صفحه رسمی مای درس

اطلاع از آخرین تغییرات، جوایز و مسابقات مای درس
دنبال کردن
دانلود اپلیکیشن
1 سال قبل
0

معنی واژگان درس «رستم و اشکبوس»:

واژه

معنی واژه

واژه

معنی واژه

بر سر

به خاطر، درباره

چالاک

چابک

دلاور

دلیر

زبان آوری

خوش سخنی

خروش

فریاد

بهرام

ستارۀ مریخ

کیوان

ستارۀ زحل

همی برگذشت

عبور می کرد

تیغ

شمشیر

ساعد

میان مچ و آرنج

لعل

سنگ قیمتی

خروشان

فریاد زنان و ناله کنان

ایچ

هیچ

بند

ریسمان

گرد

پهلوان، دلیر

تیغ

شمشیر

گرز

چماق

کمند

طناب

کجا

که

اشکبوس

پهلوان تورانی

برخروشید

فریاد کشید

کوس

طبل بزرگ، دهل

هم نبرد

حریف

گرد

غبار، گرد و خاک

نبرد

جنگ

اندر

در

بشد

رفت

تیز

تند و سریع

خود

کلاهخود

رزم

جنگ

اندر

در

کوس

طبل بزرگ

برآویخت

جنگ کرد، گلاویز شد

رهام

پهلوان ایرانی

برآمد

بالا آمد، بلند شد

بوق

شیپور

گرز

چماق

گران

سنگین

برآهیخت

بیرون کشید

گران

سنگین

غمی شد

غمین شد، خسته شد

پیکار

جنگ

سران

سرداران و فرماندهان

تهمتن

درشت اندام، لقب رستم

چو

هنگامی که

شد

رفت

قلب

مرکز

اندرآشفت

خشمگین شد

طوس

فرمانده سپاه ایران

کاید

که آید

با

به

جفت

زوج

رهّام

پهلوان ایرانی

باده

می، شراب

به آیین

به سامان، مرتب

بدار

نگه دار

کارزار

جنگ

باز

سوی

زه

چله کمان، وتر

کمر

کمربند

خروشید

فریاد زد

رزم آزما

جنگجو

هماورد

حریف، رقیب

مشو

مرو

کشانی

کوشانی

خیره

شگفت زده

عنان

افسار، دهانه

گران

سنگین

بخواند

صدا کرد

را

برای

کزین

که از این

کام

سقف دهان

زمانه

روزگار

ترگ

کلاهخود

بارگی

اسب

یکبارگی

یکدفعه

پرخاشجو

ستیزه جو، جنگجو

سرکش

یاغی، زورگو

نبرده

جنگجو

کارزار

جنگ

فسوس

مسخره کردن

مزیح

شوخی، ممال مزاح

سلیح

جنگ افزار، ممال سلاح

سر آری

پایان آوری

زه

چله کمان، وتر

ناز

افتخار

گران مایه

گران ارج، ارزشمند

به زه کرد

آماده کرد

از بالا به روی اندر آمد

سکندری خورد

آواز

صدای بلند

جفت

زوج

به زه کردن

زه کمان را انداختن

سزد

سزاوار است

کنار

آغوش

خیره خیر

بیهوده

رنجه داری

می آزاری

بداندیش

بدخواه، دشمن

چار

چهار

بمالید

لمس کرد

شست

قلاب

سپهر

آسمان

بر

پهلو، بغل

هم اندر زمان

بی درنگ، فوراً

گفتی

گویی

نزاد

زاده نشده است

سزا

جزا، مجازات، تقاص

ذوالنون مصری

نام عارفی مصری

عامل

حاکم، کارگزار، والی

ولایت

سرزمین، استان

روا داشتن

اجازه دادن، جایز شمردن

رعیت

عموم مردم، شهروندان

ستدن

گرفتن

زجر

آزار، اذیت، شکنجه

بازستاندن

پس گرفتن

خزینه

خزانه

نهی

می گذاری

درویش

گدا و تهیدست

درحال

فوری، بی درنگ

خجل

شرمنده

مضرت

زیان، گزند رسیدن

برآسایی

استراحت کنی، دست برداری

ستوه

درمانده و ملول، خسته و آزرده

پتک

چکش بزرگ فولادین، آهن کوب

کیخسرو

پادشاه ایرانی، فرزند سیاوش

تنگ آوردن

در تنگنا گذاشتن، به ستوه آوردن

سپردن

درنوردیدن، پیمودن، طی کردن

کاموس

یکی از فرماندهان زیردست افراسیاب

دفع

جلوگیری، راندن از نزد خود، دور کردن

گبر

زره، خفتان، جوشن ، نوعی جامه جنگی

کوشان

سرزمینی در بخش شمال شرقی ایران

             خدنگ

چوبی که از آن تیر و نیزه و زین اسب سازند

فلان

ضمیر مبهم؛ اسم شخص یا جایی نامعلوم

را

(در عبارت «درویش و رعیت را چه سود دارد») برای

سندروس

صمغی زرد است که روغن کمان از آن گرفته می شود

مصادره

مال کسی را به زور ضبط کردن، تاوان گرفتن، جریمه کردن

آبنوس

درختی است که چوب آن سیاه، سخت، سنگین و گرانبهاست

 


سایر مباحث این فصل