ضمیر: کلمه ای است که جانشین اسم می شود.
انواع آن عبارتند از:
الف) ضمیر اشاره: این، آن، همین، همان، چنین، چنان، این چنین، آن چنان.
تفاوت آن با صفت اشاره در این است که در گفتار بعد از ضمیر مکث می کنیم و در نگارش بعد از آن می توانیم نشانه ی «نه» بیاوریم - بعد از صفت اسم حتما باید آورده شود، در حالی که بعد از ضمیر نه.
این ضميرها نقش های مختلف می گیرند، در حالی که صفت های پیشین فقط نقش و صفت می گیرند.
مثال: این، گچ است. این قلم سفید است.
صفت صفت
ب) ضمیر پرسش: چه، چند، چندم، چندمین، کدام، کدامین، چگونه.
مثال: چه گفت؟ چگونه رفتی؟
ضمیر ضمیر
چند کلمه همیشه ضمیر پرسش هستند. (کی، کی، کجا و که «چه کسی»).
کی رفته ای زدل که تمنا کنم ترا کی بوده ای نهفته که پیدا کنم تو را
ج) ضمير مبهم: هیچ، همه، فلان، بهمان، دیگر، دگر، چند، چندم، چندمین، هر که، هر کس، هر چه، هر چند، هر آنچه، هر کدام، هر کجا، هیچ کدام، هر یک، هیچ یک، یکدیگر، همدگر.
مثال: دانش آموزان، هم، آمدند.
یادآوری: هم اگر به معنی نیز باشد، قید است.
من هم آمدم.
قید
هم اگر به معنی یکدیگر باشد، ضمیر مبهم است
دوست هم باشیم
ضمیر
د) ضمير تعجب، چه، عجب:
من چه ها که نکردم.
- ضمير مشترک:
«خود، خویش، خویشتن» این سه کلمه نوع دیگری از کلمات نیز می توانند باشند.
اگر خود به معنی قطعا باشد: هر گاه قبل از نهاد جمله آورده شود: قيد تأكيد است.
آن یکی بر پشت او بنهاد دست گفت خود این پیل چون تختی بدست
قید تأكيد
«خویش» اگر به معنی اقوام باشد اسم است.
او خویش من است لشکر خویش را بیافت
اسم ضمیر به معنای خود
«خویشتن» اگر به معنی هستی باشد اسم است.
خویشتن خویش را رونده گمان بر هیچ نشسته نه نیز خفته. میر ظن
اسم ضمیر
- ضمیرهای شخصی بر دو دسته اند
الف) متصل یا وابست:، اسم، ــَــ م، ــَــ ت، ــَــ ش، ــِــ مان، ــِــ شان. که هم به اسم، حرف و فعل می چسبند.
کتابم، کتابت، ... .
به خدا می سپارمت.
هر سو دود آن کش زبر خویش براند وان را که بخواند به در کس ندواند
ب) منفصل یا جدا: من، تو، او، ما، شما، ایشان
ضمیرها از 11 نوع نقش 9 نقش را می پذیرند - به جز تمیز و وصف.