نمونه سوالات تستی فصل 9 فارسی نهم همراه با جواب تشریحی

مس

طلا

فولاد

نقره

خواجه نصیر الدین توسی

امیر کبیر

غزالی

خواجه نظام الملک

مجادله

مناظره

مباحثه

مکاشفه

موفقیت

توفیق

وقف

موافق

گر دگری را شکیب هست زدیدار دوست / من نتوانم گرفت برسر آتش قرار

ما سپر انداختیم گردن تسلیم پیش / گر بکشی حاکمی ور بدهی زینهار

این همه بار احتمال می‌کنم و می‌روم / اشتر مست از نشاط گرم رود زیربار

سعدی اگر داغ عشق در تو مؤثر شود / فخر بود بنده را داغ خداوندگار

یک

دو

سه

چهار 

بحارالانوار

تحقیق ماللهند

آثار الباقیه

التفهیم

گفته بودم – آمد – می‌روم

فروخته است – می‌آمد – می‌سازد

نوشته است – رفتم – می‌آید

رفتید – می‌نوشتم – می‌سازیم

مار بد تنها تو را بر جان زند / یار بد برجان و برایمان زند (جناس – تضاد)

ای دل ارسیل فنا بنیاد هستی برکند / چون تو را نوح است کشتیبان ز توفان غم‌مخور (کنایه – جناس)

در هر که این دو گوهریابی چنگ در وی زن و از دست مگذر (تشبیه – کنایه)

به آسمان ستاره‌های نقره‌فام و ماه که چون ظرفی سیمگون می‌درخشد می‌نگرم. (مراعات‌نظیر – تشبیه)

رایج شدن – نیازمند

رایج شدن – دانشمند دینی

گریه و فریاد – نیازمند

گریه و فریاد – دانشمند دینی

کوشش کردن

آینده‌نگری

درک عمیق مباحث

زیرکی و هوشیاری

ماضی التزامی

ماضی نقلی

ماضی بعید

ماضی استمراری

حنظلۀ بادغیسی

ابوریحان بیرونی

احمد غزالی

خواجه نصیرالدّین توسی

شهر توس / حاصب و حمزه / رمق و نیرو

بستر و بالین / زیرک و باهوش / آزرده و رنجیده

جاهل و نادان / فقیه و دانا / تعرض و اعتراض

مقطع و بریده / تندیس و مجسمه / فروغ و پرتو

مرد فقیه مسئله را باز گفت و سپس از جای خود برخاست و دوست بیمار را ترک کرد.

کم‌ کم شمع وجودش به خاموشی می‌گرایید.

نفس او به شماره افتاد.

بیمار پاسخ خود را یافت و آرام و خندان دیده از جهان فروبست.

داریم می‌نویسیم – رسیده است – می‌خواندم

گرفته باشد – دیده بود – کشانده‌ام

داشت می‌رفت – دیده‌ام – رسیده بود

می‌رسد – می‌آورند – نمی‌نوشتند

تشبیه

مراعات نظیر

تضاد

جناس

خلوت نشسته‌ام زین روی منحنی (ماضی نقلی)

تا هرچه نباید از خود دور گردانم (مضارع التزامی بدون نشانۀ آغازین)

اگر تو را بر مقام ما گذر افتد. (ماضی مطلق)

چون که مرا زین همه دشمن نهند. (مضارع التزامی بدون نشانۀ آغازین)

نوجوانی تولد دوباره‌ٔ انسان است.

پیوسته در خود سفر می‌کنم.

من در همه جای جهان کمابیش پرواز کرده‌ایم.

نصیرالدین آرام از کوچه‌ها می‌گذشت.

وقت تدبیر دانشم یار است / روز میدان فضیلتم تدبیر

باغ حکمت خزان نخواهد دید / هر زمان جلوه‌ایش تازه‌تر است

هیچ‌گه شمع بی‌فتیله نسوخت / تا عمل نیست ،علم بی‌اثر است

میاسای از آموختن یک زمان / ز دانش میفکن دل‌اندر گمان

یک

دو

سه

چهار 

عشاق: عشق – عواطف: عاطفه – خلایق: خالق – احزان: حزن

فقها: فقیه – اخلاق: خلق – حضّار: حاضر – مساعی: سعی

صور: صورت – ملائک: ملک – اصحاب: صاحب – مظاهر: مظهر

مصائب: مصیبت – سوابق: سابقه – معاصی: عصیان – غنایم: غنیمت