نصب اپلیکیشن

صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن

گام به گام کتاب نگارش (2)

تعداد بازدید : 1.34M

پاسخ به تمامی سوالات کتاب نگارش (2) - حل المسائل کتاب نگارش (2) - گام به گام 1401 کتاب نگارش (2) - گام به گام کتاب نگارش (2) مطابق با آخرین تغییرات کتب درسی



فعّالیت (1) صفحه 22 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (1) صفحه 22 نگارش (2)

فعّالیت (1) صفحه 22 درس

فعّالیت (1) صفحه 22 درس

موضوعی را انتخاب کنید و با روش بارش فکری طرح نوشتۀ خود را مشخص کنید.

1) انتخاب موضوع

2) بارش فکری

3) طرح نوشته (عنوان نوشته - بند مقدمه - بندهای بدنه - بند جمع بندی)

نکته: با توجّه به موضوع نوشته و میزان گستردگی مطلب، تعداد بند های بدنه می تواند متفاوت باشد.

1) بیابان

2) بیابان :

ناامیدی ، خاک، آتش، آب، وحشت، چشمه، ابراهیم، خار، مارمولک، خار، سیاوش، شکوفه، باران

3) الف) واژه های مرتبط به توصیف بیابان : خاک، آب، ناامیدی، وحشت.

ب) واژه های مرتبط به زیبایی در بیابان : چشمه، خورشید، باران، شکوفه

ج) واژه هایی در پیوند با دشواری بیابان و گرمای آتش گونه آن : سباوش، ابراهیم، مارمولک، خار، مار

بند مقدمه : در این بند با نگاهی کلی به موضوع بیابان آغازی مناسب رقم می خورد.

بندهای بدنه : با کنار هم آوردن این بندها و با بهره گیری از دسته بندی انجام شده، بر اساس روابط میان واژه ها د متن سازمان می یابد.

جمع بندی : در این بخش از تولید محتوا، متنی را درباره بیابان گردآورده ایم.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (2)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



فعّالیت (2) صفحه 24 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (2) صفحه 24 نگارش (2)

فعّالیت (2) صفحه 24 درس

فعّالیت (2) صفحه 24 درس

با توجّه به طرح نوشتۀ خود، متنی بنویسید. بند مقدّمه، بندهای بدنه و بند جمع بندی را در آن مشخّص کنید.

عنوان : بیابان

گیتی را می نگریم، آب هایش را نادیده می گیریم، خاک، خودنمایی می کند. اما نه، کوه ها نیز سر به فلک کشیده اند. از کوه ها پایین تر می آیم. می آیم و می آیم. دیگر نه جنگلی است نه شهری نه روستایی نه آبادی. ریگ است و ریگ است و ریگ! نامت چه آشناست! بیابان.

مقدمه

کدام آهی جگرت را سوزانده است؟ تو از تبار کدام آتشی؟ آتشی که سیاوش را در آن روانه کردند؟ یا آتشی که ابراهیم را در آن انداختند؟ تو چه جان سختی که مارهای زهرآگین تو را از پای در نمی آوردند. آیا تو رنگ خاکی ات را به مارمولک ها بخشیدی که با خال های بدنشان رقص رنگ و زندگی را به تصویر می کشانند. خورشید از تو چه می خواهد که سوزاندنت را رها نمی کند.

بدنه : بند 1

بیابان را همچنان طی می کنم، می روم. می روم تا به آبی برسم. مگر در بیابان آب است؟! سراب، سراب. به چشمانم دیگر نمی توانم اطمینان کنم. باز گام برمی دارم. نایی برایم نمانده است اما ناامیدی برایم معنا ندارد. از دور تیرگی می بینم. نکند این بار هم نتوانم به چشمانم اطمینان داشته باشم! باز با زحمت گام برمی دارم. رنگ سبزی را گویا می بینم. خاری به پایم می رود، بیرونش می آورم.

بدنه : بند 2

نزدیک تر می شوم، آری درختی است! مگر می شود؟! درخت باشد و آب نباشد؟ می جویم، چشمانم امیدوارانه حرکت می کنند، برقی به چشمانم می خورد، پیش تر می روم. شگفتا چشمه ای است.

بدنه : بند 3

دیگر کم کم خورشید از پیشمان می رود، ساعتی می گذرد، هوای خنکی، گوش و گونه ام را نوازش می دهد، سحرگاهانت چه سرد است! گویا آه سردی است که از نهاد دل سوختگان برمی آید و تور ار ایمن گونه خنک و سرد و سردتر می کند!

نتیجه

بیابان! ماندگاری نو، رازی در پی دارد، آن را برایم ازگو. دیگر می دانم تو آن «کویر وحشت» نیستی که بخواهم از تو بگذرم و تنها «به شکوفه ها، به باران» سلامی برسانم. پس درود را با تو آغاز می کنم.





فعّالیت (3) صفحه 27 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (3) صفحه 27 نگارش (2)

فعّالیت (3) صفحه 27 درس

فعّالیت (3) صفحه 27 درس

نوشتۀ خود را ویرایش کنید.

این فعالیت بر عهده دانش آموز می باشد.





کارگاهِ نوشتن صفحه 29 نگارش (2)

پاسخ کارگاهِ نوشتن صفحه 29 نگارش (2)

کارگاهِ نوشتن صفحه 29 درس

کارگاهِ نوشتن صفحه 29 درس

تمرین (1)

نوشتۀ زیر را بخوانید و طرح اوّلیۀ آن را در متن مشخّص کنید.

در فرهنگ های پیش از خط، یعنی روزگاری که آثار ادبی نوشته نمی شد، هر سنت ادبی به صورت شفاهی وجود داشت و سینه به سینه منتقل می گشت. در فرهنگی که با خط آشنا می شود، این سنّت ادبی روایی می تواند به نشو و نمای خود ادامه بدهد، اما هنگامی که خط مهم ترین وسیلۀ بیان می شود، حیات این سنّت ها پایان می پذیرد.

سابقۀ نوشتن در ایران به سدۀ ششم پیش از میلاد باز می گردد. نگارش اسناد دولتی، سیاسی و اقتصادی در کتیبه های ایران باستان از دیرباز معمول بوده است. اما توسعۀ نگارش آثار دینی و ادبی تا سده های نخستین مسیحیت، مورد بحث است. شواهد حکایت از آن دارد که تکامل ادبیات از صورت روایی و نقلی به صورت نوشتاری در بخش دوم از عصر ساسانیان صورت پذیرفته است. برای نمونه کتاب اوستا پس از سده ها انتقالِ سینه به سینه، سرانجام در دورۀ ساسانیان به رشته تحریر درآمد.

در کتیبه های فارسی باستان، هرگز نامی از اوستا برده نشده است. امّا سنجش کتیبه های فارسی باستان و متن های اوستایی حکایت از آن دارد که از نظر شکل و مضمون میان این دو متن باستانی مشابهت و یکسانی وجود دارد. در هر یک از این دو پیکرۀ ادبی همانندی ها و نشانه هایی است که در کتیبه های فارسی باستان به صورت منثور و با آزادی عمل بیشتر و در متن های اوستایی به صورت منظوم و با ساختار و وزنی معیّن به کار رفته اند و احتمال آنکه این یکسانی ها و تناظرها تصادفی باشند، بسیار اندک است.

تحوّلات خط قرن ها ادامه یافت تا اینکه خط الفبایی رایج شد. امروزه حجم زیادی از اطّلاعات به صورت نوشتاری انتقال می یابد. به بیان دیگر با تحوّل خط و میزان کاربرد آن از گفتار به نوشتار رسیده ایم.

 

تمرین (2)

موضوعی انتخاب کنید و با رعایت مراحل نوشتن، متنی بنویسید.

تمرین (3)

نوشته دوستانتان را براساس معیارهای جدول ارزشیابی درس تحلیل کنید.

تمرین (1)

بند مقدمه:

در فرهنگ های پیش از خط، یعنی روزگاری که آثار ادبی نوشته نمی شد، هر سنت ادبی به صورت شفاهی وجود داشت و سینه به سینه منتقل می گشت. در فرهنگی که با خط آشنا می شود، این سنّت ادبی روایی می تواند به نشو و نمای خود ادامه بدهد، اما هنگامی که خط مهم ترین وسیلۀ بیان می شود، حیات این سنّت ها پایان می پذیرد.

بندهای بدنه:

سابقۀ نوشتن در ایران به سدۀ ششم پیش از میلاد باز می گردد. نگارش اسناد دولتی، سیاسی و اقتصادی در کتیبه های ایران باستان از دیرباز معمول بوده است. اما توسعۀ نگارش آثار دینی و ادبی تا سده های نخستین مسیحیت، مورد بحث است. شواهد حکایت از آن دارد که تکامل ادبیات از صورت روایی و نقلی به صورت نوشتاری در بخش دوم از عصر ساسانیان صورت پذیرفته است. برای نمونه کتاب اوستا پس از سده ها انتقالِ سینه به سینه، سرانجام در دورۀ ساسانیان به رشته تحریر درآمد.

در کتیبه های فارسی باستان، هرگز نامی از اوستا برده نشده است. امّا سنجش کتیبه های فارسی باستان و متن های اوستایی حکایت از آن دارد که از نظر شکل و مضمون میان این دو متن باستانی مشابهت و یکسانی وجود دارد. در هر یک از این دو پیکرۀ ادبی همانندی ها و نشانه هایی است که در کتیبه های فارسی باستان به صورت منثور و با آزادی عمل بیشتر و در متن های اوستایی به صورت منظوم و با ساختار و وزنی معیّن به کار رفته اند و احتمال آنکه این یکسانی ها و تناظرها تصادفی باشند، بسیار اندک است.

بند نتیجه گیری:

تحوّلات خط قرن ها ادامه یافت تا اینکه خط الفبایی رایج شد. امروزه حجم زیادی از اطّلاعات به صورت نوشتاری انتقال می یابد. به بیان دیگر با تحوّل خط و میزان کاربرد آن از گفتار به نوشتار رسیده ایم.

 

تمرین (2)

موضوع: حیاط مدرسه

مقدمه:

خاطرات و لحظات شیرین و خوب و بد ما در حیاط بزرگی است که در آن سالیان سال حضور داشتیم؛ جایی که اولین بار با لباس دانش آموزی در آن قدم گذاشته ایم و سال به سال با پیشرفت به مقاطع بالاتر ارتقا یافته ایم.

بندههای بدنه:

حیاط مدرسه خلوتگاه و ارامش دهنده و گاهی پراضطراب ترین لحظات دوران درس و مدرسه ی یک دانش اموز را تشکیل داده است.

زمانی که در حیاط مدرسه قدم زده،درس خوانده،بازی کرده،خندیده،گریه کرده و گاهی از شادی زیاد و اخذ نمرات خوب،بالا و پایین رفته و اشک شوق ریخته است.حیاط مدرسه ی ما جایی است پراز درختان سنوبر و کاج که زیر سایه ی ان می نشینیم.و با دوستانمان گل می گوییم و گل می شنویم.زمین فوتبالی دارد و با تیرک دروازه که همیشه عده ایی از بچه ها در حال بازی در انجا هستند و توپ راازاین سمت به ان سمت می برند و گاهی میخندند و گاهی دعوا می کنند.زمین والیبالی دارد با تور والیبال که همیشه تیم والیبال در حال تمرین هستند تا برای بازی های استانی امادگی لازم را داشته باشند.حیاط مدرسه ما پراز گل های نوشکفته ایی است که هر کدام عطر و بویه  خاصی دارند به اسم عطر نوجوانی!گل هایی  که روزی باز می شوند و هرکدام به سمت و سویی مختلف می روند تا اینده ساز این مملکت باشند.بله این گل ها همان دانش اموزانی هستند که هر ساله عده ایی با ان خداحافظی می کنند و عده ایی سلام!

نتیجه گیری :

بیایی م همیشه از مدرسه و حیاط مدرسه خود مراقبت کنیم تا برای ایندگان نیز حیاط مدرسه پراز حال خوب و حس خوب تازگی را داشته باش ند. 

تمرین (3) 

بر عهده دانش آموز می باشد.

  



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (2)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



مثل نویسی صفحه 32 نگارش (2)

پاسخ مثل نویسی صفحه 32 نگارش (2)

مثل نویسی صفحه 32 درس

مثل نویسی صفحه 32 درس

مثل های زیر را بخوانید. سپس یکی را انتخاب کنید و آن را گسترش دهید.

بار کج به منزل نمی رسد.

به زبان خوش، مار از سوراخ بیرون می آید.

از کوزه همان برون تراود که در اوست.

از این گوش می گیرد و از آن گوش در می کند.

معنی ضرب المثل از این گوش می گیرد و از آن گوش در می کند

۱- به گفتارها و پند های دیگران گوش فرا نمی دهد.

۲- شنونده ای که به حرف یا نصیحتی بی اعتنا باشد،گویی که نشنیده باشد.

۳- حرف نشنو و بی توجه است.

۴- بعضی وقت ها از آدم های اطرافمان خواسته هایی داریم و انتظار داریم که به خواسته ی ما عمل کنند، ولی هر بار بی توجهی می بینم و کم محلی! آنجاست که می گویند طرف از این گوش می گیرد و از آن گوش در می کند.

داستان برای ضرب المثل از این گوش می گیرد و از آن گوش در می کند

یک آشپز خانه خیلی کوچک وجود داشت که پیرزنی دنیا دیده و با تجربه که دست پختش شهره ی خاص و عام بود. غذا می پخت و می فروخت. پیرزن، بسیار با مهارت غذاهای مختلف را آماده می کرد و مردم نیز عاشق دست پخت او بودند.

اما هر بار تندی غذایش، زیادی زیر زبان می آمد و مردم از روی علاقه ی زیاد به پیرزن می گفتند که غذایت بسیار لذیذ است اما کمی از تندی آن بکاه. زیرا که نمی خواهیم به دلیل این موضوع از خوردن غذاهای خوشمزه ی تو عاجز باشیم. پیرزن هر بار در پاسخ به سخن های دیگران چشم آهسته ایی می گفت و باز روز بعد به کار خود ادامه می داد.

تا اینکه دیگر مردم شهر از گفتن های خود و شنیدن های پیرزن خسته شدند و دیگر به مطبخ خانه ی کوچک پیرزن نرفتند و بین مردم و اهالی شهر اینگونه زبانزد شد که پیرزن سخنان ما و خواسته ما را از این گوش می گیرد و از آن گوش در می کند و اصلا به ما و نظر ما توجهی نشان نمی دهد! اینگونه بود که آشپز خانه ی پیرزن بسته شد و تنها دلیل آن این بود که پیرزن حرف را از این گوش می گرفت و از گوش دیگر در می کرد.

حکایت برای ضرب المثل از این گوش می گیرد و از آن گوش در می کند

در روزگار قدیم دانشمندی در ولایتی میزیست که به سبب علمش خودپسند شده و به سخنان دیگران بی اعنتا بود. سرانجام روزی علما و حکیمان دانا گرد هم آمدند تا چنین رفتار زشتی را از دانشمند بی عمل دور کنند. بنابراین تصمیم بر آن گشت که هریک صبح در دم خانه دانشمند ایستاده و نکته یا نصیحتی به او بدهند.

در روز های بعد همه‌ی دانایان یک به یک به محض دیدن او پندی به او میدادند و اورا از رفتارش منع میکردند.و او نیز ان ها را با نهایت دقت قبول میکرد ولی بازهم به آن ها عمل نمیکرد. سرانجام پس از آنکه تلاش علما سبب واقع نشد درباره دانشمند گفتند که از یک گوش گیرد و از گوش دیگر در کند.
بله عزیزان ما در زندگی بایستی به سخنان دیگران توجه کنیم و اگر پذیرش ان برایمان مقدور است از انجام آن اجتناب نکنیم و همواره به حرف های دیگران اهمیت بدهیم.

انشا برای ضرب المثل از این گوش می گیرد و از آن گوش در می کند

در یکی از شهرهای ایران دختری زیبا به نام نیلو در کنار خانواده خود زندگی می‌کرد. این دختر به خاطر زیبایی خیره کننده‌ای که داشت همیشه همه فامیل و دوستهای درباره زیبایی و حرف می زدند.و این کار باعث مغرور تر شدن دختر میشد. دخترک برای اینکه خیلی دیده شود لباس های باز و آنچنانی میپوشید تا خیلی به چشم مردم و پسرها بیاید ( یک نوع عقده!). در یکی از روزها دوست نیلو به او یک صفحه مجازی معرفی کرد و گفت اگر تو عکسهای را در صفحه های مجازی گذاری بیشتر معروف می شوی.

و به این گونه بود که نیلو را اغفال کرد و او را از راه به در کرد. مادر نیلو که موضوع را فهمید سعی کرد دخترک را قانع کند و به او بفهماند که این کارها عاقبت خوبی ندارد ولی نیلو به حرف های مادرش گوش نمی داد و از این گوش می گرفت و از آن گوش به در می کرد.

روزها می گذاشت و نیلو در فضاهای مجازی بیشتر معروف می شد و هر پسری که به او درخواست دوستی میداد نیلو درخواست آن را رد نمی کرده و با همه آنها دوست می شد. در این وسط مادر نیلو خیلی نگران او بود و همیشه او را نصیحت می‌کرد ولی نیلو هیچ توجهی به حرف ها و نصیحت های مادرش نمی‌کرد.

تا روزی که وقتی از خواب بیدار شد گوشی اش را به دست گرفت تا به صفحه های مجازی اش سری بزنند ولی با صحنه های خیلی بدی رو به رو شد همه عکسهایی که با غریبه ها گرفته بود و هر مدل عکسی که به آنها فرستاده بود پخش شده بود و هر کسی یک حرف ناجوری زیر عکس به او گفته بودند. و به او لقب یک دختر بی حیا را داده بودند نیلو وقتی این را دید به این فکر کرد که کاش به حرف های مادرش گوش می داد و حرف های او را از این گوش می گرفت از آن گوش به در نمی کرد.





فعّالیت (1) صفحه 38 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (1) صفحه 38 نگارش (2)

فعّالیت (1) صفحه 38 درس

فعّالیت (1) صفحه 38 درس

موضوع های پیشنهادی خود را بنویسید.

عاشورا





فعالیت (2) صفحه 39 نگارش (2)

پاسخ فعالیت (2) صفحه 39 نگارش (2)

فعالیت (2) صفحه 39 درس

فعالیت (2) صفحه 39 درس

دربارۀ یکی از موضوعاتی که در مرحلۀ قبل انتخاب کرده اید، فکر کنید و واژه های مرتبط با آن را بنویسید.

عاشورا :

ایرانیان، عزاداری، حسین، ضحاک، ظلم ستیزی، شهر و رستا، مظلوم، شب، سیاوش، زینب، ماه محرم

زمان و مکان:

محرم – شب  ،  سال – شهر  ،  روستا – کربلا

فضای نوشته:

عزاداری  ،  مظلومیت  ،  خاموشی  ،  گردابی هایل

جزئیات :

پرچم  ،  لباس سیاه  ،  طبل و دهل  ،  علم و برق



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (2)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



فعالیت (3) صفحه 41 نگارش (2)

پاسخ فعالیت (3) صفحه 41 نگارش (2)

فعالیت (3) صفحه 41 درس

فعالیت (3) صفحه 41 درس

طرح اولیۀ نوشتۀ خود را تنظیم کنید و به پرسش های زیر پاسخ دهید.

الف) بدنۀ نوشتۀ شما چند بند دارد؟

ب) در هر بند، می خواهید دربارۀ چه بنویسید؟

الف) سه بند

ب) یک بند عاشورا، بند دیگر مقایسه سیاوش و حسین، یزید و ضحاک به همراه نتیجه گیری





فعالیت (4) صفحه 43 نگارش (2)

پاسخ فعالیت (4) صفحه 43 نگارش (2)

فعالیت (4) صفحه 43 درس

فعالیت (4) صفحه 43 درس

با توجه به طرح نوشتۀ خود در فعّالیت (3)، متنی را بنویسید.

مقدمه :

نگر تا ان شب خونین سحر کرد           چه خنجرها که از دلها گذر کرد

آن شب تار و بیم موج گردابی هایل که پایانی نداشت، در چنین شبی یاران حسین تاریخ را ورق زدند و عاشورا را خلق کردند.

عاشورا باقی مانده خون سرخ تاریخ است. مراسمی که در آن عزای این عزیزان هر ساله در تمامی شهرها و روستاهای این سرزمین برگزار می گردد. ایرانیان پیوندی دیرینه با عزاداری دارند. از خون سیاوش تا خون حسین در روز عاشورا تجلی میابد.

بدنه عاشورا ندای مظلومیت ماست. در طول تاریخ، برافراشتن پرچم مظلومیت در پوششی سیاه با صدای طبل و به حرکت درآوردن مردم است.

ظالم ظالم است چه یزید باشد چه ضحاک. مظلوم مظلوم است چه حسین باشد چه سیاوش. آن روز که خون سیاوش در بیابان غربت ریخته شد با آن روز که خون حسین (ع) در صحرای کربلا جاری شد هر کدام درس بزرگی برای ما داشتند.

نتیجه گیری :

خاموش نماندن در مقابل ظلم، فریاد برآوردن بر سر ظالم، همان گونه که زینب خواب خفتگان خفته را برآشفت، به ما آموخت که ایستادگی در مقابل ظلم و ستم زن و مرد نمی شناسد.





فعّالیت (5) صفحه 46 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (5) صفحه 46 نگارش (2)

فعّالیت (5) صفحه 46 درس

فعّالیت (5) صفحه 46 درس

نوشتۀ خود را بازبینی و اصلاح کنید و در صورت نیاز گسترش دهید.

این فعالیت بر عهده دانش آموز می باشد.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (2)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



فعّالیت (6) صفحه 46 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (6) صفحه 46 نگارش (2)

فعّالیت (6) صفحه 46 درس

فعّالیت (6) صفحه 46 درس

اکنون متن کامل نوشتۀ خود را پاک نویس کنید.

این فعالیت بر عهده دانش آموز می باشد.





کارگاهِ نوشتن صفحه 48 نگارش (2)

پاسخ کارگاهِ نوشتن صفحه 48 نگارش (2)

کارگاهِ نوشتن صفحه 48 درس

کارگاهِ نوشتن صفحه 48 درس

تمرین (1)

نوشتۀ زیر را بخوانید و زمان، مکان، حال و هوا و جزئیات آن را براساس آموزه های درس، در متن مشخص کنید.

باران بند آمده بود؛ امّا هنوز از ساقۀ علف ها آب می چکید و دشت پر از گودال های آب بود. عکس آسمان بر سطح لرزانِ گودال های آب تماشایی بود. انگار صدها آینۀ شکسته را کنار هم چیده بودند. ابرهایی که هر لحظه به شکلی در می آمدند، در مقابل آن آینه ها، خودشان را برای سال نو آماده می کردند. خورشید مثل دخترکی خجالتی از پشت کوه ها سرک می کشید و سلاح ها و کلاه های آهنی را برق می انداخت. دهانۀ توپ ها و خمپاره اندازها را با کیسه های نایلونی پوشانده بودند تا آب به داخلشان نرود. در پشت خاکریز، جعبه های خالی مهمات و پوکه های مسی برّاق همه جا پراکنده بودند. چند تا از سنگرها را آب گرفته بود و عده ای با لباس های خیس و گل آلود مشغول خالی کردن آنها بودند. صدای خنده شان با صدای شِل پشِلپ آب آمیخته بود. از سنگر بغل دستی صدایی می گفت: «آب را گِل نکنیم!»

دیگری جواب می داد: «تو ماهی ات را بگیر!...»

خنده ها از ته دل بود. انگار نه انگار که در جبهۀ جنگ بودند. بیشتر چادرها را روی سنگرها زده بودند و سفره های هفت سینِ عید پهن بود؛ سفره هایی که در آنها، جای سماق و سمنو را سرنیزه و مسلسل سیمینوف و حتی سنگ پر کرده بود.

گاهی گِردباد کوچکی لنگ لنگان از راه می رسید و چادرهای باران خورده را مشت و مال می داد. عده ای قرآن می خواندند و بعضی تند تند به ساعتشان نگاه می کردند. و رادیوهای جیبی را به گوششان چسبانده بودند. ناگهان صدای شلیک چند تیر هوایی بلند شد و زمزمۀ «یا مقلب القلوب...» در سنگرها پیچید. عید آمده بود. به همین سادگی!

                                                                                           شهید باکری، یوسف زاده

 

تمرین (2)

موضوعی انتخاب کنید و با رعایت مراحل نوشتن، متنی دربارۀ آن بنویسید.

 

تمرین (3)

نوشته دوستانتان را براساس معیارهای جدولا رزشیابی درس تحلیل کنید.

 

تمرین (1)

الف) زمان و مکان:

باران بند آمده بود. در پشت خاکریز جعبه های خالی مهمات و پوکه های مسی براق همه جا پراکنده بود.

چند تا از سنگرها را اب گرفته بود.

خنده ها از ته دل بود.

انگار نه انگار که در جبهه جنگ بودند.

ناگهان صدای شلیک چند تیر هوایی بلند شد و زمزمه یا مقلب القلوب در سنگرها پیچید. عید آمده بود.

ب) حال و هوا:

اما هنوز از ساقه ی علف های آب می چکید و دشت پر از گودال های آب بود.

عکس آسمان بر سطح لرزان گودال های آب تماشایی بود.

انگار صدها آیینه شکسته را کنار هم چیده بودند.

ابرهایی که هر لحظه به شکلی در می آمدند در مقابل آن آیینه ها خودشان را برای سال نو آماده می کردند.

خورشید مثل دخترکی خجالتی از پشت کوه ها سرک می کشید و سلاح ها و کلاه های آهنی را برق می انداخت.

سفره های هفت سین عید پهن بود سفرهایی که در آن جای سماق و سمنو را سرنیزه و مسلسل سیمینوف و حتی سنگ پر کرده بود.

گاهی گردباد کوچکی لنگان لنگان از راه می رسید و به چادرهای باران خورده را مشت و مال می داد.

عده ای قران می خواندند و بعضی تند تند به ساعتشان نگاه می کردند و رادیوهای جیبی را به گوششان چسبانده بودند.

ج) جزییات:

دهانه توپ ها و خمپاره اندازها را با کیسه های نایلونی پوشانده بودند تا آب ده داخلشان نرود.

چند تا از سنگرها را اب گرفته بود و عده ای با لباس های خیس و گل آلود مشغول خالی کردن آنها بودند.

بیشتر چادرها را روی سنگرها زده بودند و سفره های هفت سین عید پهن بود.

 

تمرین (2)

موضوع :

ظهر عاشورا و محله پدری

مقدمه :

برپایی مراسم عزاداری برای امام حسین (ع) از آن دسته مراسمی است که همه ایرانیان را دوباره به وحدت و انسجام دعوت می کند و مراسمی که ریشه در عمق جان و باورهای مردم این سرزمین دارد.

بدنه :

زمان و مکان : بر این اساس مردم ایران هر ساله برای برپا داشتم این مراسم و مخصوصا روز عاشورا هرجا که باشند خودشان را به شهر و دیار و محله آبا و اجدادی شان می رسانند تا در کنار خویشان و دوستان و همسایگان نام امامشان را فریاد کنند.

حال و هوا :

عطر و بوی اسفند پیچیده در هوا ، پارچه های مشکی هیئت ها و تکیه ها، ایستگاه های صلواتی در گوشه و کنار شهر، حضور اقشار مختلف مردم در مراسم روز عاشورا، همه و همه حال و هوای خاصی به شهر بخشیده است. این شور و شوق و شعور را که می بینی در می یابی که مردم این سرزمین براساس باورهایشان زندگی می کنند و این بار باوری به روشنای مظلومیت مولایشان حسین (ع).

جزییات :

مثل همیشه در محله پدری من هم، آقا سید با همان شال سبز و رنگ و رو رفته اش جلوی در مسجد ایستاده و به مهمان ها خوش آمد می گوید. اگر خوب به چشمانش دقت کنی آن غم پنهان و اشک نهان را خواهی یافت که هر آن ممکن است با صلواتی یا ذکر حسینی، سرباز کند. من اما این بار وقتی به آقا سید سلام می کنم یاد رفتگان و اموات محله مان می افتم. همه آنهایی که سال ها پیش در این روز خاص و عجیب در بین ما بودند و حالا حتم دارم روحشان اینجاست.

جمع بندی :

خاصیت این روز اصلا همین است. اگر هم بروی، می مانی. در بند بند پرچم های سیاه و ماتم حسین (ع). در نفس نفس زدن های عزادارن. در یادهایی که مثل من، تو را به خاطر می آورند. حال آدم از این هوا خوب میشود.

تمرین (3)

بر عهده دانش آموز





شعرگردانی صفحه 51 نگارش (2)

پاسخ شعرگردانی صفحه 51 نگارش (2)

شعرگردانی صفحه 51 درس

شعرگردانی صفحه 51 درس

شعر زیر را بخوانید و برداشتِ خود را از آن بنویسید.

                                     دیدار یار غایب، دانی چه ذوق دارد؟        ابری که در بیابان، بر تشنه ای ببارد     (سعدی)

انشای اول

مقدمه: همیشه ادمهایی که فراموششون کردیم و فراموشمون کردند،یهو یه جایی وارد زندگیمان می شوند که حتی فکرش را نمی کردیم اینجور ادمها می شوند فرشته ی نجات فرشته ی نجاتی که دقیقا تویه لحظه ی سقوط دستمونو می گیرند و بالامون می کشن

تنه ی انشا:توی راهرو بیمارستان قدم می زدم و از سر ناچاری ازاین سمت به سمت دیگر راه می رفتم تا لحظات سخت زودتر بگذرند.مادرم در بیمارستان بستری بود ،هیچکس را نداشتم تا کمکم کند یا حتی از سر بی کسی و تنهایی دستم را بگیرد.ناراحت و افسرده در گوشه ایی کز کرده بودم که ناگهان دستی روی شانه ام نشست.سرم را که برگرداندم جوان هم سن و سال خودم را دیدم .باصدای دلنشینی گفت:سلام رفیق منو یادت نیست؟

بااین حرف پرت شدم به گذشته به روزهای خوب کودکی۱روز اول مدرسه بابهترین دوست ان روزم.به روزهای بعداز ان که باهمان دوست خوب رقم زده شد اما یهو دوستم به دلیل شغل پدرش از مدرسه رفتند و من ماندم و باز هم تنهایی و حالا بعد ازهشت سال همان دوست خوب ،روبرویم بود و دستان گرمش تکیه گاه بی کسیمخ شده بود.ان لحظه دوستم مانند فرشته ی نجات مرا در اغوش گرفت و مرا از تنهایی دراورد.برحسب اتفاق ان روز ان هم در ان بیمارستان بیماری داشت و مرا دیده بود و شناخته بود .چه خوب بود ان لحظه ها که دلم گرم بود که کسی را کنارم دارم.ان لحظه دوستم مانند اب بارانی بود که بر لب تشنه ی اب ندیده ی من چکیده شد و مرا نجات داد.شاید در ظاهر کار خاصی انجام نداد اما همین که کسی را داشتم تا دلداریم دهد و با حرف های خوب و قشنگ از ان فضا مرا دور کرد و مرا به ارامش دعوت کرد ،خو.دش دنیایی از عشق بود و عشق

نتیجه گیری: معجزه ها گاهی کوچکندو گاهی خیلی بزرگ.مهم این است که کدام یک ازان ها زندگی باطنی را به انسان بازگرداند.

 انشای دوم

دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد؟
ابری ک در بیابان،بر تشنه ای ببارد
چشمانم را که باز میکنم به وضوح پنجره را میبینم بیشتر مینگرم میبینم صبح است من هنوزخفته بیخبر با اب سردی به خودم می ایم خواستم بیرون بروم تا هوای صبحگاهی غرق در سراسر وجودم شود سردی باد از رفتنم به بیرون از خانه باز میدارد به عقب بر میگردمو درا میبندم میگویم جسارت هم چیز خوبیست. در کنج دلم احساس خوشحال زیادی دارم از این بابت که قرار است دوست دیرینه ام را ببینم ..نگاهی به ساعتم میدازم به راستی که چشم بر هم بزنی زمان باقی نیست. وقت رفتن است خداحافظی با پدر مادر میکنم و در را پشت سرم میبندم گربه ای با قامت لرزان و گرسنه چشم هایی معصوم سر راه است چه کنم این نیز بگذرد’استرس که نه ولی کنجکاو که گذر زمان بر او تاثیری داشته یا فقط منم ‘لازق’ گذشته ام
به کنار پل که میرسم نفسی تازه میکنم تعجب میکنم کسی نیست
خسته شدم از بس به اطراف نگاه کنم میگویم نکند باز کار هایش مکرر شود به اب نگا میکنم با اب درد دلی میکنم چه غم انگیز.:اب ت چه زلالی کاش همه مثل تو بودن تا دنیاهم زیبایی به خود میگرفت انگار قسمت نیست ببینمش.. وقتن رفتن به خانه هست اما من هنوزم منتظرم این کارش را به پای سادگی ام میزارم
اما غافل از اینکه شانس یک بار به ادم رو میکند..
وقت رفتن است گرچه دلم راضی به رفتن نیست

 معنی دیدار یار غایب دانی چه ذوق دارد ابری که در بیابان بر تشنه‌ ای ببارد شعر سعدی

سعدی در این شعربا اتفاقی جالب که به سعدی خبر می‌رسد که یار قدیمی قصد دیدار با شما را دارد این شعر را می سراید پیغام می‌رسد که فردی و یار قدیمی که قبلا با او دوست بوده است و عاشق بودن است قصد دیدار دارد سعدی از این خبرم تهیه می‌شود و این پیام را به بارش باران بر تشنه لبی در بیابان تشبیه می کنند. گویی پیش از رسیدن خبر به شاعر الهام شده بود که قرار است چنین اتفاقی رخ دهد. اداری و عشق ورزیدن می‌گوید و تمام سختی های عاشقی را لازم می پندارد و به عشاق نوید می‌دهد که حتی زمانی که نمی‌تواند برای معشوق خود پیغام بفرستند و او را از شوق خود با خبر سازند باید امیدوار باشند که عشق کار خود را می‌کنند و لحظه وصال فرا خواهد رسید.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (2)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



فعّالیت (1) صفحه 56 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (1) صفحه 56 نگارش (2)

فعّالیت (1) صفحه 56 درس

فعّالیت (1) صفحه 56 درس

چند تن از افراد پیرامونتان را به عنوان موضوع نوشته انتخاب کنید و بنویسید

هوشنگ مرادی کرمانی





فعّالیت (2) صفحه 57 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (2) صفحه 57 نگارش (2)

فعّالیت (2) صفحه 57 درس

فعّالیت (2) صفحه 57 درس

یکی از موضوع هایی را که در فعّالیت قبل نوشتید، انتخاب کنید و با تجسّم شخصیت، درباره ویژگی ها و فضایی که در آن قرار می گیرد، بنویسید.

پاسخ به صورت زیر خواهد بود:





فعّالیت (3) صفحه 58 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (3) صفحه 58 نگارش (2)

فعّالیت (3) صفحه 58 درس

فعّالیت (3) صفحه 58 درس

با توجه به طرح اولیۀ نوشتۀ خود، به پرسش های زیر پاسخ دهید.

الف) بدنۀ نوشتۀ شما چند بند دارد؟

ب) در بندهای بدنه، درباره چه موضوعاتی می خواهید بنویسید؟

الف) دو بند

ب) * معرفی هوشنگ مرادی کرمانی با توجه به ظاهر

* معرفی هوشنگ مرادی کرمانی با توجه به رفتار و حرکات



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (2)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



فعّالیت (4) صفحه 60 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (4) صفحه 60 نگارش (2)

فعّالیت (4) صفحه 60 درس

فعّالیت (4) صفحه 60 درس

با توجه به طرح نوشتۀ خود، پیش نویس آن را بنویسید

مقدمه:

نوشتن خلاق پدیده ای است که از هر کسی به راحتی برنمی آید، بلکه این مساله غالب اوقات یک موهبت خدادادی است و گاهی هم اکتسابی. برخی افراد ذاتا نویسنده خلق شده اند. رنج نوشتن برای بعضی افراد لذت بخش است. با دیدن انسان های بزرگ یاد می گیریم که چگونه با یادآوری گذشته آنان رنج های خود را تحمل کنیم و از آن لذت ببریم. یکی از نمونه های این سخت کوشی در عالم نویسندگی هوشنگ مرادی کرمانی است که به معرفی شخصیت او می پردازیم.

بدنه مقدمه:

معرفی هوشنگ مرادی کرمانی با توجه به ظاهر

هوشنگ مرادی کرمانی مردی 73 ساله است با رنگ چهره روشن و موهای کم پشتی که به سپیدی گراییده است. او همیشه صورتی تراشیده و صاف دارد که به راحتی بر دل ها می نشیند. او فردی میانه اندام است.که موقع راه رفتن با وجود سن و سال زیاد کاملا استوار گام برمی دارد. لباس هایش بیشتر به رنگ تیره، ولی آراسته و مرتب است. کت جزء جدایی ناپذیر پوشش اوست. کفش هایش همیشه واکس زده است و به هر جا که می رود، کیف چرمی قهوه ای در دست دارد.

معرفی هوشنگ مرادی کرمانی با توجه به رفتار و حرکات

مرادی کرمانی فردی خویشتن دار و باوقار است که به سختی عصبانی می شود، زیرا قلبش هنوز در عالم کودکی می تپد. داستان . داستان نویسی جزئی از زندگی اوست که در هنگام نوشتن، به جنبه های سینمایی داستان هم می اندیشید. به طوری که داستان خود را به صورت تصویری می بیند. از دیگر ویژگی های رفتاری او صداقت و صراحت در گفتار است. مهارت نویسندگی او را به یکی از چهره های ماندگار کشور تبدیل کرد و عامل شهرتش در میان عامه مردم، قصه های مجید بود. او را در خلال داستان هایش احیاگر فرهنگ و ادبیات عامه است.

جمع بندی:

هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده پرکاری است که می گوید : «سرسختی پیرمرد در رمان پیرمرد و دریای همینگوی و لایه های درونی اش این را تداعی می کند که پیرمرد یک مجید آمریکایی است». از این سخن می توان نتیجه گرفت که در داستان هایش هنوز روح کودکانه جریان دارد. او با شخصیت موقر و دوست داشتنی خود ادبیات کودکان و نوجوانان را تحت تاثیر قرار داده است.





فعّالیت (5) صفحه 62 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (5) صفحه 62 نگارش (2)

فعّالیت (5) صفحه 62 درس

فعّالیت (5) صفحه 62 درس

پیش نویس نوشتۀ خود را بخوانید و آن را گسترده کنید.

نوشتن خلاق پدیده ای است که از هر کسی به راحتی برنمی آید، بلکه این مساله بیشتر اوقات یک موهبت خدادادی است و گاهی هم اکتسابی. برخی افراد ذاتا نویسنده خلق شده اند و برخی دیگر بدان دست می یابند. رنج نوشتن برای بعضی افراد لذت بخش است ولی برخی از نوشتن گریزان اند. با دیدن انسان های بزرگ یاد می گیریم که چگونه با یادآوری گذشته آنان رنج های خود را تحمل کنیم و از آن لذت ببریم. یکی از نمونه های این سخت کوشی در عالم نویسندگی هوشنگ مرادی کرمانی است که به معرفی شخصیت او می پردازیم.

هوشنگ مرادی کرمانی مردی 73 ساله است با رنگ چهره روشن و موهای کم پشتی که به سپیدی گراییده است. او همیشه صورتی تراشیده، صاف و جذاب دارد که به راحتی بر دل ها می نشیند. او فردی میانه اندام است.که موقع راه رفتن با وجود سن و سال زیاد کاملا استوار گام برمی دارد. لباس هایش بیشتر به رنگ تیره، ولی آراسته و مرتب است. کت جزء جدایی ناپذیر پوشش اوست. کفش هایش همیشه واکس زده است و به هر جا که می رود، کیف چرمی قهوه ای در دست دارد.

مرادی کرمانی فردی خویشتن دار و باوقار است که به سختی عصبانی می شود، زیرا قلبش هنوز در عالم کودکی می تپد. او به نوشتن داستان به ویژه برای کودکان و نوجوانان بسیار علاقه مند است. نمونه آن داستان قصه های مجید است که پنج جلد آن را در طول چهار سال نوشته، اگر چه نویسنده در طرح اولیه اش پیش بینی کرده بود. آن را در 13 سال بنویسد. این مسئله نشان از علاقه وافر او به نوشتن برای کودکان دارد. توجه به داستان و داستان نویسی جزئی از زندگی اوست که در هنگام نوشتن، به جنبه های سینمایی داستان هم می اندیشید. به طوری که داستان خود را به صورت تصویری می بیند. از دیگر ویژگی های رفتاری او صداقت و صراحت در گفتار است. مهارت نویسندگی او را به یکی از چهره های ماندگار کشور تبدیل کرد و عامل شهرتش در میان عامه مردم، قصه های مجید بود. در واقع، او را در خلال داستان هایش احیاگر فرهنگ و ادبیات عامه است.

هوشنگ مرادی کرمانی نویسنده پرکاری است که می گوید : «سرسختی پیرمرد در رمان پیرمرد و دریای ارنست همینگوی و لایه های درونی اش این را تداعی می کند که پیرمرد یک مجید آمریکایی است». از این سخن می توان نتیجه گرفت که در داستان هایش هنوز روح کودکانه جریان دارد. او با شخصیت موقر و دوست داشتنی خود ادبیات کودکان و نوجوانان را تحت تاثیر قرار داده است.





فعّالیت (6) صفحه 62 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (6) صفحه 62 نگارش (2)

فعّالیت (6) صفحه 62 درس

فعّالیت (6) صفحه 62 درس

اکنون متن کامل نوشتۀ خود را پاکنویس کنید.

این فعالیت بر عهده دانش آموز می باشد.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (2)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



کارگاهِ نوشتن صفحه 64 نگارش (2)

پاسخ کارگاهِ نوشتن صفحه 64 نگارش (2)

کارگاهِ نوشتن صفحه 64 درس

کارگاهِ نوشتن صفحه 64 درس

تمرین (1)

نوشته زیر را بخوانید و ویژگی های ظاهری و رفتاری شخصیت های آن را در متن مشخص کنید.

الف) نوجوان که بود تابستان ها سرکار می رفت. یک روز قرار شد همراه خانواده به باغی در خارج از شهر برویم و استراحتی بکنیم؛ وقتی موضوع را به محمد ابراهیم گفتیم، گفت: «من نمی آیم، کار دارم، من توی یک مغازه کار می کنم.» گفتم: «الان که تابستان است و درس و مشق نداری. زندگی هم که روبه راه است پس چرا کار می کنی؟» گفت: «نمی خواهم دائم دنبال بازی باشم. دوست دارم سرکار بروم.» پرسیدم: «حالا چه کار می کنی؟» گفت: «توی یک مغازه میوه فروشی کار می کنم.» گفتم: «چرا میوه فروشی! می رفتی تو یک بزازی کار می کردی که لااقل کارش تر و تمیزتر است.» گفت: «اتفاقا چون کارش سخت تر و بیشتر است آن را انتخاب کرده ام. در مغازه بزازی همه اش باید یک گوشه بنشینم و چرت بزنم.»

                                                                                               شهید همت، عربلو

 

ب) نشستن در گوشة خاكریز و به فكر فرو رفتن، كار همیشة سید بود. او به دوردست ها خیره می شد و پرواز آرام كبوترها را كه از میان دود و غبارِ انفجار می گذشتند، دنبال می كرد؛ درست مثل زمانی كه از كنار گنبد حضرت عبدالعظیم پر می كشیدند.

                                                                                   شهید آوینی، جعفری مطلق

 

تمرین (2) موضوعی انتخاب کنید و با رعایت مراحل نوشتن، متنی بنویسید.

تمرین (3) نوشتۀ دوستانتان را بر اساس معیارهای جدول ارزشیابی درس تحلیل کنید.

 

تمرین (1)

الف) ویژگی های ظاهری: نوجوان  - 

ویژگی های رفتاری : متعهد به کار  -  عاشق کار کردن  -  تمایل نداشتن به بازی گوشی

ب) ویژگی های ظاهری: ویژگی خاصی ذکر نشده است.

ویژگی های رفتاری : معتقد  -  با ایمان

 

تمرین (2)

موضوع: عینک

بند مقدمه:

یکی از نعمت های بی شمار خداوند دو چشم بینا است تاباان جهان زیبا و رنگارنگ و همه ی  نعمت های خداوند را با چشم ببینیم تاکه شکرگذار باشیم.امادرمیان این همه ادم ،بعضی هاازاین نعمت بی بهره یا کم بهره هستند.یعنی چشمانشان یا به مرور زمان یا از روز تولد و مادرزادی کم سو یا ضعیف هستند و یکی از راه حل های این مشکل عینک است،تا باان جهان و دنیارا شفاف تر ببینیم.

بندهای بدنه:

عینک تشکیل شده از دو عدسی باشماره گذاری های مختلف برای ضریب بینایی چشم های مختلف و قاب ها با طرح ها و رنگ های مختلف برای سلیقه های متفاوت که پشت ویترین های مغازه ها بادستور پزشک بینایی گذاشته می شود تا متقاضی ،عینک مورد علاقه ی و مناسب فرم صورت خود راانتخاب کند و مورد استفاده قرار دهد.

دراین میان بعضی از دانش اموزان در مدرسه،کسی از دوستانشان را می بینند که عینک برچشم دارند،شروع به تمسخر و شیطنت می کنند و باحرف های ناخوشایند دل دوست خود را می شکانند درحالی که این کار بسیار ناپسند می باشد.زیرا که عینک اشکال یاایرادی ندارد.بلکه وسیله ایی برای درمان و بهبودی بیماری فرد تجویز می شود.مانند مریضی که به دکتر مراجعه می کند و دکتر باقرص و امپول ان را دوا و مداوا می کند.بنابراین مانباید بادوستانمان که عینک می زنند باتمسخر و بذله گویی رفتار کنیم.بلکه باید مانند دوستی مهربان برای مداوای ضعف بینایی ان تلاش کنیم و ان را برای زدن عینک تشویق کنیم تا هرچه زودتر مشکل دوست مابرطرف شودو ان نیز مانند ما بدون هیچ پوشش یا عینکی دنیا را ببیند.

بند نتیجه گیری:

ما گاهی در شرایطی قرار می گیریم که راضی ازان نیستیم ولی برای درمان و برطرف سشدن مشکل مان مجبور به پذیرش شرایط می شویم.بنابراین باید خودرا بااتفاق پیش امده وقف دهیم و باان کنار بیاییم و بادرک و هم دردی به دوست یا اطرافیانمان کمک کنیم تا بهبودی لازم را بدست اورند.

تمرین (3)

این تمرین بر عهده دانش آموز می باشد.





حکایت نگاری صفحه 68 نگارش (2)

پاسخ حکایت نگاری صفحه 68 نگارش (2)

حکایت نگاری صفحه 68 درس

حکایت نگاری صفحه 68 درس

حکایت زیر را بخوانید و آن را به زبان ساده باز نویسی کنید.

«طاووسی و زاغی، در صحنِ باغی به هم رسیدند و عیب و هنر یکدیگر را دیدند. طاووس با زاغ گفت: این موزۀ (کفش) سرخ که در پای توست، لایق دیبای نگارین من است. همان وقت که به وجود می آمده ایم در پوشیدن موزه، اشتباه کرده ایم. من موزۀ سیاه تو را پوشیده ام و تو موزۀ سرخ مرا.

زاغ گفت: برخلاف این است؛ اگر خطایی رفته است، در پوشش های دیگر رفته است. باقی پوشش های زیبای تو مناسب موزۀ من است؛ در آن خواب آلودگی، تو سر از گریبان من در آوردی و من سر از گریبان تو. در آن نزدیکی، سنگ پشتی بود و آن مجادله را می شنید؛ سر برآورد که ای یاران عزیز! از این گفت و گوی باطل دست بردارید؛ خدای تعالی همه چیز را به یک کس نداده است. هر کس را به دادۀ خود، خُرسند باید بود و خشنود.»

                                                                                   با تصرف از بهارستان، جامی

 

در روزی از روزها در باغی طاووس و کلاغی همدیگر را ملاقات کردند. در این دیدار طاووس و کلاغ عیب ها و زیبایی و هنر یکدیگر را از نزدیک دیدند. طاووس در این بین به کلاغ گفت: این سرخ پای زیبا که مانند کفشی برای کلاغ بود لایق و شایستۀ تو نیست بلکه این کفش زیبا لایق چهره ی رنگین و زیبای من است همان موقع که به وجود می آمدیم. در پوشیدن کفش اشتباه کرده ایم. من کفش سیاه تو را پوشیده ام و تو کفش سرخ من را!

کلاغ گفت: موضوع بر عکس این ماجرا است. اگر اشتباهی شده است، اشتباه در پوشش و لباس یکدیگر رخ داده است. پوشش و لباس زیبای تو لایق کفش من است، در لحظۀ بیدار شدن و چشم به این جهان گشودن در آن خواب آلودگی اشتباهی تو لباس های من را پوشیدی و من لباس های تو را پوشیده ام. در آن نزدیکی لاک پشتی بود و مجادله طاووس و کلاغ را شنید. سر از لاک خود بیرون آورد و گفت: ای یاران عزیز از این گفت و گوی بیهوده دست بردارید. خدای تعالی همه چیز را به یک نفر به تنهایی نداده است. هرکس زیبایی خاص خود را داراست. هرکس به داده و داشتۀ خود باید راضی و خشنود باشد.





فعّالیت (1) صفحه 74 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (1) صفحه 74 نگارش (2)

فعّالیت (1) صفحه 74 درس

فعّالیت (1) صفحه 74 درس

از موضوعاتی که نسبت به آنها دانش، تجربه و دلبستگی بیشتری دارید، چند نمونه بنویسید:

* طبیعت و نیت

* رافت و عطوفت

* دوستی و معرفت

* شعر و شعور

* فر و فرهنگ

* آب و درخت گل ابریشم

* ساز و سوز

* عشق و نفرت

* حس و خرد

* همسایه و همکار

* مناعت طبع و عزت

* شور و شوق

* رود و عود



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (2)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



فعّالیت (2) صفحه 76 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (2) صفحه 76 نگارش (2)

فعّالیت (2) صفحه 76 درس

فعّالیت (2) صفحه 76 درس

موضوع خود را در ذهن مجسم کنید و واژه های مرتبط با آن را در نموداری مشابه، نشان دهید.

پاسخ به صورت زیر خواهد بود:





فعّالیت (3) صفحه 77 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (3) صفحه 77 نگارش (2)

فعّالیت (3) صفحه 77 درس

فعّالیت (3) صفحه 77 درس

به کمک تجسمی که از موضوع خود داشتید طرفین گفت وگو را مشخص کنید و طرح گفت و گو را بنویسید

پاسخ به صورت زیر خواهد بود:





فعّالیت (4) صفحه 78 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (4) صفحه 78 نگارش (2)

فعّالیت (4) صفحه 78 درس

فعّالیت (4) صفحه 78 درس

با توجه به طرح گفت وگو در فعّالیت (3)، پیش نویس آن را بنویسید.

این فعالیت بر عهده دانش آموز می باشد.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (2)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



فعّالیت (5) صفحه 79 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (5) صفحه 79 نگارش (2)

فعّالیت (5) صفحه 79 درس

فعّالیت (5) صفحه 79 درس

پیش نویس را بخوانید و از نظر ساخت جمله ها و واژه ها، آن را اصلاح کنید و در صورت لزوم گسترش دهید.

این فعالیت بر عهده دانش آموز می باشد.





فعّالیت (6) صفحه 79 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (6) صفحه 79 نگارش (2)

فعّالیت (6) صفحه 79 درس

فعّالیت (6) صفحه 79 درس

متن کامل گفت و گو را پاک نویس کنید

گفت و گو آیین درویشی نبود          وزنه با تو ماجراها داشتیم

 

با همکاران ارجمندم در گروه به گفت و گو نشستیم، اما مجال اندک بود. هر چهار نفری که کنارم نشسته بودند، ماجرای بی آغاز و بی انجام عاشق و معشوق را به رشته تحریر درآوردند، با خود گفتم: ای وای دل، پدر عشق بسوزد!

هر دل که طواف کرد گرد در عشق             هم خسته شود در آخر از خنجر عشق

این نکته نوشته اند در دفتر عشق             سر دوست ندارد آن که دارد سر عشق

سرانجام تصمیم گرفتم گفت و گویی میان حس، خرد و خیال راه بیندازم تا متوجه بشوم چگونه می توان خوب نوشت.

حس را صدا زدم و گفتم : راه و رسم نوشتن را به من یاد بده. او هم خرد را مورد خطاب قرار داد و گفت: می دونی من چه کاره ام؟ خرد گفت : بله شما دریچه ارتباط انسان ها با محیط پیرامون شان هستید. اما به خوبی از شما بهره نمی برند. برای همین است که به خوبی متوجه رویدادهای اطراف شان نمی شوند، بنابراین در هنگام نوشتن نیز خوب نمی نویسند.

حس گفت: عجب! بیشتر توضیح بده ببینم. من که نمی دونم چه می گویی. خرد در ادامه گفت: می دونی من آدم ها را به سه دسته تقسیم کرده ام. اگر همراه خوبی باشی، آن ها را برایت معرفی می کنم و ویژگی های ذهنی هر دسته را برایت شرح می دهم. گروه اول آدم هایی هستند که ذهنشان عنکبوتی است. آن ها فقط از تو بهره می برند. بنابراین نوشته هایشان سست است و از درجه اعتبار کمی بهره مند است. حس پرسید: برای این که نوشته هایشان دارای استحکام و زیبایی بشود باید چه کار کنند؟ خرد جواب داد: دیدی عجله کردی! بگذار ادامه بدهم. قرار شد خوب بشنوی، بعد قضاوت کنی. حس گفت: می شنوم. بفرمایید. خرد ادامه داد: دسته دیگر آدم ها ذهنشان مورچه ای است. این گروه مشارکت جو هستند و کارشان گردآوری است. این گروه نسبت به عنکبوتی ها اندکی پخته تر عمل می کنند و کارشان بهتر از عنکبوتی هاست. حس گفت: هنوز هم درک نمی کنم چه می گویی. خرد و حس گرم گفت و گو بودند که یک دفعه سر و کله دیگری پیدا شد و به عنوان مدعی از این دو پرسید: من چه کاره ام؟ چرا شما این همه صحبت کردید. اما حتی یک کلمه هم از من نگفتید؟ خرد که او را به خوبی می شناخت، گفت : دیدی عجلع کردی رفیق! دیدی؟ صبر کم. مگه نشنیده ای که:

«گویند سنگ لعل شود در مقام صبر                   آری، شود، ولیکن به خون جگر شود»

بنده که متوجه نقش جناب عالی در زندگی آدم ها هستم. اما تو یه کم تحملت کمه. یه کم دندون رو جگر بذار ببین چی میخوام بگم. بذار دسته سوم آدم ها را معرفی کنم. آن وقت به خوبی متوجه خواهی شد که نقش ما سه نفر در زندگی آدم ها چیه. در همین حین حس گفت: خوب اگر قرار است توضیح بدهی، لطفا دقیق، کامل و منظم، راست برو سر اصل مطلب.

خرد گفت: چشم، دسته سوم آدم ها را معرفی می کنم. دسته سوم آدم هایی هستند با ذهن زنبوری. این ها آدم هایی هستند از هر سه تامون به خوبی بهره می برند. یعنی از کارایی هیچ کدام از ما غافل نیستند و من و شما و دوستمان، خیال، را به خوبی می شناسند و ارزشمان را درک کرده اند. باید بگویم که این گروه خوب، پخته، زیبا و اثرگذار می نویسند و آدم های خلاق و پر جنب و جوشی هستند. آدم هایی با ویژگی های اجتماعی برجسته فعال، خوش فکر، احساسی و خیال پرداز. چون خوب می بینند. خوب می شنوند. ارتباطشان موفق است و خوب فکر می کنند و برنامه ریزی می کنند و از قوه تخیل خود نیز به خوبی بهره می برند. بنابراین نوشته هایشان نیز اندیشمندانه، زیبا و ارزشمند است و آخرین کلام این که من و شما و دوست دیگرمان، خیال، باید دوستان خوبی برای هم باشیم تا بتوانیم به انسان ها کمک کنیم. خیال گفت: آها! حالا متوجه شدم که ما سه تا چقدر دوستان خوبی برای آدم ها هستیم و چقدر در زندگی آن ها اهمیت داریم.





کارگاهِ نوشتن صفحه 81 نگارش (2)

پاسخ کارگاهِ نوشتن صفحه 81 نگارش (2)

کارگاهِ نوشتن صفحه 81 درس

کارگاهِ نوشتن صفحه 81 درس

تمرین (1)

متن زیر را بخوانید و موضوع و طرح گفت وگو را معین کنید.

زری آمرانه گفت: «اینجا من دستور می دهم. خانم خانه من هستم. برو اسب را از طویله درآر.»

غلام گفت: «خانم از من بشنو این کار را نکن. فکر فردا را بکن که پسرت از راه می رسد و دلش می شکند. فکر پس فردا را بکن که آقا می آید. ازشان نترس. بگو نمی دهم. فارغ! چه کارت می توانند بکنند؟»

ژاندارم گفت: «مگر تو همشهری من نیستی؟» و راه افتاد.

غلام پرسید: «کجا می روی؟»

ژاندارم پرسید: «می روم طویله.»

غلام گفت: «همشهری ام هستی، باش. جرئت داری پایت را به طویله بگذار.»

ژاندارم گفت: «تفنگم را نیاوردم. حالا می روم می آورم.»

غلام با ژاندارم دست به یقه شد و داد زد: «حالا تفنگت را به رخ من می کشی؟ مگر تو همان کسی نبودی که شب ها می رفتی مرغ دزدی؟»

عمه خانم غلام را صدا کرد و آهسته گفت: «غلام، جِد نکن. خان کاکا قول داده. فعلاً اسب را بده ببرد. من فکر خوبی کرده ام به شرطی که هنوز خسرو برنگشته، اسبش اینجا باشد.»

غلام رفت و اسب را از طویله درآورد و افسارش را داد دست ژاندارم. زری احساس کرد که انگار تمام جلا و رنگ باغ را برده اند.

                                                                                             سووشون، دانشور

 

تمرین (2)

موضوعی انتخاب کنید و با رعایت مراحل نوشتن، متن گفت وگو را بنویسید.

تمرین (3)

نوشته دوستانتان را بر اساس معیارهای جدول ارزشیابی درس تحلیل کنید.

 

تمرین (1)

موضوع: اسب

زری و غلام          طرح گفت و گو: صحبت بر سر دادن یا ندادن اسب به ژاندارم

غلام و ژاندارم      طرح گفت و گو: دعوا بر سر رفتن به طویله و گرفتن اسب

 

تمرین (2)

یکی بود یکی نبود زیر این چرخ کبود یک جنگل بزرگ وسرسبزی بودکه این جنگل پربودازدرخت های بزرگ وقشنگ. زیر یکی ازاین درخت ها دوتاقطره خونی بودند که در یک گوشه ای روی زمین افتاده بودند ودرجای خودشان ساکت وآرام نشسته بودند وبه اطراف خود شان نگاه می کردند.

این دوقطره خون از دو رگ متفاوتی چکیده بودند،یکی ازاین قطره خون ها ازدست یک پادشاه ظالم افتاده بود و دیگری از پای یک کارگرساده که همیشه کارمی کرد.

قطره خونی که ازدست پادشاه افتاده بود بلند شده بودوداشت به اطراف خودش نگاه می کرد که ناگهان چشمش به قطره خون دیگر افتاد که درکنارچشمه بود،آرام آرام به طرف آن قطره قدم برداشت ووقتی نزدیک اورسید سلام کرد ودرکنارش نشست وشروع به حرف زدن کرد،گفت:

سلام من یک قطره خون کوچکم و از دست زخمی پادشاهی افتاده ام ، اسم تو چیست؟ وخون چه کسی هستی؟ازکجا روی زمین افتاده ای؟

قطرۀ دیگر به اونگاه کردوجواب داد:

من درپای یک مردی بودم که کار او هیزم شکستن بود اوخیلی کارمی کرد تا برای زن وبچه ی خود نان دربیاورد این مرد روزی به اینجا آمد تا بعضی از درخت های این جنگل بزرگ را که پیر و خشک شده بودند قطع کند و آنها را بفروشد و با پول آن برای دخترکوچکش یک جفت کفش تازه بخرد وقتی پایش را روی یکی ازاین خارها گذاشت خاربه پای مرد رفت ومن از پای او به زمین افتادم و اینجا تنها مانده ام.

آن قطره ای که از دست پادشاه بر زمین ریخته بود به قطره کوچک دیگری گفت:قطره جان عیبی ندارد ناراحت نباش،دیگر تنها نیستی من کناره تو هستم ، بیا با هم باشیم وبا هم دیگرمتحد شویم و یک قطره ی بزرگ درست کنیم که اگر باهم باشم دیگر از هیچ چیز نمی ترسیم.

هردوتای ما با اینکه از انسان های متفاوتی برزمین افتاده ایم ولی شبیه هم هستیم و فرقی باهم نداریم،مگراین طورنیست؟.

قطرۀ دیگرجواب داد:

بله دوست عزیزم تو راست می گویی ولی ما هیچ وقت نمی توانیم باهم باشیم ما باهم خیلی تفاوت داریم.قطره پرسد منظورت ازاین حرف چیست؟

قطرۀ دیگر گفت: دلیلش این است که تو از دست پادشاهی افتاده ای که راحت طلب و سیر بودوهمیشه استراحت می کرد ولی من از پای مردی زحمت کش و گرسنه افتاده ام، این دو انسان با همدیگرخیلی تفاوت دارند یکی پیش خدا اهمیت بیشتری دارد و دیگری اهمیت کمتری دارد همان طور که امامان ما هم به کار و تلاش اهمیت زیادی می دادند برای همین است که متحد شدن ما ممکن نیست.

قطرۀ دیگر از شنیدن این حرف خیلی ناراحت شد ولی پس از اینکه کمی فکر کرد دید که او راست می گوید، سپس از او خداحافظی کرد و یواش َیواش از پیش او دور شد و به جای خودش برگشت.

معایب: انسان هایی که کار و تلاش نمی کنند و به دیگران ظلم می کنند مورد پسند هیچ کس قرارنمی گیرند.

محاسن: انسان هایی که همیشه تلاش می کنند و به دیگران کمک می کنند در نزد مردم و خدا اهمیت بیشتری دارند.

نتیجه گیری: انسان ها نیز شبیه قطره خون ها هستند، اگرچه ظاهر آنها مانند هم است ولی تفاوت زیادی باهم دارند. بعضی ازآنها راحت طلب، ظالم و تنبل اند بعضی ها زحمت کش و شکرگذار خداوند هستند و اینکه ارزش این دو گروه نزد خدا یکسان نیست.

تمرین (3)

این فعالیت بر عهده دانش آموز می باشد.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (2)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



مثل نویسی صفحه 83 نگارش (2)

پاسخ مثل نویسی صفحه 83 نگارش (2)

مثل نویسی صفحه 83 درس

مثل نویسی صفحه 83 درس

مثل های زیر را بخوانید. سپس یکی را انتخاب کنید و آن را گسترش دهید.

چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی.

عجله، کار شیطان است.

آدم ترسو، هزار بار می میرد.

آبِ ریخته، جمع شدنی نیست.

آب در کوزه و ما تشنه لبان می گردیم.

 

عجله کار شیطان است.

در روزگاران قدیم، پیرمردی با همسر مهربان خود، سالیان دراز در آرزوی داشتن فرزندی زیر یک سقف زندگی می کردند، اما با گذشت زمان و غالب شدن ضعف پیری از داشتن نعمت فرزند ناامید گشتند. از آنجا که گفته اند پس از ناامیدی، امید است چندی بعد خداوند متعال با عطا کردن فرزندی به آن دو، رحمت را بر آن خانواده تمام کرد. از آن پس پیرمرد چنان خوشحال بود که شب و روز صحبت از آن مهمان در راه می کرد!

روزی به زنش گفت: آمدن پسرمان نزدیک است؛ می خواهم بر او نام نیکو نهم، احکام دین و آداب و رسوم شریعت را به او بیاموزم و در تأدیب و تذهیب نفس او چنان تلاش کنم که در اندک زمانی شایسته انجام فرایض دینی شود و استعداد کسب کرامات الهی را بیابد؛ چنان که نام او در جهان باقی ماند و فرزندان او مایه شادی دل و روشنایی چشم ما باشند.

زن گفت: تو از کجا می دانی که فرزند ما پسر خواهد بود؟ ممکن است عمر من کفاف داشتن نعمت فرزند را ندهد؛ ممکن است فرزند ما پسر نباشد؛ چگونه این گونه بیهوده گویی می کنی! پیرمرد بعد از سخنان همسرش از حرف خود خجالت کشید و تا زمان وضع حمل زن جز ذکر چیز دیگری نگفت.

القصه، نذرهای آن ها پذیرفته شد و خداوند به آنها پسری زیبا و سالم هدیه داد. روزی از روزها زن برای خرید از خانه خارج شد و پسر را به همسرش سپرد، اما زمانی از رفتنش نگذشته بود که قاصد پادشاه برای دعوت از پیرمرد به درخانه آن ها آمد و در را زد. تأخیر جایز نبود! ناچار فرزند عزیزش را به راسویی که در خانه آنها زندگی می کرد سپرد و رفت. راسو دوست دیرین و رفیق عزیز پیرمرد بود! و پیرمرد به او دل بستگی عمیق داشت.

ساعتی از رفتن پیرمرد نگذشته بود که ماری به قصد نیش زدن کودک به کنار گهواره او رفت. اما راسو مار را کشت و کودک را نجات داد. وقتی پیرمرد از قصر پادشاه به خانه برگشت؛ راسو سرتا پا خون آلود به سوی او دوید؛ او در نگاه اول پنداشت که آن خون از جراحات فرزندش است و راسو در امانت خیانت کرده است، پس پیش از تحقیق، عجولانه عصایش را محکم بر سر راسو فرو آورد و او را در دم کشت.

وقتی داخل اتاق رفت پسرش را سلامت درحالی که دست و پا می زد و ماری قطعه قطعه شده در کنارش بود؛ یافت تازه ماجرا را فهمید و با دست بر سر و سینه زد؛ زانوهایش سست شدو بر دیوار تکیه داد و گفت: ای کاش این کودک هرگز متولد نمی شد و من به او عشق نمی ورزیدم تا مسبب این خون به ناحق ریخته شده نمی شدم. خدایا! چه مصیبتی از این بیشتر است که هم خانه خود را بی دلیل هلاک کنی!

در همین احوال همسرش از راه رسید و با فهمیدن ماجرا در غم و ناراحتی همسرش شریک شد و بعد از ساعتی رو به او کرد و گفت: این مثل را به یاد داشته باش هر کس در کارها عجله نماید از منافع متانت، وقار و آرامش بی نصیب می ماند چرا که عجله کار شیطان است!





فعّالیت (1) صفحه 89 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (1) صفحه 89 نگارش (2)

فعّالیت (1) صفحه 89 درس

فعّالیت (1) صفحه 89 درس

چند موضوع از موضوعاتی که اطلاعات و دلبستگی بیشتری نسبت به آن دارید، بنویسید:

این فعالیت بر عهده دانش آموز می باشد.





فعّالیت (2) صفحه 91 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (2) صفحه 91 نگارش (2)

فعّالیت (2) صفحه 91 درس

فعّالیت (2) صفحه 91 درس

یکی از موضوع های فعّالیت قبل را انتخاب کنید. ابتدا زمان، مکان، علت و مدت سفرتان را بنویسید. سپس صحنه هایی از آن سفر را در خاطراتتان جست و جو کنید و بنویسید:

محل سفر : اراک

زمان سفر : 22 مرداد

مدت سفر : 4 روز

رویدادها، حوادث و لحظات خاص سفر :

تعویض وسیله نقلیه

گرفتاری در مترو

تعویض پول نقد جهت پرداخت هزینه کرایه

نداشتن لنت قطار

ورود به بهشت باشگاه فرهنگیان اراک.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (2)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



فعّالیت (3) صفحه 93 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (3) صفحه 93 نگارش (2)

فعّالیت (3) صفحه 93 درس

فعّالیت (3) صفحه 93 درس

طرح اولیۀ نوشتۀ خود را تنظیم کنید و به پرسش های زیر پاسخ دهید.

الف) بدنۀ نوشتۀ شما چند بند دارد؟

ب) در هر بند، می خواهید درباره چه موضوعی بنویسید؟

الف) 5 بند

ب)





فعّالیت (4) صفحه 95 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (4) صفحه 95 نگارش (2)

فعّالیت (4) صفحه 95 درس

فعّالیت (4) صفحه 95 درس

با توجّه به طرح سفرنامۀ خود، پیش نویس آن را بنویسید.

این فعالیت بر عهده دانش آموز می باشد.





فعّالیت (5) صفحه 98 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (5) صفحه 98 نگارش (2)

فعّالیت (5) صفحه 98 درس

فعّالیت (5) صفحه 98 درس

پیش نویس را بخوانید و به لحاظ ساخت جمله و واژه ها، آن را اصلاح کنید و در صورت لزوم گسترش دهید.

این فعالیت بر عهده دانش آموز می باشد.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (2)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



فعّالیت (6) صفحه 98 نگارش (2)

پاسخ فعّالیت (6) صفحه 98 نگارش (2)

فعّالیت (6) صفحه 98 درس

فعّالیت (6) صفحه 98 درس

متن سفرنامۀ خود را پاک نویس کنید.

از سمنان تا اراک

خوش و آسوده که نه ....

خسته و کوفته از سر و کله زدن با دانش آموزان دوست داشتنی پایگاه تابستانی برگشته بودم که تلفن زنگ زد. سرمست از باد خنک کولر گوشی را برداشتم. خانم حدادی با طنازی همیشگی خود، امر کرد که برای پیگیری برگه مأموریت سرّی به اداره بزنم.

فردا بعد از اتمام ساعت کاری پیاده رفتم اداره. خانم حدادی به سرعت برق، برگه ای جلوی من گذاشت و امضا گرفت. تعهدی مبنی بر این که در هر نقطه خوش آب و هوا از استان که لازم شد، برای مدرسی بروم. در ضمن تأکید کرد که اداره آموزش و پرورش شهرستان هیچ مسئولیتی برای ایاب و ذهاب ندارد و ریش و قیچی به دست خودم است. فکر کنم برای دادن قوت قلب به بنده بود که اضافه کرد پس از بازگشت می توانم بلیط ها را تحویل بدهم تا اگر اعجاز لطف اداره کل شامل حال اینجانب شد، پس از گذر ماه ها و سال ها مبلغ را دریافت کنم. هر چه گفتم این وعده ها سال های قبل هم داده شده، اما حقیر نصیبی از آن نبرده ام و این که به هر حال تهیه بلیط برای کارپرداز اداره بسی آسان تر از چون منی است، سودی نداشت.

رئیس اداره تکنولوژی و مسئول ضمن خدمت اداره کل نیز با استناد به یک خروار قاعده و قانون، فرمودند که کار به آن ها مربوط نمی شود. معاون محترم مالی اداره شهرستان هم به کلی نقش اداره متبوع را در این کار منکر شد. این گونه بود که من با شعفی زایدالوصف به خاطر احساس شیرین حاصل از پی بردن به نقش مهم و شخصیت والای خود در نطام عریض و طویل آموزش و پرورش دست به دامن خواهر عزیزم شدم تا بلیطی با حداقل هزینه جهت انجام این مأموریت مقدس تهیه کند.

از طرفی، سر گروه های دیگر استان ها سخت به تکاپو افتاده بودند تا اگر ممکن باشد حداقل قسمتی از مسیر را همسفر شوند تا رنج راه کاهش یابد. دوست عزیزتر از جان، سرکار خانم دکتر شیبانی پیشنهاد داد همسفر شویم.

بالاخره بلیط قطار رفت از تهران به مقصد اراک و بلیط برگشت از اراک به مشهد تهیه شد.

با خود گفتم دستاورد سال ها معلمی که همانا آرتروز گردن و تپش قلب و درد زانوست، اجازه نمی دهد مسیر ترمینال جنوب تا راه آهن را با ساک و چمدان طی کنم، پس مغرور از دوراندیشی خود به جای بلیط اتوبوس، بلیط قطار از سمنان به مقصد تهران گرفتم. طبق محاسبات بنده میان زمان رسیدن من به تهران و حرکت قطار به مقصد اراک بیش از یک ساعت فرصت بود و من می توانستم در این فاصله زمانی بدون تحمل ذره ای رنج و مشقت با خانم دکتر شیبانی که با هواپیما از مشهد رسیده و به راه آهن آمده بود، درسالن راه آهن گپی بزنم و دوتایی مست و ملنگ منتظر حرکت قطار شویم.

ساعت 4:30 صبح روز موعود از خواب بیدار شدم. کارهای عقب مانده را انجام دادم و به سمت راه آهن راه افتادم. وقتی رسیدم هنوز بیش از نیم ساعت به حرکت قطار مانده بود.

داشتم روی صندلی های مجلل راه آهن جا خوش می کردم که هوس کردم از خانم مهربان مسئول اطلاعات راه آهن، خبری از قطار بگیرم.

با ادب و لبخند خدمت خانوم سلام کردم و گفتم : «مسافر قطار تهران هستم.» خانم سرش را بلند کرد، با آرامش و وقار نگاهی به من کرد و فرمود: «تاخیر داره.» دلم هری ریخت و گفتم: «من بلیط ساعت 11:55 اراک را دارم.» باید به موقع به تهران برسم. خانم لبخندی پر از مهر به صورتم پاشید و گفت : به قطار نمی رسید.

دیگر نفهمیدم جه شد. چمدانم را بغل زدم و به سرعت به سمت ترمینال حرکت کردم. وقتی رسیدم اتوبوسی خوش قد و قواره در حال حرکت بود. اتوبوس را متوقف کردم و سوار شدم. داشتم نفس راحتی می کشیدم و خدا را شکر می کردم که به هر حال با این همه سختی به قطار خواهم رسید که شاگرد راننده به سراغم آمد و پول بلیط را خواست. ای وای ...!!

توی کیفم پول نفد نداشتم. نگاهی عاجزانه به کمک راننده انداختم. حالم را فهمید و دور شد.

وقتی اتوبوس به ترمینال جنوب رسید، ساعت کمی از 11 گذشته بود. شاگرد راننده زود به طرفم آمد، چمدانم را برداشت و به راه افتاد. پشت سرش حرکت کردم. دلم مثل سیر و سرکه می جوشید و لحظات در حال از دست رفتن بود. وفتی رسیدم به عابر بانک طلبش را دادم. نفسی تازه کردم و همه راه ها برای رسیدن به راه آهن را در ذهنم مرور کردم. با خود گفتم ترافیک خیابان کارم را سخت تر می کند. وقت تنگ است. بهتر است با مترو بروم تا سریع تر برسم. پس راه پر پیچ و خم و پله های بی شمار مترو را با آن چمدان سنگین پشت سر گذاشتم و سوار مترو شدم.

یک ایستگاه گذشت. نگاهی به نقشه مسیر مترو کردم، فهمیدم بعد از چند ایستگاه باید خط عوض کنم و بعد از آن تا راه آهن 8 ایستگاه فاصله دارم. سپس دوباره به سرعتی که در لحظات عادی زندگی از من بعید است مترو را ترک کرده و در خیابان سوار اولین ماشین شدم.

همه وجودم در تلاطم بود و اضطراب، گرما آزارم می داد. بگذریم که در فاصله بین میدان شوش و راه آهن خانم دکتر شیبانی هر دو دقیقه یک بار با صدای نازنینش مرا می نواخت و یادآوری می کرد که قطار در حال سوار کردن مسافرین است و من دیر کرده ام. باز آخر هم با مهربانی گفت: اشکالی ندارد، اگر نرسیدی با هم برمی گردیم ترمینال و با اتوبوس می رویم اراک. به راه آهن رسیدم مثل گنجشک ترسیده از گربه، پریدم توی سالن و چشمم به جمال خانم دکتر شیبانی روشن شد. در آخرین لحظات پیروزمندانه به قطار رسیدیم و خودمان را روی صندلی رها کردیم. در حالی که عرق از سر و رویم روان بود، داشتم با خودم می گفتم : «احسنت به این مدیریت بحران. چه قدر خوش شانسم که این همه مشکل را پشت سر گذاشتم. چه قدر ...»که ناگهان بنده و دوست عزیزم کشف کردیم که قطار کولر ندارد و مجبوریم تا مقصد دمای با اندکی تسامح بالای 40 درجه را تحمل کنیم.

دیگر نگویم که در طول مسیر چه راه هایی را برای کاستن از رنج و عذاب گرما آزمودیم که البته هیچ یک موثر نبود.

داشتیم به این فکر می کردیم که گریزی از مشکلات و ناهمواری های زندگی نیست که ناگهان قطار ایستاد و توقفش طول کشید. وقتی سر و صداها بالا گرفت معلوم شد که مشکلی برای قطار پیش آمده و مسئولین زحمت کش مشغول رفع آن هستند.

آه .....! چه اندوه جانکاهی .....! چه رنج استخوان سوزی .....!

هوای داغ قم، درهای بسته قطار، مسافران خشمگین که از شدت گرما عصبی شده بودند و چند تا از آن ها با مسئولیت قطار دست به یقه شده بودند.

چاره ای جز تحمل نبود. وقتی چهره خسته و درد کشیده و عرق ریزان رئیس قطار را دیدیم فقط توانستیم با او برای پیمودن مکرر این مسیر با این قطار همدردی کنیم.

به محض این که به ایستگاه راه آهن قطار رسیدیم، خانم دکتر شیبانی در حرکتی ملیح همه بلیط های قطار خودش را پس داد و شادمان خبرش را به من رساند. من هم که چاره ای جز سفر با قطار نداشتم با سرسختی همیشگی خودم زمزمه کردم: «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی ...»

وقتی همراه دوست رنج کشیده ام به هتل معلم اراک رسیدیم. هوای مطبوعش را به جان کشیدیم و تصویر فضای بهشت گونه اش سرمستمان کرد. از خوشحالی فراموش کردیم دست و پای همکاران دبیرخانه را ببوسیم.





کارگاهِ نوشتن صفحه 100 نگارش (2)

پاسخ کارگاهِ نوشتن صفحه 100 نگارش (2)

کارگاهِ نوشتن صفحه 100 درس

کارگاهِ نوشتن صفحه 100 درس

تمرین (1)

متن زیر را بخوانید و جدول را کامل کنید.

«... شهر مصر بر کنار نیل نهاده است به درازی. و بسیار کوش کها و منظرها چنان است که اگر خواهند، آب به ریسمان از نیل بردارند، اما آب شهر همه سقّایان آورند از نیل، بعضی به شتر و بعضی به دوش. و سبوها دیدم از برنجِ دمشقی که هر یک سی من آب گرفتی و چنان بود که پنداشتی زرّین است. یکی مرا حکایت کرد که زنی است که پنج هزار از آن سبو دارد که به مزد می دهد، هر سبو، ماهی به یک درم و چون بازسپارند، باید سبو درست باز سپارند ... »

                                                                                              سفرنامه ناصر خسرو

مکان :

موضوع کلی و لحظات خاص :

نکات جذّاب یا عجیب :

 

تمرین (2)

موضوعی انتخاب کنید و با رعایت مراحل نوشتن، سفرنامه ای بنویسید.

 

تمرین (1)

مکان :

شهر مصر در کنار رود نیل

موضوع کلی و لحظات خاص :

شهری زیبا و بکر در کنار رود پر آب و زلال نیل که مردم برای تامین آب روزانه ی خود با شتر و به کمک دوش خود آب را از رود برداشته و به خانه ی خود می برند.

نکات جذّاب یا عجیب :

حکایت کرده اند  زنی پنج هزار سبو دارد که سبوها را اجاره می دهد تا با کمک آن از رود آب بردارند و درآمدی کسب می کند هر سبو ماهی یک درم است و باید سبوها را سالم بازگردانند.

 

تمرین (2)

مقدمه: زندگی خود سفری طولانی است که انسان با پیمودن این مسیر از زمانی که کودک و کوچک است تا وقتی که جوان و بزرگ می شود با به دوش کشیدن کوله باری از تجربیات و خاطرات بار سفر را می بندد و به مقصدگاه ابدی خود می رود.

تنه انشا: یکی از سفرهای زندگیم که هم خوشی به همراه داشت و هم ناراحتی سفر به شمال کشور یعنی گیلان(رشت) بود که یکی از خاطرات خوب زندگیم را رغم زد. جاده ی شمال با آسمان آبی و ابرهای پراکنده ی سفید با باران های گاه و بی گاهش و عطر و بوی دلنشین و هوای دلپذیرش تبدیل شده است به خاطره ی خوب هر رهگذر و مسافری که با هر بار تجربه ی آن در ذهن و یاد آن به عنوان بهترین سفر ثبت و ضبط می شود.

 در سفر ما به شمال باران نم نم می بارید و بوی خاک تازه تر شده همه جا را فراگرفته بود. درخت ها بر جاده های پر پیچ و خم شمال مانند چتری سایه انداخته بود و صدای پرنده ها از گوشه و کنار به گوش می رسید

اما متاسفانه ترافیک هم از شهرهای دیگر به همراه بقیه مسافران بار بسته بود و به اینجا آمده بود و باز هم تلفات و آسیب ها به چشم می خورد و لحظات تلخی را به وجود می آورد اما با این حال گذر کردیم و به مناطق دیدنی گیلان رفتیم تا با جزئیات بیشتر آشنا شویم و از مناطق زیبای دیگر آن هم دیدن کنیم.

به امام زاده ابراهیم رفتیم و برای گذشتگان طلب آمرزش و رحمت کردیم. به قلعه رودخان با آن همه پله های طولانی و بلند، بالای کوه رفتیم و از میراث فرهنگی اصیل گیلان دیدن کردیم و تابلوی زیبای قلعه را خریدیم تا با خود به خانه ببریم، به این وسیله برای همیشه لحظات خوب و شیرین و طبیعت زیبای قلعه رودخان را به خاطر بسپریم. و همچنین تجدید خاطراتی کرئده باشیم و لبخند به روی لب هایمان بیاید.

سفر ما ادامه داشت با گذر از مغازه ها سوغاتی فروشی  شهر رشت با شیرینی فومن و نان زرین و کوکی های خشمزه و غذاهای محلی خشمزه. همراه خانواده به رستوران محلی آن جا رفتیم و در منوی آن مرغ ترش و ترش تره و ماهی شکم پر، باقالی قاتوق، میرزاقاسمی وجود داشت و ما مرغ ترش آن را انتخاب کردیم که بسیار خشمزه بود.

و همینطور به موزه ی میراث روستایی رشت رفتیم و از صنایع دستی خوش رنگ و زیبای آن جا دیدن کردیم و همچنین موزه ی میرزاکوچک خان جنگلی و جنگل های سراسر پوشیده از درخت های کاج و صنوبر که منظره ی زیبا آفریده اند دیدن کردیم. استان گیلان آنقدر زیبا است که هر چه از آن بگویم کم گفته ام .

زمان ما خیلی زود گذشت و تمام گشت و ما مجبور شدیم به خانه بازگردیم اما در مسیر بازگشت ماهیگیران زحمت کش را دیدیم که تور به دست به سمت دریای آبی می روند و یا مزرعه های برنج که عطر برنج تازه خوشه زده همه جا را پر کرده بود و همچنین زیتون های خشمزه که از درخت ها آویزان بودند و رنگ سبز و زیبایش هارمونی قشنگی با اطراف و طبیعت به وجود آورده بود.

نتیجه گیری: سفر ها در زندگی می آیند و می روند تنها چیزی که مهم است این است که همراه خود از سفرها چه چیزی را به همراه بیاوریم و چه خاطره ای ثبت کنیم. زندگیتان سرشار از خاطرات و سفرهای خوب و شیرین.

منبع: انشاباز.





شعرگردانی صفحه 103 نگارش (2)

پاسخ شعرگردانی صفحه 103 نگارش (2)

شعرگردانی صفحه 103 درس

شعرگردانی صفحه 103 درس

شعر زیر را بخوانید و دریافت خود را از آن بنویسید.

                                                      ز کوی یار می آید، نسیم باد نوروزی      از این باد ار مدد خواهی، چراغ دل برافروزی     ( حافظ )

بالاخره از کوی یار یک چیزی هم می آید که به درد ما هم بخورد، و چه چیز بهتر از باد نوروزی. همین نشان می دهد که باد هم گاهی بد نیست، و برای  اثبات این ادعا همین بس که خیلی از ماها عمریست عضو حزبی به همین نام و نشان هستیم. مشکل اینجاست که نشانه هایی را که حافظ برای باد نوروزی  در این غزل معرفی می کند، در باطن ما نیست، هر چند در ظاهر ما همچون پرچم عمری است که در اهتزاز است. نخستین نشان باد نوروزی این است که از کوی یار حقیقی می آید. یار حقیقی را چطور باید شناخت؟ با نشانه های دیگری که قاصدِ آن، یعنی باد نوروزی، برای ما می آورد.

برخلاف بادی که از سمت افراطیون می آید و طوفان بپا می کند، و برخلاف باد، که سهل است، بخاری هم که از سمت تفریطی ها بلند نمی شود، و سکون ایجاد می کند،  نسیم همه-پسندی که آرامش و طراوت و بوی خوش سوار بر آن است، بر طبیعت روح آدمی می نشیند؛ و چراغ دلش را روشن می کند. اگر آدم از نورافکن ها ی مصنوعی و چشم آزار و لامپ های رنگی و کودک-فریب مدد بگیرد، در داشتن و نداشتن، در هر دو حالت عقیم می ماند.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (2)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



فعاّلیت (1) صفحه 109 نگارش (2)

پاسخ فعاّلیت (1) صفحه 109 نگارش (2)

فعاّلیت (1) صفحه 109 درس

فعاّلیت (1) صفحه 109 درس

متن زیر را بخوانید و با حفظ زبان نویسنده، آن را خلاصه کنید.

«ژان پیاژه، دانشمند سوئیسی، یکی از پژوهشگران بنام در زمینۀ رشد کودک است، هر چند پژوهش های نخستین وی دربارۀ زیست شناسی انجام گرفته است. او در آغاز علاقۀ چندانی به روان شناسی و آموزش و پرورش نشان نمی داد. در حقیقت، او به شناخت شناسی (دانش شناسی) ژنتیک یا مطالعۀ چگونگی تحوّل دانش در انسان علاقمند بود. پیاژه از راه جمع آوری اطّلاعات دربارۀ رفتارها و اندیشه های کودکان درصدد بود به شناسایی اعمال و افکار کودکان و بزرگسالان، دست یابد. به سخن دیگر، پیاژه می خواست منشأ و چگونگی تکامل دانش را در نوع بشر مطالعه کند و به همین منظور چگونگی رشد شناخت را در کودکان وسیله قرار داد. فرض پیاژه این بود که اگر بتواند بفهمد که چگونه دانش در ذهن کودکان ساخته می شود، آنگاه خواهد فهمید که دانش چیست، زیرا ساختمان دانش، ماهیت آن را نشان می دهد؛ درست همان طور که ساختمان صندلی، موادّی را که صندلی از آن ساخته شده است، نشان می دهد.»

                                                                           روان شناسی پرورشی نوین، سیف

«ژان پیاژه، یکی از پژوهشگران بنام در زمینۀ رشد کودک است، او به شناخت شناسی (دانش شناسی) ژنتیک یا مطالعۀ چگونگی تحوّل دانش در انسان علاقمند بود. پیاژه از راه جمع آوری اطّلاعات دربارۀ رفتارها و اندیشه های کودکان درصدد بود به شناسایی اعمال و افکار کودکان و بزرگسالان، دست یابد. فرض پیاژه این بود که اگر بتواند بفهمد که چگونه دانش در ذهن کودکان ساخته می شود، آنگاه خواهد فهمید که دانش چیست، زیرا ساختمان دانش، ماهیت آن را نشان می دهد.»





فعاّلیت (2) صفحه 114 نگارش (2)

پاسخ فعاّلیت (2) صفحه 114 نگارش (2)

فعاّلیت (2) صفحه 114 درس

فعاّلیت (2) صفحه 114 درس

متن زیر را بخوانید و با حفظ زبان نویسنده، آن را خلاصه کنید.

«او با تحقیق دربارۀ نحوۀ بحث کردن در ژاپن و آمریکا، در زمینۀ سبک های متفاوت تحلیلی ماجرا، به نتایج جالبی دست یافته که حاکی از تأثیر سبک نوشتن بر شیوۀ صحبت کردن است. دانشجویان ژاپنی هنگامی که می خواهند دلیل و علت را توضیح دهند، ابتدا به یک نقطه یا برهه در زمان گذشته برمی گردند و ماجراهایی را که از آن نقطه به بعد رخ داده است، به ترتیب و پشت سر هم تعریف می کنند؛ در حالی که دانشجویان آمریکایی فقط به ذکر دلیل اصلی و مستقیم یک اتّفاق بسنده می کنند.

در روش توضیح و توصیف در بستر زمان (شیوۀ سلسلۀ زمان) که دانشجویان ژاپنی عمدتاً از آن استفاده می کنند، ذکر مهم ترین و اصلی ترین دلیل ماجرا به آخر صحبت موکول می شود ولی دانشجویان آمریکایی حتّی اگر در ابتدا روش توصیف در بستر زمان را در پیش بگیرند، به محض اینکه متوجّه طولانی شدن صحبت های خود می شوند، داستان گویی را قطع کرده، شروع به بیان اصل ماجرا و جمع بندی موضوع مورد بحث می کنند.»

                                                                                      پرورش هنر استدلال، واتانابه

«او با تحقیق دربارۀ نحوۀ بحث کردن در ژاپن و آمریکا، در زمینۀ سبک های متفاوت تحلیلی ماجرا، به تأثیر سبک نوشتن بر شیوۀ صحبت کردن پی برده است. دانشجویان ژاپنی هنگامی که می خواهند دلیل را توضیح دهند، ماجراهایی را که از برهه زمانی مربوطه به بعد رخ داده است، به ترتیب تعریف می کنند؛ در حالی که دانشجویان آمریکایی فقط به ذکر دلیل اصلی یک اتّفاق بسنده می کنند.

در روش توصیف در بستر زمان که دانشجویان ژاپنی عمدتاً از آن استفاده می کنند، ذکر اصلی ترین دلیل ماجرا به آخر صحبت موکول می شود ولی دانشجویان آمریکایی به محض اینکه متوجّه طولانی شدن صحبت های خود شوند، داستان گویی را قطع کرده، شروع به بیان اصل ماجرا می کنند.»





فعاّلیت (3) صفحه 118 نگارش (2)

پاسخ فعاّلیت (3) صفحه 118 نگارش (2)

فعاّلیت (3) صفحه 118 درس

فعاّلیت (3) صفحه 118 درس

یکی از درس های مندرج در کتاب های درسی خود را خلاصه کنید و با بهره گیری از روش های دسته بندی (نمودار، جدول، نقشه مفهومی) به یادسپاری آن را افزایش دهید.

این فعالیت بر عهده دانش آموز می باشد.



مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران

پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)
  • آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
  • گام به گام تمامی دروس پایه (2)
  • ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
  • گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
  • فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
  • گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
  • آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)

کاملا رایگان

+500 هزار کاربر


همین حالا نصب کن



کارگاهِ نوشتن صفحه 120 نگارش (2)

پاسخ کارگاهِ نوشتن صفحه 120 نگارش (2)

کارگاهِ نوشتن صفحه 120 درس

کارگاهِ نوشتن صفحه 120 درس

تمرین (1)

متن زیر را بخوانید و مشخص کنید به چه شیوه ای خلاصه شده است.

«این جزیره از شمال به جزیرۀ تنب کوچک، از باختر به جزیرۀ سیری و از جنوب و خاور به امارات متّحدۀ عربی محدود است. شهر ابوموسی با مساحتی حدود 2/2 کیلومتر مربع در جنوب خاوری بندر لنگه و در خاور جزیره سیری، بین 26 درجه و 1 دقیقه عرض شمالی و 54 درجه و 59 دقیقۀ طول خاوری قرار دارد. این جزیره تقریبا لوزی شکل است. بلندترین نقطۀ آن، قلّۀ کوه است که 110 متر از سطح دریا بلندتر است. این جزیره دارای آب شیرین بوده، آب آشامیدنی مردم از چاه و باران تأمین می شود یا اینکه با لنج و کشتی از بندر لنگه یا بندر عباس به این جزیره حمل می شود.

آب و هوای این جزیره گرم و مرطوب است و چون به خطّ استوا نزدیک است، هوای آن از هوای سایر جزایر ایرانی خلیج فارس گرم تر است. فصل بارندگی آن بیشتر در اواخر زمستان و اوایل بهار بوده، بارش به صورت رگبار لحظه ای و موقّت است. این جزیره به نام های «ابوموسی، بن موسی، بوموف، بابا موسی، گپ سُزو و بوم سوز» نامیده شده است. بوموسی از دو پاره «بو» و «موسی» تشکیل شده که بو به معنی رایحه و کوتاه شدۀ بود، باشد، باشم و بوم است، به معنی جا و مقام، منزل و مأوا و سرزمین. موسی هم نام شخص است. مردم بندر لنگه تا 80 سال پیش آن را گپ سزو (سوزو: سبز) یعنی «سبزه زار بزرگ» می خوانده اند.

از نظر تاریخی، خلیج فارس و جزایر آن از جمله بوموسی، در روزگار عیلامیان، به ویژه در زمان پادشاهی شیلهک این شوشیناک (1151_1165 ق. م.)، در دست این سلسله بوده است. دولت ماد در روزگار پادشاهی هووخشتره، به بزرگی و توانایی رسید و حدود آن از جنوب به کرانه های جنوبی خلیج فارس کشیده شد. جزیرۀ بوموسی با دیگر جزایر خلیج فارس در این دوره، ابتدا جزء یکی از ایالت های جنوب باختری و سپس جزء ساتراپ (استان) چهاردهم دولت ماد به نام درنگیانه و بخشی از کرمان بود.»

                                                                                  فرهنگ مردم هرمزگان، سعیدی

خلاصۀ متن

«بوموسی از شمال با تنب کوچک، از غرب به سیری و از جنوب غرب کشور با امارات همسایه است. ابوموسی با شکل لوزی 2/ 2 کیلومتر، در جنوب غربی بندر لنگه قرار دارد و آب آشامیدنی آن از باران و چاه یا از بندرعباس یا بندر لنگه تأمین می شود و آب و هوای آن گرم و مرطوب است.

ابوموسی نام های مختلفی داشته است مانند: «بن موسی، بوموف، بابا موسی و گپ سُزو و بوم سوز»، که به معانی «بابا موسی، منزل موسی یا سبزه زار بزرگ» است.

این جزیره از هزارۀ دوم قبل از میلاد، یعنی از دوران عیلامی ها، مادها و هخامنشیان تا به امروز جزء سرزمین ایران بوده است.»

 

تمرین (2)

متنی از کتاب های درسی خود انتخاب کنید و با یکی از روش های این درس، خلاصۀ آن را بنویسید.

تمرین (3)

نوشتۀ دوستانتان را براساس معیارهای جدول ارزشیابی درس، تحلیل کنید.

 

تمرین (1)

خلاصه نویسی آزاد (به زبان خود)

 

تمرین (2)

بر عهده دانش آموزان می باشد.

تمرین (3)

بر عهده دانش آموزان می باشد.





حکایت نگاری صفحه 123 نگارش (2)

پاسخ حکایت نگاری صفحه 123 نگارش (2)

حکایت نگاری صفحه 123 درس

حکایت نگاری صفحه 123 درس

حکایت زیر را بخوانید و آن را به زبان ساده بازنویسی کنید.

یکی را شنیدم از پیران مربّی که مریدی را همی گفت: ای پسر، چندان که تعلّق خاطر آدمیزاد به روزی است اگر به روزی ده بودی، به مقام از ملائکه درگذشتی.

                                                                                               ( گلستان سعدی )

از زبان یکی از مربیان مجرب شنیدم که به شاگردش میگفت: ای پسر اگر آن طوری که به فکر رزق و روزی خود هستی به فکر روزی دهنده (خدا) می بودی اکنون هم مقام فرشتگان می شدی.






محتوا مورد پسند بوده است ؟

3 - 4 رای