جواب کارگاه نوشتن صفحه 37 درس 2 نگارش دوازدهم (نگارش ادبی (1): نثر ادبی)
تعداد بازدید : 78.78Mپاسخ کارگاه نوشتن صفحه 37 نگارش دوازدهم
-گام به گام کارگاه نوشتن صفحه 37 درس نگارش ادبی (1): نثر ادبی
-کارگاه نوشتن صفحه 37 درس 2
-شما در حال مشاهده جواب کارگاه نوشتن صفحه 37 نگارش دوازدهم هستید. ما در تیم مای درس، پاسخنامههای کاملاً تشریحی و استاندارد را مطابق با آخرین تغییرات کتاب درسی 1404 برای شما گردآوری کردهایم. اگر به دنبال بهروزترین پاسخها برای این صفحه هستید و میخواهید بدون نیاز به اتصال به اینترنت، علاوه بر پاسخهای گام به گام، به گنجینهای از مطالب درسی دسترسی پیدا کنید، حتماً اپلیکیشن مایدرس را نصب نمایید.
تمرین (1)
متن های زیر را بخوانید و آنها را بر اساس دو عنصر خیال و احساس و انتخاب واژه های مناسب بررسی کنید.
الهی، به حرمت آن نام که تو خوانی و به حرمت آن صفت که تو چنانی، دریاب که می توانی.
الهی، عمر خود به باد کردم و بر تن خود بیداد کردم، گفتی و فرمان نکردم، درماندم و درمان نکردم. الهی، عاجز و سرگردانم، نه آنچه دارم، دانم و نه آنچه دانم، دارم.
«رسائل جامع فارسی، خواجه عبدالله انصاری»
آسمان کویر، این نخلستان خاموش و پرمهتابی که هرگاه مشت خونین و بیتاب قلبم را در زیر باران های غیبی سکوتش می گیرم و نگاه های اسیرم را همچون پروانه های شوق در این مَزرعِ سبزِ آن دوست شاعرم رها می کنم، ناله های گریه آلود آن روح دردمند و تنها را می شنوم، ناله های گریه آلود آن امام راستین و بزرگم را که چون این شیعۀ گمنام و غریبش... سر در حلقوم چاه می بُرد و می گریست. چه فاجعه ای است در آن لحظه که یک مرد می گرید... چه فاجعه ای!
«کویر، دکتر علی شریعتی»
متن اول: استفاده از عنصر خیال و احساس
عمر به باد کردن: بیهوده هدر کردن عمر
بر تن خود بیداد کردم: به جسم خود ظلم کردم
متن دوم: انتخاب واژه های مناسب
آسمان کویر، این نخلستان خاموش و پرمهتاب
رها کردن پروانه های شوق در این مزرعه سبز
شنیدن ناله های گریه آلود روح دردمند و نمها خوانی و چنانی و می توانی
تمرین (2)
متنی ادبی دربارۀ یک صبح سرد و برفی زمستان بنویسید.
نمونه اول: اولین صبح برفی جنگل حیوانات
این اولین صبح زمستانی و برفی امسال است. خرس ها، سنجاب ها و دیگر حیوانات بد زمستان، که گل تابستان در کار و تلاش بودند از دیروز همه مرخصی گرفتند و در خانه هایشان به خوابی عمیق همچون مرگ رفتند.
از دیشب تا الان برف در حال آمدن است، برف هایی که همانند الماس های ریز و براق از آسمان به زمین می افتند و چنان دقتی در سفید کردن زمین به خرج می دهند که انگار در حال آماده کردن لباس عروس هستند.
هوا که دیگر گفتن ندارد، هوا به حدی سرد شده است که گویا آسمان پنکه های غول پیکر خود را روشن کرده و آن ها را در سردترین درجه روی ما تنظیم کرده است.
در این صبح سفید و سرد، چنان آرامش و سکوتی حاکم شده است که گویا این زمستان، خشم و نفرت جهانیان را همانند خود سرد و خاموش کرده است.
نمونه دوم: صبحی در آغوش سپید زمستان
پردهها را که کنار زدم، حجابی از سپیدی محض، چشمانم را نوازش داد. گویی نقاشی چیرهدست، بوم جهان را با رنگ سفید پوشانده بود و تنها خطوط نازکی از درختان عریان، همچون رگهای یخزده بر پیکر این تابلوی بیکران، خودنمایی میکردند. شب، سخاوتمندانه، لحافی از برف بر سر شهر کشیده بود و سکوتی عمیق و پرابهت، بر کوچهها و خیابانها حکمفرما بود؛ سکوتی که تنها با صدای گنجشکانی لرزان که در جستجوی پناهگاهی گرم، از شاخهای به شاخهی دیگر میپریدند، شکسته میشد.
نفس که میکشیدم، بخار گرمی از دهانم بیرون میجست و در هوای یخی صبح، رقصی کوتاه و دلانگیز میکرد. سوز سردی که از لای پنجرهی نیمهباز به درون میخزید، صورتم را میگزید و نوید روزی سرد و استخوانسوز را میداد. اما این سرما، نه تنها آزاردهنده نبود، که حسی از پاکی و طراوت را با خود به همراه داشت. گویی برف، تمام غبارها و آلودگیهای دیروز را شسته و دنیایی نو و پاکیزه را به ما هدیه کرده بود.
از پشت پنجره، نظارهگر رقص آرام و بیصدای دانههای برف بودم. هر دانه، با شکلی منحصر به فرد، آرام بر زمین مینشست و به این فرش سپید، جلوهای دیگر میبخشید. کودکان، با گونههایی سرخ از سرما و چشمانی پر از شوق، با لباسهای گرم و رنگارنگشان، کوچهها را پر کرده بودند و صدای خندههایشان، در این سکوت سپید، طنینانداز میشد. آدمبرفیهای کج و معوج، با شالگردنهای رنگی و دماغهای هویجی، حاصل تلاش و شادی این کودکان بودند و لبخندی شیرین بر لبان هر رهگذری مینشاندند.
درختان، با جامههای سپید و پرپشتشان، همچون عروسانی مغرور، در این بزم زمستانی، خودنمایی میکردند. شاخههایشان، زیر بار سنگین برف، خم شده بود و گویی در برابر این عظمت و زیبایی، سر تعظیم فرود آورده بودند. خورشید، با نوری کمرمق و بیجان، از پشت ابرهای خاکستری، نگاهی گذرا به این صحنهی دلانگیز میانداخت و پرتوهایش، بر روی بلورهای برف، میرقصیدند و درخششی خیرهکننده ایجاد میکردند.
در این صبح سرد و برفی، زمان گویی از حرکت باز ایستاده بود. همه چیز در سکوتی عمیق و آرام فرو رفته بود و تنها صدای نرم و لطیف نشستن برف بر زمین، موسیقی دلنشین این روز زمستانی بود. گویی طبیعت، با این نمایش باشکوه، ما را به سکوت و تأمل دعوت میکرد؛ تأمل در زیباییهای بیکران خلقت و شکرگزاری از این همه لطف و بخشش.
با فنجانی چای داغ در دست، کنار پنجره ایستاده بودم و غرق در این زیبایی بیمثال، گذر زمان را فراموش کرده بودم. در دلم، حسی از آرامش و سبکی موج میزد. گویی تمام دغدغهها و نگرانیهای روزمره، در این سپیدی بیپایان، حل شده و از بین رفته بودند. این صبح سرد و برفی، یادآور این حقیقت بود که حتی در دل سرما و سکون نیز، میتوان زیبایی و آرامش را یافت؛ تنها کافی است که چشمانمان را به روی زیباییهای پیرامونمان بگشاییم و قلبمان را به روی حسهای ناب و دلانگیز، باز کنیم.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه چهارم تا دوازدهم- آزمون آنلاین تمامی دروس
- گام به گام تمامی دروس
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس
- فلش کارت های آماده دروس
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه





