صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
دانلود اپلیکیشن
2 سال قبل
0

متون درس «اَلتَّجرِبَةُ الْجَديدَةُ» و معنی:

 

اَلتَّجرِبَةُ الْجَديدَةُ

تجربه جدید

 

تَفَکُّرُ ساعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبادَةِ سَبْعينَ سَنَةً.  رسول اللّه (ص)

«یک ساعت فکر کردن از هفتاد سال عبادت بهتر است»    رسول الله (ص)

کانَ فَرَسٌ صَغيرٌ مَعَ أُمِّهِ في قَريَةٍ. قالَتْ أُمُّ الْفَرَسِ لِوَلَدِها:

اسب کوچکی با مادرش در روستایی بود. مادر اسب به پسرش گفت:

« نَحنُ نَعيشُ مَعَ الْنسانِ وَ نَخدِمُهُ؛ لِذا أَطلُبُ مِنْكَ حمَلَْ هٰذِهِ الْحَقيبَةِ إلَی الْقَريَةِ الْمُجاوِرَةِ. »

ما با انسان زندگی می کنیم و به او خدمت می کنیم؛ بنابراین از تو می خواهم این خورجین را به روستای مجاور ببری.

هوَ يَحمِلُ الْحَقيبَةَ وَ یَذْهَبُ إلَی الْقَريَةِ الْمُجاوِرَةِ.

او خورجین را بر می دارد و به روستای مجاور می برد.

في طَريقِهِ يُشاهِدُ نَهْراً . يَخافُ الْفَرَسُ وَ يَسْأَلُ بَقَرَةً واقِفَةً جَنْبَ النَّهرِ:

در راه رودخانه ای را می بیند. اسب می ترسد و از گاوی که کنار رودخانه ایستاده می پرسد.

« هَلْ أَقدِرُ عَلَی الْعُبورِ؟ » الْبَقَرَةُ تَقولُ : « نَعَم؛ لَيسَ النَّهْرُ عَميقاً. »

آیا می توانم عبور کنم؟ گاو می گوید: بله؛ رودخانه عمیق نیست.

يَسْمَعُ سِنجابٌ کَلامَهُما وَ يَقولُ: « لا؛ أيُّهَا الْفَرَسُ الصَّغيرُ، أنتَ سَتَغْرَقُ فِي الْماءِ، هٰذَا النَّهرُ عَميقٌ جِدّاً. عَلَيْكَ بِالرُّجوعِ. أَ تَفهَمُ؟ »

سنجاب حرف آن ها را می شنود و می گوید: نه؛ ای اسب کوچک، تو در آب غرق خواهی شد، این رودخانه واقعاً عمیق است باید برگردی. می فهمی؟

وَلَدُ الْفَرَسِ يَسْمَعُ کَلامَ الْحَيَوانَينِ وَ يَقولُ في نَفْسِهِ:

پسر اسب حرف دو حیوان را می شنود و با خودش می گوید:

« ماذا أَفْعَلُ يا إلٰهي؟! »

ای خدای من چیکار کنم؟

فَيَرْجِعُ إلی والِدَتِهِ وَ يَبْحَثُ عَنِ الْحَلِّ.

به طرف مادرش بر می گردد و دنبال راه حل می گردد.

اَلْأُمُّ تَسْألُهُ: « لِماذا رَجَعْتَ؟! »

مادر از او می پرسد: چرا برگشتی؟

يَشْرَحُ الْفَرَسُ الْقِصَّةَ وَ تَسْمَعُ الْأُمُّ کَلامَهُ. اَلْأُمُّ تَسأَلُ وَلَدَها:

اسب قصه را شرح می دهد و حرف مادرش را می شنود. مادر از پسرش می پرسد.

« ما هوَ رَأْيُكَ؟ أَ تَقْدِرُ عَلَی اَلْعُبورِ أَمْ لا؟ مَنْ يَصْدُقُ؟ وَ مَنْ يَکْذِبُ؟ »

نظر تو چیست؟ آیا می توانی عبور کنی یا نه؟ چه کسی راست می گوید؟ و چه کسی دروغ می گوید؟

ما أَجابَ الْفَرَسُ الصَّغيرُ عَنْ سؤالِها ... لٰکِنَّهُ قالَ بَعدَ دَقيقَتَينِ:

اسب کوچک جوابش را نداد. اما بعد از دو دقیقه گفت:

« اَلْبَقَرَةُ تَصْدُقُ وَ السِّنجابُ يَصدُقُ أَيضاً. اَلْبَقَرَةُ کَبيرَةٌ وَ السِّنْجابُ صَغيرٌ. کُلٌّ مِنهُما يَقولُ رَأيَهُ. فَهِمتُ الْمَوضوعَ».

گاو راست می گوید و سنجاب همچنین راست می گوید. گاو بزرگ است و سنجاب کوچک. هر کدام از آن ها نظر خودش را می گوید. موضوع را فهمیدم.

يَفْهَمُ الْفَرَسُ الصَّغيرُ کَلامَ أُمِّهِ وَ يَذْهَبُ إلَی النَّهرِ وَ يُشاهِدُ الْبَقَرَةَ وَ السِّنجابَ مَشغولَينِ بِالْجَدَلِ.

اسب کوچک حرف مادرش را می فهمد و به رودخانه بر می گردد. گاو و سنجاب را می بیند که مشغول ستیز هستند.

اَلبَقَرَةُ: « أنا أَصدُقُ وَ أَنتَ تَکذِبُ »

گاو: من راست می گویم و تو دروغ می گویی.

اَلسِّنجابُ: « لا؛ أنَا أَصدُقُ وَ أَنتِ تَکذِبين. »

سنجاب:نه؛ من راست می گویم و تو دروغ می گویی.

يَعْبُرُ الْفَرَسُ ذٰلِكَ النَّهرَ بِسُهولَةٍ؛ثُمَّ يَرْجِعُ وَ يَفْرَحُ لِلتَّجرِبَةِ الْجَديدَةِ.

اسب به راحتی از آن رودخانه عبور می کند. سپس بر می گردد و به خاطر تجربه جدید خوشحال می شود.

 

الأربعینات:

حِوارٌ بین زائرینِ فی طَریقِ کَربلاء

گفت و گو بین دوزائر در راه کربلاء

اَلزائرٌ الأیرانی

اَلزائِر العِراقی

أَ أنت تَعرِفُ مَتی نَصل إلِی کَربَلاء ؟

نَعَم؛ بَعدَ ساعةٍ . أَ أَنت جِئتَ مِن إیران؟

آیا تو میدانی کی به کربلا میرسیم؟

بله ؛ یک ساعت بعد آیا تو از ایران امده ای؟

نَعَم أنا من إیران.

وَمِن أیّ مَدینَة؟

بله من اهل ایران هستم

و اهل کدام شهری؟

مِن مَدینةِ قُم. أَ أَنت جِئتَ إلی إیران أیضاً؟

نَعَم جِئت مَرتین إلی إیران وَشاهدتُ المدُن المقدسة

اهل شهر قم .ایا تو نیز به ایران امده ای؟

بله دوبار به ایران امده ام و شهر های مقدس را دیدم

کَیفَ کانت سَفرتُکُم إلی ایران؟

کانت طیبة لِأنَّ الشعبَ الإیرانی شَعبٌ مِضیافٌ

سفرتان به ایران چطور بود؟

خوب بود زیرا ملت ایران ملت مهمان نوازی است

وَکَذالِک الشعبُ الِعراقی شَعبٌ مِضیافٌ

اَلحمدالله .أَ تَذهَبٌ إلی کَربلاء؟

و ملت عراق هم همینطور ملت مهمان دوستی است

خداراشکر آیا به کربلا میروی؟

نَعم ، أنا أَمشی مِن النجف إلی کَربلاء.

أنت ضیفنا العزیزٌ فی مَوکِبِ الإمام الرضا (ع)حَتی تَرجِعَ

بله من از نجف به کربلا پیاده میروم.

تو مهمان عزیز ما در موک امام رضا هستی تا برگردی

طوبی للشعب العراقی لِهذِه الضیافه!

نَحنُ فی الخدمت المُحبین لأهل البیت

خوش به حال ملت عراق به خاطر این مهمانی

ما در خدمت دوستداران اهل بیت هستیم.

 


سایر مباحث این فصل