گام به گام معنی شعر صفحه 95 درس 12 فارسی (1) (رستم و اشکبوس)
تعداد بازدید : 51.27Mپاسخ معنی شعر صفحه 95 فارسی (1)
-گام به گام معنی شعر صفحه 95 درس رستم و اشکبوس
-معنی شعر صفحه 95 درس 12
-خروش سواران و اسپان ز دشت
ز بهرام و کیوان همی برگذشت
سر و صدا و هیاهوی جنگجویان و اسب هایشان آن قدر زیاد بود که از سیاره های آسمانی (مریخ و زحل) هم فراتر می رفت.
همه تیغ و ساعد ز خون بود لعل
خروشان دل خاک در زیر نعل
شمشیرها و دست های جنگجویان از شدّت خونریزی به رنگ لعل (قرمز) شده بود بستر زمین هم زیر گام های سوارکاران و اسبانشان به دلهره و اضطراب افتادهبود.
نماند ایچ با روی خورشید رنگ
به جوش آمده خاک با کوه و سنگ
خورشید هم از آن وضعیت سخت ترسیده بود خاک و سنگ هم از ترس هجوم جنگاوران به اضطراب و دلهره افتاده بود.
به لشکر چنین گفت کاموس گرد
که گر آسمان را بباید سپرد
کاموس (پهلوان تورانی) به سپاه خود اینگونه گفت: حتی اگر قرار باشد آسمان را هم درنوردید،
همه تیغ و گرز و کمند آورید
به ایرانیان تنگ و بند آورید
به ابزارهای جنگی مسلح شوید و با آن ها ایرانیان در تنگنا قرار دهید و اسیر کنید
دلیری کجا نام او اشکبوس
همی برخروشید بر سان کوس
جنگجوی شجاعی كه نام او اشكبوس بود مانند طبل بزرگی فریاد كشید .
بیامد که جوید ز ایران نبرد
سر هم نبرد اندر آرد به گرد
آمد كه با ایرانیان بجنگد و همرزم و حریف خود را به زمین بزند ، شكست بدهد و بكشد .
بشد تیز رهام با خود و گبر
همی گرد رزم اندر آمد به ابر
رهام (پسر گودرز) در حالی كه كلاه جنگی و لباس مخصوص جنگ پوشیده بود، سریع وارد میدان شد و گرد و خاك میدان جنگ به ابرها رسید .
برآویخت رهام با اشکبوس
برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
رهام با اشكبوس به مبارزه پرداخت (درگیر شد) و از هر دو سپاه (برای تشویق آنها) صدای شیپور و طبل بلند شد.
به گرز گران دست برد اشکبوس
زمین آهنین شد سپهر آبنوس
اشكبوس گرز سنگین خود را به دست گرفت و زمین برای تحمل سنگینی آن مثل آهن سخت و آسمان (به خاطر بزرگی یا در اثر گرد و غبار) تیره و تار شد.
برآهیخت رهام گرز گران
غمی شد ز پیکار دست سران
رهام گرز سنگین خود را بركشید (بیرون كشید) و دست دو پهلوان از جنگ با گرزها خسته شد.
چو رهام گشت از کشانی ستوه
بپیچید زو روی و شد سوی کوه
وقتی رهام از جنگ با اشكبوس كشانی درمانده و ملول شد از او روی برگرداند و به طرف كوه رفت (فرار كرد)
ز قلب سپاه اندر آشفت توس
بزد اسب کاید بر اشکبوس
طوس (فرمانده سپاه) از مركز سپاه خشمگین شد اسبش را به حركت درآورد تا پیش اشكبوس (برای جنگیدن) برود.
تهمتن برآشفت و با توس گفت
که رهام را جام باده است جفت
رستم خشمگین شد و به طوس گفت كه رهام اهل بزم و بادهخواری است و اهل جنگ و مبارزه نیست .
تو قلب سپه را به آیین بدار
من اکنون پیاده کنم کارزار
تو سپاه (مركز سپاه) را منظم نگهدار من اكنون پیاده می جنگم .
کمان به زه را به بازو فکند
به بند کمر بر بزد تیر چند
(رستم) كمان آماده و به زه بسته شده خود را به بازویش انداخت و چند تیر را هم بر كمربندش گذاشت
خروشید کای مرد رزم آزمای
هماوردت آمد مشو باز جای
فریاد زد كه ای مرد جنگجو، حریفت آمد فرار نكن ، بایست .
کشانی بخندید و خیره بماند
عنان را گران کرد و او را بخواند
اشكبوس خندید و تعجب كرد، افسار اسبش را كشید و ایستاد و رستم را صدا كرد.
بدو گفت خندان: که نام تو چیست؟
تن بی سرت را را که خواهد گریست؟
در حالی كه میخندید (مسخره میكرد) گفت كه نامت چیست؟ چه كسی برای پیكر بیسر و كشته شده ات گریه خواهد كرد؟!
تهمتن چنین داد پاسخ که نام
چه پرسی کزین پس نبینی تو کام
رستم چنین پاسخش را داد : چرا نامم را میپرسی زیرا پس از این دیگر خوشی نخواهی دید ( دنیا را به كامت تلخ می كنم).
مرا مادرم نام مرگ تو کرد
زمانه مرا پتک ترگ تو کرد
مادرم نام مرا « مرگِ تو » گذاشت و روزگار هم مرا پتك كلاهخود و سر تو قرار داده است (عامل مرگت من هستم)!
کشانی بدو گفت بی بارگی
به کشتن دهی سر به یکبارگی
اشكبوس به او گفت : بدون اسب آمده ای و فوری خود را به كشتن خواهی داد.
تهمتن چنین داد پاسخ بدوی
که ای بیهده مرد پرخاش جوی
رستم چنین به او پاسخ داد : ای مرد جنگجو ی ِ بیهوده گو (موقوف المعانی با بیت بعد)
پیاده ندیدی که جنگ آورد
سر سرکشان زیر سنگ آورد؟
آیا تا به حال ندیدی كه پیاده ای بجنگد و زورگویان را بكشد و نابود سازد؟ (مسلماً دیدی)
هم اکنون تو را ای نبرده سوار
پیاده بیاموزمت کارزار
هم اكنون، ای سوار جنگجو پیاده جنگین را به تو یاد میدهم (یا در حالی كه پیاده هستم ، جنگیدن را به تو میآموزم).
پیاده مرا زان فرستاده توس
که تا اسب بستانم از اشکبوس
مرا طوس به این خاطر به جنگ فرستاده است تا اسب اشكبوس را از او بگیرم.
کشانی پیاده شود همچو من
بدو روی خندان شود انجمن
اشكبوس به او گفت كه با تو سلاحی غیر از مسخره كردن و شوخی (غیر جدی بودن) نمیبینم.
کشانی بدو گفت با تو سلیح
نبینم همی جز فسوس و مزیح
رستم به او گفت: تیر و كمان مرا (اسلحهام را) ببین، زیرا هماكنون خواهی مرد (با تیر و كمان من خواهی مرد)
بدو گفت رستم که تیرو کمان
ببین تا هم اکنون سرآری زمان
رستم وقتی دید كه اشکبوس به اسب عزیزش می نازد كمانش را آماده كرد و زه آن راكشید.
یکی تیر زد بر بر اسب اوی
که اسب اندر آمد ز بالا به روی
یك تیر به پهلوی (سینه) اسب اشكبوس زد به گونه ای که اسب از بالا به زمین افتاد و مرد.
بخندید رستم به آواز گفت
که بنشین به پیش گران مایه جفت
رستم خندید و با صدای بلند گفت: اكنون پیش جفت و همراه عزیزت بنشین (برای او عزاداری كن).
سزد گر بداری سرش کنار
زمانی برآسایی از کارزار
شایسته است كه لحظه ای جنگیدن را رها كنی و سرش را به آغوش بگیری /و كمی هم استراحت كنی.
کمان را به زه کرد زود اشکبوس
تنی لرز لرزان و رخ سند روس
اشكبوس فوری كمانش را آماده كرد و در حالی كه میلرزید و چهرهاش از ترس زرد شده بود.
به رستم بر آنگه ببارید تیر
تهمتن بدو گفت بر خیره خیر
آنگاه به طرف رستم تیرهای زیادی پرتاب کرد. رستم به او گفت : بیهوده .... (موقوف المعانی با بیت بعد)
همی رنجه داری تن خویش را
دو بازو و جان بد اندیش را
جسمت را خسته میكنی و دو بازو و جان بدخواه و ناپاكت را میآزاری.
تهمتن به بند کمر بُرد چنگ
گزین کرد یک چوبه تیر خدنگ
رستم دست به كمربند خود برد /و یكچوبه تیر از جنس چوب خدنگ انتخاب كرد.
یکی تیر الماس پیکان چو آب
نهاده بر او چار پر عقاب
تیری كه نوك آن سخت برندهمانند الماس که نوک آن را جلا داده بودند و مثل آب شفاف بود و به انتهای آن چهار عدد پر عقاب بسته بود.
کمان را بمالید رستم به چنگ
به شست اندر آورده تیر خدنگ
رستم كمان را در دست گرفت و تیر از جنس چوب خدنگ را در شست گذاشت و آمادهی پرتاب كرد.
بزد بر بر و سینه ی اشکبوس
سپهر آن زمان دست او داد بوس
(رستم) تیر را به سینهی اشكبوس زد و آسمان هم رستم را تحسین كرد و دستش را بوسید.
کشانی هم اندر زمان جان بداد
چنان شد که گفتی ز مادر نزاد
اشكبوس در همان لحظه و فوری جان داد و مرد طوری شد كه گویی اصلاً از مادر زاده نشده بود.
مای درس ، برترین اپلیکیشن کمک درسی ایران
پوشش تمام محتواهای درسی پایه چهارم تا دوازدهم- آزمون آنلاین تمامی دروس
- گام به گام تمامی دروس
- ویدئو های آموزشی تمامی دروس
- گنجینه ای از جزوات و نمونه سوالات تمامی دروس
- فلش کارت های آماده دروس
- گنجینه ای جامع از انشاء های آماده
- آموزش جامع آرایه های ادبی، دستور زبان، قواعد زبان انگلیسی و ... ویژه