- [با ارزشی] ß وجه شبه پنهان است
تعداد جمله ß 4
من ß نهاد جمله اول
هستم ß فعل جمله اول
چون نگهبان ß چون ß حرف اضافه نگهبان ß متمم
تو ß نهاد جمله دوم
چون گنج ß چون ß حرف اضافه گنج ß متمم
تو ß نهاد جمله دوم
باشی ß فعل جمله سوم
من ß نهاد جمله چهارم
باشم ß فعل جمله چهارم
مرا در دامها بسیار بستند ز بالم کودکان پرها شکستند
من در دام های زیادی گرفتار شده ام و بچه ها پر و بالم را شکسته اند.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
بال و پر ß مراعات نظیر
تعداد جمله ß 2
بستند ß فعل جمله اول
من ß مفعول
در دام ها ß در ß حرف اضافه دام ß متمم
شکستند ß فعل جمله دوم
کودکان ß نهاد جمله دوم
پرها ß مفعول
ز بالم ß «ز» ß حرف اضافه بالم ß متمم
گه از دیوار سنگ آمد، گه از در گَهَم سر پنجه خونین شد، گهی سر
گاهی از در و دیوار سنگ می خوردم و گاهی سر و پنجه ام زخمی می شد.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
در و دیوار ß مراعات نظیر
سر و سرپنجه ß مراعات نظیر
تعداد جمله ß 4
ز دیوار ß «ز» ß حرف اضافه دیوار ß متمم
آمد ß فعل جمله اول
سنگ ß نهاد جمله اول
از در ß «ز» ß حرف اضافه در ß متمم
[سنگ] ß نهاد جمله دوم؛ محذوف
[آمد] ß فعل جمله دوم؛ محذوف
شد ß فعل جمله سوم
سرپنجه ß نهاد جمله سوم
[شد] ß فعل جمله چهارم؛ محذوف
سر ß نهاد جمله چهارم
نگشت آسایشم یک لحظه دمساز گهی از گربه ترسیدم گه از باز
حتی یک لحظه هم آسوده و راحت نبوده ام و گاهی از گربه و گاهی از باز (پرنده شکاری) ترسیده ام.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
گربه و باز ß مراعات نظیر
تعداد جمله ß 3
گشت ß فعل جمله اول
آسایش ß نهاد
از گربه ß از ß حرف اضافه گربه ß متمم
ترسیدم ß فعل جمله سوم
از باز ß از ß حرف اضافه باز ß متمم
[ترسیدم] ß فعل جمله سوم؛ محذوف
هجوم فتنههای آسمانی مرا آموخت علم زندگانی
این همه گرفتاری و مشکلات به من چگونه زندگی کردن را آموخته است.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
فتنه های آسمانی به من آموخت ß تشخیص
تعداد جمله ß 1
هجوم فتنه های آسمانی ß نهاد
مرا (به من) ß «را» ß حرف اضافه «مـ» ß متمم
نگردد شاخک بیبُن، برومند ز تو سعی و عمل باید، ز من پند»
شاخه ی نازک یک دفعه تنومند و محکم نمی شود، تو نیز باید تلاش و کوشش کنی و من هم باید به تو پند و درس بدهم.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
بی بُن و برومند ß متضاد
سعی و عمل ß مراعات نظیر
تعداد جمله ß 3
نگردد ß فعل جمله اول
شاخک بی بُن ß نهاد جمله اول
شکل ساده جمله دوم و سوم:سعی و عمل باید از تو باشد و پند از من باشد
سعی و عمل ß نهاد
ز تو ß «ز» ß حرف اضافه تو ß متمم
[باشد] ß فعل؛ محذوف
پند ß نهاد
از من ß از ß حرف اضافه من ß متمم
[باشد] ß فعل؛ محذوف
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شوق |
میل، علاقه |
جرئت |
شهامت |
شاخک |
شاخه کوچک |
شاخسار |
شاخهی درخت |
بامک |
بام کوتاه |
جو کنار |
کنار جوی |
گیتی |
دنیا |
سُست |
ضعیف، بی حال |
فتاد |
مخفف افتاد |
عجز |
ناتوانی |
بَس |
بسیار |
فتنه |
گرفتاری، بلا |
برزن |
محله، کوی |
حدیث |
سخن، داستان |
گنج |
چیزی با ارزش |
گَه |
گاه، زمان |
دَمساز |
همراه |
هجوم |
حمله |
برومند |
باروَر، با ثمر، پُربار |
||
نوکاران |
تازه کاران، بیتجربه ها |
||
توش |
مخفف توشه، اندوخته، ذخیره |
پروین اعتصامی (1285 – 1320 هـ.ش):
پروین فرزند یوسف اعتصام الملک آشتیانی در تبریز متولد شد. فارسی و عربی را در دامن خانواده آموخت. سرودن شعر را از هشت سالگی آغاز کرد. نخستین شعرهایش را در مجله بهار به چاپ رساند و مورد تشویق اهل ادب قرار گرفت. از عوامل دیگری که موجب تقویت ذوق و پرورش استعداد شعری پروین شد، رفت و آمد او به محافل ادبی آن روزگار بود.
تنها اثر او، دیوان شعری است که بارها چاپ شده است. دیوان او شامل قصاید و قطعات بسیار دل نشین است. بیشتر قطعات خود را به صورت گفت و گو سرود که در اصطلاح ادبی به آن «مناظره» گویند.
سرانجام پروین در سال 1320 بر اثر بیماری حصبه درگذشت. آرامگاه او در شهر قم کنار صحن حضرت معصومه (س) قرار دارد.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
متن «حکایت: دعایِ مادر» و معنی حکایت
فصل 7 : علم زندگانی
متن «حکایت: دعایِ مادر» و معنی حکایت:
حکایت
دعایِ مادر
-
کتاب: بستان العارفین
از بایزید بسطامی -رحمة اللّه علیه- پرسیدند که ابتدای کار تو چگونه بود؟ گفت: من ده ساله بودم، شب از عبادت خوابم نمیبُرد. شبی مادرم از من درخواست کرد که امشب سرد است، نزد من بخُسب.
از بایزید بسطامی (که رحمت خدا بر او باد) پرسیدند که تو قبل از این که به این مقام و مرتبه برسی چگونه فردی بودی و چگونه به این راه هدایت شدی؟ گفت: من ده سال داشتم و شب ها مشغول عبادت بودم. یک شب مادرم از من درخواست کرد که چون امشب سرد است نزد من بخواب.
واژه |
معنی واژه |
بخسب |
بخواب |
رحمة اللّه علیه |
رحمت خدا بر او باد |
از عبادت خوابم نمیبرد |
از (شدت شوق و انجام) عبادت، در این جمله محذوف و باعث اغراق بیشتر در جمله شده است |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
کار ß کنایه از راه و طریقت عرفانی
مخالفت با خواهش مادر برایم دشوار بود؛ پذیرفتم. آن شب هیچ خوابم نبرد و از نماز شب بازماندم. یک دست بر دست مادر نهاده بودم و یک دست زیر سر مادر داشتم. آن شب، هزار «قُل هُوَ اللّهُ اَحَد» خوانده بودم.
از آن جایی که مخالفت کردن با درخواست مادرم برای من سخت بود، قبول کردم. آن شب اصلا خوابم نبرد و نتوانستم نماز شب به جا آورم. یک دستم در دست مادر بود و دست دیگرم زیر سرش بود تا راحت بخوابد. آن شب هزار «قل هوالله احد» (بگو خداوند یکتا هست) خواندم.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دشوار |
سخت |
باز ماندن |
محروم شدن |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
بازماندن ß کنایه از «از کار ماندن، متوقف شدن»
تکرار ß کلمۀ «دست»
دست و سر ß تناسب
آن دست که زیر سر مادرم بود، خوناندر آن خشک شده بود. گفتم: «ای تن، رنج از بهِر خدای بکش». چون مادرم چنان دید، دعا کرد و گفت: «یا رب، تو از وی خشنود باش و درجتش، درجهٔ اولیا گردان». دعای مادرم در حقّ من مستجاب شد و مرا بدین جای رسانید.
آن دستی که زیر سر مادرم بود بی حرکت مانده بود و خون در آن جریان نداشت. گفتم ای بدن به خاطر خداوند و خشنودی او رنج و سختی امشب را تحمل کن. وقتی مادرم از خواب برخاست و مرا در آن وضعیت دید برایم دعا کرد و گفت: خدایا تو هم از فرزندم راضی باش و مقام و مرتبهاش را در ردیف مرتبه بزرگان و عارفان قرار بده. دعای خیر مادرم درباره من پذیرفته شد و آن دعای خیر مادر من را به این درجه و جایگاه رساند.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
از بهر |
به خاطر |
اولیا |
بزرگان و دوستان خدا |
درجت |
درجه، رتبه |
||
مستجاب |
پذیرفته شده، اجابت شده |
||
ای تن رنج از بهر خدای بکش |
ای جسم من، این سختی را برای رضای خدا تحمل کن |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
جای ß کنایه از جایگاه و مقام
خون اندر آن خشک شده بود ß کنایه از بی حس شده بود
اندر ß در قدیم به جای حرف اضافه “در” به کار می رفت
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
معنی واژگان درس «علم زندگانی»
فصل 7 : علم زندگانی
معنی واژگان درس «علم زندگانی»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شوق |
میل، علاقه |
جرئت |
شهامت |
شاخک |
شاخه کوچک |
شاخسار |
شاخهی درخت |
بامک |
بام کوتاه |
جو کنار |
کنار جوی |
گیتی |
دنیا |
سُست |
ضعیف، بی حال |
فتاد |
مخفف افتاد |
عجز |
ناتوانی |
بَس |
بسیار |
فتنه |
گرفتاری، بلا |
برزن |
محله، کوی |
حدیث |
سخن، داستان |
گنج |
چیزی با ارزش |
گَه |
گاه، زمان |
دَمساز |
همراه |
هجوم |
حمله |
برومند |
باروَر، با ثمر، پُربار |
بخسب |
بخواب |
رحمة اللّه علیه |
رحمت خدا بر او باد |
درجت |
درجه، رتبه |
دشوار |
سخت |
باز ماندن |
محروم شدن |
از بهر |
به خاطر |
اولیا |
بزرگان و دوستان خدا |
نوکاران |
تازه کاران، بیتجربه ها |
||
توش |
مخفف توشه، اندوخته، ذخیره |
||
مستجاب |
پذیرفته شده، اجابت شده |
||
از عبادت خوابم نمیبرد |
از (شدت شوق و انجام) عبادت، در این جمله محذوف و باعث اغراق بیشتر در جمله شده است |
||
ای تن رنج از بهر خدای بکش |
ای جسم من، این سختی را برای رضای خدا تحمل کن |
دانش زبانی: متمّم، جابه جایی در شعر و نثر ادبی
فصل 7 : علم زندگانی
دانش زبانی: متمّم، جابه جایی در شعر و نثر ادبی:
دانش زبانی
متمّم
متمّم:
به این جمله ها توجه نمایید:
1) زهرا آمد.
2) دوستم سیب را خورد.
3) رامین کیف را از بازار خرید.
4) برادرم توپ را به احسان داد.
همان طور که پیش تر گفتیم «فعل»، اصلی ترین بخش یک جمله است. برخی از فعل ها مانند فعل «آمد» فقط با نهاد، جمله ای می سازند که معنی کاملی دارد. بعضی دیگر مانند فعل «خورد» با گرفتن مفعول، جمله کاملی می سازند. گروهی نیز مانند فعل «خرید و داد» علاوه بر نهاد و مفعول، بخش دیگری می گیرند. به این بخش که برای کامل شدن معنای جمله آمده است، «متمم» می گویند. متمم در جمله سوم «بازار» و متمم در جمله چهارم «احسان» است. کلمه هایی مانند «از، به، در و...» قبل از متمم به کار می روند و نشانه متمم (حرف اضافه) هستند.
نهاد |
مفعول و نشانۀ آن |
نشانۀ متمّم و متمّم |
فعل |
||
زهرا |
___ |
___ |
___ |
___ |
آمد |
دوستم |
سیب |
را |
___ |
___ |
خورد |
رامین |
کیف |
را |
از |
بازار |
خرید |
برادرم |
توپ |
را |
به |
احسان |
داد |
جابه جایی در شعر و نثر ادبی
جابه جایی در شعر و نثر ادبی:
به این بیت توجه کنید:
نمودش بس که دور آن راه نزدیک شدش گیتی به پیش چشم تاریک
اگر شعر را به نثر برگردانید، احتمالا این گونه خواهید نوشت:
آن راه نزدیک، آنقدر دور به نظرش رسید که گیتی (دنیا) پیش چشم او تاریک شد.
در برگرداندن شعر به نثر چه اتفاقی می افتد؟
می بینید که قسمت های مختلف شعر وقتی به نثر تبدیل می گردند، جا به جا می شوند. در جمله «گیتی (دنیا) پیش چشم او تاریک شد.» فعل در پایان جمله قرار می گیرد اما در شعر به اول بیت منتقل شده است. این جابه جایی در شعر و نثر ادبی بر زیبایی سخن می افزاید.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
ابیات درس «زندگی همین لحظه هاست» و معنی ابیات
فصل 8 : زندگی همین لحظه هاست
ابیات درس «زندگی همین لحظه هاست» و معنی ابیات:
درس هشتم
زندگی همین لحظه هاست
- نویسنده: عبّاس اقبال آشتیانی
زندگی مجموعهای از روزها و ماهها و سالهاست؛ روزهایی که به شتاب میگذرند و هرگز باز نمیگردند. میگویند وقت طلاست ولی بدون تردید وقت از طلا گرانبهاتر است؛ زیرا با صرف وقت میتوان طلا به دست آورد ولی دقایق تلف شده را با طلا نمیتوان خرید.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شتاب |
سرعت، تندی |
هرگز |
هیچ وقت، اصلاً |
گران بها |
ارزشمند |
تلف شده |
نابود شده، هلاک شده |
صرف |
خرج کردن، مصرف کردن، به کار بردن |
||
دقایق |
جمعِ دقیقه، در اینجا لحظه ها |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
می گویند وقت طلاست ß تشبیه (وقت به طلا تشبیه شده است)
روز، ماه، سال ß مراعات نظیر
چه بسیارند آنانی که وقت خود را بیهوده تلف میکنند. گویی قرنهای طولانی در این جهان زندگی خواهند کرد. اگر پولشان گم شود، دلآزرده میشوند و در جستوجوی آن، دنیا را زیر و رو میکنند امّا هرگز از تلف شدن وقت خویش نگران و ناراحت نمیشوند.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
گویی |
انگار، مثل اینکه، گویا |
نگران |
ناراحت، غمگین |
تلف شدن |
نابود شدن، هلاک شدن |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دل آزرده شدن ß کنایه از ناراحت و غمگین شدن
زیر و رو ß متضاد
زیر و رو کردن دنیا ß کنایه از به هم ریختن همه جا برای پیدا کردن چیزی
عمر حقیقی را، شناسنامهٔ ما تعیین نمیکند. زیستن و زندگی زیبا، تنها همان فرصتهایی است که با رفتارهای زیبا و کارهای بزرگ میگذرد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
حقیقی |
راستین، واقعی، اصلی |
تعیین |
مشخّص، معیّن |
زیستن |
زندگی کردن |
فرصت |
وقت، مَجال |
میگویند، اسکندر در اثنای سفر به شهری رسید و از گورستان عبور کرد. سنگ مزارها را خواند و به حیرت فرو رفت؛ زیرا مدّت حیات صاحبان قبور که بر روی سنگها حک شده بود، هیچکدام از ده سال تجاوز نمیکرد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
اثنا |
میان، بین، در میانِ |
گورستان |
قبرستان |
مزار |
قبر، آرامگاه |
مدّت |
زمان، وقت |
حیات |
زندگی |
حیرت |
تعجّب و شگفتی |
قبور |
جمع قبر، گورها |
صاحبان قبور |
مردگان |
تجاوز |
از حدّ چیزی گذشتن |
||
تجاوز نمی کرد |
عبور نمی کرد، بیشتر نبود |
||
حک کردن |
تراشیدن، خراش روی سنگ، در اینجا نوشتن روی سنگ/ |
یکی از بزرگان شهر را پیش خواند. به او گفت: «شهری به این صفا، با هوای خوب و آب گوارا، چرا زندگی مردمش چنین کوتاه است؟» آن مرد بزرگ پاسخ داد: «ما زندگی را با نظری دیگر مینگریم، زندگی به خوردن و خفتن و راه رفتن نیست. اگر چنین باشد، ما با حیوانات تفاوتی نداریم. زندگی حقیقی آن است که در جستوجوی دانش و یا کار مفید و سازنده بگذرد. با این قرار، هیچکس بیش از پنج و شش و حدّاکثر ده سال زندگی نمیکند؛ زیرا قسمت اعظم عمر به غفلت سپری میشود».
کسی در زندگی موفّق است که اکنون و فرصت حال را دریابد و همیشه فکر کند که بهترین فرصت من امروز است. امروز را به فردا افکندن و به امید آینده نشستن، کار درستی نیست. همچنان که امروز را به یادآوری گذشتههای از دست رفته، گذراندن و افسوس خوردن نیز شایسته نیست.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
پیش خواند |
فرا خواند، صدا زد |
صفا |
پاکی |
خفتن |
خوابیدن |
تفاوت |
فرق |
حقیقی |
راستین، واقعی |
اعظم |
بزرگتر |
قسمتِ اعظم |
قسمت بیشتر |
موفّق |
پیروز |
گوارا |
دلپذیر، خوشمزه |
نظر |
نگاه، دید |
دریابد |
درک کند، قدر بداند |
افکندن |
انداختن |
افسوس |
حسرت، دریغ |
شایسته |
سزاوار، لایق |
غفلت |
بی خبری، ناآگاهی، نادانی |
||
یادآوری |
به یاد آوردن، به خاطر آوردن |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
پنج، شش، ده ß مراعات نظیر
امروز و فردا ß متضاد
سپری کردن ß کنایه از گذراندن
از دی که گذشت هیچ از او یاد مکنن فردا که نیامده است فریاد مکن
بر نامده و گذشته، بنیاد مکن حالی خوش باش و عمر بر باد مکن
به دیروز و گذشته و اتفاقات آن فکر نکن (یاد نکن)، از فردا و آیندهای که هنوز نیامده، هراس نداشته باش و خیلی نگران آن نباش.
بر آینده و گذشته، عمر خود را بنا نکن، بلکه زندگی را بر حال بساز. اکنون شاد باش و عمر خود را تلف نکن.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دی |
دیروز |
یاد |
خاطر، ذهن |
فردا |
در اینجا آینده |
فریاد |
داد و بیداد |
نامده |
نیامده، آینده |
حالی |
اکنون |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دی ß مخفف دیروز
بیت اول ß یاد و فریاد ß قافیه (مکن و مکن ß ردیف)
بیت دوم ß بنیاد و باد ß قافیه (مکن و مکن ß ردیف)
دی و فردا ß تضاد
دی و فردا ß مراعات نظیر
دی ß متمم
گذشت ß فعل
او ß متمم
فردا ß نهاد
نیامده است ß فعل
عمر ß مفعول
آیا منظور از خوش بودن در این شعر، خندههای بیهوده و خوشگذرانی و به قول بعضی، الکی خوش بودن است؟ «نه»؛ خوشی واقعی، دلهای دیگران را شاد کردن، گره از کار دیگران گشودن و با دیگران خندیدن است که خدا دوستدار کسانی است که شادیهای خود را با دیگران تقسیم و غم را از دل دیگران منها میکنند.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
قول |
گفته، سخن |
اَلَکی |
بی خود، بیهوده |
منها |
کم کردن |
تقسیم |
قسمت کردن |
منها می کنند |
کم می کنند |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تقسیم و منها ß مراعات نظیر
گره از کار دیگران گشودن ß کنایه از حل کردن مشکلات دیگران
شادی و غم ß متضاد
میگویند: قدر وقت را بدانید و دقایق گرانبها را بیهوده از دست مدهید. مقصود این نیست که دائماً در کوشش و اضطراب باشید و راحت و آرام بر خود حرام کنید. ساعاتی که در مصاحبت دوستان میگذرد یا برای گردش و ورزش و بازیهای تفریحی مصرف میشود، در ردیف اوقات تلف شده نیست.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
قدر |
ارزش |
گرانبها |
ارزشمند |
مَدهید |
ندهید |
مقصود |
منظور، هدف |
دائم |
همیشه، همواره |
دائماً |
به طور همیشگی |
کوشش |
سعی، تلاش |
اضطراب |
نگرانی، ناراحتی |
آرام |
آرامش، راحتی |
تفریح |
شادمانی |
اوقات |
جمعِ وقت |
تلف شده |
نابود شده، هلاک شده |
حرام |
ناروا، ممنوع، ناشایست، امری که به جا آوردنش گناه است |
||
ساعات |
جمعِ ساعت، در اینجا یعنی لحظه ها و وقت ها |
||
مصاحبت |
همصحبتی، همنشینی، دوستی |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
گردش، بازی و تفریح ß مراعات نظیر
وقتی زیباییهای آفرینش را میبینیم، وقتی سبزهها، گلها، درختان، آسمان آبی یا پر ستاره را با شگفتی و اعجاب مرور میکنیم و یا بر ساحل دریا، یا رودخانه مینشینیم، وقت خود را تلف نکردهایم. اینها جزء زندگی است مخصوصاً اگر با تأمّل و فکر و عبرت همراه باشد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سبزه |
چمن |
اعجاب |
شگفتی، حیرت |
مخصوصاً |
بویژه، بخصوص |
عبرت |
پند گرفتن |
جزء |
بخشی از چیزی، جمعِ مکسّرِ آن «اجزا» است |
||
تأمّل |
اندیشیدن، فکر کردن، درنگ |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
سبزه ها، گل ها و درختان ß مراعات نظیر
ساحل، دریا، رودخانه ß مراعات نظیر
زندگی، همین لحظههاست و از دست دادن فرصتها جز غصّه و اندوه چیزی همراه ندارد.
این سخن زیبای نهجالبلاغه، یادمان باشد: «فرصتها مثل گذشتن ابرها میگذرند، فرصتهای خوب و عزیز را دریابید».
واژه |
معنی واژه |
فرصت |
وقتِ مناسب، زمان |
اندوه |
غم، غصّه، نگرانی، ناراحتی |
نهج البلاغه |
نام کتابی که در آن سخنان و نوشته های حضرت علی (ع) آمده است؛ مطالب این کتاب را سیّد رضی گردآوری کرده است؛ نهج البلاغه یعنی راه و روش زیبا سخن گفتن |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
فرصت ها ß نهاد
مثل ß حرف اضافه
گذشتنِ ابرها ß متمم
می گذرند ß فعل
معنا و مفهوم:
«فرصت ها مثل گذشتن ابرها می گذرند، فرصت های خوب و عزیز را دریابید». وقت ها و زمان ها مانند ابرها به سرعت می گذرند و می روند؛ وقت های باارزش را درک کنید (قدرفرصت ها را بدانید).
عباس اقبال آشتیانی:
از محققان و نویسندگان معاصر است. از آثار او می توان به «تاریخ مغول» و «وزراء سلاجقه» اشاره کرد.
حکیم عمر خیام:
ریاضیدان، ستاره شناس و شاعر بزرگ قرن پنجم است. در نیشابور می زیست و از بزرگترین شاعران پارسی گوی است. خیام را می توان بزرگترین رباعی سرای ایران نامید.
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
ابیات متن «روان خوانی: سفرنامۀ اصفهان» و معنی ابیات
فصل 8 : زندگی همین لحظه هاست
ابیات متن «روان خوانی: سفرنامۀ اصفهان» و معنی ابیات:
روان خوانی
سفرنامۀ اصفهان
- کتاب: قصه های مجید
- نویسنده: هوشنگ مرادی کرمانی
به دریا بنگرم دریا تو بینم به صحرا بنگرم صحرا تو بینم
به هرجا بنگرم کوه و در و دشت نشان از قامت رعنا تو بینم
خدایا به دریا نگاه می کنم و تو را می بینم. به صحرا نگاه می کنم تو را می بینم. (یعنی خدا همه جا هست)
خدایا به کوه و بیابان و دشت که نگاه می کنم، همه جا نشانه ای از قد و بالای زیبای تو می بینم.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
عمارت |
بنا، ساختمان |
دل شوره |
نگرانی |
یک هو |
ناگهان، یکدفعه |
بار و بندیل |
اسباب و اثاثیۀ سفر |
قوم و خویش |
فامیل |
عازم |
رهسپار، روانه |
یک دَم |
یک لحظه |
تک و دو |
تکاپو، تلاش |
دم بازار |
ابتدای بازار |
گلدسته |
مناره |
شوفر |
راننده |
هوهو |
صدای باد |
قامت |
قد |
رعنا |
خوش اندام |
کلّه کشیدن |
سَرَک کشیدن |
بیتوته |
شب را در جایی ماندن |
دَم دمای سحر |
نزدیک صبح |
کلافه |
ناراحت و بی تاب |
قراضه |
کهنه |
دیزی |
نوعی آبگوشت |
خوش نقش و نگار |
زیبا |
انگار |
مثل اینکه |
علّاف |
بیکار، سرگردان |
عیال |
خانواده، همسر |
جماعت |
گروه، دسته |
گوش زد کردن |
یادآوری کردن |
ناشتایی |
صبحانه، آنچه پس از مدّتی غذا نخوردن، می خورند |
||
حدود |
جمعِ حد (اندازه)، تقریباً، نزدیکِ |
||
پوزخند |
خنده ای از روی تمسخر |
||
اهالی |
جمعِ اهل، ساکنان جایی |
||
غلّات |
جمعِ غلّه، گندم، جو، برنج و ... |
||
آهان |
بله، واژه ای برای تأیید سخنی یا کاری |
||
تصدیق |
تأیید کردن درستی سخنی |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
از کوره در رفتن ß کنایه از عصبانی شدن
از زبان افتادن ß کنایه از ناتوانی در سخن گفتن
خواب به چشمم نیامد ß کنایه از اینکه نتوانستم بخوابم
هفت پادشاه را خواب دیدن ß کنایه از خواب عمیق
تو ذوق کسی زدن ß کنایه از ناامید و مأیوس کردن
لب و لوچه توی هم رفتن ß کنایه از اخم کردن و ناراحت شدن
پرپر زدن ß کنایه از بی قراری و بی تابی و عشق و علاقه
مخ کسی عیب کرده ß کنایه از دیوانه شده
سر به فلک کشیده ß کنایه از بسیار بلند
جا خوردن ß کنایه از تعجب کردن
هوشنگ مرادی کرمانی:
هوشنگ مرادی کرمانی در سال 1323در روستای سیرج کرمان به دنیا آمد. وی نویسندگی را از سال 1339 شروع کرد. مهمترین آثار این نویسنده توانای کشورمان عبارتند از: قصه های مجید، بچه های قالی باف خانه، نخل، داستان آن خمره، مشت بر پوست، تنور، کوره، مهمان مامان، مربای شیرین، لبخند انار.
معنی واژگان درس «زندگی همین لحظه هاست»
فصل 8 : زندگی همین لحظه هاست
معنی واژگان درس «زندگی همین لحظه هاست»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شتاب |
سرعت، تندی |
هرگز |
هیچ وقت، اصلاً |
گران بها |
ارزشمند |
تلف شده |
نابود شده، هلاک شده |
گویی |
انگار، مثل اینکه، گویا |
نگران |
ناراحت، غمگین |
حقیقی |
راستین، واقعی، اصلی |
تعیین |
مشخّص، معیّن |
زیستن |
زندگی کردن |
فرصت |
وقت، مَجال |
اثنا |
میان، بین، در میانِ |
گورستان |
قبرستان |
مزار |
قبر، آرامگاه |
مدّت |
زمان، وقت |
حیات |
زندگی |
حیرت |
تعجّب و شگفتی |
قبور |
جمع قبر، گورها |
صاحبان قبور |
مردگان |
تجاوز |
از حدّ چیزی گذشتن |
منها می کنند |
کم می کنند |
پیش خواند |
فرا خواند، صدا زد |
صفا |
پاکی |
خفتن |
خوابیدن |
تفاوت |
فرق |
حقیقی |
راستین، واقعی |
اعظم |
بزرگتر |
قسمتِ اعظم |
قسمت بیشتر |
موفّق |
پیروز |
گوارا |
دلپذیر، خوشمزه |
نظر |
نگاه، دید |
دریابد |
درک کند، قدر بداند |
افکندن |
انداختن |
افسوس |
حسرت، دریغ |
شایسته |
سزاوار، لایق |
دی |
دیروز |
یاد |
خاطر، ذهن |
فردا |
در اینجا آینده |
فریاد |
داد و بیداد |
نامده |
نیامده، آینده |
حالی |
اکنون |
قول |
گفته، سخن |
اَلَکی |
بی خود، بیهوده |
منها |
کم کردن |
تقسیم |
قسمت کردن |
قدر |
ارزش |
گرانبها |
ارزشمند |
مَدهید |
ندهید |
مقصود |
منظور، هدف |
دائم |
همیشه، همواره |
دائماً |
به طور همیشگی |
کوشش |
سعی، تلاش |
اضطراب |
نگرانی، ناراحتی |
آرام |
آرامش، راحتی |
تفریح |
شادمانی |
اوقات |
جمعِ وقت |
تلف شده |
نابود شده، هلاک شده |
سبزه |
چمن |
اعجاب |
شگفتی، حیرت |
مخصوصاً |
بویژه، بخصوص |
عبرت |
پند گرفتن |
فرصت |
وقتِ مناسب، زمان |
تلف شدن |
نابود شدن، هلاک شدن |
عمارت |
بنا، ساختمان |
دل شوره |
نگرانی |
یک هو |
ناگهان، یکدفعه |
بار و بندیل |
اسباب و اثاثیۀ سفر |
قوم و خویش |
فامیل |
عازم |
رهسپار، روانه |
یک دَم |
یک لحظه |
تک و دو |
تکاپو، تلاش |
دم بازار |
ابتدای بازار |
گلدسته |
مناره |
شوفر |
راننده |
هوهو |
صدای باد |
قامت |
قد |
رعنا |
خوش اندام |
کلّه کشیدن |
سَرَک کشیدن |
بیتوته |
شب را در جایی ماندن |
دَم دمای سحر |
نزدیک صبح |
کلافه |
ناراحت و بی تاب |
قراضه |
کهنه |
دیزی |
نوعی آبگوشت |
خوش نقش و نگار |
زیبا |
انگار |
مثل اینکه |
علّاف |
بیکار، سرگردان |
عیال |
خانواده، همسر |
جماعت |
گروه، دسته |
گوش زد کردن |
یادآوری کردن |
صرف |
خرج کردن، مصرف کردن، به کار بردن |
||
دقایق |
جمعِ دقیقه، در اینجا لحظه ها |
||
ناشتایی |
صبحانه، آنچه پس از مدّتی غذا نخوردن، می خورند |
||
حدود |
جمعِ حد (اندازه)، تقریباً، نزدیکِ |
||
پوزخند |
خنده ای از روی تمسخر |
||
اهالی |
جمعِ اهل، ساکنان جایی |
||
غلّات |
جمعِ غلّه، گندم، جو، برنج و ... |
||
آهان |
بله، واژه ای برای تأیید سخنی یا کاری |
||
تصدیق |
تأیید کردن درستی سخنی |
||
حک کردن |
تراشیدن، خراش روی سنگ، در اینجا نوشتن روی سنگ/ |
||
حرام |
ناروا، ممنوع، ناشایست، امری که به جا آوردنش گناه است |
||
ساعات |
جمعِ ساعت، در اینجا یعنی لحظه ها و وقت ها |
||
مصاحبت |
همصحبتی، همنشینی، دوستی |
||
جزء |
بخشی از چیزی، جمعِ مکسّرِ آن «اجزا» است |
||
تأمّل |
اندیشیدن، فکر کردن، درنگ |
||
اندوه |
غم، غصّه، نگرانی، ناراحتی |
||
نهج البلاغه |
نام کتابی که در آن سخنان و نوشته های حضرت علی (ع) آمده است؛ مطالب این کتاب را سیّد رضی گردآوری کرده است؛ نهج البلاغه یعنی راه و روش زیبا سخن گفتن |
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
دانش زبانی: فعل اسنادی
فصل 8 : زندگی همین لحظه هاست
دانش زبانی: فعل اسنادی:
دانش زبانی
فعل اسنادی
فعل اسنادی:
به این جمله ها توجه نمایید:
1) علی کفش های جدیدش را پوشید.
2) کشاورزان گندم کاشتند.
3) شاگردان خوشحال شدند.
4) هوا سرد است.
5) مریم معلم مدرسه بود.
چنان که می بینید فعل جمله اول و دوم انجام کاری را نشان می دهند (کار پوشیدن و کاشتن)، اما فعل های جمله های سوم، چهارم و پنجم وقوع کاری را نشان نمی دهند بلکه تنها برای نسبت دادن چیزی به چیز دیگر به کار می روند. برای مثال در جمله سوم «خوشحالی» به شاگردان و در جمله چهارم سردی» به هوا نسبت داده شده است.
به فعل هایی مانند «شد»، «است» و «بود» که برای نسبت دادن چیزی به چیزی به کار می روند، فعل «اسنادی» می گویند.
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
متن درس «نصیحت امام، شوق خواندن» و نکات دستوری و آرایه های ادبی
فصل 9 : نصیحت امام (قدّس سرّه)، شوق خواندن
متن درس «نصیحت امام، شوق خواندن» و نکات دستوری و آرایه های ادبی:
درس نهم
نصیحت امام
دانشآموزان یک مدرسهٔ دخترانه برای امام خمینی (ره) نامه مینویسند. آنها در نامهشان به کتاب درسی خود اشاره میکنند که در آن نوشته شده است، امام محمّدتقی، علیه السّلام، نامهای نصیحتآمیز به یکی از یاران خود نوشته است. دانش آموزان مینویسند: «ولی اماما، ما شما را نمیتوانیم نصیحت کنیم، زیرا شما بزرگوارید و از همهٔ گناهان به دورید. شما آن امام بت شکنی هستید که مدّت چهل سال است نمازهای شبتان ترک نشده». امام خمینی در پاسخ نامهٔ دانش آموزان که خواسته بودند آنها را نصیحت کنند، نوشتند:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
امام |
پیشوا، رهبر |
نصیحت |
پند، اندرز |
نصیحت آمیز |
آمیخته به اندرز، همراه با پند |
||
علیه السّلام |
سلام و درود بر او باد |
||
بت |
تندیسی ساخته شده از سنگ ، چوب ، فلز یا هر چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که به جای خداوند، پرستش شود |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دانش آموزان یک مدرسۀ دخترانه ß نهاد
برای ß حرف اضافه
امام خمینی ß متمم
اماما (ای امام) ß ندا و منادا، شبه جمله
باسمه تعالی
«فرزندان عزیزم، نامهٔ محبّتآمیز شما را قرائت کردم. کاش شما عزیزان مرا نصیحت میکردید که محتاج آنم. امید است با نشاط و خرّمی درسهایتان را خوب بخوانید و در همان حال، به وظایف اسلامی که انسانها را میسازد، عمل کنید و اخلاق خود را نیکو کنید و اطاعت و خدمت پدران و مادرانتان را غنیمت شمارید و آنها را از خود راضی کنید و به معلّمهایتان احترام زیاد بگذارید. سعی کنید برای اسلام و جمهوری اسلامی و کشورتان مفید باشید. از خداوند، تعالی، سلامت و سعادت و ترقّی در علم و عمل برای شما نور چشمان، آرزو میکنم. سلام بر همهٔ شماها».
۲۹شهر صفر ۱۴۰۳ - روح الله الموسوی الخمینی
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
قرائت کردم |
خواندم |
محتاج |
نیازمند |
نیازمند |
طراوت، شادابی |
خرّمی |
شادی، نشاط |
نیکو |
خوب |
اطاعت |
فرمان بردن |
راضی |
خشنود |
تعالی |
بلند مرتبه |
سعادت |
خوشبختی |
ترقّی |
پیشرفت |
باسمه تعالی |
به نام او که بلند مرتبه است |
||
محبّت آمیز |
آمیخته به مهر و محبّت |
||
وظایف |
جمع مکسّر (مفرد آن: وظیفه) |
||
اخلاق |
خوی ها، رفتار، جمع مکسّر (مفرد آن: خُلق) |
||
غنیمت شمردن |
قدر دانستن، با ارزش شمردن، فایده و سود بردن |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
نورچشمان ß کنایه از فرزندان عزیز
نامۀ محبت آمیز شما ß مفعول
قرائت کردم ß فعل
شوق خواندن
علّامه محمّدتقی جعفری، از همان کودکی کنجکاو و دقیق بود. همراه دایی و برادرش به دامن طبیعت میرفت. طبیعت را دوست داشت و میکوشید از زیباییهای آن لذّت ببرد. او، گاه دقایقی طولانی به یک گل خیره میشد و نشاط عجیبی احساس میکرد. گاهی وقتها برای شنیدن صدای پرندگان، روی تخته سنگی دراز میکشید و چشمهایش را میبست و به آواز آنها که با صدای رودخانه در هم میآمیخت، گوش میسپرد. از تلخترین خاطرات روزهای کودکی او، دیدن کسانی بود که با تیرکمان به صید پرندهها میپرداختند. او از صید گنجشکی کوچک با تیرکمان، احساس بیزاری و تنفّر میکرد. وقتی در حیاط مدرسه میشنید که هم کلاسیهایش با هیجان از شکار پرندهای حرف میزنند، با ناراحتی از آنها دور میشد. او شیفتهٔ طبیعت بود و از اینکه کسانی با خشونت سعی میکردند طبیعت زیبا و آرام را بر هم بزنند، رنج می برد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
کنجکاو |
جستجوگر |
دقایقی طولانی |
زمان زیادی |
نشاط |
خوشی، شادی |
بیزاری |
تنفر |
آواز |
صدا، آهنگ |
صید |
شکار |
هیجان |
شور و اشتیاق |
شیفته |
عاشق، دلداده، دلباخته |
علّامه |
کسی که علم زیادی دارد، بسیار دانا، دانشمند |
||
دقایق |
جمع مکسّر (مفرد آن: دقیقه) |
||
خیره |
زُل زدن، نگاه عمیق به چیزی |
||
عجیب |
شگفت انگیز، تعجّب آور |
||
احساس |
حس کردن، درک کردن |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دامن طبیعت ß تشخیص
به دامن طبیعت رفتن ß کنایه از به گردش و تماشا رفتن
صید، شکار، گنجشک، تیر و کمان ß مراعات نظیر
در جملۀ «علّامه محمّدتقی جعفری، از همان کودکی کنجکاو و دقیق بود»، «علّامه محمّد تقی جعفری» ß نهاد
همان کودکی ß متمم
کنجکاو و دقیق ß مسند
از روزی که وارد مدرسه شده بود، کلاس درس را نیز مثل گشت و گذار در صحراها و باغها دوست میداشت. همان قدر که از بازی کردن لذّت میبرد، از حلّ مسائل ریاضی، خواندن جغرافیا و علوم به وجد میآمد. او تعجّب میکرد که چرا بعضی از بچّهها درس را به اندازهٔ بازی کردن دوست ندارند و موقع شنیدن و خواندن شعر، احساس شادی نمیکنند.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
گشت و گذار |
گردش و تفریح |
موقع |
وقت، زمان |
مسائل |
جمع مکسّر (مفرد آن: مسئله) |
||
وجد |
خوشحالی زیاد، شور و هیجان |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
ریاضی، جغرافیا، علوم ß مراعات نظیر
شنیدن و خواندن ß مراعات نظیر
در اوّلین ساعات حضورش در قم به حرم حضرت معصومه (س) پناه برد. سر بر ضریح آن حضرت گذاشت و آرام اشک ریخت. از خداوند خواست به او در راهی که انتخاب کرده است؛ اخلاص و همّت بلند، عطا کند و به قلب نگران مادر نیز آرامش و نشاط بخشد و بیماری و کسالت او را شفا دهد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
حرم |
داخل مکان زیارتی |
اخلاص |
پاکی، یکرنگی |
همّت |
اراده، پشتکار، تلاش |
کسالت |
بیماری |
شفا |
درمان، تندرستی |
||
ضریح |
خانه فلزی یا چوبین مُشبّک که بر سر مزار بزرگان دینی قرار دارد |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
ضریح، حرم ß مراعات نظیر
نهاد در جملۀ «سر را بر ضریح آن حضرت گذاشت» ß «او» محذوف
سر ß مفعول
ضریح آن حضرت ß متمم
گذاشت ß فعل
زیارت حضرت معصومه (س) به او آرامش بخشید. باز هم شوق خواندن و عطش مطالعه در وجودش زنده شد. مشتاقانه به سوی «مدرسهٔ دارالشّفای» قم به راه افتاد. از حرم تا مدرسه راهی نبود، تنها چند قدم. حرم، دل او را آرام میکرد و مدرسه، اندیشهاش را. حجرهای ساده و کوچک نصیب او شد. حجرهای که فضای آن بیش از شش متر مربّع نبود و گلیم کهنه و سادهای کف آن را پوشانده بود. حجرهای که برای محمّدتقی از همهٔ دنیا بزرگتر بود. حالا میتوانست در کلاس درس استادان مختلف، شرکت کند و هر روز تا نیمههای شب به مطالعه و اندیشیدن بپردازد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شوق |
علاقه، اشتیاق |
عطش |
تشنگی زیاد |
عطا کند |
ببخشد |
نصیب |
قسمت، بهره |
حُجره |
اتاق کوچک |
گِلیم |
نوعی فرش |
مشتاقانه |
با علاقه، با شور و و شوق |
||
دارالشّفا |
بیمارستان، در اینجا نام مدرسه ای است |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
عطش مطالعه ß کنایه از علاقه زیاد به مطالعه
مطالعه و مدرسه ß مراعات نظیر
زیارت، حرم، قم، حضرت معصومه (س) ß مراعات نظیر
زیارت حضرت معصومه (س) ß نهاد
به ß حرف اضافه
او ß متمم
آرامش ß مفعول
می بخشید ß فعل
استاد محمّدتقی جعفری:
در مرداد سال 1304 ه. ش. در خانوادهای فقیر در شهر تبریز به دنیا آمد. هنگامی که می خواست به کلاس ششم برود، مجبور به ترک تحصیل شد و یکسال و نیم در مغازۀ کفّاشی، شاگردی کرد. بعدها به کمک یکی از استادان خود راهی نجف شد. در 23 سالگی به درجه اجتهاد رسید و پس از 11 سال به ایران بازگشت. از استاد جعفری کتابها و آثار علمی فراوانی دربارۀ نهج البلاغه، مثنوی مولوی و موضوعات دیگر بر جای مانده است. وی در سال 1377 درگذشت.
معنی واژگان درس «نصیحت امام، شوق خواندن»
فصل 9 : نصیحت امام (قدّس سرّه)، شوق خواندن
معنی واژگان درس «نصیحت امام، شوق خواندن»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
امام |
پیشوا، رهبر |
نصیحت |
پند، اندرز |
علیه السّلام |
سلام و درود بر او باد |
شفا |
درمان، تندرستی |
قرائت کردم |
خواندم |
محتاج |
نیازمند |
نیازمند |
طراوت، شادابی |
خرّمی |
شادی، نشاط |
نیکو |
خوب |
اطاعت |
فرمان بردن |
راضی |
خشنود |
تعالی |
بلند مرتبه |
سعادت |
خوشبختی |
ترقّی |
پیشرفت |
کنجکاو |
جستجوگر |
دقایقی طولانی |
زمان زیادی |
نشاط |
خوشی، شادی |
بیزاری |
تنفر |
آواز |
صدا، آهنگ |
صید |
شکار |
هیجان |
شور و اشتیاق |
شیفته |
عاشق، دلداده، دلباخته |
گشت و گذار |
گردش و تفریح |
موقع |
وقت، زمان |
حرم |
داخل مکان زیارتی |
اخلاص |
پاکی، یکرنگی |
همّت |
اراده، پشتکار، تلاش |
کسالت |
بیماری |
شوق |
علاقه، اشتیاق |
عطش |
تشنگی زیاد |
عطا کند |
ببخشد |
نصیب |
قسمت، بهره |
حُجره |
اتاق کوچک |
گِلیم |
نوعی فرش |
عمارت |
بنا، ساختمان |
دل شوره |
نگرانی |
یک هو |
ناگهان، یکدفعه |
بار و بندیل |
اسباب و اثاثیۀ سفر |
قوم و خویش |
فامیل |
عازم |
رهسپار، روانه |
یک دَم |
یک لحظه |
تک و دو |
تکاپو، تلاش |
دم بازار |
ابتدای بازار |
گلدسته |
مناره |
شوفر |
راننده |
هوهو |
صدای باد |
قامت |
قد |
رعنا |
خوش اندام |
کلّه کشیدن |
سَرَک کشیدن |
بیتوته |
شب را در جایی ماندن |
دَم دمای سحر |
نزدیک صبح |
کلافه |
ناراحت و بی تاب |
قراضه |
کهنه |
دیزی |
نوعی آبگوشت |
خوش نقش و نگار |
زیبا |
انگار |
مثل اینکه |
علّاف |
بیکار، سرگردان |
عیال |
خانواده، همسر |
جماعت |
گروه، دسته |
گوش زد کردن |
یادآوری کردن |
نصیحت آمیز |
آمیخته به اندرز، همراه با پند |
||
باسمه تعالی |
به نام او که بلند مرتبه است |
||
محبّت آمیز |
آمیخته به مهر و محبّت |
||
وظایف |
جمع مکسّر (مفرد آن: وظیفه) |
||
دقایق |
جمع مکسّر (مفرد آن: دقیقه) |
||
خیره |
زُل زدن، نگاه عمیق به چیزی |
||
عجیب |
شگفت انگیز، تعجّب آور |
||
پوزخند |
خنده ای از روی تمسخر |
||
اهالی |
جمعِ اهل، ساکنان جایی |
||
غلّات |
جمعِ غلّه، گندم، جو، برنج و ... |
||
آهان |
بله، واژه ای برای تأیید سخنی یا کاری |
||
تصدیق |
تأیید کردن درستی سخنی |
||
احساس |
حس کردن، درک کردن |
||
مسائل |
جمع مکسّر (مفرد آن: مسئله) |
||
وجد |
خوشحالی زیاد، شور و هیجان |
||
مشتاقانه |
با علاقه، با شور و و شوق |
||
دارالشّفا |
بیمارستان، در اینجا نام مدرسه ای است |
||
حدود |
جمعِ حد (اندازه)، تقریباً، نزدیکِ |
||
ناشتایی |
صبحانه، آنچه پس از مدّتی غذا نخوردن، می خورند |
||
اخلاق |
خوی ها، رفتار، جمع مکسّر (مفرد آن: خُلق) |
||
غنیمت شمردن |
قدر دانستن، با ارزش شمردن، فایده و سود بردن |
||
علّامه |
کسی که علم زیادی دارد، بسیار دانا، دانشمند |
||
ضریح |
خانه فلزی یا چوبین مُشبّک که بر سر مزار بزرگان دینی قرار دارد |
||
بت |
تندیسی ساخته شده از سنگ ، چوب ، فلز یا هر چیز دیگر به شکل انسان یا حیوان که به جای خداوند، پرستش شود |
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
واژگان هم خانواده درس «نصیحت امام، شوق خواندن»
فصل 9 : نصیحت امام (قدّس سرّه)، شوق خواندن
واژگان هم خانواده درس «نصیحت امام، شوق خواندن»:
سعادت - سعید - مسعود - سعد |
غنيمت - مغتنم - غنایم - اغتنام |
مسائل - سؤال - مسئول - مسئله |
حضور - حاضر - محضر - احضار |
احساس - حس - محسوس - حساس |
لذت - لذيذ - لذات |
تنفر - نفرت - متنفر |
نصیحت - نصایح - ناصح |
محتاج - احتياج - حاجت |
شرکت - شریک - مشارکت |
اخلاص - خالص - خلوص - مخلص |
حل - انحلال - منحل - حلال |
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
دانش زبانی: مسند
فصل 9 : نصیحت امام (قدّس سرّه)، شوق خواندن
دانش زبانی: مسند:
دانش زبانی
مسند
مسند:
به این جمله ها توجه نمایید:
1) هوا روشن است.
2) زهرا شاد بود.
3) چای سرد شد.
چنان که می بینید فعل جمله های بالا اسنادی است. در جمله اول روشن به هوا، در جمله دوم شاد به زهرا و در جمله سوم، سرد به چای نسبت داده شده است. به کلمه های «روشن»، «شاد» و «سرد» که به نهاد نسبت داده می شود، «مسند» می گویند.
متن درس «کلاس ادبیات، مرواریدی در صدف، زندگی حسابی، فرزند صالح انقلاب» و نکات دستوری و آرایه های ادبی
فصل 10 : کلاس ادبیات، مرواریدی در صدف، زندگی حسابی، فرزند صالح انقلاب
متن درس «کلاس ادبیات، مرواریدی در صدف، زندگی حسابی، فرزند صالح انقلاب» و نکات دستوری و آرایه های ادبی:
درس دهم
کلاس ادبیات
- کتاب: نیما
- نویسنده: محمّدحسن حسینی
کلاس ساکت ساکت است. معلّم ادبیات، نظام وفا، مشغول خواندن یک شعر فرانسوی است. نیما با کنجکاوی به دهان معلّم چشم دوخته و با تمام وجود در جاذبههای شعر غرق شده است. معلّم، خواندن را تمام میکند و با قدمهای شمرده پشت میزش میرود و مینشیند. دوست دارد تأثیر شعر را بر شاگردانش ببیند. با دقّت همهٔ کلاس را از نظر میگذراند و ناگهان نگاهش روی چهرهٔ نیما میماند. برقی در عمق چشمهای این نوجوان شهرستانی وجود دارد که همیشه او را به خود جذب میکند امّا این بار آن برق بیشتر به چشم میآید.
- خوب علی جان! مثل اینکه حرفی برای گفتن داری؟
نیما ناگهان به خود میآید. هنوز گیج و غرق زیبایی شعر است. با دستپاچگی میگوید: «ها؟ بله! زیبا بود؛ گمان کنم شاعر آن ویکتور هوگو باشد!»
- آفرین بر تو پسر باهوش! از کجا فهمیدی؟
نیما با غرور ادامه میدهد: «قبلاً آن را خودم ترجمه کردهام».
- خوب، که این طور! به هر حال ما همه مشتاقیم ترجمهٔ تو را بشنویم.
نیما بر میخیزد و با دستهایی لرزان کاغذی را پیش رویش میگشاید و شروع به خواندن میکند. لرزشی در صدای او احساس میشود ولی کمکم جای خود را به حرارت و شور و نشاط میدهد. نیما نوشتهاش را میخواند و مینشیند.
- آفرین، آفرین، خیلی خوب بود، آقای علی اسفندیاری!
نیما از خجالت سرخ شده است و سر به زیر دارد. کلاس که تمام میشود، معلّم صدایش میزند.
- علی جان تو بمان.
معلّم کتابی را از کیفش در میآورد و میگوید: «بگیر؛ این کتاب را با دقّت بخوان. راستی، شعر فارسی چطور؟ هیچ مطالعه میکنی؟»
نیما جواب میدهد: «بله، از نظامی زیاد میخوانم».
معلّم با همان لحن گرمش ادامه میدهد: «خیلی عالی است، نظامی در آرایش صحنههای شعرش استاد بینظیری است. شنیدهام خودت هم شعر میگویی. یادت باشد از شعرهایت حتماً برایم بیاوری. دلم میخواهد سرت را بالا بگیری و با صدای بلند، برایم شعر بخوانی».
نیما پس از اندکی درنگ، چنین خواند:
نام بعضی نفرات
رزقِ روحم شده است.
وقت هر دلتنگی
سویشان دارم دست
جرئتم میبخشد
روشنم میدارد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جاذبه |
گیرایی |
تأثير |
اثر گذاشتن بر چیزی |
برق |
جذابیت و درخشش |
دستپاچگی |
آشفته بودن، اضطراب |
مشتاق |
علاقه مند |
حرارت |
گرما |
لحن گرم |
صدای دلنشین |
آرایش |
زینت دادن |
رزق روحم |
خوراک روح و جان |
رزق |
غذا، خوراک و روزی |
غرور |
(در اینجا به معنی) اعتماد به نفس |
||
برمی خیزد |
بلند می شود، می ایستد |
||
بی نظیر |
بی عیب و نقص، بی مانند، بی همتا |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
«کلاس» در جملۀ «کلاس ساکت بود» ß مجاز از دانش آموزان کلاس
کلاس ساکت است ß جان بخشی
چشم دوختن ß کنایه از نگاه کردن
به خود می آید ß کنایه از اینکه حواسش جمع می شود
دست های لرزان ß کنایه از اضطراب و دلهره
سر به زیر دارد ß کنایه از تواضع و ادب و خجالت
لحن گرم ß حس آمیزی
دلم می خواهد سرت را بالا بگیری ß کنایه از اینکه خجالت نکشی
مرواریدی در صدف
- کتاب: پروین اعتصامی
- نویسنده: مهناز بهمن
پروین از کودکی کوشا و اهل تفکّر بود. در یازده سالگی با اشعار فردوسی، نظامی، مولوی و ناصرخسرو آشنا شد. این کودک آرام و با استعداد، با راهنمایی و کمک پدرش، سرودن شعر را آغاز کرد. پدر از پروین، همچون مرواریدی در صدف، با دقّت مراقبت میکرد.
پدر، گاهی قطعههایی زیبا از شعرهای عربی، ترکی، فرانسوی و انگلیسی را ترجمه میکرد و پروین را تشویق میکرد تا آنها را به صورت شعر درآورد. گاهی شعری از شاعران قدیم ایران به او میداد تا قافیههایش را تغییر بدهد و در سرودن شعر تجربه بیندوزد.
پروین اعتصامی اوّلین شعرهایش را در هفت یا هشت سالگی سروده است. بعضی از این شعرها به اندازهای زیبا، جالب و پر معنا هستند که خواننده را به شگفتی وا میدارند. برخی از زیباترین شعرهایش را در نوجوانی و در یازده تا چهارده سالگی سروده است. شعر «ای مرغک» او در دوازده سالگی سروده شده است.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
کوشا |
تلاشگر، ساعی |
مراقبت |
نگهداری، مواظبت |
تجربه بیندوزد |
تجربه کسب کند |
شگفتی |
تعجب، عجیب بودن |
به شگفتی وا می دارد |
سبب تعجب می شوند |
برخی |
بعضی |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
مرواریدی در صدف:
- مروارید ß استعاره از پروین اعتصامی
- صدف ß استعاره از پدر پروین
همچون مرواریدی در صدف:تشبيه
- نوع قالب شعری: قطعه
- کتاب: دیوان اشعار
- شاعر: پروین اعتصامی
ای مرغک خُرد ز آشیانه پرواز کن و پريدن آموز
ای پرندۀ کوچک از لانه ات پرواز کن تا پرواز را ياد بگیری.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مرغک |
پرنده ی کوچک |
خرد |
کوچک |
آشیانه |
لانه، خانه ی حیوانات |
آموز |
بیاموز |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
ای مرغک ß جان بخشی
مرغک، آشیانه، پرواز، پریدن ß تناسب (مراعات نظیر)
مرغک ß منادا
مرغک ß «ک» تحقیر
آشیانه ß متمم
« پریدن» در «پریدن آموز» ß مفعول
تا کِی حرکات کودکانه؟ در باغ و چمن چمیدن آموز
تا چه زمانی می خواهی رفتار کودکانه داشته باشی؛ وقت آن رسیده تا با ناز و غرور در باغ و چمنزار راه بروی.
واژه |
معنی واژه |
حركات |
جمع حرکت |
چمیدن |
نرم و آهسته و با ناز راه رفتن |
رام تو نمی شود زمانه رام از چه شدی؟ رمیدن آموز
روزگار مطیع تو نمی شود پس تو هم از روزگار اطاعت نکن و تلاش کن راه فرار کردن را ياد بگیری. (راه بر طرف کردن مشکلات زندگی را ياد بگیر)
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
رام |
مطیع و فرمانبردار |
زمانه |
روزگار |
رمیدن |
فرار، گریختن |
مَنديش که دام هست يا نه بر مردم چشم ديدن آموز
به مشکلات زندگی فکر نکن و سعی کن سختی ها را به روشی درست از پیش رو برداری.
واژه |
معنی واژه |
مردم چشم |
مردمک چشم |
مَندیش |
نیندیش، اندیشه مکن، فکر نکن |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دام ß استعاره از مشکلات و گرفتاری ها
شو روز به فکر آب و دانه هنگام شب آرمیدن آموز
روزها را به دنبال آب و غذا باش و شب ها را استراحت کن.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شو |
برو |
آرمیدن |
آسودگی، استراحت |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
آب و دانه ß استعاره از رزق و روزی
آب و دانه ß مراعات نظیر
روز و شب ß متضاد
پروین و سرودههایش آنقدر شگفتانگیز بودند که بزرگترین شاعران روزگار، او را تحسین و تشویق میکردند. محمّدحسین شهریار، شاعر بزرگ روزگار ما، هنگامی که سرودههای دورهٔ نوجوانی پروین را میخواند، میگفت:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شگفت انگیز |
تعجب آور |
تحسين |
آفرین گفتن |
به راستی که یکی از نوابغ ادب است میان شاعرهها تاکنون نظیرش نیست
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شاعرہ |
زن شاعر |
نظير |
مانند |
نوابغ |
جمع نابغه، تیزهوشان |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
ریاضی، جغرافیا، علوم ß مراعات نظیر
شنیدن و خواندن ß مراعات نظیر
زندگی حسابی
دکتر محمود حسابی دوران کودکی را با سختی و فقر گذرانده بود، به طوری که یادآوری خاطرات آن روزها ناراحتش میکرد ولی همواره میگفت: «مهم این است که در مقابل سختیها تسلیم نشد. اگر انسان در برابر دشواریها بایستد، بر آنها چیره میشود، البتّه باید صبر و طاقت را از دست نداد و هیچگاه ناسپاسی نکرد.»
پروفسور حسابی، هر وقت از خواندن و پژوهش فراغت مییافت، به باغبانی میپرداخت و در زمان مناسب از بیل زدن باغچه و یا خالی کردن آب حوض خانهاش هم پروایی نداشت.
استاد حسابی، خود حافظ قرآن بود و فرزندانش را از کودکی به یادگیری و انجام واجبات دینی تشویق میکرد. حتّی آنان را به تلاوت آیات به شیوهٔ صحیح و درک کامل معانی آنها وا میداشت و علاوه بر دانش اندوزی، به یادگیری امور فنّی مانند بنّایی، جوشکاری و نجّاری فرا میخواند و خود نیز برای ساخت برخی از قطعات صنعتی، تا پاسی از شب کار میکرد. او حدود هشت ماه هر روز به یک تراشکاری میرفت و برای ناهار به یک بیسکویت راضی میشد تا بتواند قطعات مورد نظر را بسازد و کشور را از واردات بینیاز کند. او راه شکوفایی و استقلال کشور را در تلاش و کوشش افراد جامعه میدانست و با علم بدون عمل، مخالف بود.
دکتر حسابی به زبان و فرهنگ و ادب فارسی نیز عشق میورزید و آثار بیشتر بزرگان شعر و ادب را با دقّت مطالعه میکرد. دیوان حافظ را به خوبی میخواند و از آن لذّت میبرد و معتقد بود که یک ایرانی نباید غزل حافظ را غلط بخواند و یا نادرست بفهمد.
دلبستگی استاد به شعر و ادب تا اندازهای بود که سر در خانهاش را به این بیت سعدی آراسته بود که امروز نوازشگر دیدگان رهگذران و مشتاقان آن استاد است:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
فقر |
نداری |
خاطرات |
جمع خاطره |
چیره |
پیروز، غالب، مسلط |
طاقت |
توانایی، قدرت |
ناسپاسی |
قدرنشناسی |
پروفسور |
دانشمند |
فراغت |
آسایش، آسودگی |
تلاوت |
قرآن خواندن |
آیات |
جمع آیه |
درک |
فهمیدن |
معانی |
جمع معنی |
وا می داشت |
ترغیب می کرد |
امور فنی |
کارهای فنی |
قطعات |
جمع قطعه |
پاسی |
بخشی از زمان |
پاسی از شب |
دیروقت |
شکوفایی |
رشد |
عشق می ورزید |
علاقه داشت |
معتقد بود |
باور داشت |
دیدگان رهگذران |
چشمان عابران |
پروا |
ترس، هراس، بیم |
||
واجبات |
جمع واجب، بایدهای دینی |
||
فنی |
مربوط به فن و تخصص |
||
واردات |
وارد کردن کالا از خارج کشور |
||
استقلال |
اتکاء به خود، مستقل بودن |
||
آراسته بود |
زینت داده بود، زیبا ساخته بود |
||
نوازشگر |
در اینجا به معنی آرامش بخش |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
در برابر دشواری ها بایستد ß کنایه از مقاومت و تحمل کردن
پروایی نداشت ß کنایه از اینکه ترسی نداشت، خجالت نمی کشید
دلبستگی ß کنایه از علاقه و محبت داشتن بیت سعدی
«به جان زندهدلان، سعدیا، که ملک وجود نیرزد آنکه دلی را ز خود بیازاری»
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مشتاقان |
علاقه مندان |
وجود |
هستی، جهان هستی |
نیرزد |
نمی ارزد، ارزش ندارد |
بیازاری |
آزار بدهی |
زنده دلان |
انسان های عاشق و آگاه |
||
ملک |
بزرگی، پادشاهی، عظمت کشور |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
واج آرایی ß حرف «ز»
فرزند صالح انقلاب
سعید، هنوز سالهای دبستان را پشت سر نگذاشته بود که با شور و علاقه، مطالعهٔ کتابهای مختلف را شروع کرد. ساعتها مینشست و تا کتابی را به پایان نمیرساند، رها نمیکرد.
در دورهٔ دبیرستان، نمایشنامهٔ «ابوذر» را همراه با دوستانش اجرا کرد. او به پیامبر (ص) و یارانش عشق میورزید و میکوشید؛ این شخصیتها را به هم سنّ و سالهایش بشناساند.
هجده ساله بود که معلّم هنرستان شد و به دانشآموزانش که شانزده یا هفده ساله بودند، درس میداد. همه او را استاد جوان میخواندند. او و شاگردانش تقریباً هم سنّ و سال بودند!
جان و دل سعید با صدای دلنواز قرآن، آشنا بود. در خلوت، قرآن زمزمه میکرد و بسیاری از آیات را به حافظه سپرده بود. اگر با او همسفر میشدی در طول راه، تلاوت زیبای قرآن او را میشنیدی. ورزش میکرد و به فوتبال علاقهمند بود. همیشه دوست داشت ایران را در همهٔ مسابقات پیروز و سربلند ببیند.
شاگردانش میگویند: «به دو چیز علاقهمند بود، قرائت قرآن و مشاعره. وقتی دیگران در مشاعره میماندند، سعید ادامه میداد. ذهن او لبریز سرودههای زیبا بود».
سالها در جبههها، دلیرانه شرکت کرد. به رزمندگان روحیه داد و با همهٔ توان از اسلام و ایران دفاع کرد و از آن پس به عنوان پژوهشگری نوآور و علمی، افتخار آفرین شد.
دکتر سعید کاظمی آشتیانی، دانشمند بزرگ روزگار ما، در دیماه 1384 چشم از جهان فروبست. مقام معظّم رهبری، حضرت آیت الله خامنهای، در وصف این پژوهشگر فداکار نوشتند: «شهید سعدی کاظمی آشتیانی در زمینهٔ سلولهای بنیادی پیش آهنگ بودند. وی یکی از فرزندان صالح انقلاب و از رویشهای مبارکی بود که آیندهٔ درخشان علمی را در کشور خود، نوید میدهند».
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
شور |
علاقه، هیجان |
مختلف |
گوناگون |
می کوشید |
تلاش می کرد |
صدای دلنواز |
صدای زیبا |
تقریباً |
حدوداً |
خلوت |
تنهایی |
زمزمه می کرد |
آرام می خواند |
به حافظه سپرده بود |
حفظ کرده بود |
مشاعرہ |
مسابقه ی شعر خوانی |
لبریز |
پر، انباشته |
جبهه |
جلوترین محل جنگ |
دلیرانه |
با شجاعت |
روحیه داد |
انرژی بخشید |
معظم |
بزرگوار |
صالح |
نیکوکار، درستکار |
رویش |
آنچه روییده |
درخشان |
روشن و نورانی |
نوید |
مژده، خبر خوش |
پژوهشگر |
تحقیق کننده، جست و جو گر |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
پشت سر نگذاشته بود ß کنایه از اینکه سپری نکرده بود
ذهن او لبریز از سرودها بود ß کنایه از اینکه بسیار حفظ بود
چشم از جهان فرو بست ß کنایه از فوت کرد، مُرد
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
شعر «شعرخوانی: گِل و گُل» و معنی شعر
فصل 10 : کلاس ادبیات، مرواریدی در صدف، زندگی حسابی، فرزند صالح انقلاب
شعر «شعرخوانی: گِل و گُل» و معنی شعر:
شعرخوانی
گِل و گُل
- نوع قالب شعری: مُسمَّط
- شاعر: ملک الشّعرای بهار
شبی در محفلی با آه و سوزی شنیدستم که پیر پاره دوزی
چنین می گفت با سوز و گُدازی گِلی خوشبوی در حمام روزی
رسید از دست محبوبی به دستم
شبی در یک مجلسی، شنیدم که شخص پیری که شغلش پینه دوزی بود، (آن پیر پینه دوز) غمگینانه با آه و گریه گفت: روزی در حمام بودم که دوستی یک گِل سر خوشبویی را به دستم داد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
محفل |
مجلس |
شنیدستم |
شنیده ام |
سوز و گداز |
آه و ناله جانسوز |
محبوب |
دوست، یار |
پاره دوز |
پینه دوز، کسی که لباس های پاره را می دوزد |
||
گِل حمام |
گِل خاصی برای شست و شوی موهای سر که در قدیم بجای شامپو استفاده میشد |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
شنیدستم ß گذشته ( در قدیم بعضی از فعل های گذشته که به آن ماضی نقلی می گویند همراه فعل «است» می آمدند؛ شنیده ام)
گرفتم آن گِل و کردم خمیری خمیری نرم نیکو چون حریری
معطر بود و خوب و دلپذیری بدو گفتم که مُشکی یا عبیری؟
که از بوی دلاویز تو مستم
آن گِل را ورز دادم و خمیرش کردم. خیلی نرم و لطیف بود؛ درست مانند پارچه ی حریر. آن گِل، خوشبو بود و دلنشین. به گِل گفتم تو گِلی یا عطر؟ چرا که از بوی خوش تو مست شده ام.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
نیکو |
خوب، زیبا |
دلاویز |
دلپذیر، مرغوب، خوشبو |
حریر |
پارچه یا پیراهن ابریشمی |
||
مُشک |
ماده ای معطر و خوشبو |
||
عبیر |
مخلوطی از گیاهان خوشبو مانند مشک، صندل، زعفران و گلاب |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
مست ß کنایه از مدهوش و سردماغ و سرحال شدن
تعداد جمله بیت اول ß 3
تعداد جمله بیت دوم ß 4
نیکو چون حریری ß تشبیه
معطر، خوب، دلپذیر، مُشک، عبیر ß مراعات نظیر
همه گِل های عالم آزمودم ندیدم چون تو و عبرت نمودم
چو گِل بشنید این گفت و شنودم بگفتا: من گِلی ناچیز بودم
و لیکن مدتی با گُل نشستم
من همه گِل های دنیا را امتحان کرده ام اما هیچ کدام مثل تو خوشبو نبودند هر چقدر که ارزیابی کردم و با دیگر گِل ها تو را سنجیدم و مقایسه کردم. وقت گِل این حرف های من راشنید، گفت: من در ابتدا گِل بد بو و خوار و ذلیلی بودم اما مدتی در کنار گُل خوشبو نشستم.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
عالم |
دنیا |
آزمودم |
آزمایش کردم |
عبرت نمودن |
ارزیابی کردن، سنجیدن |
ناچیز |
بی ارزش و مقدار |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
عالم ß کنایه از همه جاهای دیگر
نشستن ß کنایه از در ارتباط قرار گرفتن، نشست و برخاست کردن، رفت و آمد کردن
صحبت کردن گِل ß آرایه تشخیص یا جان بخشی به اشیاء
گِل و گُل ß جناس
تعداد جمله بیت دوم ß 3
چو گِل بشنید ß تشخیص
گُل اندر زیر پا گسترده پر کرد مرا با همنشینی مفتخر کرد
چو عمرم مدتی با گُل گذر کرد کمال همنشین در من اثر کرد
و گر نه من همان خاکم که هستم
گُل، گلبرگ هایش را (پر پر کرد) و زیر پای من ریخت و به من افتخار داد که با او همنشین شوم. چون مدتی از روزهای عمرم را با گُل سپری کردم، بالاخره خوبی های او در من هم اثر گذاشت و من هم مثل او خوشبو شدم. وگرنه اصل من همان خاک ناچیز است.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
اندر |
در |
مفتخر |
سربلند، دارای افتخار |
کمال |
فرهیختگی، معرفت، کامل بودن |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
زیر پا گستردنِ پرهای گُل ß کنایه از خوشرفتاری و فروتنی گل
خاک بودن ß کنایه از کم ارزش بودن
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
معنی واژگان درس «کلاس ادبیات، مرواریدی در صدف، زندگی حسابی، فرزند صالح انقلاب»
فصل 10 : کلاس ادبیات، مرواریدی در صدف، زندگی حسابی، فرزند صالح انقلاب
معنی واژگان درس «کلاس ادبیات، مرواریدی در صدف، زندگی حسابی، فرزند صالح انقلاب»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جاذبه |
گیرایی |
تأثير |
اثر گذاشتن بر چیزی |
برق |
جذابیت و درخشش |
دستپاچگی |
آشفته بودن، اضطراب |
مشتاق |
علاقه مند |
حرارت |
گرما |
لحن گرم |
صدای دلنشین |
آرایش |
زینت دادن |
رزق روحم |
خوراک روح و جان |
رزق |
غذا، خوراک و روزی |
کوشا |
تلاشگر، ساعی |
مراقبت |
نگهداری، مواظبت |
تجربه بیندوزد |
تجربه کسب کند |
شگفتی |
تعجب، عجیب بودن |
به شگفتی وا می دارد |
سبب تعجب می شوند |
برخی |
بعضی |
مرغک |
پرنده ی کوچک |
خرد |
کوچک |
آشیانه |
لانه، خانه ی حیوانات |
آموز |
بیاموز |
حركات |
جمع حرکت |
رمیدن |
فرار، گریختن |
رام |
مطیع و فرمانبردار |
زمانه |
روزگار |
مردم چشم |
مردمک چشم |
نوابغ |
جمع نابغه، تیزهوشان |
شو |
برو |
آرمیدن |
آسودگی، استراحت |
شاعرہ |
زن شاعر |
نظير |
مانند |
فقر |
نداری |
خاطرات |
جمع خاطره |
چیره |
پیروز، غالب، مسلط |
طاقت |
توانایی، قدرت |
ناسپاسی |
قدرنشناسی |
پروفسور |
دانشمند |
فراغت |
آسایش، آسودگی |
تلاوت |
قرآن خواندن |
آیات |
جمع آیه |
درک |
فهمیدن |
معانی |
جمع معنی |
وا می داشت |
ترغیب می کرد |
امور فنی |
کارهای فنی |
قطعات |
جمع قطعه |
پاسی |
بخشی از زمان |
پاسی از شب |
دیروقت |
شکوفایی |
رشد |
عشق می ورزید |
علاقه داشت |
معتقد بود |
باور داشت |
دیدگان رهگذران |
چشمان عابران |
مشتاقان |
علاقه مندان |
وجود |
هستی، جهان هستی |
نیرزد |
نمی ارزد، ارزش ندارد |
بیازاری |
آزار بدهی |
شور |
علاقه، هیجان |
مختلف |
گوناگون |
می کوشید |
تلاش می کرد |
صدای دلنواز |
صدای زیبا |
تقریباً |
حدوداً |
خلوت |
تنهایی |
زمزمه می کرد |
آرام می خواند |
به حافظه سپرده بود |
حفظ کرده بود |
مشاعرہ |
مسابقه ی شعر خوانی |
لبریز |
پر، انباشته |
جبهه |
جلوترین محل جنگ |
دلیرانه |
با شجاعت |
روحیه داد |
انرژی بخشید |
معظم |
بزرگوار |
صالح |
نیکوکار، درستکار |
رویش |
آنچه روییده |
درخشان |
روشن و نورانی |
نوید |
مژده، خبر خوش |
محفل |
مجلس |
شنیدستم |
شنیده ام |
سوز و گداز |
آه و ناله جانسوز |
محبوب |
دوست، یار |
نیکو |
خوب، زیبا |
دلاویز |
دلپذیر، مرغوب، خوشبو |
عالم |
دنیا |
آزمودم |
آزمایش کردم |
عبرت نمودن |
ارزیابی کردن، سنجیدن |
ناچیز |
بی ارزش و مقدار |
اندر |
در |
مفتخر |
سربلند، دارای افتخار |
پروا |
ترس، هراس، بیم |
||
واجبات |
جمع واجب، بایدهای دینی |
||
فنی |
مربوط به فن و تخصص |
||
واردات |
وارد کردن کالا از خارج کشور |
||
استقلال |
اتکاء به خود، مستقل بودن |
||
آراسته بود |
زینت داده بود، زیبا ساخته بود |
||
نوازشگر |
در اینجا به معنی آرامش بخش |
||
زنده دلان |
انسان های عاشق و آگاه |
||
ملک |
بزرگی، پادشاهی، عظمت کشور |
||
پژوهشگر |
تحقیق کننده، جست و جو گر |
||
حریر |
پارچه یا پیراهن ابریشمی |
||
مُشک |
ماده ای معطر و خوشبو |
||
کمال |
فرهیختگی، معرفت، کامل بودن |
||
غرور |
(در اینجا به معنی) اعتماد به نفس |
||
برمی خیزد |
بلند می شود، می ایستد |
||
بی نظیر |
بی عیب و نقص، بی مانند، بی همتا |
||
چمیدن |
نرم و آهسته و با ناز راه رفتن |
||
پاره دوز |
پینه دوز، کسی که لباس های پاره را می دوزد |
||
عبیر |
مخلوطی از گیاهان خوشبو مانند مشک، صندل، زعفران و گلاب |
||
گِل حمام |
گِل خاصی برای شست و شوی موهای سر که در قدیم بجای شامپو استفاده میشد |
دانش زبانی: ویژگی های فعل (1)، قالب شعری قطعه
فصل 10 : کلاس ادبیات، مرواریدی در صدف، زندگی حسابی، فرزند صالح انقلاب
دانش زبانی: ویژگی های فعل (1)، قالب شعری قطعه:
دانش زبانی
ویژگی های فعل (1)
ویژگی های فعل (1):
فعل ويژگی هايی دارد ؛ يکی از ويژگی های فعل، «زمان» است. هر فعل دارای سه زمان است:
1) گذشته یا ماضی
2) حال یا مضارع
3) مستقبل یا آینده
فعل ماضی:
فعلی است که در گذشته اتفاق افتاده است و هیچ نشانه ای ندارد؛ به عنوان مثال:
رفتم، نوشتی، خورد، گفتیم، پوشیدند، خواندی، شنیديم
مثال در جمله:
من دیروز به بازار رفتم.
فعل مضارع:
فعلی است که در زمان حال اتفاق می افتد و اول آن نشانه ی «می» یا «بـ» می آید؛ به عنوان مثال:
می روم، می خوری، می نويسد، بپوشیم، بنويسند، برويد
مثال در جمله:
خواهرم امروز به سفر می رود.
شايد اکنون تمام تکالیفم را بنویسم.
فعل مستقبل:
فعلی است که در زمان آينده اتفاق خواهد افتاد و اول آن نشانه ی «خواه» می آید؛ به عنوان مثال:
خواهم رفت، خواهی آمد، خواهند نوشت، خواهیم گرفت، خواهد برد
مثال در جمله:
دوستانم فردا به کتابخانه خواهند رفت.
تابستان کتاب های ادبی خواهم خواند.
قالبِ شعری قطعه
قالب شعر، به شکل شعر گفته می شود که شامل طرز قرار گرفتن مصراع ها و قافیه های شعر است.
قطعه:
قالب شعری است که مصراع دوم همه ی بیت های آن، هم قافیه هستند. شکل زير، طرز قرار گرفتن قافیه در قالب قطعه را نشان می دهد:
_______________________ _______________________*
_______________________ _______________________*
_______________________ _______________________*
مثال 1:
آن شنیديد که يک قطره ی اشک صبحدم از چشم يتیمی چکید
برد بسی رنج و نشیب فراز گاه درافتاد و زمانی دوید
گاه درخشید و گهی تیره ماند گاه نهان گشت وگهی شد پدید
مثال 2:
گِلی خوشبوی در حمام روزی رسید از دست محبوبی به دستم
بدو گفتم که مٌشکی يا عبیری که از بوی دلاويز تو مستم
بگفتا من گِلی ناچیز بودم ولیکن مدتی با گٌل نشستم
نکته:
قطعه شعری است که در آن به پند و اندرز و مسائل اخلاقی و اجتماعی می پردازند.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
متن درس «عهد و پیمان، عشق به مردم، رفتار بهشتی، گرمای محبّت» و نکات دستوری و آرایه های ادبی
فصل 11 : عهد و پیمان، عشق به مردم، رفتار بهشتی، گرمای محبّت
متن درس «عهد و پیمان، عشق به مردم، رفتار بهشتی، گرمای محبّت» و نکات دستوری و آرایه های ادبی:
درس یازدهم
عهد و پیمان
شهید رجایی، معلّمی متواضع و صمیمی و در کارش بسیار دقیق و منظّم و جدّی بود.
دانشآموزان دوستش داشتند؛ همان گونه که وقتی رئیس جمهور هم شد، مردم او را دوست داشتند.
او زنگ تفریح میان دانشآموزان میرفت و با آنان گفتوگو میکرد. رفتار او با دانشآموزان چنان بود که بعد از دانشآموختگی، رشتهٔ دوستی را قطع نمیکردند. شهید رجایی به معلّمی عشق میورزید. در آغاز سال تحصیلی با شاگردانش عهد و پیمانی داشت که تا آخر سال، هم خود و هم شاگردانش در حدّ توان به آنها پایبند میماندند. به شاگردانش میگفت:
من دیر نمیآیم، شما هم دیر نیاید.
من غیبت نمیکنم، شما هم غیبت نکنید.
من به شما دروغ نمیگویم، شما هم به من دروغ نگویید.
من به هر قولی که به شما بدهم وفا میکنم، شما هم به هر قولی که به من میدهید، وفا کنید.
من خودم را موظّف میدانم که برای خیر و صلاح شما تلاش کنم، شما هم خودتان را موظّف بدانید که به توصیههای من عمل کنید و تکالیف تعیین شده را به انجام برسانید.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
متواضع |
فروتن، افتاده |
صمیمی |
با محبت |
دقیق |
ریزبین |
منظم |
مرتب، با انضباط |
دانش آموختگی |
تحصیل و درس خواندن |
عهد |
پیمان |
پایبند می ماندند |
عمل می کردند |
موظف |
مسئول |
موظف می دانم |
وظیفه ی خود می دانم |
اصلاح |
درستی، نیک اندیشی |
توصیه |
سفارش |
تکالیف |
جمع تکلیف |
جدی |
کسی که به کارهای خود اهمیت می دهد |
||
غیبت |
حاضر نبودن (پشت سر دیگری حرف زدن) |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تکرار ß کلمۀ «دیر»
تکرار ß کلمۀ «غیبت»
تکرار ß کلمۀ «دروغ»
تکرار ß کلمۀ «قول»
تکرار ß کلمۀ «موظف»
عشق مردم
در یکی از جمعههای اردیبهشت ماه سال 1360 همراه شهید رجایی رئیس جمهور وقت، به قم رفتیم. نخست برای زیارت حرم مطهّر حضرت معصومه (س) دم در صحن از اتومبیل پیاده شدیم. تازه از در داخل شده بودیم که یکباره موج جمعیت، رجایی را از جا کند و برد و برد و ما به دنبال او، نزدیک بود زیر دست و پا بمانیم.
وقتی رجایی به داخل ماشین آمد، عرق کرده و خسته بود. به او گفتیم: «اگر این وضع ادامه پیدا کند، دست و پای سالم برایتان باقی نخواهد ماند». همان طور که نفس نفس میزد، گفت: «بیدست هم میشود زندگی کرد ولی بیمردم نمیشود».
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
رئیس جمهور |
مدیر اجرایی کشور |
نخست |
ابتدا |
مطهّر |
پاک و مقدّس |
صحن |
میدان، حیاط |
وضع |
حالت، وضعیت |
||
رئیس جمهور وقت |
رئیس جمهور آن زمان |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
موج جمعیت ß اضافه ی تشبیهی (جمعیت مثل موج است)
تکرار ß کلمۀ «برد»
رفتار بهشتی
شهید رجایی، فرد بسیار منظّمی بود و برنامههایش به هم ریخته نبود. سر ساعت به جلسه میآمد. برنامهٔ ورزش، خوراک، مطالعه و خواب او ساعت دقیق و معیّنی داشت و دقیقهای عوض نمیشد. وقتی از پیدایش این خصلت در ایشان از او سوال میشد، میگفت: «من این نظم را از آقای بهشتی، یاد گرفتهام».
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
به هم ریخته |
آشفته و بی نظم |
جلسه |
نشست و گردهمایی |
خوراک |
غذا خوردن |
معین |
مشخص، تعیین شده |
عوض نمی شد |
تغییر نمی کرد |
خصلت |
ویژگی رفتاری، خُلق و خو |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
به هم ریخته ß کنایه از آشفته و بی نظم
گرمای محبّت
کوچه خلوتتر از همیشه بود. باد سردی میوزید. مصطفی چمران مثل هر روز از خانه بیرون آمده بود تا به مدرسه برود. هوا سردتر از روزهای پیش بود امّا مصطفی مجبور بود، راه خانه تا مدرسه را پیاده برود. برای آنکه کمی گرم شود، دستهایش را داخل جیبش فرو برد. دستش به سکّههای پول، خورد. مدّتها بود پولهایش را برای خرید یک جفت دستکش جمع میکرد. سکّهها را داخل جیبش تکان داد. لبخندی زد و با خودش گفت: «فکر میکنم امروز بتوانم دستکشی را که میخواهم، بخرم». این فکر به سرعتش افزود تا زودتر به مدرسه برسد.
از کوچه گذشت و وارد خیابان شد. خیابان سردتر از کوچه بود و باد با سرعت بیشتری میوزید. مصطفی خودش را کنار دیوار کشاند تا از هجوم باد در امان باشد. دستهایش را از جیب بیرون آورد؛ یقهٔ لباسش را بالاتر کشید؛ کمی احساس گرما کرد. حالا سرمای کمتری به صورتش میخورد. بعد دستهایش را دوباره داخل جیبهایش فرو برد. «امروز خیلی سرد است امّا عیبی ندارد، تحمّل میکنم. فردا حتماً دستکش میخرم. آنوقت، موقعی که به مدرسه میروم، دستهایم از سرما خشک نمیشود».
سرما بیشتر شده بود و راه، طولانیتر به نظر میآمد. چند قدمی که جلوتر رفت، ناگهان صدایی شنید، صدا آرام و ضعیف و بیشتر به ناله شباهت داشت. ایستاد و به اطرافش نگاه کرد. کمی دورتر، پیرمردی به درخت کهنسالی تکیه داده بود و در حالی که دستانش را به طرف مردم دراز کرده بود، از آنها کمک میخواست.
مصطفی سرما را فراموش کرد و با کنجکاوی به طرف پیرمرد رفت. هر چه جلوتر میرفت، صدای او را بهتر میشنید. پیرمرد حال خوبی نداشت. دستهایش در آن هوای سرد پاییزی سرخ شده بود و حرکتی نمیکرد. پیرمرد کمک میخواست امّا عابران بیتوجّه به او، در حالی که سعی میکردند زودتر خود را به جای گرمی برسانند، از کنارش میگذشتند. صدای پیرمرد در میان زوزهٔ باد گم شده بود.
مصطفی ناراحت شد. اصلاً فکر نمیکرد کسی فقیرتر از خود او هم پیدا شود. با خودش گفت: «حتماً خیلی نیازمند است که گدایی میکند». بعد دستش را در جیب کرد. احساس کرد صدای به هم خوردن سکّهها را میشنود. کمی مکث کرد. انگار کسی به او میگفت: «مصطفی، این کار را نکن. خودت بیشتر به این پول نیاز داری. فکرش را بکن، اگر دستکش بخری، دیگر مجبور نیستی دستهایت را به هم بمالی تا گرم شوند». مصطفی برگشت و به پشت سرش نگاه کرد. کسی را ندید. لبخندی زد و گفت: «نه! اگر من به این پیرمرد کمک کنم، خدا هم به من کمک خواهد کرد». سپس دستانش را بالای دستهای پیرمرد گرفت. وقتی مُشت مصطفی باز شد، سکّهها غلتیدند و داخل دست پیرمرد قرار گرفتند. لبخند شادی، روی لبهای پیرمرد نشست. مصطفی میتوانست برق خوشحالی را در چهرهٔ او ببیند. سپس بیآنکه چیزی بگوید یا منتظر شنیدن چیزی شود، به طرف مدرسه به راه افتاد. باد سرد پاییزی همچنان در کوچه میوزید امّا مصطفی دیگر سردش نبود. او خوشحال بود و همین احساس، او را گرم میکرد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
جفت |
دو تا |
هجوم |
حمله |
امان |
ایمن، امنیت |
در امان بودن |
در پناه بودن |
عیب |
اشکال، ایراد |
تحمل |
صبر کردن، شکیبایی |
موقع |
هنگام |
شباهت |
شبیه بودن، همانند بودن |
کهنسال |
قدیمی |
کنجکاوی |
توجه، پیگیری |
عابران |
رهگذران |
بی توجه |
بی اعتنا |
سی |
تلاش |
زوزه |
صدای گرگ |
اصلاً |
به هیچ وجه |
مکث کرد |
توقف کرد، ایستاد |
انگار |
به نظر، گویا |
غلتیدند |
سُر خوردند |
فقیر |
نیازمند، ندار، بی چیز، محتاج |
||
خلوت |
بدون شلوغی، کم رفت و آمد |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
هجوم باد ß تشخیص یا جان بخشی
زوزۀ باد ß جان بخشی
تکرار ß کلمۀ «کمک» در «من اگر به این پیرمرد کمک کنم ، خدا هم به من کمک می کند»
برق خوشحالی ß اضافه ی تشبیهی (خوشحالی مثل برق است)
دیگر نکات دستوری و آرایه های ادبی:
رشته ی دوستی ß اضافه ی تشبیهی
رشته ی دوستی را قطع نمی کردند ß کنایه از تداوم ارتباط
عشق می ورزید ß کنایه از علاقه و محبت بسیار
موج جمعیّت ß اضافه ی تشبیهی
موج جمعیّت ß کنایه از جمعیت فراوان
زیر دست و پا بمانیم ß کنایه از آسیب دیدن
گرمای محبت ß اضافه ی تشبیهی
هجوم باد ß تشخیص
دست هایم از سرما خشک نمی شود ß کنایه از بی حس شدن در اثر سرما
زوزه ی باد ß اضافه ی استعاری؛ باد به گرگ تشبیه شده که انگار صدایش شبیه صدای زوزه گرگ است
همین احساس او را گرم می کرد ß کنایه از احساس رضایت قلبی
پیرمرد ß ترکیب وصفی مقلوب
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
معنی واژگان درس «عهد و پیمان، عشق به مردم، رفتار بهشتی، گرمای محبّت»
فصل 11 : عهد و پیمان، عشق به مردم، رفتار بهشتی، گرمای محبّت
معنی واژگان درس «عهد و پیمان، عشق به مردم، رفتار بهشتی، گرمای محبّت»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
متواضع |
فروتن، افتاده |
صمیمی |
با محبت |
دقیق |
ریزبین |
منظم |
مرتب، با انضباط |
دانش آموختگی |
تحصیل و درس خواندن |
عهد |
پیمان |
پایبند می ماندند |
عمل می کردند |
موظف |
مسئول |
موظف می دانم |
وظیفه ی خود می دانم |
اصلاح |
درستی، نیک اندیشی |
توصیه |
سفارش |
تکالیف |
جمع تکلیف |
رئیس جمهور |
مدیر اجرایی کشور |
نخست |
ابتدا |
مطهّر |
پاک و مقدّس |
صحن |
میدان، حیاط |
وضع |
حالت، وضعیت |
رئیس جمهور وقت |
رئیس جمهور آن زمان |
به هم ریخته |
آشفته و بی نظم |
جلسه |
نشست و گردهمایی |
خوراک |
غذا خوردن |
معین |
مشخص، تعیین شده |
عوض نمی شد |
تغییر نمی کرد |
خصلت |
ویژگی رفتاری، خُلق و خو |
جفت |
دو تا |
هجوم |
حمله |
امان |
ایمن، امنیت |
در امان بودن |
در پناه بودن |
عیب |
اشکال، ایراد |
تحمل |
صبر کردن، شکیبایی |
موقع |
هنگام |
شباهت |
شبیه بودن، همانند بودن |
کهنسال |
قدیمی |
کنجکاوی |
توجه، پیگیری |
عابران |
رهگذران |
بی توجه |
بی اعتنا |
سی |
تلاش |
زوزه |
صدای گرگ |
اصلاً |
به هیچ وجه |
مکث کرد |
توقف کرد، ایستاد |
انگار |
به نظر، گویا |
غلتیدند |
سُر خوردند |
جدی |
کسی که به کارهای خود اهمیت می دهد |
||
غیبت |
حاضر نبودن (پشت سر دیگری حرف زدن) |
||
فقیر |
نیازمند، ندار، بی چیز، محتاج |
||
خلوت |
بدون شلوغی، کم رفت و آمد |
دانش زبانی: ویژگی های فعل (2)
فصل 11 : عهد و پیمان، عشق به مردم، رفتار بهشتی، گرمای محبّت
دانش زبانی: ویژگی های فعل (2):
دانش زبانی
ویژگی های فعل (2)
ویژگی های فعل (2):
دومین ويژگی فعل، «شخص» است. هر فعل، شش شخص دارد؛ منظور از شخص اين است که فعل جمله را گوينده، شنونده ،يا شخص ديگرانجام داده است. به جدول زير خوب دقت کنید:
مفرد |
جمع |
اول شخص:من نوشتم |
اول شخص:ما نوشتیم |
دوم شخص:تو نوشتم |
دوم شخص:شما نوشتید |
سوم شخص:او نوشت |
سوم شخص:آن ها نوشتند |
شناسه:
شناسه قسمتی از فعل است که در ساخت های مختلف فعل، ثابت نیست و تغییر می کند. به وسیله شناسه می فهمیم چه کسی کار را انجام داده است.
شناسه |
شناسه |
اول شخص مفرد «ــَـ م» نوشتم |
اول شخص جمع «یم» نوشتیم |
دوم شخص مفرد «ی» نوشتی |
دوم شخص جمع «ید» نوشتید |
سوم شخص مفرد « » نوشت |
سوم شخص جمع «ــَـ ند» نوشتند |
به عنوان مثال:
نوشتم، نوشتی، نوشت، نوشتیم، نوشتید، نوشتند
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
متن درس «خدمات متقابل اسلام و ایران» و آرایه های ادبی آن
فصل 12 : خدمات متقابل اسلام و ایران
متن درس «خدمات متقابل اسلام و ایران» و آرایه های ادبی آن:
بیت اول فصل
- شاعر: عطار نیشابوری
آفرین، جان آفرین پاک را آن که جان بخشید و ایمان، خاک را
احسنت بر آن خدای پاکی که به انسان روح و روان و ایمان عطا کرد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آفرین |
احسنت |
جان آفرین |
آفریننده ی جان |
جان |
روح و روان |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
آفرین و آفرین ß جناس تام
تلمیح ß آیه شریفۀ «فَتَبارَکَ الله اَحسَنُ الخالِقینَ» (آیه 14 سوره مبارکه مؤمنون)
«را» در «خاک را» در مصراع دوم ß حرف اضافه به معنای «به»
درس دوازدهم
خدمات متقابل اسلام و ایران
- نویسنده: شهید آیت الله مرتضی مطهری
شاید اوّلین فرد مسلمان ایرانی، سلمان فارسی است که پیامبر بزرگوار اسلام (ص) دربارهٔ او فرمودند: «سلمانُ مِنّا اهلَ البیت».
اسلام، آیین و قانونی است که متعلّق به همهٔ افراد بشر است و بر زبان خاصّی تکیه نمیکند؛ بلکه هر ملّتی با خط و زبان خود میتواند بدون هیچ مانع از آن پیروی کند. بنابراین، اگر میبینید ایرانیان پس از قبول اسلام باز به زبان فارسی تکلّم کردند، هیچ جای تعجّب و شگفتی نیست.
یکی از موفقیّتهای اسلام این است که ملل مختلف با زبانها و فرهنگهای گوناگون، آن را پذیرفتهاند و هر یک به سهم خود، خدماتی کردهاند.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
خدمات |
جمع خدمت |
متقابل |
دو طرفه |
بزرگوار |
شریف |
آیین |
روش، شیوه، دین |
متعلّق |
وابسته، متّصل |
موفقیّت |
پیروزی، کامیابی |
گوناگون |
مختلف |
سهم |
بهره، قسمت، نصیب |
تکلّم |
سخن گفتن، صحبت کردن |
||
سلمانُ مِنّا اهلَ البیت |
سلمان از ما اهل بیت است |
||
مانع |
بازدارنده، جلوگیری کننده |
||
ملل |
جمع ملت، گروه های مردم |
اگر زبان فارسی از میان رفته بود، ما امروز آثار گران بها و شاهکارهای اسلامی ارزندهای همچون مثنوی، گلستان، دیوان حافظ، آثار نظامی و صدها اثر زیبای دیگر نداشتیم. در سراسر این آثار، مفاهیم اسلامی و قرآنی موج میزند و پیوند اسلام را با زبان فارسی، جاودان میسازد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آثار |
جمع اثر، نشانه ها |
گران بها |
گران قیمت، با ارزش |
ارزنده |
با ارزش |
مفاهیم |
جمع مفهوم |
جاودان |
جاویدان، همیشگی |
||
شاهکار |
کاربزرگ و برجسته، ممتاز |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
موج می زند ß کنایه از سرشار بودن، معلوم بودن؛ بسیار زیاد دیده می شود
پس از ظهور اسلام و تشکیل حکومت اسلامی و گردآمدن ملل گوناگون در زیر پرچم اسلام، تمدّنی عظیم و بسیار کم نظیر به وجود آمد که تاریخ، آن را به نام «تمدّن اسلامی» میشناسد. در این تمدّن، ملّتهای گوناگون از آسیا و آفریقا و حتّی اروپا شرکت داشتند امّا سهم عمده از آن ایرانیان است.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
ظهور |
ظاهر، آشکار |
عظیم |
بزرگ |
عُمده |
بیشترین |
||
کم نظیر |
بی مثل، بسیار خوب، عالی |
||
تمدن اسلامی |
زندگی به سبک و شیوه و فرهنگ اسلام |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
در زیر پرچم اسلام ß کنایه از تحت حمایت دین اسلام
ایران در پرتو گرایش به اسلام، همدوش با سایر ملل اسلامی و پیشاپیش همهٔ آنها مشعلدار یک تمدّن شکوهمند به نام تمدّن اسلامی شد.
اسلام، دروازهٔ سرزمینهای دیگر را به روی ایرانی و دروازهٔ ایران را به روی فرهنگها و تمدّنهای دیگر باز کرد که دو نتیجه برای ایرانیان حاصل شد: یکی اینکه توانستند هوش و لیاقت و استعداد خویش را به دیگران عملاً ثابت کنند؛ به طوری که دیگران آنها را به پیشوایی و مقتدایی بپذیرند؛ دیگر اینکه توانستند سهم عظیمی در تکمیل و توسعهٔ یک تمدّن عظیم جهانی به خود اختصاص دهند.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
پرتو |
نور |
گرایش |
میل، علاقه، رغبت |
همدوش |
هم قدم، همگام |
پیشاپیش |
جلوتر، پیش تر |
شکوهمند |
با عظمت |
حاصل شد |
به دست آمد |
لیاقت |
شایستگی |
استعداد |
توانمندی |
عملاً |
با عمل |
مقتدایی |
پیشوایی، رهبری |
توسعه |
آبادانی، گسترش |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
مشعل دار شدن ß کنایه از جلوتر از بقیه بودن
دروازۀ سرزمین را باز کردن ß کنایه از آشنا شدن با فرهنگ
مفهوم « اسلام، دروازهٔ سرزمینهای دیگر را به روی ایرانی و دروازهٔ ایران را به روی فرهنگها و تمدّنهای دیگر باز کرد»:
دین اسلام ایرانیان را با فرهنگ و زندگی مردمان دیگرآشنا کرد و همین طور مردم جهان هم با فرهنگ و تمدن ایران آشنا شوند.
استعدادهایی نظیر بوعلی، فارابی، ابوریحان، خیّام، خواجه نصیرالدّین توسی، ملّاصدرا و صدها عالِم طبیعی و ریاضی و مورّخ و جغرافیدان و پزشک و ادیب و فیلسوف و عارف در این بنای عظیم فرهنگ اسلامی، پرورش یافتند.
ایرانیان خدمات بسیار شایانی به اسلام کردهاند و آن خدمات از روی صمیمیت و اخلاص و ایمان بوده است.
این خدمات، نشان دهندهٔ احساسات پاک و خالصانهٔ ایرانیان است؛ زیرا سر و کارش با عشق و ایمان است. شاهکارهای بشری، تنها و تنها با عشق و ایمان، پدید میآیند.
شاهکارهای هنری ایران در دورهٔ اسلامی، اعم از معماری، نقّاشی، خوشنویسی و... بیشتر در زمینههای دینی - اسلامی بوده است. گنجینههای قرآن که در موزههای مختلف کشورهای اسلامی و غیراسلامی هست، اوج هنر ایرانی را در زمینههای اسلامی و در حقیقت، جوشش روح اسلامی را در ذوق ایرانی، نشان میدهد.
یکی از مظاهر خدمات فرهنگی ایرانیان به اسلام، خدماتی است که از راه زبان فارسی به اسلام کردهاند. اُدبا و عُرفا و سخنوران ایرانی، حقایق اسلامی را با جامهٔ زیبای شعر و نثر فارسی به زیباترین شکل، آرایش دادهاند و حقایق اسلامی و معانی لطیف قرآنی را در میان حکایاتی شیرین آوردهاند. «مثنوی مولانا» بهترین شاهد برای سخن ماست.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
نظیر |
مانند |
عالم طبیعی |
دانشمند تجربی |
مورّخ |
تاریخ دان، تاریخ نگار |
ادیب |
سخندان |
بنا |
ساختمان |
پرورش یافتند |
تربیت شدند |
صمیمیّت |
هم دلی، دوستی |
اخلاص |
پاک دلی |
بشر |
انسان |
اعم از |
مانند |
جامه |
لباس |
سخنوران |
سخنرانان |
شایان |
سزاوار، شایسته، لایق |
شاهد |
گواه |
نثر |
نوشته |
به نحو احسن |
به بهترین شکل |
اُدبا |
جمع ادیب، سخندان ها |
||
حقایق |
جمع حقیقت، واقعیّت ها |
||
معانی لطیف |
معنی های جذّاب و زیبا |
||
حکایات |
جمع حکایت، داستان ها |
||
فیلسوف |
دانشمند علم فلسفه، حکیم |
||
خالصانه |
پاک و بی عیب، از روی اخلاص |
||
گنجینه |
محل نگهداری گنج، خزانه |
||
موزه |
محل نگهداری آثار هنری یا تاریخی با ارزش |
||
ذوق |
علاقه، استعداد، قدرت درک زیبایی |
||
مَظاهر |
جمع مظهر، جلوهگاه ها، محل ظهور |
||
عُرفا |
جمع عارف، مردان حق، خداشناسان |
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
شعر «شعرخوانی: رستگاری» و معنی شعر
فصل 12 : خدمات متقابل اسلام و ایران
شعر «شعرخوانی: رستگاری» و معنی شعر:
شعرخوانی
رستگاری
- نوع قالب شعری: مثنوی
- کتاب: شاهنامه
- نویسنده: ابوالقاسم فردوسی
تو را دانش و دین رهانَد درست درِ رستگاری ببایدت جست
دانش و دین تو را از هر حادثه ی خطرناکی کاملاً نجات می دهد؛ پس باید مسیر رهایی و نجات را جست و جو کنی.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
رهاند |
رها کند |
ببایدت جست |
باید پیدا کنی |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
درست و جست ß قافیه
درست ß مجاز از راه درست
در رستگاری جُستن ß کنایه از راه خوشبختی و سعادت را رفتن
در رستگاری ß اضافۀ تشبیهی
تو را ß مفعول
دانش و دین ß نهاد
«ت» در جملۀ «ببایدت جست» (تو باید جست و جو کنی):نهاد
چو خواهی که یابی زِ هر بد رها سر اندر نیاری به دام بلا
بُوی در دو گیتی ز بد رستگار نکوکار گردی برِ کردگار
به گفتار پیغمبرت راه جوی دل از تیرگی ها بدین آب شوی
اگر می خواهی از بدی ها دور باشی و گرفتار بلا و سختی نشوی، اگر می خواهی در دو جهان (این دنیا و آخرت) از بدی در امان باشی و در حضور خداوند، انسان خوب و ستوده باشی، به سخنان پیامبر خود [حضرت محمد (ص)] عمل کن و درون خود را از پلیدی ها و گناه پاک کن.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
چو |
اگر |
یابی |
بیابی |
سر اندر نیاری |
گرفتار نشوی |
بُوی |
باشی، بشوی |
گیتی |
جهان |
نکوکار |
نیکوکار |
گردی |
بشوی |
بر |
پیش، نزد |
کردگار |
خداوند |
گفتار |
سخنان |
راه جوی |
اطاعت کن، عمل کن |
تیرگی |
کار اشتباه و ناپسند |
شوی |
بشور |
||
رستگار |
آسوده، پرهیزگار، سعادتمند |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
بیت های 2، 3 و 4 ß موقوف المعانی هستند
رها و دام ß تضاد معنایی
دام بلا ß اضافۀ تشبیهی (بلا مانند دام است)
سراندر دام بلا نیاوردن ß کنایه از گرفتار دام بلا نشدن
دل ß مجاز از تمام وجود
آب ß استعاره از سخنان پیامبر (ص) که شبیه آب، زلال است و سبب پاکی و تمیزی روح انسان می شود
اگر چشم داری به دیگر سرای به نزد نبی و وصی گیر جای
اگر امیدواری و انتظار داری که در جهانِ آخرت، آسوده خاطر باشی، به گفتار پیامبر (ص) و جانشین وی [حضرت علی (ع)] عمل کن.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
دیگر سرا |
جهان آخرت |
نزد |
پیش |
نبی |
پیامبر (ص) |
گیر جای |
جایگاه پیدا کن |
وصی |
جانشین، منظور حضرت علی (ع) |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
چشم داشتن ß کنایه از توقّع و انتظار داشتن، امیدواری
بر این زادم و هم براین بگذرم چنان دان که خاک پی حیدرم
من به این عقیده و اعتقاد به دنیا آمدم و با همین عقیده خواهم مرد و تو آگاه باش که من از پیروان امیرالمومنین، حضرت علی (ع) هستم.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بر این زادم |
این طور به دنیا آمدم |
بگذرم |
بمیرم |
پی |
پا |
حیدر |
لقب حضرت علی (ع) |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
خاک پی حیدرم ß کنایه از تواضع و فروتنی بسیار
«م» در جملۀ «خاک پی حیدرم» (من خاک پای حضرت علی هستم) ß نهاد؛ به معنای «من»
معنی واژگان درس «خدمات متقابل اسلام و ایران»
فصل 12 : خدمات متقابل اسلام و ایران
معنی واژگان درس «خدمات متقابل اسلام و ایران»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آفرین |
احسنت |
جان آفرین |
آفریننده ی جان |
جان |
روح و روان |
جاودان |
جاویدان، همیشگی |
خدمات |
جمع خدمت |
متقابل |
دو طرفه |
بزرگوار |
شریف |
آیین |
روش، شیوه، دین |
متعلّق |
وابسته، متّصل |
موفقیّت |
پیروزی، کامیابی |
گوناگون |
مختلف |
سهم |
بهره، قسمت، نصیب |
آثار |
جمع اثر، نشانه ها |
گران بها |
گران قیمت، با ارزش |
ارزنده |
با ارزش |
مفاهیم |
جمع مفهوم |
ظهور |
ظاهر، آشکار |
عظیم |
بزرگ |
عُمده |
بیشترین |
توسعه |
آبادانی، گسترش |
پرتو |
نور |
گرایش |
میل، علاقه، رغبت |
همدوش |
هم قدم، همگام |
پیشاپیش |
جلوتر، پیش تر |
شکوهمند |
با عظمت |
حاصل شد |
به دست آمد |
لیاقت |
شایستگی |
استعداد |
توانمندی |
عملاً |
با عمل |
مقتدایی |
پیشوایی، رهبری |
نظیر |
مانند |
عالم طبیعی |
دانشمند تجربی |
مورّخ |
تاریخ دان، تاریخ نگار |
ادیب |
سخندان |
بنا |
ساختمان |
پرورش یافتند |
تربیت شدند |
صمیمیّت |
هم دلی، دوستی |
اخلاص |
پاک دلی |
بشر |
انسان |
اعم از |
مانند |
جامه |
لباس |
سخنوران |
سخنرانان |
شایان |
سزاوار، شایسته، لایق |
شاهد |
گواه |
نثر |
نوشته |
به نحو احسن |
به بهترین شکل |
رهاند |
رها کند |
ببایدت جست |
باید پیدا کنی |
چو |
اگر |
یابی |
بیابی |
سر اندر نیاری |
گرفتار نشوی |
بُوی |
باشی، بشوی |
گیتی |
جهان |
نکوکار |
نیکوکار |
گردی |
بشوی |
بر |
پیش، نزد |
کردگار |
خداوند |
گفتار |
سخنان |
راه جوی |
اطاعت کن، عمل کن |
تیرگی |
کار اشتباه و ناپسند |
دیگر سرا |
جهان آخرت |
نزد |
پیش |
نبی |
پیامبر (ص) |
گیر جای |
جایگاه پیدا کن |
بر این زادم |
این طور به دنیا آمدم |
بگذرم |
بمیرم |
پی |
پا |
شوی |
بشور |
حیدر |
لقب حضرت علی (ع) |
||
تکلّم |
سخن گفتن، صحبت کردن |
||
سلمانُ مِنّا اهلَ البیت |
سلمان از ما اهل بیت است |
||
مانع |
بازدارنده، جلوگیری کننده |
||
ملل |
جمع ملت، گروه های مردم |
||
شاهکار |
کاربزرگ و برجسته، ممتاز |
||
کم نظیر |
بی مثل، بسیار خوب، عالی |
||
تمدن اسلامی |
زندگی به سبک و شیوه و فرهنگ اسلام |
||
اُدبا |
جمع ادیب، سخندان ها |
||
حقایق |
جمع حقیقت، واقعیّت ها |
||
معانی لطیف |
معنی های جذّاب و زیبا |
||
حکایات |
جمع حکایت، داستان ها |
||
فیلسوف |
دانشمند علم فلسفه، حکیم |
||
خالصانه |
پاک و بی عیب، از روی اخلاص |
||
گنجینه |
محل نگهداری گنج، خزانه |
||
موزه |
محل نگهداری آثار هنری یا تاریخی با ارزش |
||
ذوق |
علاقه، استعداد، قدرت درک زیبایی |
||
مَظاهر |
جمع مظهر، جلوهگاه ها، محل ظهور |
||
عُرفا |
جمع عارف، مردان حق، خداشناسان |
||
رستگار |
آسوده، پرهیزگار، سعادتمند |
||
وصی |
جانشین، منظور حضرت علی (ع) |
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
دانش زبانی: ضمیر، مرجع ضمیر
فصل 12 : خدمات متقابل اسلام و ایران
دانش زبانی: ضمیر، مرجع ضمیر:
دانش زبانی
ضمیر
ضمیر:
ضمیر کلمه ای است که به جای اسم در جمله میآید تا از تکرار آن جلوگیری کند. ضمیرها دو دسته هستند:
1- ضمیر جدا:
ضمايری هستند که به تنهايی و به صورت مستقل و جدا به کار می روند و به هیچ کلمه ای نمی چسبند. ضماير جدا عبارتند از:
مفرد |
جمع |
من |
ما |
تو |
شما |
او |
آن ها |
2- ضمیر پیوسته:
ضمايری هستند که مستقل و جدا نیستند و به واژه های ديگر می چسبند. ضمایر پیوسته عبارتند از:
مفرد |
جمع |
ــَـ م |
ــِـ مان |
ــَـ ت |
ــِـ تان |
ــَـ ش |
ــِـ شان |
به عنوان مثال:
من کتابم را خواندم. من ß ضمیر جدا ــَـ م ß ضمیر پیوسته
تو کتابت را خواندی. تو ß ضمیر جدا ــَـ ت ß ضمیر پیوسته
او کتابش را خواند. او ß ضمیر جدا ــَـ ش ß ضمیر پیوسته
ما کتابمان را خوانديم. ما ß ضمیر جدا ــِـ مان ß ضمیر پیوسته
شما کتابتان را خوانديد. شما ß ضمیر جدا ــِـ تان ß ضمیر پیوسته
آن ها کتابشان را خواندند. آن ها ß ضمیر جدا ــِـ شان ß ضمیر پیوسته
مرجع ضمیر
مرجع ضمیر:
کلمه ای است که ضمیر به آن بر می گردد. مرجع ضمیر در واقع، صاحب ضمیر است.
مثال 1:
زهرا دختر خوبی است. او بسیار منظم است.
او: ضمیر جدا
چه کسی بسیار منظم است؟ زهرا؛ پس زهرا مرجع ضمیر است.
مثال 2:
معلم وارد کلاس شد و دفترش را روی میز گذاشت.
ــَـ ش:ضمیر پیوسته
چه کسی دفترش را روی میز گذاشت؟ معلم؛ پس معلم، مرجع ضمیر است.
مثال 3:
طاووس، پرنده ی زيبايی است و پرهايش رنگارنگ است.
ــَـ ش:ضمیر پیوسته
چه کسی پرهايش رنگارنگ است؟ طاووس؛ پس طاووس، مرجع ضمیر است.
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
متن درس «اُسوۀ نیکو» و آرایه های ادبی آن
فصل 13 : اسوه ی نیکو
متن درس «اُسوۀ نیکو» و آرایه های ادبی آن:
درس سیزدهم
اُسوۀ نیکو
- نوع نثر: ساده و روان
- نوع قالب شعری: قصیده
- شاعر: سعدی
- اثر: کلّیّات، بخش مواعظ
پیامبر گرامی اسلام، محمّد بن عبدالله (ص)، در آداب و رفتار و اخلاق، اسوهٔ عالمیان است. آن چنان که خداوند مهربان در قرآن کریم میفرماید: «به درستی که رسول خدا برای شما، اسوه و نمونهٔ نیکویی است». (سورهٔ احزاب / آیهٔ 21)
در این درس با برخی از ویژگیهای اخلاقی و رفتاری آن بزرگوار آشنا میشویم:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آداب |
جمع ادب، روش ها |
اُسوه |
نمونه، الگو |
عالَمیان |
مردم جهان |
آن چنان |
آن طور، آن گونه |
کریم |
بخشنده |
احزاب |
جمع حزب، گروه ها |
برخی |
بعضی |
بزرگوار |
شرافتمند |
اخلاق |
جمع خُلق، عادت های خوب و پسندیده |
رسول اکرم، صَلّی اللهُ عَلَیْه وَ آلِهِ وَ سَلَّم، با فرزندان خود به مهر و عطوفت رفتار میکرد و میفرمود: «فرزندانِ ما پارهٔ جگر ما هستند». گاه، وقتی به سجده میرفت، حسن (ع) و حسین (ع) بر گردن و پشتش مینشستند و او چندان در سجده میماند تا آنان پایین بیایند و گاهی به آرامی آنان را پایین میآورد و از سجده بر میخاست و هر دو را در بر میگرفت و بر صورتشان بوسه میزد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مهر |
محبت |
عطوفت |
محبت، مهربانی |
می فرمود |
می گفت |
پاره ی جگر |
جگر گوشه، عزیزدل |
سجده |
سر بر زمین گذاشتن |
برمی خاست |
بلند می شد |
دربر می گرفت |
بغل می کرد، در آغوش می کشید |
||
صَلَّی اللهُ عَلَیْه وَ آلِهِ وَ سَلَّم |
درود خدا بر او و خاندانش باد |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
پاره ی جگر ß کنایه از فرزند
رسولِ اکرم، صَلّی اللهُ عَلَیْه وَ آلِهِ، با خدمتکارانش نیز رأفت و عطوفت داشت.
اَنَس بن مالک میگفت: «در مدّت ده سال که شبانهروز در خدمت و در خانهاش بودم، یک بار تند خویی و سخن درشت از او ندیدم و نشنیدم».
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
رأفت |
مهربانی |
تندخویی |
بد اخلاقی |
سخن درشت |
حرف زشت و ناراحت کننده |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
شبانه روز ß مجاز از تمام مدت
در میانِ جمع، گشادهرو بود و در تنهایی، سیمایی محزون و متفکّر داشت. هرگز به رویِ کسی خیره نگاه نمیکرد و بیشترِ اوقات، چشمهایش را به زمین میدوخت. در سلام کردن به همه، حتّی به کودکان، پیش دستی میکرد. هرگاه به مجلسی وارد میشد، نزدیک ترین جای خالی را اختیار میکرد. از بیماران عیادت می کرد. سخن همنشین خود را نمی برید. بیش از حدّ لزوم، سخن نمیگفت و اجازه نمیداد کسی جز در مقام دادخواهی، در حضور او از دیگری بد بگوید و یا به کسی دشنام دهد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بد (بد بگوید) |
بی ادبی |
سیما |
چهره |
متفکر |
اندیشمند |
پیش دستی |
اقدام زودتر |
اختیار می کرد |
انتخاب می کرد |
بیش از حدّ لزوم |
بیشتر از ضرورت |
مقام دادخواهی |
هنگام قضاوت کردن |
حضور |
نزد، پیشِ |
گشاده رو |
خوش اخلاق، خوشرو |
||
محزون |
غمگین، غمناک، اندوهگین |
||
اوقات |
جمع وقت، وقت ها، زمان ها |
||
عیادت |
به دیدار بیمار رفتن و احوالپرسی کردن |
||
دشنام |
حرف زشت و ناسزا، فُحش |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
خیره نگاه نمی کرد ß کنایه از نگاه با اخم و تندی
چشم هایش را به زمین می دوخت ß کنایه از سربه زیری و متانت
سخن همنشین خود را نمی بُرید ß کنایه از وسط صحبت کسی حرف نمی زد
هیچ گاه زبانش را به دشنام نمیآلود. بد رفتاری با شخصِ خود را میبخشید ولی دربارهٔ کسانی که به حریمِ قانون، تجاوز میکردند، گذشت و مدارا نداشت.
در زندگی از تجمّل دوری میجُست. در کارهای منزل به خانوادهاش کمک مینمود و چون بانگ اذان را میشنید، به نماز میرفت.
سعدی، شاعر و نویسندهٔ توانای زبان و ادب فارسی، در ستایش پیامبر بزرگوار اسلام، سرودهای دارد که چند بیت آن را میخوانیم:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
نمی آلود |
آلوده نمی کرد |
حریم |
محدوده |
تجمّل |
ثروت اندوزی |
دوری می جست |
فاصله می گرفت |
بانگ |
صدا |
ستایش |
خوبی کسی را گفتن |
تجاوز |
دست درازی، زیاده خواهی |
||
گذشت |
بخشیدن گناه کسی، چشم پوشیدن از چیزی |
||
مُدارا |
سازش، کنار آمدن، بخشش |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
هیچ گاه زبانش را به دشنام نمی آلود ß کنایه از حرف بد نزدن
به حریم قانون تجاوز می کردند ß کنایه از زیرپاگذاشتن و رعایت نکردن قانون
ماه، فرو ماند از جمال محمد (ص) سرو، نباشد به اعتدال محمد
ماه به زیبایی پیامبر (ص)نیست و سرو مثل او خوش قامت و زیبا نمی باشد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
فروماند |
درمانده می شود |
جمال |
زیبایی |
اعتدال |
تناسب، هماهنگی و زیبایی |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
فرو ماندن ماه ß تشخیص
فرو ماندن ماه ß کنایه از ناچیز و ناتوان شدن
ماه ß نماد زیبایی
سرو ß نماد بلندی و راست قامتی
فرومانَد (فرو می مانَد) ß فعل مضارع (زمان حال) است
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی آمده مجموع در ظلال محمد
تمام پیامبران گذشته (آدم، نوح و ...) در سایه و پناه پیامبر (ص) جمع شده اند. (ادیان پیامبران گذشته به وسیله ی دین اسلام به کمال رسیده اند.)
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
ظِلال |
جمع ظِل، سایه ها |
مجموع |
گردآمده، جمع شده |
خلیل |
لقب حضرت ابراهیم (ع) |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
آدم و نوح و خلیل و موسی و عیسی ß مجاز از تمام پیامبران الهی
سعدی، اگر عاشقی کنی و جوانی عشق محمد، بس است و آل محمد
ای سعدی اگر می خواهی به دنبال شادابی و عشق ورزی باشی، تنها به دنبال پیامبر (ص) و خاندان او برو و به آن ها عشق بورز.
واژه |
معنی واژه |
بَس |
کافی |
مواعظ |
جمع موعظه، پندها و نصیحت ها |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
[ای] سعدی ß منادا؛ که حرف ندا (ای) حذف شده است
متن «حکایت: چراغ» و معنی متن
فصل 13 : اسوه ی نیکو
متن «حکایت: چراغ» و معنی متن:
حکایت
چراغ
- نوع نثر: نثر مسجّع
- کتاب: بهارستان
- نویسنده: عبدالرحمن جامی
نابینایی در شب، چراغ به دست و سبو بَر دوش، بر راهی می رفت.
شخص نابینایی، در تاریکی شب، در حالی که چراغ در دست داشت و کوزه ای سفالی بر دوش، از راهی عبور می کرد.
واژه |
معنی واژه |
سبو |
کوزه ی سفالی |
یکی او را گفت: تو که چیزی نمی بینی چراغ به چه کارت می آید؟
شخصی به او گفت: تو که نمی توانی چیزی را ببینی، پس چراغ به چه دردت می خورد؟ (چراغ برای تو فایدهای ندارد.)
واژه |
معنی واژه |
به چه کارت می آید |
به درد تو نمی خورد، برای تو مفید نیست |
نکات دستوری و آرایه ادبی:
«را» در عبارت «یکی او را گفت» (یکی به او گفت) ß حرف اضافه
«ت» در عبارت «به چه کارت آید» (به چه کار تو می آید) ß ضمیر پیوسته دوم شخص مفرد
گفت: چراغ از بهر کوردلانِ تاریک اندیش است تا به من تنه نزنند و سبوی مرا نشکنند.
چراغ برای انسان های نادان و گمراهی می باشد تا (آنها مرا ببینند و) با من برخورد نکنند و کوزه ی مرا نشکنند.
واژه |
معنی واژه |
کوردلانِ تاریک اندیش |
انسان های نادان و گمراهی |
به من تنه نزنند |
با من برخورد نکنند |
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
معنی واژگان درس «اُسوۀ نیکو»
فصل 13 : اسوه ی نیکو
معنی واژگان درس «اُسوۀ نیکو»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آداب |
جمع ادب، روش ها |
اُسوه |
نمونه، الگو |
عالَمیان |
مردم جهان |
آن چنان |
آن طور، آن گونه |
کریم |
بخشنده |
احزاب |
جمع حزب، گروه ها |
برخی |
بعضی |
بزرگوار |
شرافتمند |
مهر |
محبت |
عطوفت |
محبت، مهربانی |
می فرمود |
می گفت |
پاره ی جگر |
جگر گوشه، عزیزدل |
سجده |
سر بر زمین گذاشتن |
برمی خاست |
بلند می شد |
رأفت |
مهربانی |
تندخویی |
بد اخلاقی |
بد (بد بگوید) |
بی ادبی |
سیما |
چهره |
متفکر |
اندیشمند |
پیش دستی |
اقدام زودتر |
اختیار می کرد |
انتخاب می کرد |
بیش از حدّ لزوم |
بیشتر از ضرورت |
مقام دادخواهی |
هنگام قضاوت کردن |
حضور |
نزد، پیشِ |
نمی آلود |
آلوده نمی کرد |
حریم |
محدوده |
تجمّل |
ثروت اندوزی |
دوری می جست |
فاصله می گرفت |
بانگ |
صدا |
ستایش |
خوبی کسی را گفتن |
فروماند |
درمانده می شود |
جمال |
زیبایی |
ظِلال |
جمع ظِل، سایه ها |
مجموع |
گردآمده، جمع شده |
بَس |
کافی |
سبو |
کوزه ی سفالی |
به من تنه نزنند |
با من برخورد نکنند |
||
اخلاق |
جمع خُلق، عادت های خوب و پسندیده |
||
دربر می گرفت |
بغل می کرد، در آغوش می کشید |
||
سخن درشت |
حرف زشت و ناراحت کننده |
||
گشاده رو |
خوش اخلاق، خوشرو |
||
محزون |
غمگین، غمناک، اندوهگین |
||
اوقات |
جمع وقت، وقت ها، زمان ها |
||
عیادت |
به دیدار بیمار رفتن و احوالپرسی کردن |
||
دشنام |
حرف زشت و ناسزا، فُحش |
||
تجاوز |
دست درازی، زیاده خواهی |
||
گذشت |
بخشیدن گناه کسی، چشم پوشیدن از چیزی |
||
مُدارا |
سازش، کنار آمدن، بخشش |
||
اعتدال |
تناسب، هماهنگی و زیبایی |
||
خلیل |
لقب حضرت ابراهیم (ع) |
||
مواعظ |
جمع موعظه، پندها و نصیحت ها |
||
به چه کارت می آید |
به درد تو نمی خورد، برای تو مفید نیست |
||
کوردلانِ تاریک اندیش |
انسان های نادان و گمراهی |
||
صَلَّی اللهُ عَلَیْه وَ آلِهِ وَ سَلَّم |
درود خدا بر او و خاندانش باد |
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
دانش زبانی: بُن فعل مضارع
فصل 13 : اسوه ی نیکو
دانش زبانی: بُن فعل مضارع:
دانش زبانی
بُن فعل مضارع
بُن فعل مضارع:
به این جمله ها توجّه نمایید:
1) من حالا نامه را می نویسم.
2) تو اکنون نامه را می نویسی.
3) او اکنون نامه را می نویسد.
4) ما اکنون نامه را می نویسیم.
5) شما الآن نامه را می نویسید.
6) آنها حالا نامه را می نویسند.
چنان که می بینید جملات بالا مربوط به زمان حال یا مضارع است. هر فعل شش ساخت دارد. به صورت های مختلف فعل، ساخت یا صیغه می گویند. به ساخت های زمان حال توجه کنید.
شش ساخت زمان حال |
|
مفرد |
جمع |
می نویسم |
می نویسیم |
می نویسی |
می نویسید |
می نویسد |
می نویسند |
همان طور که می بینید علاوه بر بُن فعل و شناسه، جزء «می» به ابتدای فعل، اضافه شده است.
بُن یا ریشۀ فعل، بخش ثابتی است که در همۀ ساخت ها، تکرار می شود.
نکات دستوری و آرایه های ادبی درس «امام خمینی (قدّس سرّه)»
فصل 14 : امام خمینی (قدّس سرّه)
نکات دستوری و آرایه های ادبی درس «امام خمینی (قدّس سرّه)»:
درس چهاردهم
امام خمینی (قدّس سرّه)
- نوع نثر: ساده و روان
- اثر: نوشته ی امیرحسین فردی
- کتاب: امام خمینی (قدّس سرّه)
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
یک صدا بودن ß کنایه از متحد بودن
برخاک افتاد ß کنایه از کشته شدن
از پا در آمد ß کنایه از نابود شد، از بین رفت
پرچم مبارزه ß اضافه ى اقترانی
پرچم را برافراشته نگاه داشت ß کنایه از ادامه دادن مبارزه
گوش جهانیان ß اضافه ی استعاری
جهانیان ß مجاز از مردم جهان
«جان و دل» در عبارت «مردم از جان و دل» ß مجاز از تمام وجود
شبی تلخ ß حس آمیزی
به خدا پیوست ß کنایه از اینکه فوت شد، از دنیا رفت
مانند جان ß تشبیه جمهوری اسلامی به جان
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آزادی خواه |
دوستدار آزادی |
مظلوم |
ستمدیده، ظلم شده |
شلیک |
صدای گلوله |
سوار |
سوارکار |
سرفراز |
سربلند، پر افتخار |
خان |
لقب مالکان زمین |
ناجوانمردانه |
از روی نامردی |
دلاور |
دلیر، شجاع |
بدین گونه |
این طور |
استعمارگر |
کشور زورگو و ستمگر |
مکتب خانه |
مدرسه در قدیم |
برگزید |
انتخاب کرد |
عالم |
دانشمند |
فروتن |
متواضع، افتاده |
صاحب |
دارا |
اعتقاد |
باور |
دگرگون کرد |
تغییر داد |
علما |
جمع عالِم، دانشمندان |
روحانیون |
جمع روحانی |
اطاعت |
پیروی |
نهضت |
جنبش، حرکت مردمی |
اعتراض |
مخالفت، شکایت |
حمایت |
طرفداری |
تظاهرات |
راهپیمایی |
طرز |
شیوه، روش |
تألیف |
نوشتن |
برافراشته |
بلند کرده |
ممنوع |
منع شده |
ناگزیر |
ناچار |
فعال |
کوشا، پرکار |
فرمان |
دستور |
بانگ |
صدا، فریاد |
آموزگار |
معلم، آموزنده |
گریخت |
فرار کرد |
استقبال |
پیشواز کسی رفتن |
واژگون |
سرنگون |
غافل |
بی خبر |
میراث |
باقی مانده |
گرانبها |
با ارزش |
عالم |
دنیا، جهان |
سلام الله عليها |
درود خدا بر او باد |
نظام شاهنشاهی |
حکومت پادشاهی |
عوض کردن |
دگرگون کردن، تغییر دادن |
||
مزدوران |
دست نشانده، آدم اجیر شده با پول |
||
ختم قرآن |
پایان یک بار خواندن از ابتدا تا انتهای قرآن |
||
حوزه ی علمیه |
مرکز آموزش علوم دینی |
||
تأسیس کرد |
به وجود آورد، تشکیل داد |
||
خوش بیانی |
گرم زبانی، دلنشینی کلام |
||
سیمای جذاب |
چهره ی دوست داشتنی |
||
خصوصیات |
جمع خصوصيه، ویژگی ها |
||
مرجعیت |
رهبری دینی، مرجع تقلید بودن |
||
تبعید |
دور کردن، به جای دور فرستادن |
||
مرموز |
نامعلوم، مبهم، مشکوک |
||
تحصیل |
درس خواندن، یاد گرفتن |
||
اعتصاب |
دست از کار کشیدن به نشانه ی اعتراض |
||
پایه گذاری |
به وجود آوردن، راه اندازی |
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
نکات دستوری و آرایه های ادبی «روان خوانی: مرخصی» و معنی متن
فصل 14 : امام خمینی (قدّس سرّه)
نکات دستوری و آرایه های ادبی «روان خوانی: مرخصی» و معنی متن:
روان خوانی
مرخصی
- نوع نثر: نثر ساده و روان
- نویسنده: محمدرضا کاتب
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
به کامم تلخ کنند ß کنایه از لذت نبردن
مرخصی ام مثل باد گذشت ß تشبيه
مرخصی ام مثل باد گذشت ß کنایه از تند و سریع بودن
عزا گرفته بودم ß کنایه از اضطراب و دلهره
هول بودم ß کنایه از دستپاچگی
جا خوردم ß کنایه از تعجب ناگهانی
یک عالمه ß اغراق و بزرگنمایی
مِن و مِن کردم ß کنایه از تعلل و کندی در صحبت
هوا پس است ß کنایه از نامناسب نبودن اوضاع
مثل شیر ژیان ß تشبیه مادر به شیر
ننه ام یک پارچه چریک شده بود ß تشبیه
بچه هایشان را لای پنبه خوابانده اند ß کنایه از توجه زیاد به فرزندان
مثل بچه ی آدم ß کنایه از وضعیت و حالت عادی
یقه ات را بچسبند ß کنایه از پیگیری جدی و مداوم
گوشش پر بود ß کنایه از آگاهی زیاد
گوشش بدهکار نیست ß کنایه از توجه نکردن
سرش را گرم کردم ß کنایه از مشغول کاری کردن
حلال کردن ß کنایه از گذشتن از خطا و بدی کسی
شیرم را حرامت می کنم ß کنایه از نفرین کردن
از سرم بگذر ß کنایه از مرا ببخش، بی خیالم شو
بدی و خوبی ß تضاد
جوش آورد ß کنایه از عصبانی شد
دهانت بوی شیر می دهد ß کنایه و طعنه از بچه و کم سن و سال بودن
جگرم را خون کردی ß کنایه از ناراحتی و غصه ی شدید
مثل رعد پریدن ß تشبيه
مثل رعد پریدن ß کنایه از اقدام سريع
سرک می کشیدم ß کنایه از تحقیق و بررسی
نفس راحتی کشیدم ß کنایه از آرامش و آسودگی خیال
خرم از روی پل گذشت ß کنایه از انجام شدن کار
یک ایل آدم ß اغراق و بزرگنمایی
شیرش کردی ß کنایه از جرئت بخشیدن، تهییج کردن
آب غوره نگیر ß کنایه از «گریه نکن»
نگاه چپ چپ ß کنایه از نگاه اخم آلود
دلش آب می شد ß کنایه از اثرپذیری
بو برده بود ß کنایه از باخبر شدن و پی بردن
باد گرم، دست خود را به صورتم می کشید ß جان بخشی
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
گردان |
واحد نظامی |
مرخصی |
استراحت از کار |
آقایم |
منظور پدرم |
وِل |
آزاد، رها |
چه بسا |
بسیار فراوان |
عوض می کردم |
تغییر می دادم |
یک عالمه |
بسیار زیاد |
بالأخره |
عاقبت، سرانجام |
پادگان |
سربازخانه |
اعزام |
فرستادن، روانه کردن |
الحمدالله |
شکر خدا |
دكان |
مغازه |
پاورچین پاورچین |
آرام آرام |
کلک |
حقه، فریب |
جورواجور |
مختلف |
سوء ظن |
بد گمانی |
سوا |
جدا |
سفت |
محکم |
کلون |
قفل چوبی درب |
ژیان |
خشمگین |
یک پارچه |
سرتاسر |
كرم |
بخشش |
دخالت |
فضولی |
چینه |
لبه ی دیوار گلی |
عذرخواهی |
طلب بخشش |
بدبخت |
بیچاره و گرفتار |
گول می زنی |
فریب می دهی |
ارواح |
جمع روح |
رفتگان |
مردگان، اموات |
از جانب من |
از طرف من |
فامیل |
اقوام |
بغض |
گرفتگی گلو از ناراحتی |
رعد |
تندر |
غش کردن |
بیهوش شدن |
گوش تا گوش |
پشت سرهم، کنار هم |
هجوم بیاورند |
حمله کنند |
تقصیر |
کوتاهی |
از سرگرفت |
شروع کرد |
روضه |
ذکر مصیبت |
محو |
ناپدید |
پُز دادن |
خودنمایی کردن، فخر فروشی |
||
طفره رفتن |
زیر بار مسئولیت نرفتن |
||
جبهه |
محل نبرد با دشمن، خط اول جنگ |
||
تسویه |
مساوی کردن، در اینجا حقوق پایان کار |
||
چریک |
نیروی ضربتی، سرباز آموزش دیده |
||
از غذا کم و کسر نگذار |
غذایت را خوب و کامل بخور |
||
محوطه |
فضا، محدوده ی مکانی، حیاط |
||
هل دادن |
فشار دادن و به سمت جلو راندن |
||
پل صراط |
پلی که در روز قیامت که همه باید از آن عبور کنند اما انسان های خوب در جهنم نمی افتند |
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
معنی واژگان درس «امام خمینی (قدّس سرّه)»
فصل 14 : امام خمینی (قدّس سرّه)
معنی واژگان درس «امام خمینی (قدّس سرّه)»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
آزادی خواه |
دوستدار آزادی |
مظلوم |
ستمدیده، ظلم شده |
شلیک |
صدای گلوله |
سوار |
سوارکار |
سرفراز |
سربلند، پر افتخار |
خان |
لقب مالکان زمین |
ناجوانمردانه |
از روی نامردی |
دلاور |
دلیر، شجاع |
بدین گونه |
این طور |
استعمارگر |
کشور زورگو و ستمگر |
مکتب خانه |
مدرسه در قدیم |
برگزید |
انتخاب کرد |
عالم |
دانشمند |
فروتن |
متواضع، افتاده |
صاحب |
دارا |
اعتقاد |
باور |
دگرگون کرد |
تغییر داد |
علما |
جمع عالِم، دانشمندان |
روحانیون |
جمع روحانی |
اطاعت |
پیروی |
نهضت |
جنبش، حرکت مردمی |
اعتراض |
مخالفت، شکایت |
حمایت |
طرفداری |
تظاهرات |
راهپیمایی |
طرز |
شیوه، روش |
تألیف |
نوشتن |
برافراشته |
بلند کرده |
ممنوع |
منع شده |
ناگزیر |
ناچار |
فعال |
کوشا، پرکار |
فرمان |
دستور |
بانگ |
صدا، فریاد |
آموزگار |
معلم، آموزنده |
گریخت |
فرار کرد |
استقبال |
پیشواز کسی رفتن |
واژگون |
سرنگون |
غافل |
بی خبر |
میراث |
باقی مانده |
گرانبها |
با ارزش |
عالم |
دنیا، جهان |
سلام الله عليها |
درود خدا بر او باد |
نظام شاهنشاهی |
حکومت پادشاهی |
گردان |
واحد نظامی |
مرخصی |
استراحت از کار |
آقایم |
منظور پدرم |
وِل |
آزاد، رها |
چه بسا |
بسیار فراوان |
عوض می کردم |
تغییر می دادم |
یک عالمه |
بسیار زیاد |
بالأخره |
عاقبت، سرانجام |
پادگان |
سربازخانه |
اعزام |
فرستادن، روانه کردن |
الحمدالله |
شکر خدا |
دكان |
مغازه |
پاورچین پاورچین |
آرام آرام |
کلک |
حقه، فریب |
جورواجور |
مختلف |
سوء ظن |
بد گمانی |
سوا |
جدا |
سفت |
محکم |
کلون |
قفل چوبی درب |
ژیان |
خشمگین |
یک پارچه |
سرتاسر |
كرم |
بخشش |
دخالت |
فضولی |
چینه |
لبه ی دیوار گلی |
عذرخواهی |
طلب بخشش |
بدبخت |
بیچاره و گرفتار |
گول می زنی |
فریب می دهی |
ارواح |
جمع روح |
رفتگان |
مردگان، اموات |
از جانب من |
از طرف من |
فامیل |
اقوام |
بغض |
گرفتگی گلو از ناراحتی |
رعد |
تندر |
غش کردن |
بیهوش شدن |
گوش تا گوش |
پشت سرهم، کنار هم |
هجوم بیاورند |
حمله کنند |
تقصیر |
کوتاهی |
از سرگرفت |
شروع کرد |
روضه |
ذکر مصیبت |
محو |
ناپدید |
پُز دادن |
خودنمایی کردن، فخر فروشی |
||
طفره رفتن |
زیر بار مسئولیت نرفتن |
||
جبهه |
محل نبرد با دشمن، خط اول جنگ |
||
تسویه |
مساوی کردن، در اینجا حقوق پایان کار |
||
چریک |
نیروی ضربتی، سرباز آموزش دیده |
||
از غذا کم و کسر نگذار |
غذایت را خوب و کامل بخور |
||
محوطه |
فضا، محدوده ی مکانی، حیاط |
||
هل دادن |
فشار دادن و به سمت جلو راندن |
||
عوض کردن |
دگرگون کردن، تغییر دادن |
||
مزدوران |
دست نشانده، آدم اجیر شده با پول |
||
ختم قرآن |
پایان یک بار خواندن از ابتدا تا انتهای قرآن |
||
حوزه ی علمیه |
مرکز آموزش علوم دینی |
||
تأسیس کرد |
به وجود آورد، تشکیل داد |
||
خوش بیانی |
گرم زبانی، دلنشینی کلام |
||
سیمای جذاب |
چهره ی دوست داشتنی |
||
خصوصیات |
جمع خصوصيه، ویژگی ها |
||
مرجعیت |
رهبری دینی، مرجع تقلید بودن |
||
تبعید |
دور کردن، به جای دور فرستادن |
||
مرموز |
نامعلوم، مبهم، مشکوک |
||
تحصیل |
درس خواندن، یاد گرفتن |
||
اعتصاب |
دست از کار کشیدن به نشانه ی اعتراض |
||
پایه گذاری |
به وجود آوردن، راه اندازی |
||
پل صراط |
پلی که در روز قیامت که همه باید از آن عبور کنند اما انسان های خوب در جهنم نمی افتند |
دانش زبانی: بُن فعل ماضی
فصل 14 : امام خمینی (قدّس سرّه)
دانش زبانی: بُن فعل ماضی:
دانش زبانی
بُن فعل ماضی
بُن فعل ماضی:
به این جمله ها توجّه نمایید:
1) من دیروز نامه را نوشتم.
2) تو دیروز نامه را نوشتی.
3) او دیروز نامه را نوشت.
4) ما دیروز نامه را نوشتیم.
5) شما دیروز نامه را نوشتید.
6) آن ها دیروز نامه را نوشتند.
چنان که می بینید زمان فعل های جملات بالا، گذشته یا ماضی است. هر فعل صورت های مختلفی دارد که از روی آن شخص و شمار و زمان فعل را می توان دریافت.
شش ساخت زمان حال |
|
مفرد |
جمع |
نوشتم |
نوشتیم |
نوشتی |
نوشتید |
نوشت |
نوشتند |
اگر با دقت به شش ساخت زمان گذشته نگاه کنید، متوجّه می شوید در همهٔ آنها جزِء «نوشت» ثابت است؛ به این جزء، «بُن فعل» زمان گذشته می گویند.
جزئی که به بن فعل اضافه شده است، شخص و شمار فعل را نشان می دهد. به این جزء «شناسه» می گویند.
یادآوری:
به کلمه هایی مانند: نشستن، رفتن، دیدن، خوردن و ... «مَصدَر» می گویند. چنانچه حرف «ن» را از آخر این کلمه ها حذف کنیم، بن ماضی به دست می آید.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
متن «روان خوانی: چرا زبان فارسی را دوست دارم؟» و آرایه های ادبی آن
فصل 15 : درس آزاد
متن «روان خوانی: چرا زبان فارسی را دوست دارم؟» و آرایه های ادبی آن:
بیت اول فصل
- شاعر: فردوسی
- اثر: شاهنامه
به دانش گرای و بدو شو بلند چو خواهی که از بد نیابی گزند
اگر می خواهی از شر و بدی آسیب و صدمه ای نبینی باید به سمت آگاهی و دانش بروی و با علم
روان خوانی
چرا زبان فارسی را دوست دارم؟
- نویسنده: خلامعلی حداد عادل
- نوع نثر: ساده و روان
نسیم مهربان لالایی آنها را مانند پری لطیف که بر گونهی من کشیده می شود، لمس کنم.
ترانه های مادران برای کودکان را مانند پری نرم که به صورت من کشیده می شود.، احساس بکنم.
زبان فارسی، ریشه ای است که با آن به خاک وطنم بسته شده ام و فرهنگ سرزمین خود را با این ریشه از خاک می مکم
زبان فارسی، مانند ریشه ی درختی است که من به وسیله ی آن به خاک سرزمینم محکم بسته شده ام و جداشدنی نیستم و فرهنگ و تمدّن سرزمین خودم را از راه همین ریشه تغذیه می کنم.
گر بَر کَنم دل از تو و بردارم از تو مهر آن مهر بر که افکنم، آن دل کجا برم؟
اگر از تو دل بکنم و مهر و محبتی که به تو دارم را رها کنم، به جای تو چه کسی را دوست داشته باشم و به چه کسی دل ببندم؟
مفهوم بیت:
من فقط به تو علاقه مندم و عشق می ورزم و به غیر از تو به کس دیگری یا چیزی دیگر علاقه ای ندارم.
نکات دستوری و آرایه های ادبی روان خوانی:
تلخ کام ß کنایه از غمگین و ناراحت شدن
دل برکندن و مهر برداشتن ß کنایه از ترک عشق و علاقه
مصراع دوم بیت، استفهام انکاری است
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
معنی واژگان «روان خوانی: چرا زبان فارسی را دوست دارم؟»
فصل 15 : درس آزاد
معنی واژگان «روان خوانی: چرا زبان فارسی را دوست دارم؟»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
نخست |
اول، آغاز |
معاصر |
هم دوره، هم عصر |
موجب |
سبب |
حکیمان |
دانشمندان |
مناجات |
نیایش، دعا |
مهر |
محبت، عشق |
دل پذیر |
دوست داشتنی |
تحسین |
آفرین گفتن |
خوار |
ذلیل، حقير |
||
گونه |
رخسار، چهره، صورت |
||
خدشه |
خراش، نقص و اشکال |
||
همدست |
دارای اتحاد، متحد، همراه |
||
وجد |
خوشی فراوان، شور و هیجان |
||
می بالم |
در این درس، رشد می کنم |
||
معارف |
جمع معرفت، دانش ها، علوم |
||
مهر بورزم |
علاقه ی فراوان داشته باشم |
||
هم نوا |
هم صدا، هم آواز، هماهنگ |
||
عالمانه |
با دانایی، مطابق با روش دانشمندان |
||
یگانه |
در این درس به معنی، متحد و یکپارچه |
||
معبود |
خداوند، آنچه مورد پرستش واقع می شود |
||
چشم انداز |
منظره، آنچه از آینده در نظر مجسم می شود |
||
فراتر |
جلوتر، پیش تر، اشاره به ارزشمندی زبان فارسی است |
||
لالایی |
ترانه و آوازی که مادران برای خواباندن کودکان می خوانند |
||
حکمت آمیز |
سخن اخلاقی که عمل به آن، سبب رستگاری می شود، پند |
||
همدلی |
یک دل بودن، آن که از نظر عاطفی با کسی هم فکری داشته باشد |
نکات دستوری و آرایه های ادبی متن «آدم آهنی و شاپرک»
فصل 16 : آدم آهنی و شاپرک
نکات دستوری و آرایه های ادبی متن «آدم آهنی و شاپرک»:
بیت اول فصل
- شاعر: اقبال لاهوری
خدا آن ملّتی را سروَری داد که تقدیرش به دست خویش بنوشت
خداوند، ملّتی را بزرگ و ارجمند می گرداند که سرنوشت سرزمینشان را خودشان در دست بگیرند و مستقل باشند.
آرایه ی ادبی:
بیت آغاز فصل تلمیح دارد به آیه ۱۱ سوره رعد: «إن الله لا يغير ما بقوم حتى يغيروا ما بأنفسهم» : خداوند سرنوشت هیچ قومی (و ملتی) را تغییر نمی دهد مگر آنکه آنان آنچه را در وجود خودشان است تغییر دهند.
درس شانزدهم
آدم آهنی و شاپرک
- نویسنده: ویتاتو ژیلینسکای
- مترجم: ناهید آزاد منش
- نوع نثر: ساده و روان
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
نور سرد ß کنایه از غیر طبیعی
خوب از آب درنیاید ß کنایه از اینکه نتیجه خوبی نداشته باشد
صدایش بسیار شیرین بود ß حس آمیزی
ساده دلی ß کنایه از پاک و بی آلایش بودن
صدای غرش مانند ß تشبیه
چشمش به پنجره خیره می ماند ß کنایه از انتظار
بادی در گلو انداخت ß کنایه از غرور و تکبّر
مثل فرفره ß تشبیه
صدای غژغژ مانند ß تشبيه
نفس آخر را کشید ß کنایه از اینکه مرد
صدای غرش مانند ß تشبيه
سکوت مرگبار حاکم شد ß تشخیص
بدون حرکت دراز کشید ß کنایه از مرگ
هوا روشن می شد ß کنایه از آغاز روز جدید، صبح شد
دور او حلقه زدند ß تشبیه و کنایه از توجه و تمرکز
ملافه مثل کفن ß تشبيه
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
معنی واژگان درس «آدم آهنی و شاپرک»
فصل 16 : آدم آهنی و شاپرک
معنی واژگان درس «آدم آهنی و شاپرک»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
ملّت |
مردم |
سروری |
سربلندی، عزت |
تقدیر |
سرنوشت |
مرتبه |
دفعه، بار |
جالب |
در خور توجه، زیبا |
آهنین |
از جنس آهن |
خشن (صدای خشن) |
ناخوشایند |
فهرست |
لیست |
اصلاً |
به هیچ وجه، هرگز |
موذیانه |
با شیطنت |
جلب |
جذب |
نچشیده ام |
مزه نکرده ام |
فرق داشت |
تفاوت داشت |
غلط |
نادرست، ناصحیح |
تحسین |
تشویق، آفرین گفتن |
افکار |
جمع فكر |
ملاقات |
دیدار با کسی |
انبوه |
تعداد فراوان |
به سراغ او آمد |
به دنبال او آمد |
سرشناس |
مشهور، معروف |
عصبانیت |
خشم و ناراحتی |
نگران |
مضطرب |
نجوا |
صحبت آرام |
غرّش |
صدای بلند و ترسناک |
مؤدّبانه |
همراه با ادب |
مرتّباً |
دائم، همیشه |
بدجنس |
بد ذات، بد سرشت |
گونه |
چهره، صورت |
زمزمه |
کلام زیر لب |
شتاب |
سرعت بالا |
نمی گذارم |
اجازه نمی دهم |
ببلعد |
یکجا بخورد |
غژغژ |
نام آوا، صوت |
کنجکاو |
جست و جو گر |
فشرده شد |
درد گرفت |
ملافه |
پارچه ی روانداز |
رایحه |
بوی خوش |
خش خش |
صوت، نام آوا |
جذاب ترین |
زیباترین دوست داشتنی ترین |
||
خرخر |
صدای ناصاف و آزاردهنده (نام آوا، صوت) |
||
به موقع |
در زمان مناسب، سر وقت |
||
خیره می شدند |
با دقت نگاه می کردند |
||
متأسفانه |
بدبختانه، با ناراحتی و افسوس |
||
خوشایند |
دلنشین، دوست داشتنی |
||
مطمئنم |
اطمینان دارم، یقین دارم |
||
التماس |
درخواست عاجزانه، خواهش و اصرار |
||
بلافاصله |
بدون اتلاف وقت، سریع، فوراً |
||
سکوت حاکم شد |
همه جا را سکوت گرفت |
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
دانش زبانی: فعل آینده (مستقبل)، ترکیب وصفی و اضافی
فصل 16 : آدم آهنی و شاپرک
دانش زبانی: فعل آینده (مستقبل)، ترکیب وصفی و اضافی:
دانش زبانی
فعل آینده (مستقبل)
فعل آینده (مستقبل):
فعلی است که در زمان آینده اتفاق می افتد و ابتدای فعل، نشانۀ «خواه» می آید.
ساخت فعل آینده (مستقبل)
مفرد |
جمع |
خواه + ــَـ م + رفت خواهم رفت |
خواه + یم + رفت خواهیم رفت |
خواه + ی + رفت خواهی رفت |
خواه + ید + رفت خواهید رفت |
خواه + ــَـ د + رفت خواهد رفت |
خواه + ــَـ ند + رفت خواهند رفت |
مفرد |
جمع |
خواهم رفت |
خواهیم رفت |
خواهی رفت |
خواهید رفت |
خواهد رفت |
خواهند رفت |
ترکیب وصفی و اضافی
ترکیب وصفی و اضافی:
هرگاه دو کلمه به وسیلۀ « ــِـ » به هم اضافه شوند، یک ترکیب می سازند؛ به عنوان مثال:
دستِ پاک، کوهِ بلند، کتابِ فارسی، چشمِ من، زندگیِ زيبا، خانۀ علی، کشورِ ايران و ... .
ترکیب وصفی ß موصوف + صفت ترکیب اضافی ß مضاف + مضاف
راه های تشخیص ترکیب وصفی و اضافی:
راه اول:
کسرۀ بین دو کلمه را حذف می کنیم، بعد از کلمۀ اول، «ویرگول» می گذاريم و درآخر، فعلِ «است» اضافه می کنیم. اگر عبارت، معنی داد، ترکیبِ وصفی است و اگر معنی نداد، ترکیبِ اضافی است.
به عنوان مثال:
اتاقِ تمیز ß اتاق، تمیز است. اين جمله، معنی می دهد، پس ترکیبِ وصفی است.
اتاقِ مدير ß اتاق، مدير است. اين جمله معنی نمی دهد، پس ترکیبِ اضافی است.
راه دوم:
به آخرِکلمۀ دوم، «تَر» اضافه می کنیم. اگر عبارت، معنی داد، ترکیبِ وصفی است و اگر معنی نداد، ترکیبِ اضافی است.
به عنوان مثال:
مادرِ دلسوز ß مادرِ دلسوزتَر چون معنی دارد، ترکیبِ وصفی است.
مادرِ من ß مادرِ من تَر چون معنی ندارد، ترکیبِ اضافی است.
راه سوم:
کلمۀ «بسیار» را در وسط دو کلمه قرار میدهیم. اگر عبارت، معنی داد، ترکیبِ وصفی است و اگر معنی نداد، ترکیبِ اضافی است.
به عنوان مثال:
شهرِ تمیز ß شهرِ بسیار تمیز چون معنی دارد، ترکیبِ وصفی است.
شهرِ مشهد ß شهرِ بسیار مشهد چون معنی ندارد، ترکیبِ اضافی است.
نکات دستوری و آرایه های ادبی متن درس «ما می توانیم»
فصل 17 : ما می توانیم
نکات دستوری و آرایه های ادبی متن درس «ما می توانیم»:
درس هفدهم
ما می توانیم
- نوع نثر: ساده و روان
- نویسنده: کلیک مورمان
- اثر: مجموعه داستان نغمۀ عشق
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
همه با سرهای خم منتظر ماندند ß کنایه از حالت عزاداری گرفتن
دنیای خاکی ß استعاره از زمین
جایگاه ابدی ß استعاره از قبر
درس زندگی ß ترکیب اضافی
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بازنشستگی |
پایان دوره ی کار |
فراهم آورم |
تهیه کنم |
سخت |
بسیار |
مشغول |
سرگرم |
اوراق |
جمع ورقه، برگه ها |
اراده |
خواست |
سماجت |
پافشاری، اصرار کردن |
کنجکاو |
جست و جو گر |
وادار |
مجبور |
عاقبت |
پایان |
کافی |
بس |
بالأخره |
سرانجام |
دفن |
خاکسپاری |
گودال |
چاله |
موقع |
هنگام |
اطاعت |
پیروی |
متأسفانه |
با اندوه |
انجمن |
محل جلسه |
ادارات |
جمع اداره، سازمان ها |
اینک |
حالا |
ابدی |
همیشگی، جاودان |
قرین |
همراه، نزدیک |
رحمت |
بخشش |
عنایت |
لطف، توجه |
شکوهمند |
با عظمت، باشکوه |
نمادین |
نمایشی |
فوت |
مرگ |
تدفین |
دفن کردن |
نقش می بست |
شکل می گرفت |
||
اعلامیه |
اطلاعیه کتبی و شفاهی |
||
حداقل |
دست کم، کمترین مقدار |
||
بلافاصله |
فوری، تند، بدون اتلاف وقت |
||
قرین رحمت |
همراه با بخشش و مهربانی |
||
آمين |
دعا برای استجابت دعا |
||
ترحیم |
طلب آمرزش و مغفرت برای مرده |
||
برگزار کردن |
برپا کردن و ترتیب دادن |
||
تسهیلات |
جمع تسهیل، امکانات، اقداماتی برای آسان شدن کار |
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
نکات دستوری و آرایه های ادبی متن «روان خوانی: پیر دانا»
فصل 17 : ما می توانیم
نکات دستوری و آرایه های ادبی متن «روان خوانی: پیر دانا»:
روان خوانی
پیر دانا
- نوع نثر: ساده و روان
- برگردان: فتح الله دیده بان
- اثر: قوی سفید
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
سرک کشیدن ß کنایه از بررسی و گشتن
زیر و رو کردن ß کنایه از بررسی دقیق
دو عقل بهتر ß کنایه از مشورت کردن بهتر است
خونت به گردن خودت است ß کنایه از اینکه خودت سبب مرگ خودت هستی (تو را می کُشم)
رنگ پریده ß کنایه از ترس و اضطراب
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
نصیحت |
پند و اندرز |
نو |
جدید |
کاشانه |
خانه |
از یاد نمی برد |
فراموش نمی کرد |
مغرور |
خودپسند، متکبر |
فرمان |
امر، دستور |
از کار افتاده |
ناتوان |
جلاد |
مأمور شکنجه |
شیروانی |
سقف شیبدار |
مخفی |
پنهان |
انباری |
محل نگهداری بار |
کاهدان |
محل نگهداری کاه |
موفقیت |
پیروزی |
رویارویی |
روبرو شدن |
ارواح |
جمع روح، روح ها |
دلداری |
غمخواری |
عاقلانه |
از روی عقل |
ارزن |
دانه ی پرندگان |
انعام |
پاداش، عطا و بخشش |
وعده گاه |
محل قرار |
صادر کرد |
ابلاغ کرد |
لغو |
باطل |
شایعه |
خبر دروغ گسترش یافته |
||
پیش کشی |
هدیه به شخص بزرگ و والامقام |
||
غله |
محصول زراعت و کشاورزی مانند گندم، جو و ذرت |
جزوات جامع پایه هفتم
جزوه جامع ریاضی هفتم
جزوه جامع علوم تجربی هفتم
جزوه جامع مطالعات اجتماعی هفتم
جزوه جامع عربی هفتم
جزوه جامع فارسی هفتم
جزوه جامع نگارش هفتم
جزوه جامع زبان انگلیسی هفتم
جزوه جامع کتاب کار انگلیسی هفتم
جزوه جامع پیام های آسمانی هفتم
جزوه جامع آموزش قرآن هفتم
جزوه جامع کار و فناوری هفتم
جزوه جامع تفکر و سبک زندگی هفتم
جزوه جامع تربیت دینی هفتم
شعر «نیایش» و معنی شعر
فصل 17 : ما می توانیم
شعر «نیایش» و معنی شعر:
نیایش
- نوع قالب شعری: مثنوی
- شاعر: خواجوی کرمانی
- اثر: گل و نوروز
خداوندا، به حقِّ نیک مردان که احوال بَدَم را نیک گردان
خداوندا، به حق انسان های نیکوکار، حال بد من را نیز نیکو بگردان و وجودم را از بدی ها پاک کن.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
خداوندا |
ای خدا |
به حق سوگند |
به، قسم به |
نیک مردان |
جوان مردان، بزرگواران |
نیک |
خوب، نیکو |
احوال |
جمع حال، وضعیت جسمی و روحی |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تعداد جمله ß 3
خداوند ß منادا
حق نیک مردان ß متمم
احوال بدم ß مفعول
آرایه تکرار ß نیک
آرایه تضاد ß نیک و بد
مکن ما را از این درگاه، محروم چو گنجشکان، مران ما را ازین بوم
خدایا ما را از درگاه بندگیت محروم نکن، ما را مانند گنجشکان از این سرزمین دور نکن
واژه |
معنی واژه |
محروم |
بی بهره، بی نصیب |
بوم |
سرزمین، در این شعر به معنی بارگاه خداوند |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تعداد جمله:2
«ما» در هر دو مصرع ß مفعول
این درگاه ß متمم
این بوم ß متمم
چو گنجشکان ß تشبیه
زبانی ده که اسرار تو گوید روانی ده که دیدار تو جوید
خداوندا، به من زبانی بده که رازهای تو را بازگو کند و روح و جانی به من ببخش که وجود تو را درک کند و در طلب تو باشد.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
ده (زبانی ده) |
بده |
اسرار |
جمع سر، رازها |
روان |
روح و جان |
جويد |
طلب کند |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
زبانی ß مفعول
اسرار تو ß مفعول
روانی ß مفعول
دیدار تو ß مفعول
تو ß ضمیر گسسته
دلم در آتش غفلت مسوزان به معنی، شمع جانم برفروزان
خدایا بیخبری و ناآگاهی مانند آتش است، دل من را در این آتش نسوزان. (نگذار دچار غفلت شوم و تو را نشناسم). جان من را با نور حقیقت روشن کن.
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
غفلت |
فراموشی |
برفروزان |
روشن کن |
معنی |
معنویت، غیر مادی |
به (به معنی) |
با، به وسیله ی |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دلم ß مفعول
آتش غفلت ß متمم و اضافه ی تشبیهی
دل ß مجاز از تمام وجود
شمع جان ß مفعول و اضافه ی تشبیهی
معنی ß متمم
«م» در «دلم» ß ضمیر پیوسته
تشبیه ß غفلت مانند آتش است؛ جان مانند شمع است
مراعات نظیر ß آتش، مسوزان، شمع، برفروزان
کنون، گر دست گیری، جای آن هست که گر دستم نگیری، رفتم از دست
اکنون به جاست که مرا کمک کنی؛ زیرا، اگر به من کمک نکنی، از بین می روم.
واژه |
معنی واژه |
گر |
اگر |
جای آن هست |
روا است، به جا است |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
«دست» در مصرع اول ß مفعول
«دستم» در مصرع دوم ß مفعول
«م» در «دستم» ß ضمیر پیوسته
دست در مصرع دوم ß متمم
آرایه تکرار ß دست
از دست رفتن ß کنایه از نابود شدن
دستگیری ß کنایه از اینکه یاری کنی
آرایه تضاد ß بین دست گیری و دست نگیری
مکن دورم ز نزدیکان درگاه به راه آور مرا، کافتادم از راه
من را از کسانی قرار بده که به تو نزدیک هستند. (از خود و افراد صالح و نیکوکاری که به تو نزدیک هستند و تو را اطاعت میکنند، دورم نکن) من را هدایت کن زیرا که گمراه شدهام و راه راست را نمیشناسم.
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
دورم ß ضمیر پیوسته و مفعول
نزدیکان درگاه ß متمم
راه ß متمم در مصراع دوم با حرف اضافه به و از
مرا ß مفعول
آرایه تضاد ß دور و نزدیک
آرایه تکرار ß راه
به راه آوردن ß کنایه از هدایت کردن به راه راست
از راه افتادن ß کنایه از گم شدن و از راه دور ماندن
تو را خوانم به هر رازی که خوانم تو را دانم به هر چیزی که دانم
من در هر راز و نیازم فقط تو را ستایش می کنم، و در بین همه چیزها، تنها تو را به عنوان خدای بزرگ می شناسم.
واژه |
معنی واژه |
خوانم |
صدا می زنم |
نکات دستوری و آرایه های ادبی:
تو در مصرع اول و دوم ß مفعول
هر رازی ß متمم
هرچیزی ß متمم
آرایه تکرار ß خوانم
آرایه تکرار ß دانم
معنی واژگان درس «ما می توانیم»
فصل 17 : ما می توانیم
معنی واژگان درس «ما می توانیم»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بازنشستگی |
پایان دوره ی کار |
فراهم آورم |
تهیه کنم |
سخت |
بسیار |
مشغول |
سرگرم |
اوراق |
جمع ورقه، برگه ها |
اراده |
خواست |
سماجت |
پافشاری، اصرار کردن |
کنجکاو |
جست و جو گر |
وادار |
مجبور |
عاقبت |
پایان |
کافی |
بس |
بالأخره |
سرانجام |
دفن |
خاکسپاری |
گودال |
چاله |
موقع |
هنگام |
اطاعت |
پیروی |
متأسفانه |
با اندوه |
انجمن |
محل جلسه |
ادارات |
جمع اداره، سازمان ها |
اینک |
حالا |
ابدی |
همیشگی، جاودان |
قرین |
همراه، نزدیک |
رحمت |
بخشش |
عنایت |
لطف، توجه |
شکوهمند |
با عظمت، باشکوه |
نمادین |
نمایشی |
فوت |
مرگ |
تدفین |
دفن کردن |
نصیحت |
پند و اندرز |
نو |
جدید |
کاشانه |
خانه |
از یاد نمی برد |
فراموش نمی کرد |
مغرور |
خودپسند، متکبر |
فرمان |
امر، دستور |
از کار افتاده |
ناتوان |
جلاد |
مأمور شکنجه |
شیروانی |
سقف شیبدار |
مخفی |
پنهان |
انباری |
محل نگهداری بار |
کاهدان |
محل نگهداری کاه |
موفقیت |
پیروزی |
رویارویی |
روبرو شدن |
ارواح |
جمع روح، روح ها |
دلداری |
غمخواری |
عاقلانه |
از روی عقل |
ارزن |
دانه ی پرندگان |
انعام |
پاداش، عطا و بخشش |
وعده گاه |
محل قرار |
صادر کرد |
ابلاغ کرد |
لغو |
باطل |
خداوندا |
ای خدا |
به حق سوگند |
به، قسم به |
نیک مردان |
جوان مردان، بزرگواران |
نیک |
خوب، نیکو |
محروم |
بی بهره، بی نصیب |
گر |
اگر |
ده (زبانی ده) |
بده |
اسرار |
جمع سر، رازها |
روان |
روح و جان |
جويد |
طلب کند |
غفلت |
فراموشی |
برفروزان |
روشن کن |
معنی |
معنویت، غیر مادی |
به (به معنی) |
با، به وسیله ی |
جای آن هست |
روا است، به جا است |
خوانم |
صدا می زنم |
نقش می بست |
شکل می گرفت |
||
اعلامیه |
اطلاعیه کتبی و شفاهی |
||
حداقل |
دست کم، کمترین مقدار |
||
بلافاصله |
فوری، تند، بدون اتلاف وقت |
||
قرین رحمت |
همراه با بخشش و مهربانی |
||
آمين |
دعا برای استجابت دعا |
||
ترحیم |
طلب آمرزش و مغفرت برای مرده |
||
برگزار کردن |
برپا کردن و ترتیب دادن |
||
تسهیلات |
جمع تسهیل، امکانات، اقداماتی برای آسان شدن کار |
||
احوال |
جمع حال، وضعیت جسمی و روحی |
||
شایعه |
خبر دروغ گسترش یافته |
||
پیش کشی |
هدیه به شخص بزرگ و والامقام |
||
غله |
محصول زراعت و کشاورزی مانند گندم، جو و ذرت |
||
بوم |
سرزمین، در این شعر به معنی بارگاه خداوند |
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه هفتم- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه هفتم
- گام به گام تمامی دروس پایه هفتم
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه هفتم
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه هفتم
- فلش کارت های آماده دروس پایه هفتم
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه هفتم
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه هفتم
دانش زبانی: واژه های ساده و غیر ساده
فصل 17 : ما می توانیم
دانش زبانی: واژه های ساده و غیر ساده:
دانش زبانی
واژه های ساده و غیر ساده
واژه های ساده و غیر ساده:
واژه ساده:
واژه ای است که تنها يک جزء و يک قسمت دارد يعنی نمی توان آنها را به بیش از يک قسمت تقسیم کرد.
نکته:
اگر آنها را به دو جزء، تقسیم کنیم، واژه بی معنی می شود.
به عنوان مثال:
درخت، گل، کتاب، مادر، زندگی، خانه، دوست، دفتر، باغ، ماهی و ... .
واژه غیر ساده:
واژه ای است که بیش از يک جزء و يک قسمت دارد و اگرآنها را به دو يا چند جزء،تقسیم کنیم، حداقل يک قسمت و گاهی همه قسمت های آن معنی می دهد.
به عنوان مثال:
گلخانه، پدر بزرگ، درختان، هواپیما، آزمايشگاه، گل ها، مداد تراش و ... .
گل + خانه، پدر + بزرگ، درخت + ان، هموا + پیما، آزمای + ش + گاه، گل + ها، مداد + تراش