درسنامه کامل فارسی (2) فصل 3 در امواج سند
تعداد بازدید : 3.73Mخلاصه نکات فارسی (2) فصل 3 در امواج سند - درسنامه شب امتحان فارسی (2) فصل 3 در امواج سند - جزوه شب امتحان فارسی (2) نوبت اول فصل 3 در امواج سند
شعر «در امواج سند» و معنی شعر
شعر «در امواج سند» و معنی شعر:
درس سوم
در امواج سند
- شاعر: مهدی حمیدی شیرازی
- قالب شعر: چهار پاره
به مغرب، سینه مالان قرص خورشید نهان میگشت پشت کوهساران
قلمرو فکری:
خورشید هنگام غروب به آرامی پشت کوه ها پنهان می شد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سینه مالان |
سینه خیز |
قرص |
هر چیز گِرد |
بیت ß 1 جمله
به مغرب ß نقش قید
سینه مالان ß نقش قید
پشت کوهساران ß نقش قید
قلمرو ادبی:
سینه مالان حرکت کردن برای خورشید ß تشخیص و استعاره و کنایه از آهسته و از روی ناتوانی حرکت کردن
مغرب و خورشید و کوهساران ß مراعات نظیر
مفهوم:
توصیف غروب آفتاب و فرا رسیدن شب
فرو می ریخت گردی زعفران رنگ به روی نیزه ها و نیزه داران
قلمرو فکری:
خورشید، نور طلایی خود را مانندِ گَرد (پودر) زردرنگی بر جنگجویان و نیزه هایشان می پاشید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
گَرد |
غبار |
گردی زعفران رنگ |
نور طلایی رنگ غروب خورشید |
بیت ß 1 جمله بلاغی
مصراع دوم ß نقش قید
قلمرو ادبی:
کوهساران و نیزه داران ß قافیه
گَرد مانند زعفران ß تشبیه
گَردی زعفران رنگ ß استعاره از نور خورشید
نیزه ها ß مجاز از سلاح ها
مفهوم:
تابش پرتوهای زرد و سرخ خورشید
فضاسازی برای یأس و ناامیدی
ز هر سو بر سواری غلت می خورد تن سنگین اسبی تیر خورده
قلمرو فکری:
از هر سوی میدان جنگ، جُثّۀ سنگین اسبی زخمی بر صاحبش که سرنگون شده بود، می افتاد و می غلتید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
غلت می خورد |
می غلتید |
بیت ß 1 جمله بلاغی
تن ß نقش نهاد
سنگین ß نقش صفت
تیرخورده ß نقش صفت
اسب ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
واج آرایی حرف «ن»
سوار و اسب ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
توصیف وضعیت مبارزان و اسب ها در میدان جنگ
به زیر باره می نالید از درد سوار زخم دار نیم مرده
قلمرو فکری:
سوار نیز با تن مجروح و نیمه جان، از شدّت درد و تحمّل وزن اسب، به خود می پیچید و می نالید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
باره |
اسب |
نیم مُرده |
در حال مرگ |
بیت ß 1 جمله بلاغی
سوار ß نقش نهاد
زخمدار ß نقش صفت
نیم مُرده ß نقش صفت
قلمرو ادبی:
خورده و نیم مرده ß قافیه
واج آرایی حرف «د»
سوار و باره ß مراعات نظیر (تناسب)
درد و زخمدار و نیم مرده ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
توصیف وضعیت مبارزان و اسب ها در میدان جنگ
نهان می گشت روی روشن روز به زیر دامن شب در سیاهی
قلمرو فکری:
روز آرام آرام به پایان می رسید و تاریکی شب همه جا را فرا می گرفت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
نهان |
پنهان |
بیت ß 1 جمله بلاغی
نهان ß نقش مسند
روی ß نقش نهاد
روشن ß نقش صفت
روز ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
روی روز و دامن شب ß اضافۀ استعاری و تشخیص
روز ß مجاز از خورشید
روشن و روز ß تناسب
شب و سیاهی ß تناسب
روز و شب ß تضاد
روی و روز ß جناس ناقص اختلافی
واج آرایی حرف «ر»
مفهوم:
فرا رسیدن شب
در آن تاریک شب می گشت پنهان فروغ خرگه خوارزمشاهی
قلمرو فکری:
در آن شبِ تاریک، اوج و اقتدار پادشاهی خوارزمشاهی نیز رو به پایان بود.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
تاریک شب |
شبِ تاریک |
فروغ |
نور، پرتو |
خرگه |
خرگاه، خیمه به ویژه خیمۀ بزرگ |
بیت ß 1 جمله بلاغی
قلمرو ادبی:
سیاهی و خوارزمشاهی ß قافیه
فروغ ß استعاره از شکوهمندی و عظمت
خرگه ß مجاز از قدرت
فروغ خرگه پنهان می گشت ß کنایه از پایان حکومت
مفهوم:
از بین رفتن قدرت خوارزمشاهیان
ناپایداری قدرت
به خوناب شفق در دامن شام به خون آلوده ایران کهن دید
قلمرو فکری:
جلال الدین به سرخی غروب نگاه کرد و در ذهنش مجسّم شد که ایران باستانی و شکوهمند به زودی غرق در خون خواهد شد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
خوناب |
خون آمیخته با آب |
شفق |
سرخی غروب خورشید |
بیت ß 1 جمله
آلوده ß نقش مسند
ایران ß نقش مفعول
قلمرو ادبی:
خوناب شفق ß تشبیه
دامن شام ß اضافۀ استعاری و تشخیص
خون و خوناب ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
پیش بینی جنگ و شکست احتمالی
در آن دریای خون در قرص خورشید غروب آفتاب خویشتن دید
قلمرو فکری:
با دیدن غروبِ خورشید، غروب عمر خود (پایان زندگی اش) را احساس کرد.
قلمرو زبانی:
بیت ß 1 جمله
قلمرو ادبی:
کهن و خویشتن ß قافیه (دید ß ردیف)
دریای خون ß اضافۀ تشبیهی و استعاره از غروب خورشید و اغراق
دریای خون ß اغراق
مصراع دوم ß کنایه از مرگ و نابودی حکومت
آفتاب ß استعاره از بخت و عُمر
واج آرایی حروف «د» و «ر»
خورشید و غروب ß مراعات نظیر
مفهوم:
نزدیک شدن به مرگ
نا امیدی از زنده ماندن
چه اندیشید آن دم، کس ندانست که مژگانش به خون دیده تر شد
قلمرو فکری:
کسی نمی داند در آن لحظه، جلال الدّین به چه چیز آزار دهنده ای فکر کرد که باعث شد، گریه کند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
مژگان |
مژه های چشم |
دیده |
چشم |
تر |
خیس |
بیت ß 3 جمله
مژگان ß نقش نهاد
«ــَـش» ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
دم ß مجاز از لحظه
مژگان ß مجاز از چشم
خون ß استعاره از اشک
مصراع دوم ß کنایه از به شدّت گریه کردن
مفهوم:
اندوه و غم فراوان
اشک ریختن و گریه کردن
چو آتش در سپاه دشمن افتاد ز آتش هم کمی سوزنده تر شد
قلمرو فکری:
سپس همانندِ آتشی سوزان، حتّی سوزنده تر از آن، به میان سپاهیان مغول افتاد و به کشتار آن ها پرداخت.
قلمرو زبانی:
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
خون دیده تر و سوزنده تر ß قافیه (شد ß ردیف)
چو آتش ß تشبیه
سوزنده تر شدن از آتش ß اغراق
آتش و سوزنده ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
شدّت جنگ و نبرد
فداکاری و دلاوری در راه وطن
در آن باران تیر و برق پولاد میان شام رستاخیز می گشت
قلمرو فکری:
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
برق |
درخشش، درخشندگی |
پولاد |
فولاد |
رستاخیز |
قیامت، محشر |
بیت ß 1 جمله
قلمرو ادبی:
باران تیر ß اضافۀ تشبیهی
باران تیر ß اغراق
شام رستاخیز ß استعاره از میدان جنگ
پولاد ß مجاز از شمشیر
واج آرایی حرف «ر»
مفهوم:
شدّت جنگ و نبرد
فداکاری و دلاوری در راه وطن
در آن دریاى خون در دشت تاریک به دنبال سر چنگیز می گشت
قلمرو فکری:
در میدان جنگ در جست و جوی چنگیز بود تا او را پیدا کند و سر از تنش جدا نماید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
چنگیز |
فرماندۀ سپاه مغول |
بیت ß 1 جمله
خون ß نقش مضاف الیه
تاریک ß نقش صفت
چنگیز ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
رستاخیز و چنگیز ß قافیه (می گشت:ردیف)
دریای خون ß اضافۀ تشبیهی و استعاره از میدان جنگ
دریای خون ß اغراق
در و سر ß جناس ناقص اختلافی
واج آرایی حرف «ر»
دنبال سر کسی گشتن ß کنایه از به فکر کشتن کسی بودن
مفهوم:
تلاش برای یافتن و کشتن چنگیزخان مغول
بدان شمشیر تیز عافیت سوز در آن انبوه، کار مرگ می کرد
قلمرو فکری:
جلال الدّین با شمشیر کُشنده اش، نقش مرگ را ایفا می کرد و سربازان دشمن را از بین می برد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
بدان |
با آن |
عافیت سوز |
نابودکننده، کُشنده |
انبوه |
شلوغی |
بیت ß 1 جمله
کار ß نقش مفعول
مرگ ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
عافیت سوز ß کنایه از کُشنده
کار مرگ کردن ß کنایه از کشتن
مرگ ß مجاز از عزرائیل
واج آرایی حرف «ر»
مفهوم:
کشتن دشمنان
ولی چندان که برگ از شاخه می ریخت دو چندان می شکفت و برگ می کرد
قلمرو فکری:
اما هرچه از سربازان مغول را می کُشت، دو برابرِ آن افراد، به جنگِ او می آمدند.
قلمرو زبانی:
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
مرگ و برگ ß قافیه (می کرد ß ردیف)
بر ß استعاره از سرباز مغول
شاخه ß استعاره از لشکر مغول
بر از شاخه می ریخت ß کنایه از کشتن سربازان
می شکفت و بر می کرد ß کنایه از زیاد شدن
بر ریختن و شکفتن ß تضاد
بر و شاخه و شکفتن ß مراعات نظیر
مفهوم:
زیادی و انبوهی سپاه مغولان
میان موج می رقصید در آب به رقص مرگ، اخترهای انبوه
قلمرو فکری:
انعکاس تصویر ستارگان در تلاطم امواج، مانند رقصِ مرگ بود.
قلمرو زبانی:
بیت ß 1 جمله
قلمرو ادبی:
رقصیدن ستارگان ß تشخیص و استعاره
رقص مرگ ß تناقض (پارادوکس)
واج آرایی حروف «م» و «ر»
مفهوم:
توصیف انعکاس ستارگان روی موج آب دریا
به رود سند می غلتید بر هم ز امواج گران کوه از پی کوه
قلمرو فکری:
موج های رود سند همچون کوه های بزرگی روی هم می غلتیدند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
می غلتید |
می چرخید |
گِران |
سنگین، عظیم |
بیت ß 1 جمله
سند ß نقش مضاف الیه
گِران ß نقش صفت
قلمرو ادبی:
انبوه و کوه ß قافیه
سند و امواج ß مراعات نظیر (تناسب)
موج مانند کوه ß تشبیه
موج مانند کوه ß اغراق
کوه ß آرایۀ تکرار
مفهوم:
توصیف حرکت، بزرگی و قدرت امواج
خروشان، ژرف، بی پهنا، کف آلود دل شب می درید و پیش می رفت
قلمرو فکری:
رود سند، پُر جوش و خروش، عمیق، وسیع و کف آلود بود. سیاهی شب را می شکافت و پیش می رفت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
ژرف |
گُود، عمیق |
بی پهنا |
وسیع، گسترده |
بیت:2 جمله
مصراع اول ß نقش قید
دل ß نقش مفعول
شب ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
دل شب ß اضافۀ استعاری و تشخیص
دل شب دریدن ß کنایه از پیش رفتن در تاریکی
مصراع اول ß مراعات نظیر
مفهوم:
توصیف حرکت رود سند
از این سدّ روان، در دیده شاه ز هر موجی هزاران نیش می رفت
قلمرو فکری:
رود سند در چشم جلال الدّین مانند سدّی بود که هر موجش هزار نیش بر جان او می زد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
دیده |
چشم |
نیش |
نوک هر چیز نوک تیز مانند سوزن و خنجر |
بیت ß 1 جمله
نیش ß نقش نهاد
قلمرو ادبی:
پیش و نیش ß قافیه (می رفت ß ردیف)
سدّ روان ß استعاره از رود سند
سدّ روان ß تناقض (پارادوکس)
موج مانند نیش ß تشبیه
سد و موج ß مراعات نظیر
نیش در دیده رفتن ß کنایه از آزار دیدن
دیده ß مجاز از چشم
هزاران ß نماد کثرت و مجاز از زیادی
هزاران ß اغراق
مفهوم:
کُشنده بودن رود سند
مانع بودن رود سند
ز رخسارش فرو می ریخت اشکی بنای زندگی بر آب می دید
قلمرو فکری:
اشک بر صورتش جاری شد؛ زیرا زندگی خود را در حال نابودی می دید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
رخسار |
صورت، چهره |
بیت ß 2 جمله
«ــَـش» در «رخسارش» ß نقش مضاف الیه
اشک ß نقش نهاد
قلمرو ادبی:
بنای زندگی ß اضافۀ تشبیهی (استعاری)
مصراع دوم ß کنایه از ناپایداری زندگی و پادشاهی
واج آرایی حرف «ر»
رخسار و اشک ß تناسب
رخسار ß مجاز از چشم
مفهوم:
ناپایداری زندگی
اندوه و غم فراوان
در آن سیماب گون امواج لرزان خیال تازه ای در خواب می دید
قلمرو فکری:
با نگاه کردن به امواج لرزان رود سند، فکر تازه ای به ذهنش رسید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سیماب گون |
به رنگ جیوه، جیوه ای |
سیماب |
جیوه |
خیال |
گُمان، اندیشه |
بیت ß 1 جمله
خیال ß نقش مفعول
قلمرو ادبی:
خواب و آب ß قافیه (می دید ß ردیف)
امواج مانند جیوه ß تشبیه
مصراع دوم ß کنایه از این که فکر تازه ای به ذهنش رسید
خیال و خواب ß مراعات نظیر
مفهوم:
چاره اندیشی
به یاری خواهم از آن سوی دریا سوارانی زره پوش و کمان گیر
قلمرو فکری:
از آن سوی رود سند، سربازانی جنگجو و تیرانداز به یاری می طلبم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
زره پوش |
جنگجو |
کمان گیر |
تیرانداز |
دریا |
در متن درس رود بزرگ مانند دریای نیل |
بیت ß 1 جمله
قلمرو ادبی:
دریا ß استعاره از رود سند
سواران و زره پوش و کمانگیر ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
طلب کمک از مبارزان قدرتمند
دمار از جان این غولان کشم سخت بسوزم خانمان هاشان به شمشیر
قلمرو فکری:
با آن ها از این مغولان غول صفت، انتقام سختی بگیرم و دشمنان را نابود کنم.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
دمار از کسی کشیدن |
دمار از کسی برآوردن؛ کنایه از نابود کردن کسی |
غولان |
مغولان |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
کمان گیر و شمشیر ß قافیه
دمار از کسی کشیدن ß کنایه از نابود کردن کسی
غولان ß استعاره از مغولان
مفهوم:
کشتن و نابود کردن دشمنان
شبی آمد که می باید فدا کرد به راه مملکت فرزند و زن را
قلمرو فکری:
شبی رسید که باید زن و فرزند را در راه میهن فدا کرد.
قلمرو زبانی:
بیت ß 3 جمله
قلمرو ادبی:
فرزند و زن ß مراعات نظیر (تناسب)
را و راه ß جناس ناقص افزایشی
مفهوم:
فدا کردن خانواده برای دفاع از وطن
به پیش دشمنان استاد و جنگید رهاند از بند اهریمن، وطن را
قلمرو فکری:
این زمان باید در مقابل دشمنان مقاومت کرد و برای رهایی مردم وطن از دست دشمنان، دلاورانه جنگید.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
اِستاد |
مخفّف ایستاد |
رهاند |
نجات داد |
اهریمن |
شیطان، در اینجا مغولان |
بیت ß 3 جمله
اهریمن ß نقش مضاف الیه
قلمرو ادبی:
زن و وطن ß قافیه(را ß ردیف)
در مقابل کسی ایستادن ß کنایه از مقاومت
اهریمن ß استعاره از مغولان
وطن ß مجاز از مردم وطن
واج آرایی حرف «ن»
مفهوم:
ایستادگی و مبارزه با دشمنان
شبی را تا شبی با لشکری خرد ز تن ها سر، ز سرها خُود افکند
قلمرو فکری:
در طول یک روز با لشکر کوچک خود در مقابل دشمنان با شجاعت جنگید و بسیاری از آنان را کُشت.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
خُرد |
کوچک |
خُود |
کلاه خود، کلاه جنگی |
شبی را تا شبی |
در طول یک روز |
بیت ß 2 جمله عادی
شبی را تا شبی ß نقش قید
قلمرو ادبی:
کمان گیر و شمشیر ß قافیه
ز تنها سر افکندن ß کنایه از کشتن
ز سرها خُود افکندن ß کنایه از کشتن
تن و سر و خُود ß مراعات نظیر
واج آرایی مصوّت «ا»
مفهوم:
کشتار فراوان دشمنان
چو لشکر گِرد بر گردش گرفتند چو کشتی، بادپا در رود افکند!
قلمرو فکری:
هنگامی که لشکر مغول محاصره اش کردند، اسب خود را مانند کشتی به آب زد تا از رود سند بگذرد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
چو (مصراع اول) |
وقتی که |
چو (مصراع دوم) |
مانندِ |
گِرد بر گِرد گرفتن |
محاصره کردن |
بادپا |
اسب تندرو |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
خُود و رود ß قافیه (افکند ß ردیف)
بادپا مانند کشتی ß تشبیه
بادپا ß کنایه از اسب تندرو
کشتی و رود ß تناسب
چو (وقتی که) و چو (مانند) ß جناس تام
گِرد بر گِرد گرفتن ß کنایه از محاصره کردن
مفهوم:
تلاش برای اسیر نشدن
چو بگذشت، از پس آن جنگ دشوار از آن دریای بی پایاب، آسان
قلمرو فکری:
وقتی آن جنگ سخت به پایان رسید ...
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
دریا |
در متن درس رود بزرگ مانند دریای نیل |
بی پایاب |
بی گذر، عمیق |
بیت ß 1 جمله
دریا ß نقش متمم
قلمرو ادبی:
دشوار و آسان ß تضاد
دریا ß استعاره از رود سند
واج آرایی مصوّت «ا»
دریا و بی پایاب ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
تلاش برای اسیر نشدن
به فرزندان و یاران گفت چنگیز که گر فرزند باید، باید این سان
قلمرو فکری:
چنگیز به فرزندانش گفت: فرزند باید اینگونه شجاع و باغیرت باشد.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
این سان |
این گونه |
باید |
لازم است |
بیت ß 3 جمله
چنگیز و فرزند ß نقش نهاد
این سان ß نقش مسند
قلمرو ادبی:
آسان و این سان ß قافیه
فرزند ß آرایۀ تکرار
باید ß آرایۀ تکرار
فرزندان مانند جلال الدّین ß تشبیه
واج آرایی حرف «ن»
فرزندان و یاران ß مراعات نظیر (تناسب)
مفهوم:
تعریف و تمجید چنگیزخان از جلال الدّین خوارزمشاه
به پاس هر وجب خاکی از این ملک چه بسیار است، آن سرها که رفته
قلمرو فکری:
برای دفاع از هر وجبِ این مرز و بوم، انسان های بسیاری جان خود را فدا کرده اند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
پاس |
پاسداری، حراست، نگهبانی |
مُلک |
پادشاهی، بزرگی، عظمت |
رفته |
از بین رفته، کشته شده |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
سر ß مجاز از انسان
سر رفتن ß کنایه از کشته شدن
هر و سر ß جناس ناقص اختلافی
هر وجب ß کنایه از مقدار کم
خاک ß مجاز از سرزمین
مفهوم:
جانبازی و فداکاری در راه دفاع از وطن
ارزشمندی خاک وطن
ز مستی بر سر هر قطعه زین خاک خدا داند چه افسرها که رفته!
قلمرو فکری:
به خاطر عشق به وطن، سرداران و پادشاهان زیادی کشته شده اند.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
افسر |
تاج و کلاه پادشاهان |
رفته |
از بین رفته، کشته شده |
بیت ß 2 جمله
قلمرو ادبی:
افسر ß مجاز از انسان های بزرگ
بر و سر ß جناس ناقص اختلافی
سر و هر ß جناس ناقص اختلافی
خاک ß مجاز از وطن یا سرزمین
رفتن افسر ß کنایه از کشته شدن بزرگان
مفهوم:
جانبازی و فداکاری بزرگان در راه دفاع از وطن
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
- گام به گام تمامی دروس پایه (2)
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
- فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)
متن «گنج حکمت: چو سرو باش» و معنی متن
متن «گنج حکمت: چو سرو باش» و معنی متن:
گنج حکمت
چو سرو باش
- نویسنده: سعدی
- اثر: گلستان
حکیمی را پرسیدند: «چندین درخت نامور که خدای عزّ و جلّ آفریده است و برومند هیچ یک را آزاد نخوانده اند؛ مگر سرو را که ثمره ای ندارد. در این چه حکمت اسـت؟»
گفت: «هر درختی را ثمره ای معین اسـت که به وقتی معلوم، به وجود آن تازه آید و گاهی به عدم آن پژمرده شود و سرو را هیچ از این نیست و همه وقتی خوش اسـت و این اسـت صفت آزادگان.»
قلمرو فکری:
از حکیمی پرسیدند: «از بین این همه درخت معروف و قوی که خداوند بزرگ و بلندمرتبه آفریده است، هیچ کدام را آزاد نگفته اند؛ به جز درخت سرو که آن هم میوه ای ندارد. در این نام گذاری چه دلیل و مصلحتی وجود دارد؟»
گفت: « برای هر درختی، میوه و نتیجه ای معیّن وجود دارد که در زمانی معلوم به وجود آن، تازه و شاداب می شود و گاهی به خاطر نبودن ثمره، پژمرده و غمگین می شود و هیچ کدام از این ویژگی ها در سرو وجود ندارد و همیشه شاداب و خوش است و این شادابی، صفت آزادگان است.»
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
حکیمی را |
از حکیمی |
نامور |
نامی، مشهور، معروف |
عزّ و جل |
عزیز و بزرگ است |
برومند |
بارآور، میوه دار |
حکمت |
دلیل، مصلحت |
هر درختی را ثمره |
ثمرۀ هر درختی |
سرو را |
برای سرو |
«را» در «هر درختی را ثمره» ß «را»ی فکّ اضافه
«را» در «سروا را نیست» ß حرف اضافه «برای»
قلمرو ادبی:
سرو و درخت و ثمره ß مراعات نظیر (تناسب)
سرو و آزاد ß مراعات نظیر (تناسب)
به آنچه می گذرد دل مَنِه که دجله بسی پس از خلیفه بخواهد گذشت در بغداد
قلمرو فکری:
به چیزی که گذرا و ناپایدار است، دلبسته نباش؛ زیرا رود دجله پس از مرگ خلیفه هم در بغداد جاری می شود.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
مَنِه |
فعل نهی از نهادن، نبند |
دجله |
نام رودی در عراق |
بیت ß 3 جمله
بسی ß نقش قید
قلمرو ادبی:
دل نهادن ß کنایه از علاقه مندی زیاد
دجله و بغداد ß مراعات نظیر (تناسب)
واج آرایی حرف «د»
مفهوم بیت:
دل نبستن به دنیا و امور ناپایدار
ترک تعلّقات دنیایی
گرت ز دست برآید، چو نخل باشد کریم ورت ز دست نیاید، چو سرو باش آزاد
قلمرو فکری:
اگر توانایی داری، مانند نخل، بخشنده و جوانمرد باش و اگر کاری از دستت برنمی آید، مانند سرو آزاد باش.
قلمرو زبانی:
واژه |
معنی واژه |
کریم |
بخشنده |
بیت ß 4 جمله
«ــَـت» در «گرت» ß نقش مضاف الیه
«ــَـت» در «ورت» ß نقش مضاف الیه
نخل ß متمم
سرو ß متمم
کریم و آزاد ß مسند
قلمرو ادبی:
تو مانند نخل ß تشبیه
تو مانند سرو ß تشبیه
نخل و سرو ß تناسب
نخل ß نماد بخشندگی
سرو ß نماد آزادگی
آید و نیاید ß تضاد
از دست برآمدن ß کنایه از توانایی انجام کاری را داشتن
بیت موازنه دارد (مخصوص رشتۀ علوم انسانی)
مفهوم بیت:
توصیه به بخشندگی
توصیه به آزادگی
جزوات جامع پایه (2)
جزوه جامع فارسی (2) فصل 1 نيكی
جزوه جامع فارسی (2) فصل 2 قاضی بُست
جزوه جامع فارسی (2) فصل 3 در امواج سند
جزوه جامع فارسی (2) فصل 4 درس آزاد (ادبیات بومی)
جزوه جامع فارسی (2) فصل 5 آغازگری تنها
جزوه جامع فارسی (2) فصل 6 پرورده ی عشق
جزوه جامع فارسی (2) فصل 7 باران محبّت
جزوه جامع فارسی (2) فصل 8 درکوی عاشقان
جزوه جامع فارسی (2) فصل 9 ذوق لطيف
جزوه جامع فارسی (2) فصل 10 بانگ جَرَس
جزوه جامع فارسی (2) فصل 11 یاران عاشق
جزوه جامع فارسی (2) فصل 12 کاوۀ دادخواه
جزوه جامع فارسی (2) فصل 13 درس آزاد (ادبيات بومی 2)
جزوه جامع فارسی (2) فصل 14 حملۀ حیدری
جزوه جامع فارسی (2) فصل 15 کبوتر طوق دار
جزوه جامع فارسی (2) فصل 16 قصّۀ عینکم
جزوه جامع فارسی (2) فصل 17 خاموشی دريا
جزوه جامع فارسی (2) فصل 18 خوان عدل
معنی واژگان درس «در امواج سند»
معنی واژگان درس «در امواج سند»:
واژه |
معنی واژه |
واژه |
معنی واژه |
سینه مالان |
سینه خیز |
قرص |
هر چیز گِرد |
گَرد |
غبار |
غلت می خورد |
می غلتید |
باره |
اسب |
نیم مُرده |
در حال مرگ |
نهان |
پنهان |
تر |
خیس |
تاریک شب |
شبِ تاریک |
فروغ |
نور، پرتو |
خوناب |
خون آمیخته با آب |
شفق |
سرخی غروب خورشید |
مژگان |
مژه های چشم |
دیده |
چشم |
برق |
درخشش، درخشندگی |
پولاد |
فولاد |
رستاخیز |
قیامت، محشر |
چنگیز |
فرماندۀ سپاه مغول |
بدان |
با آن |
عافیت سوز |
نابودکننده، کُشنده |
انبوه |
شلوغی |
دیده |
چشم |
می غلتید |
می چرخید |
گِران |
سنگین، عظیم |
ژرف |
گُود، عمیق |
بی پهنا |
وسیع، گسترده |
رخسار |
صورت، چهره |
خیال |
گُمان، اندیشه |
سیماب گون |
به رنگ جیوه، جیوه ای |
سیماب |
جیوه |
زره پوش |
جنگجو |
کمان گیر |
تیرانداز |
غولان |
مغولان |
اهریمن |
شیطان، در اینجا مغولان |
اِستاد |
مخفّف ایستاد |
رهاند |
نجات داد |
خُرد |
کوچک |
خُود |
کلاه خود، کلاه جنگی |
شبی را تا شبی |
در طول یک روز |
بی پایاب |
بی گذر، عمیق |
چو |
وقتی که |
چو |
مانندِ |
گِرد بر گِرد گرفتن |
محاصره کردن |
بادپا |
اسب تندرو |
این سان |
این گونه |
باید |
لازم است |
افسر |
تاج و کلاه پادشاهان |
رفته |
از بین رفته، کشته شده |
حکیمی را |
از حکیمی |
نامور |
نامی، مشهور، معروف |
عزّ و جل |
عزیز و بزرگ است |
برومند |
بارآور، میوه دار |
حکمت |
دلیل، مصلحت |
هر درختی را ثمره |
ثمرۀ هر درختی |
سرو را |
برای سرو |
دجله |
نام رودی در عراق |
کریم |
بخشنده |
مُلک |
پادشاهی، بزرگی، عظمت |
مَنِه |
فعل نهی از نهادن، نبند |
||
پاس |
پاسداری، حراست، نگهبانی |
||
گردی زعفران رنگ |
نور طلایی رنگ غروب خورشید |
||
خرگه |
خرگاه، خیمه به ویژه خیمۀ بزرگ |
||
نیش |
نوک هر چیز نوک تیز مانند سوزن و خنجر |
||
دریا |
در متن درس رود بزرگ مانند دریای نیل |
||
دمار از کسی کشیدن |
دمار از کسی برآوردن؛ کنایه از نابود کردن کسی |
دانش زبانی: گروه قیدی
دانش زبانی: گروه قیدی:
دانش زبانی
گروه قیدی
گروه قیدی:
جمله های زیر را با هم می خوانیم و به نقش های مختلف کلمۀ «امروز» توجّه می کنیم:
- الف) امروز را غنیمت دان. نقش ß مفعول
- ب) امروز، روز شادی است. نقش ß نهاد
- پ) گنجینۀ عمر، امروز است. نقش ß مسند
- ت) برنامۀ امروز، تأیید شد. نقش ß مضاف الیه
- ث) امروز، به کتابخانۀ ملّی می روم. نقش ß قید
در همۀ جمله های بالا به جز کلمۀ آخر، کلمۀ «امروز» نقش های اسم را گرفته است.
کلمۀ «امروز» در جملۀ آخر، هیچ یک از نقش های اسم را ندارد.
منادا هم نیست. «امروز» در جملۀ مذکور، «گروه قیدی» است.
گروه قیدی، بخشی از جمله است که جمله یا جزئی از آن را مقیّد می کند یا توضیحی نظیرِ مفهوم حالت، زمان، مکان، تردید، یقین، تکرار و ... را به جمله می افزاید.
قید می تواند از نظر «نوع»، اسم، صفت یا قید باشد.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه (2)- آزمون آنلاین تمامی دروس پایه (2)
- گام به گام تمامی دروس پایه (2)
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس پایه (2)
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس پایه (2)
- فلش کارت های آماده دروس پایه (2)
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده پایه (2)
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه پایه (2)
دانش ادبی: قالب شعری چهارپاره
دانش ادبی: قالب شعری چهارپاره:
دانش ادبی
قالب شعری چهارپاره
قالب شعری چهارپاره:
به شعر «در امواج سند» دقّت کنید؛ این شعر از چند بند هم وزن و هم آهنگ تشکیل شده است. هر بند، شامل چهار مصراع است؛ به این نوع شعر «چهارپاره» یا «دوبیتی های پیوسته» می گویند؛ چهارپاره، بیشتر برای طرح مضامین اجتماعی و سیاسی به کار می رود و رواج آن، از دورۀ مشروطه بوده و تا کنون ادامه یافته است.
ملک الشّعرای بهار، فریدون مشیری و فریدون توکّلی سروده هایی در این قالب دارند. نحوۀ قرار گرفتن قافیه ها را در چهارپاره به صورت زیر است:
________________________ ________________________*
________________________ ________________________*
________________________ ________________________+
________________________ ________________________+