نمونه سوالات تستی فصل 7 فارسی دوازدهم همراه با جواب تشریحی

حس آمیزی

اسلوب معادله

تضاد

جناس

ناپایداری قدرت

بیگانه ستیزی

از جان گذشتگی عاشق

ناتوانی در سپاسگزاری از خداوند

برخی عاشق را دیوانه می‌پندارند

عشق حقیقی دل و جان را پاک می‌گرداند

مردم به او دهقان فداکار می‌گفتند

پروانه همه جهان را آتش بیند

به حسن که مطلوب است دشوار می‌توان رسید.

اول پایه معرفت است و دوم پایه محبت است و سیم پایه عشق

عشق بنده را به خدا رساند پس عشق از بحر این معنی فرض راه آمد.

حیات از عشق می‌شناس و ممات از عشق می‌یاب

محبت چون به غایت رسد آن را عشق خوانند.

عشق خاص‌تر از محبت است زیرا که همه عشقی محبت باشد.

پس چون نیک اندیشه کنی همه طالب حسن اند.

آنگاه بر بنده عاشق باشد و بنده را گوید تو عاشق و محب مایی

هرچه موجودند از روحانی و جسمانی طالب کمال اند.

عشق خاص‌تر از محبت است زیرا که همه عشقی محبت باشد

اول پایه معرفت است و دوم پای محبت و سیم پایه عشق

پروانه قوت از عشق آتش خورد بی آتش قرار ندارد

محبت چون به غایت رسد آن را عشق خوانند.

به عشق نتوان رسیدم تا از معرفت و محبت تو پایه نردبان نسازد.

همواره عشق قدیم را موضوع صحیفه شعر خود می‌گرداند.

آتش عشق او را چنان گرداند که همه جهان آتش بیند.به عشق نتوان رسیدن تا از معرفت و محبت دو پایه نردبان نسازد.

ترانه، شیدا، میسر، میهمان

سرود، عاشق، درخور، پذیرایی

نغمه، شیدایی، سامان، بزم

موسیقی، عاشقی، درخور، رزم

(بزم: محفل، ضیافت) 

(سودا: دیوانگی، اشتیاق)

(قوت: رمق، نیرو)

(محب: دوستدار، عشق)

عشق او را چنان گرداند.

او بنده خود را عاشق خود کند.

خود را بر میان زند

که همه جهان آتش بیند

چهار جزئی گذرا به مفعول و متمم

سه جزئی گذرا به متمم

چهار جزئی گذرا به مفعول و مسند

سه جزئی گذرا به مسند

نخست عشق را در خویشتن خویش بیابید (سه جزئی گذرا به مفعول)

 بسیار عشق ورزیدن، یعنی برای ابد زیستن، (سه جزئی گذرا به مسند)

 او نباید به این راحتی از آن دیار دل بکند. (چهار جزئی گذرا به مفعول و متمم)

این سعی بین «صفا» و «مروه» آدم را عجیب کلافه می کند. (چهار جزئی گذرا به مفعول و مسند)

مسند، مفعول

  مفعول، مسند

مضاف‌اليه، مفعول

مسند، مضاف‌اليه

الف، ب، د

ب، ج، د

ب، ج، ه

ب، د، ه

سه جزئی با مسند

  سه جزئی با مفعول

چهار جزئی با متمم و مفعول

چهار جزئی با مسند و مفعول

  نهاد، قید، مفعول، مفعول

نهاد، مسند، مفعول، نهاد

مضاف‌اليه، مسند، نهاد، مفعول

مفعول، قید، مفعول، نهاد

 نهاد، متمم، مسند، مضاف‌اليه، متمم

مسند، نهاد، مفعول، مسند، متمم

 نهاد، مسند، مسند، مضاف‌اليه، مفعول

 مسند، مسند، مفعول، مضاف‌اليه، مفعول

سه جزئی گذرا به متمم

سه جزئی گذرا به مفعول

  چهار جزئی گذرا به مفعول و مسند

چهار جزئی گذر به مفعول و متمم

کنایه، جناس ناقص، حسن تعلیل، مجاز

استعاره، تشبیه، ایهام تناسب، جناس ناقص

  تشبیه، جناس تام، حسن تعلیل، استعاره

مجاز، کنایه، ایهام تناسب، جناس تام

الف، ب، ج، د، ه

ه، د، الف، ب، ج

ه، د، ب، ج، الف

د، ه، الف، ب، ج

تشخیص، اغراق، مراعات نظیر، کنایه، ایهام تناسب

ایهام تناسب، مجاز، تضاد، تشبیه، مراعات نظیر

تشبیه، کنایه، ایهام تناسب، جناس، تشخیص

مجاز، تشبیه، اغراق، جناس، تضاد

چنین گفت پیغمبر راست‌گوی / زگهواره تا گور دانش بجوی (یکی)

چه گفت آن سخن‌گوی پاسخ نیوش / که دیوار دارد به گفتار گوش (یکی)

بگسترد کافور بر جای مشک / گل و ارغوان شد به پالیز خشک (دوتا)

آسمان بار امانت نتوانست کشید / قرعۀ کار به نام من دیوانه زدند (دو تا)

نشود تا دلت از قيد علايق آزاد / نتوان جلوۀ آن سرو خرامان دیدن

جان تو را باید و پایدغم تن چند خوری / بگذر از تن اگرت هست سر جان دیدن

ای که داری هوس طلعت جانان دیدن / نیست باید شدنت وانگهش آسان دیدن

آن جمالی که فروغش کمر کوه شکست / کی توان از نظر موسی عمران دیدن

ز عشق ناتمام ما جمال یار مستغنی است / به آب و رنگ و خال و خط چه حاجت روی زیبا را

غرور حسنت اجازت مگرنداد ای گل / که پرسشی نکنی عندلیب شیدا را

 حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت / آری به اتفاق جهان می‌توان گرفت

 در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

آتش است این بانگ نای و نیست باد / هرکه این آتش ندارد، نیست باد

شادی عالم همه در این غم است / عاشق از این غم به جهان خرم است

بردل آدم زدی عشق بلاانگیزرا / آتش خود را به آغوش نیستانی نگر

وقتی دل سودایی می‌رفت به پستان‌ها / بی‌خویشتنم کردی بوی گل و ریحان‌ها

گر اکنون ترک کار خویش گیرم / بسی بی‌برگی اندر پیش گیرم

در دست ما ز مال جهان نیست خرده‌ای / دایم خبر به خانه زبازار می‌بریم

خواهی خبر از خانه به بازار نیفتد / از بی‌خبران بگذر و در خانۀ ما باش

در مقامی که به یاد لب او می‌نوشند / سفله آن مست که باشد خبر از خویشتنش

 ترانه، شیدا، میسر، میهمان

سرود، عاشق، درخور، پذیرایی

نغمه، شیدایی، سامان، بزم

موسیقی، عاشقی، درخور، رزم