بعد از کانت فیلسوفان حس گرا و تجربه گرا که جریان غالب فلسفی در اروپا را تشکیل می دادند و با توجه به مبنای خود نمی توانستند از برهان عقلی محض استفاده کنند بر اساس نظرشان درباره خدا دو دسته شدند :
دیدگاه هیوم و او گوست کنت :
چون ما ابزاری جز حس و تجربه برای شناخت نداریم یا خدایی نیست و یا نمی توانیم او را اثبات کنیم .
دیدگاه ویلیام جیمز (فیلسوف آمریکایی قرون نوزدهم و بیستم) و برگسون (فیلسوف فرانسوی قرن بیستم) :
این دو فیلسوف از تجربه های معنوی درونی و عشق و عرفان برای اثبات خداوند استفاده کردند.
ویلیام جیمز می گوید: « من معتقدم که دلیل وجود خداوند عمدتا در تجربه های شخصی درونی ما نهفته است »
بدین ترتیب در قرن بیستم و بیست و یکم فیلسوفانی ظهور کردند که در عین اعتقاد راسخ به خدا به جای ذکر دلایل اثبات وجود او به رابطه میان« اعتقاد به خدا » و « معناداری زندگی »توجه کردند و نشان دادند که زندگی بدون اعتقاد به خدایی که مبدأ خیر و زیبایی و ناظر بر انسان است دچار خلا معنایی و پوچی آزاردهنده ای می شود.
زندگی معنادار عبارت از یک زندگی دارای غایت و هدف و سرشار از ارزشهای اخلاقی است که انسان را نسبت به آینده مطمئن میکند و آرامشی برتر به او می دهد.
کرکگور، فیلسوف دانمارکی قرن بیستم معتقد است که ایمان هدیهای الهی است که خداوند به انسان عطا می کند ، می خدا انسان مؤمن را برمی گزیند و به او ایمان هدیه می کند و اگر کسی شایسته این بخشش نشود، زندگی تاریکی را سپری خواهد کرد.
کاتینگهام، از نویسندگان این حوزه، می گوید: « قبول خداوند زندگی ما را در بستری قرار میدهد که آن را با « ارزش و با اهمیت میسازد و این امید را میدهد که به جای اینکه احساس کنیم در جهان بیگانه ای افتاده ایم که در آن هیچ امری در نهایت اهمیت ،ندارد میتوانیم مأمن و پناهگاهی بیابیم. »
این فیلسوف در کتاب خود به این مسئله اشاره می کند که پس از سیر نزولی استدلال های عقلی و فلسفی در اروپا اثبات وجود خدا برخی از فیلسوفان به این سمت حرکت کردند که خدا را عامل اصلی معنابخشی به زندگی معرفی کنند.
بيان ملتوس در دادگاه که به نمایندگی از شاکیان سخن میگفت سقراط تلاش میکرد اندیشه آتنی ها را درباره خدا اصلاح کند؛ به گونه ای که آنان متوجه حقیقتی برتر در هستی شوند که اداره کننده اصلی جهان است.
آراء افلاطون :
یگر مورخ برجسته فلسفه یونان می گوید: « استدلال واقعی بر وجود خدا نخستین بار در آثار اولیه ارسطو یافت می شود.»
او در کتاب سوم خود با یک استدلال و قیاس «برترین و والاترین موجود» را اثبات میکند و به این ترتیب، به موضوع شکلی روشن و گویا می بخشد؛ به طوری که در طول قرون بعد، پیوسته متفکران مشتاق را به سمت تلاش هایی تازه به این سو وامیدارد.
ارسطو در توصیفاتی که از خدا و مبدأ نخستین جهان می کند از عباراتی چون شریف ترین موجود، خیر و جمال و زیبایی ضرورتاً موجود محرک غیر متحرک دارای حیات تغییر ناپذیر دارای عالی ترین اندیشه و فعلیت تام و کامل و بالذات استفاده می کند.
توصیفات ارسطو بیانگر آن است که وی علاوه بر قبول موجودات ،غیر مادی در میان آنها یک موجود را برتر می داند و او را مبدأ همه امور تلقی میکند و بدین ترتیب، قدمی بزرگ در راه خداشناسی فلسفی بر می دارد.
قبل از ،هیوم فیلسوفان تجربه گرایی وجود داشتند که به خدا اعتقاد داشتند و میخواستند او را اثبات کنند اما به علت نوع تفکر تجربه گرای خود از براهین فیلسوفان گذشته کمتر استفاده می کردند.
این فیلسوفان یا میخواستند از نظم جهان به خدا برسند یا از طریق شهود خود به عنوان یک موجود متناعی
از جمله این ،فیلسوفان جان لاک و بارکلی فیلسوفان تجربه گرای قبل از کانت بودند که از این راه ها استفاده می کردند .
روح و اختیار انسان در فلسفه کانت یک وجود عيني و واقعي (objective) نیست بلکه امری ذهنی ( subjective ) است که بشر نیاز دارد آن را مفروض بگیرد.
چرا خدای افلاطونی با چند خدای یونانی تفاوت داشت ؟
زیرا در چند خدایی خلقت آگاهانه معنا ندارد و چندخدایی شکل دیگری از همان کفر و بی خدایی است که افلاطون از آن یاد کرده است.
ارسطو فیلسوف بزرگ یونان از چه ویژگی برخوردار بود و در خصوص وجود خداوند چه تلاشی نمود؟
ارسطو از قدرت استدلال و منطق قوی برخوردار بود و تلاش کرد برهان هایی بر وجود خدا و مبدأ نخستین جهان ارائه کند.
دلیل اخلاقی بر اثبات وجود خداوند توسط چه کسی مورد طرح و پذیرش قرار گرفت؟ این دلیل را توضیح دهید؟
كانت - زندگی جمعی انسان بدون اصول اخلاقی و رعایت آنها امکان پذیر نیست. اگر انسان ها در زندگی اجتماعی حدودی از اخلاق را رعایت نکنند و مسئول کارهای خود نباشند هرج و مرج پدید می آید و زندگی متلاشی می شود. مسئولیت پذیری و رعایت اخلاق تنها در جایی معنا دارد که انسان خود را صاحب اراده و اختیار ببیند. برای موجودات بدون اختیار وظیفه اخلاقی معنا ندارد اختیار و اراده نمی تواند ویژگی بدن باشد که ماده ای مانند سایر مواد است بلکه باید ویژگی نفسی غیر مادی باشد که فناناپذیر است و با مرگ بدن از بین نمی رود روح و نفس مجرد که سعادتش در کسب فضیلت و رعایت اصول اخلاقی است چون موجودی جاودانه است برای سعادت دائمی خود به جهانی ماوراء دنیای ما نیاز دارد و چنین جهانی نیز مشروط به وجود خدایی جاودان و نامتناهی است.
تهیه کننده : حیدر جلالی